ماهان شبکه ایرانیان

نبرد پیوسته دشوار انسان با نفس سرکش (۱)

چکیده   دومین مناجات امام سجاد (ع) در قالب مناجات «خمس عشر»، مناجات شاکین است که بر سه محور نفس، شیطان و قلب متمرکز است

نبرد پیوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1)

چکیده
 

دومین مناجات امام سجاد (ع) در قالب مناجات «خمس عشر»، مناجات شاکین است که بر سه محور نفس، شیطان و قلب متمرکز است. این بخش به بازشناسی مفهوم، ماهیت و ویژگی های نفس اماره می پردازد. نفس امّاره، عاملی است که انسان را به تأمین امیال پست وامی دارد و مانع از شکوفایی استعدادها و ابعاد متعالی در وجود انسان شده، در نتیجه، مانع از نیل او به کمال اصیل انسانی می شود. همه خواسته ها و تمایلات نفس انسانی بد و ناپسند نیستند، بلکه این تمایلات و خواست ها نعمت خدادادی محسوب می شوند و باید انسان به آنها جهت خدایی داده و براساس ضوابط عقلی و دینی از آنها بهره گیرد. اما از آن جهت که نفس امّاره، انسان را به گناه و معصیت وادار می کند، و موجب می شود انسان حقوق و خواست های خدا و حقوق دیگران را زیر پا نهد و او را به ورطة انحطاط و فساد سوق می دهد، «امّاره بالسوء» نام گرفته است. در کلام امام سجاد (ع)، نفس امّاره دارای ده ویژگی برجسته است که در این بخش به آنها پرداخته می شود.
کلید واژه ها: نفس، نفس امّاره، عقل، فطرت، معصیت، گناه.

شکوه از نفس سرکش و عصیانگر
 

دومین مناجات «خمس عشر»، مناجات شکایت کنندگان نزد خداوند است. شکایت های امام سجاد (ع) در این مناجات توجه امور دنیوی، مادی و ظلم هایی که متوجه ایشان شده نست، بلکه معطوف به مشکلاتی است که در راه انجام وظایف، طریق تعبّد و بندگی خدا و راه رسیدن به کمال انسانی وجود دارد. محور این شکایت ها سه چیز است که عبارتند از: نفس، شیطان، و قلب سخت و سیاه. در فراز اول این مناجات حضرت می فرمایند: «الهی الیک أشکو نفساً بالسّوء امّاره و الی الخطیئة مبادرة و بمعاصیک مولعة و لسخطک متعرّضة، تسلک بی مسالک المهالک و تجعلنی عندک أهون هالک؛ کثیرة العلل، طویلة الأمل؛ إن مسّها الشرّ تجزع و إن مسّها الخیر تمنع؛ میالة الی العلب و اللهلو، مملوّة بالغفلة و السّهو؛ تسرع بی الی احوبة و تسوّفنی بالتوبة»؛ خدایا، به تو شکایت می کنم از نفسی که پیوسته مرا به زشتی و پلشتی فرمان می دهد و به خطا و سرپیچی مبادرت می ورزد و به مصعیت و نافرمانی تو حریص است و مرا در معرض خشم و غضب تو می افکند. نفسی که مرا به راههای نابودی و بدفرجامی می کشاند و در پیشگاه تو مرا پست ترین هلاک شده می گرداند. نفس بهانه ساز و درازآرزو، که اگر شری به او رسد بی تابی کند و اگر به خیری دست یابد، از احسان باز ایستد، پیوسته به لهو و لعب مایل و غرقه بی خبری و فراموشی است و با شتاب مرا به گناه و هلاکت می کشاند و توبه ام را به تأخیر می افکند. اصطلاح «نفس امّاره» ترکیبی از «نفس» و «امّاره» (صیغة مبالغه از امر و به معنای بسیار امر کننده) است که در فرهنگ دینی کاربرد فراوانی دارد. این مفهوم در قرآن نیز به کار رفته است. در این باره خداوند از قول حضرت یوسف (ع) می فرماید: «و ما ابریء نفسی إنّ النّفس لامّارة بالسوء الّا ما رحم ربّی انّ ربّی غفور رحیم» (یونس: 53)؛ و من نفس خود را تبرئه نمی کنم، که نفس بسی به بدی و گناه فرمان می دهد مگر آنکه خدا رحم کند، که پروردگار من آمرزگار مهربان است.

مراحل نفس در قرآن
 

گرچه اصطلاح نفس امّاره شناخته شده است و در مکالمات عرفی و روزمره فراوان به کار می رود، اما مصداق و حقیقت آن و ارتباطش با عقل و قلب و اینکه چرا خداوند این قوه را در درون ما قرار داده و چگونه می توان با آن مبارزه کرد و از تأثیرات آن جلوگیری کرد، چندان روشن نیست. ما برآنیم که در حد مقدور به توضیح و تبیین ماهیت نفس اماره بپردازیم. پیش از آن، لازم به یادآوری است که قرآن برای نفس سه مرحله برمی شمارد که نفس اماره یکی از آن مراحل می باشد و عبارت است از نفس سرکشی که انسان را به گناه و عصیان فرمان می دهد و به هرسو که خود بخواهد می کشاند. در این مرحله از نفس، عقل و ایمان انسان از چنان قدرتی که بتوانند نفس سرکش را کنترل کند برخوردار نگشته اند و به دلیل عدم بلوغ و ضعفی که دارند، در برابر نفس تسلیم می گردند یا اگر بخواهند با آن مبارزه کنند، در مصاف با آن شکست می خورند. به این مرحله از نفس در آیة فوق اشاره شده است.
مرحلة دوم نفس لوامّه است که پس از تعلیم و تربیت و مجاهدت، برای انسان حاصل می گردد. دراین مرحله، پس از آنکه انسان بر اثر طغیان غرایز مرتکب گناهی شد، فوراً پشیمان می گردد و به ملامت و سرزنش خویش می پردازد و تصمیم می گیرد که توبه کند و گناه کوتاهی های خود را جبران سازد. در این مرحله و در کشاکش مبارزه بین نفس و عقل، در نهایت عقل و ایمان بر نفس چیره می گردند. این مرحله از نفس از چنان اهمیتی برخوردار است که خداوند به آن قسم می خورد و می فرماید:
«لا اقسم بیوم القیامة و لا اقسم بالنّفس الّوامة» (قیامت: 1و2)؛ سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنشگر [که آدمی را به روز رستاخیز بر می انگیزیم].
اما مرحله سوم، یعنی نفس مطمئنه مرحله ای است که پس از تهذیب نفس و تصفیه درون از آلودگی ها و تربیت نفس، غرایز سرکش در برابر انسان رام می گردند و عنان اختیار و تدبیر انسان بر عهده عقل و فطرت قرار می گیرد و دیگر نفس اماره توانایی پیکار با عقل و ایمان را ندارد. خداوند خطاب به این نفس می فرماید: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربّک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی» (فجر: 27-30)؛ ای نفس مطمئنه [و آرامش یافته]، به سوی پروردگارت باز گرد، در حالی که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است. سپس در میان بندگان [ویژه] من درآی، و در بهشتِ [ویژه] من درآی.

بازشناسی نفس اماره
 

گرچه اجمالاً روشن است که عاملی در درون ما هست که ما را به کارهای بد دعوت می کند و نام آن «نفس اماره» است، اما اطلاع جامعی از ماهیت آن نداریم و ارتباطش را با قلب و عقل و با خودمان نمی دانیم. همچنین چون کمتر در این باره بحث شده، به روشنی نمی دانیم که چرا خداوند چنین قوه ای را در ما قرار داده و چگونه می توان با آن مبارزه کرد و از تأثیرات سوء آن جلوگیری کرد. یکی از راه هایی که برای شناسایی نفس اماره فراروی ماست، شیوه عقلی و نیز شیوه تجربی است که در مباحث روان شناسی پیگیری می شود. اما از این طریق ما به درستی ماهیت نفس امّاره، کارکرد و چگونگی امر و دعوت آن به گناه و بدی را نمی شناسیم. راه دیگر شناسایی نفس امّاره، بررسی آیات و روایاتی است که درباره ی نفس اماره وارد شده است. بهترین راه برای شناسایی نفس اماره، گزینش شیوة تلفیقی از مباحث تجربی، عقلی و تعبّدی است. در این راستا با درون کاوی و با الهام از آیات و روایات و استفاده از مباحث علمی، بهتر می توان به شناخت نفس امّاره و رابطه نفس و عقل (2) و جنگ نفس با عقل که در کتاب های اخلاقی مطرح شده است نایل آمد و از حاصل این بررسی و تحقیق در جهت تربیت نفس و مدیریت قوا سود جست.
با صرف نظر از بحث های فلسفی و علمی و آموزه های تعبّدی، ما وقتی به درون خود می پردازیم، در می یابیم که خداوند ما را از امیالی غریزی و فطری برخوردار ساخته که حرکات و رفتار ما از آنها سرچشمه می گیرند. برخی از این امیال، نظیر میل به خوردن و آشامیدن و دفاع از خویش که باعث تداوم حیات می گردند، از آغاز حیات در انسان وجود داشته اند. اما برخی از امیال و غرایز، نظیر غریزه جنسی که باعث بقای نسل است، در مراحل بعدی زندگی در انسان پدید می آیند. یک سلسله از امیال که مربوط به کمالات و جنبه های عقلانی و انسانی وجود انسان هستند، گرچه مایه اولیه آنها در انسان وجود دارد، اما آنها به تدریج و با تکامل انسان شکوفا و فعال می گردند. این بخش از امیال، عالی ترین و برترین امیال انسانی به حساب می آیند و برجسته ترین آنها در مؤمنان و اولیای خدا و به تناسب کمال آنها شکوفا می گردد. اما سایر امیال که مربوط به جنبه های حیوانی انسان هستند و در اصطلاح امیال حیوانی و پست نامیده می شوند، فروتر به حساب می آیند. این از آن روست که بُعد انسانی و کمالات انسانی اصیل می باشد و بُعد حیوانی وجود انسان و کمالات مربوط به آن غیر اصیل به حساب می آید.
بر اساس آنچه گفته شد، بر اثر عوامل طبیعی، نیازها و حالاتی چون گرسنگی، تشنگی، خستگی، خشم و شادی در انسان برانگیخته می شوند و این حالات و امیالی که به تبع آنها در انسان پدید می آیند، به خودی خود، ضد ارزش به حساب نمی آیند و با ارزش های اخلاقی منافات ندارند. غریزه گرسنگی، میل به خوردن و رفع گرسنگی را در انسان بر می انگیزاند، اما ما را به خوردن غذای حلال و یا حرام فرا نمی خواند و ما را به گناه وا نمی دارد. پس این غریزه و سایر غرایزی که بر اثر عوامل طبیعی برانگیخته می شود شر نیستند؛ چه اینکه گاهی ارضای غرایز، مستحب و واجب نیز می گردند. شر و صفت ضد ارزشی وقتی برای این امیال مترتب می شود که این امیال با یکدیگر تعارض و تزاحم پیدا کنند و بر اثر حالت طغیان و سرکشی، انسان به تأمین برخی از این امیال و زیاده روی در استفاده آنها بپردازد و خود را از خواسته ها و امیال دیگری که تأمین آنها نیز لازم است محروم سازد. نظیر کودکی که با برانگیخته شدن غریزه و میل به بازی کردن، آن قدر به بازی سرگرم می شود و علاقه نشان می دهد که از تأمین غریزه خوردن و آشامیدن باز می ماند، یا جوان و نوجوانی بر اثر توجه بیش از حد به امور حیوانی، از درس خواندن باز می ماند و میل فطری علم دوستی و حقیقت جویی در او سرکوب می گردد. توجه بیش از حد به امیال حیوانی و طغیان آنها باعث می گردد برخی از امیالی که در انسان شکوفا گردیده اند ارضا نگردند، بدتر آنکه باعث می گردند مقدّمات شکوفایی امیال و غرایز متعالی انسانی فراهم نگردد، تا آنجا که انسان نه فقط آن امیال لطیف و برتر را در خود نمی یابد، بلکه امکان تحقق چنین امیالی را نیز باور ندارد. به عنوان نمونه، عشق و محبت به خدا میلی فطری و برین در انسان است و با توجه به وجود این میل در انسان و آیات و روایات فراوانی که درباره محبت به خدا وارد شده، برخی از نویسندگانی که گرفتار شهوات و هوای نفس هستند، چون این میل در آنها شکوفا و بارور نگردیده، وجود آن میل را انکار می کنند و می گویند خدا دوست داشتنی نیست و تعابیر مربوط به محبت به خدا در آیات و روایات را مجازی می دانند و آنها را بر محبت به رحمت خدا و یا ثواب الهی حمل می کنند.
انسان هرچه بیشتر به غرایزش پاسخ مثبت دهد، بدان ها حریض تر و علاقه مندتر می گردد، نظیر کسی که به منظره زیبایی نگاه می کند و لذت می برد و بار دوم با علاقه بیشتری به آن منظره نگاه می کند و بیشتر لذت می برد، همچنین بار سوم با علاقه بیشتری بدان نگاه می کند تا آنکه به مشاهده آن منظره معتاد می گردد و نمی تواند از مشاهده آن خودداری کند. پس نگاه کردن در آغاز در حد یک خواسته برای او مطرح بود و وقتی بدان پاسخ داد، قوی تر گردید و کار به جایی رسید که مانع تأمین خواسته های عالی تر گردید. صرف خواسته و نیاز برای انسان مذموم نیست و چنان که گفتیم، ذات نیاز و خواسته مقتضی ارتکاب حرام و گناه نیست و چنان نیست که انسان در تأمین خواسته ها و نیازهایی که خداوند در وجود او تعبیه کرده، ناگزیر از انجام گناه باشد. وجود خواسته ها و نیازها و از جمله نیازهای مشترک بین حیوان و انسان، غیرارادی و غیراختیاری هستند. احساس گرسنگی و یا احساس سیری و دیگر امیالی که در انسان وجود دارند اختیاری نیستند. این نیازها لغو نیستند و اگر برای وجود ما لازم و ضروری نمی بودند، خداوند آنها را در ما تعبیه نمی کرد. همچنین ارضای این نیازها و لذت بردن از آنها نیز، به خودی خود بد و ناپسند نمی باشد؛ چه اینکه اگر لذت بردن، به خودی خود، بد می بود خداوند لذت بردن از نعمت های بهشتی را به بهشتیان وعده نمی داد. تأمین نیازها، خواسته و امیال در صورتی بد و ناپسند است که از حد بگذرد و باعث محروم گشتن انسان از نیازهای اصیل گردد. همچنین لذت در صورتی بد و ناپسند است که انسان در تأمین آن از حد بگذرد و اسیر وسوسه های شیطانی گردد و آن لذت موهوم مانع دستیابی به لذت های اصیل و عالی گردد. حتی غضب، خود به خود، بد و ناپسند نیست و در مقام دفاع و در برابر دشمن، انسان باید از غریزه غضب استفاده کند و با اعمال آن خود را از خطر برهاند. آنچه ناپسند است عدم رعایت اعتدال در اعمال غضب و طغیان در استفاده از آن می باشد.
بنابراین، نفس امّاره عبارت است از نیرو و عاملی در درون انسان که باعث طغیان و زیاده روی در استفاده از برخی از اعمال و خروج از حد اعتدال و اعمال نابجای غرایز و در نتیجه، بازماندن از ارضای امیال برتر می گردد. به تعبیر دیگر، عاملی که انسان را به تأمین امیال پست وا می دارد و مانع شکوفایی ابعاد متعالی وجود انسان و در نتیجه، مانع رسیدن به کمال اصیل انسانی می گردد.
نفس امّاره، انسان را به تأمین لذت های پست وا می دارد و مانع می شود که انسان به تأمین و ارضای لذت هایی متعال چون رضوان الهی بپردازد. لذت هایی که برای رهیافتگان به مراتب عالی انسانی و کمال، غایت و هدف حیات به حساب می آیند و برای رسیدن به آن از ماسوی الله دست می شویند و خداوند آن را عالی ترین و بزرگ ترین نعمت و موهبت خویش معرفی می کند، آنجا که می فرماید: «وعد الله المؤمنین و المؤمنات جنّات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و مساکن طیبة فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم» (توبه: 72)؛ خداوند به مردان و زنان مؤمن بوستان هایی وعده داده است که از زیر [درختانِ] آنها جوی ها روان است، در آنجا جاویدانند و نیز جاهای خوش و پاکیزه در بهشت های پاینده و خشنودی خدا از همه برتر و بزرگتر است. این است رستگاری و کامیابی بزرگ.
نفس امّاره صرفاً درصدد تأمین خواسته های حیوانی است و انسان را وامی دارد که حد و مرز تأمین آن خواسته ها را رعایت نکند و در هر صورت به آن خواسته ها دست یابد، خواه حلال و حرام خدا رعایت شود و خواه نشود. در نتیجه، کسی که اسیر نفس امّاره است، در راه رسیدن به خواسته ها و لذت ها دست به هر کار ناصوابی می زند، حریم احکام الهی را می شکند و غرایز و خواسته هایی را که تأمین صحیح آنها بستر کمال انسان را فراهم می آورد، وسیله تیره روزی و هلاکت قرار می دهد و با سوء استفاده از نعمت های الهی و عدم استفادة درست از آنها، خود را از تعالی و کمال انسانی محروم می سازد. همة خواسته های نفس بد و ناپسند نیستند و خواسته ها و تمایلات نفس، نعمت خدا به حساب می آیند و اگر کسی از بخشی از خواسته ها و قوای نفس محروم باشد، ناقص به حساب می آید. آنچه مهم است اینکه باید این خواسته ها و تمایلات با شرایط خاص و طبق ضوابط عقلی و دینی تأمین گردند. نفس امّاره، از آن جهت که انسان را به گناه و معصیت وامی دارد و موجب می شود انسان در مسیر تأمین خواسته های خود حقوق الهی را رعایت نکند و حقوق دیگران را زیر پا نهد و به ورطة فساد و انحطاط افتد، دعوت کننده و امرکننده به بدی نام گرفته است.
در این باره در روایتی از امام رضا (ع) وارد شده: «قال سألته فقلت الله فوّض الامر الی العباد؟ قال: الله اعزّ من ذلک. قلت فجبرهم علی المعاصی؟ قال: الله اعدل و احکم من ذلک. قال: ثم قال: قال الله: یا ابن آدم، انا اولی بحسناتک منک و انت اولی بسیئاتک منّی، عملت المعاصی بقوّتی الّتی جعلتها فیک»؛ (3) [و شاء] می گوید که از امام رضا (ع) پرسیدم: خدا کار را به خود بندگان وانهاده است؟ حضرت فرمود: خدا قادتر از این است. گفتم: پس ایشان را بر گناه مجبور کرده است؟ فرمود: خدا عادل تر و حکیم تر از این است. سپس فرمود: خدا می فرماید: ای پسر آدم! من کارهای زشتت از من سزاوارتری؛ تو به وسیله نیرویی که من در وجودت قرار داده ام، مرتکب گناه می شوی.
روشن است که انسان از خود چیزی ندارد. همه چیز از خداوند است و همه رفتارهای او با اراده و قدرت الهی انجام می گیرد. در عین حال، خداوند او را مختار آفریده و انسان در حوزه رفتار اختیاری خود دست به انتخاب و گزینش می زند و به واسطه نیروی انتخاب، رفتار اختیاری انسان علاوه بر آنکه به خداوند مستند می گردند، به انسان نیز استناد داده می شوند. اما چنان که از روایت مزبور استفاده می شود، ادب بندگی و عبودیت اقتضا می کند که انسان رفتار خوب و پسندیده خود را به خداوند نسبت دهد و رفتار بد و زشت خود را به خودش نسبت دهد. چون آنچه خداوند به انسان عنایت کرده خیر و نعمت است و ناپسند آن است که انسان نعمت ها و تمایلاتی که خداوند در وجود او به ودیعت نهاده، در راه ناصواب و شر به کار بندد.

ویژگی های نفس امّاره در سخن امام سجاد (ع)
 

پس از بررسی نفس امّاره، اکنون به بررسی و توضیح فراز اول مناجات شکایت کنندگان، که در آن حضرت صفات و ویژگی های نفس را برمی شمارند، می پردازیم:
1. «نفساً بالسوء امّاره»؛ نفس به بدی امر می کند: وقتی انسان عنان اختیارش را به نفس بسپارد و نفس اماره در خانه دل انسان حکومت کند، طبیعی است که نفس بنای طغیان و سرکشی می نهد و پیوسته انسان را به خطا و بدی و سرپیچی از فرامین و دستورات الهی وامی دارد. در نتیجه، این دشمن خطرناک و سرسخت فرجامی شوم رابرای انسان رقم می زند. امیرمؤمنان علیه السلام درباره دشمنی نفس اماره در حق انسان و چگونگی تسلط آن بر دل انسان می فرمایند: «النفس الأمارة المسوّلة تتملق تملّق المنافق و تتصنع بشیمة الصدیق الموافق حتّی إذا خدعت و تمکّنت تسلّطت تسلّط العدوّ و تحکّمت تحکّم العتوّ و أوردت موارد السوء»؛ (4) نفس امّاره آرایش دهنده [گناه] مانند یک منافق به تملّق و چاپلوسی می پردازد و مانند یک دوست همرا نیکی واحسان می کند تا آنکه انسان را فریب می دهد و در خانه دل او جای می گیرد. آن گاه مانند یک دشمن بر وی مسلط می گردد و به زور حکم می کند و در نهایت، انسان را به جایگاه های بدی وارد می سازد.
2. «و الی الخطیئة مبادرة»؛ به سوی گناه پیشی و سبقت می گیرد: عقل و فطرت پاک انسانی با توحید و موافقت با شرع و حرکت در مسیر راستی و درستی هماهنگ است. از این رو، اگر کسی عقل سلیم و فطرت را بر وجود خویش حاکم و مسلط سازد، در مسیر سعادت و نیک بختی و نیل به تعالی و کمالات برین گام می نهد. اما در مقابل، طبیعت و جنبه حیوانی گرایش به آلودگی ها و بدی ها دارد. از این رو، کسی که کاملاً در حصار نفسانیات و خواسته های حیوانی گرفتار شده نمی تواند مطابق با شرع عمل کند و به کنترل و تعدیل خواسته های طبیعت حیوانی خود بپردازد. در نتیجه، موانع پیش روی تمایلات نفسانی را کنار می نهد و شتابان به سوی رسیدن به خواسته ها و آرزوهای نفسانی حرکت می کند. امیرمومنان (ع) در این باره می فرمایند: «انّ هذه النّفس لأمارة بالسوء فمن اهملها جمحت به إلی المأئم»؛ (5) همانا این نفس بسیار فرمان دهنده به بدی است، پس هرکس آن را واگذارد، سریع و سرکشانه او را به سوی گناهان می کشاند.
3. «و بمعاصیک مولعه»؛ آزمند بر نافرمانی و عصیان خداوند است: نفس به انجام معصیت و گناه آزمند و حریص است و هر بار که انسان گناهی مرتکب گردد و به خواسته نفس پاسخ گوید، خواهش و طمع نفس قوی تر می شود و بیشتر انسان را به گناه و عصیان خدا وامی دارد، از این رو، امیرمؤمنان علیه السلام درباره علاج آزمندی نفس به عصیان و گناه می فرمایند: «قیدوا أنفسکم بالمحاسبة و أملکوها بالمخالفة»؛ (6) با محاسبه نفس خود را در بند کشید و با مخالفت با خواسته هایش مالک آن گردید.
4. «ولسخطک متعرّضه» خود را در معرض خشم تو قرار می دهد: طبیعی است وقتی نفس انسان نسبت به گناه حریص گشت و دستورات الهی را زیر پا نهاد و حریم احکام الهی را شکست، مورد سخط و خشم خداوند قرار می گیرد. البته خشم و سخط الهی مانند خشم انسان ها با تغییر حالت و رفتار همراه نیست، چون دگرگونی و تغییر در خداوند راه ندارد و منظور از آن استحقاق عذاب الهی است و کسی که سخط الهی را فراهم آورده، خود را در معرض عذاب خداوند قرار داده است.
5. «تسلک بی مسالک المهالک»؛ انسان را به هلاکت می کشاند: پیروزی از نفس و تن دادن به خواسته های آن، انسان را در معرض غضب و سخط الهی قرار می دهد و در نتیجه، انسان را به هلاکت می افکند. وقتی کسی به مخالفت با خداوند برخاست و در پی کسب رضایت الهی نبود، خداوند او را از سعادت دنیا و آخرت محروم می سازد و او را در دنیا و آخرت خوار می سازد. از آنجا که اراده، قدرت و مشیت الهی بر عالم حاکم است، هیچ کس نمی تواند به مدد و کمک کسی برخیزد که مورد خشم خداوند قرار گرفته و او را از هلاکت و بدبختی برهاند. وقتی خطری متوجه کسی می شود، دیگران به کمک او می شتابند و از روی ترحم و دلسوزی می کوشند که او را از خطر برهانند. اما کسی که با پیروی هوای نفس خود را در معرض هلاکت قرار داده، چنان خوار و ذلیل می گردد که هیچ کس به او توجه نمی کند و چون خداوند به او اعتنایی ندارد و مقدر کرده که از آن فرجام شوم نرهد، دیگران نیز نمی توانند به او کمک کنند، بلکه او علاوه بر خداوند نزد بندگان خدا نیز خوار و ذلیل می گردد. درباره این فرجام شوم هواپرستی، امیرمومنان (ع) فرمودند: «اذا غلبت علیکم أهوائکم أوردتکم موارد الهلکة»؛ (7) آن گاه که هواهای نفسانی بر شما چیره گشت، شما را به جایگاه های هلاکت وارد می سازد.
6. «کثیرة العمل»؛ در سرباز زدن از اطاعت خدا بهانه ساز و توجیه گر است: نفس علاوه بر آنکه به بدی فرمان می دهد و انسان را به گناه و معصیت وادار می سازد، درصدد توجیه خطاها برمی آید و سعی می کند قبح و زشتی خطاها را از دید انسان پنهان سازد. انسان را به غیبت کردن وامی دارد و آن غیبت را از موارد مجاز می شمارد. انسان را به دروغ گفتن وا می دارد و آن دروغ را مصلحتی معرفی می کند. بی تردید سنگینی و قبح توجیه گناه از خود گناه بیشتر است، چون اگر گنهکار به قبحی و زشتی گناه واقف باشد، به سراغ توبه و جبران آن می رود؛ اما وقتی با توجیه گری گناه موجه جلوه داده شد و قبح و زشتی آن از نظر انسان پنهان ماند، راه توبه به روی انسان سد می شود و عزم انسان بر انجام گناه راسخ تر می گردد.
7. «طویلة الامل»؛ درازآرزوست: امید زمینه ساز تداوم حیات و عامل حرکت و پویش و کوشش انسان برای دست یابی به اهداف و مقاصد زندگی است. انسان بدون امید، افسرده و پژمرده است و از حرکت و کوشش بازمی ایستد و حیات و زندگی برای او بی معنا می گردد. اما اگر امید و آرزو از حد گذشت و متوجه اهداف دست نایافتنی گشت و یا باعث سلب توجه انسان به کمال و اهداف اصلی و باعث توجه به امور فانی و زودگذر مادی گشت، انسان را از حیات برین اخروی و سعادت دنیا و آخرت بازمی دارد و آرزوهای دور و دراز انسان را به خود مشغول می سازند و او را در عالم خیال پردازی غرق ساخته و از پرداختن به هدف نهایی حیات و زندگی بازمی دارد. با توجه به خطری که آرزوهای طولانی برای انسان دارد، امیرمومنان (ع) به ما هشدار می دهند که در ورطه خیال پردازی و دام آرزوهای دور و دراز نیفتیم و می فرمایند:
«ایها الناس إنّ أخوف ما أخاف علیکم اثنان: اتّباع الهوی و طول الأمل، فأمّا اتّباع الهوی فیصدّ عن الحقّ و امّا طول الامل فینسی الاخرة»؛ (8) ای مردم، از دو چیز بیش از هر چیز بر شما ترسانم: پیروی از هوای نفس و آرزوی دراز. اما پیروی از هوای نفس و اطاعت از شهوات، آدمی را از حق جدا می کند و از برکات آن محروم می سازد، و اما آرزوی دراز، رستاخیز را از یاد می برد.
8 و 9. «إنّ مسّها الشرّ تجزع و إن مسّها الخیر تمنع»؛ اگر شر و بدی به او رسد بی تابی کند و اگر خیری به او رسد خودخواهانه از احسان باز ایستد: انسانی که صرفاً به بُعد حیوانی خویش می پردازد و بر مدار عقلانیت و پیام فطرت گام برنمی دارد، کم طاقت و سبک سر است: از این رو، وقتی با خسارات مالی و جانی مواجه می شود و سختی و بلا می بیند، صبر و طاقت از دست می دهد و بی تابی می کند؛ اما آن گاه که خیر و منفعتی به او می رسد، از روی خودخواهی آن خیر و دارایی را برای خود حفظ می کند و در اختیار دیگران قرار نمی دهد. این دو ویژگی نفس انسانی در قرآن این گونه آمده است: «إنّ الإنسان خلق هلوعاً إذا مسّه الشّر جزوعا وإذا مسّه الخیر منوعا» (معارج: 19-21)؛ به راستی که انسان سخت آزمند [و بی تاب] خلق شده است. چون صدمه ای به او رسد عجز و لابه کند، و چون خیری به او رسد بخل ورزد.
10. «میالة الی اللعب و اللهو»؛ پیوسته به لهو و لعب مایل است: «لهو» به معنای سرگرمی و هرکاری است که انسان را از مسائل مهم و اصلی باز می دارد. «لعب» در اصل از ماده «لعاب» به معنای آب دهان است که از لب ها سرازیر می گردد و بازی را از آن جهت «لعب» می گویند که به مانند ریزش لعاب از دهان، بدون هدف انجام می گیرد. ما به تجربه دریافته ایم که نفس میل شدیدی به بازی و سرگرمی دارد و این میل او را از رشد و تعالی در جنبه های مادی و معنوی بازمی دارد. بخصوص امروز سرگرم شدن به تماشای فیلم های سینمایی و استفاده از اینترنت و اعتیاد بدان ها آفت و بلای خانواده ها گشته است. علاوه بر آنکه آنها را از پرداختن به سایر امور بازداشته، باعث تخریب اخلاق و فرهنگ آنها گردیده است. گاه مشاهده می شود که کودک و یا نوجوانی فیلمی را مشاهده می کند و چون از آن لذت می برد، دوباره به تماشای آن می پردازد و حتی سی دی آن را فراهم می کند و مکررّ به تمشای آن می پردازد و از درس و بحث و حتی تغذیة خود بازمی ماند. همچنین اینترنت چنان جاذبه ای برای مردم دارد که برخی تا آنجا بدان اعتیاد یافته اند که از سلامتی و آسایش خود نیز غافل می مانند. چندی پیش گزارشگر تلویزیون می گفت که در چین مردی سه روز پیوسته خود را به بازی های اینترنتی مشغول کرد و چنان غرق در آن کار گشت که فراموش کرد غذا بخورد و در نهایت جان سپرد. این ویژگی نفس است که وقتی از کاری لذت برد و بدان عادت کرد و بر آن تمرکز یافت، حتی به آسایش و سلامتی خود نیز نمی اندیشد. حاضر است خود را در اتاق تنهایی محبوس کند و ساعت ها به استفاده از اینترنت بپردازد، اما حاضر نیست از طبیعت آزاد استفاده کند و به تماشای جلوه های زیبای آن بپردازد و لذت برد. امیرمؤمنان (ع) می فرمایند: «لا یفلح من وله باللعب و استهتر باللهو و الطّرب» (9) کسی که شیدای بازی و لعب و شیفته لهو و طرب باشد رستگار نمی شود.
11. «مملوّة بالغفلة و السّهو»؛ غرق در غفلت و فراموشی است. غفلت و پرداختن به کارهای بی ارزش و غیر اصلی و بازماندن از فضایل و خوبی ها و سهو اشتباه در تشخیص مصالح و عمل، از جمله پیامدهای حاکمیت نفس امّاره بر دل انسان است. به تعبیر امیرمؤمنان (ع) پیامد غفلت و فریفته دنیا گشتن، سُکر و مستی است که رهایی و به هوش آمدن از آن دشوارتر از به هوش آمدن از مستی شراب است: «سکر الغفله و الغرور ابعد فاقة من سکر الخمور.» (10)
12 و13. «تسرع بی الی الحوبة و تسوفنی بالتوبة»: با شتاب مرا به گناه می کشاند و توبه ام را به تأخیر می افکند: نفس با شتاب و سرعت انسان را به گناه و عصیان خدا می کشاند و او را در کمند دنیا اسیر می سازد و از این طریق خواری و مسکنت را برای او رقم می زند. اما وقتی اندیشه توبه در انسان پدید می آید، نفس انسان را به تأخیر در توبه وامی دارد و باعث می گردد که انسان فرصت ها را صرف استفاده از لذت های دنیوی و تن دادن به خواسته های شیطانی کند و با تأخیر توبه، موفق به توبه و جبران خطاهای خود نگردد. چنان که شیطان نیز با وعده های بی اساس انسان گنهکار را فریب می دهد و با بهانه تراشی توبه را به آینده موکول می کند. در صورتی که ادب بندگی ایجاب می کند که پس از نافرمانی و عصیان معبود، انسان را از کرده خود نادم و پشیمان گردد و درصدد جبران خطای خویش برآید. امیرمومنان (ع) درباره این دو ویژگی نفس می فرمایند: «إیاک أن تسلف المعصیة و تسوف بالتوبة»؛ (11) بپرهیز از آنکه گناه را جلو اندازی و توبه را به تأخیر افکنی.

پی نوشت ها :
 

1- این مجموعه بازنویسی درس اخلاق استاد در دفتر مقام معظّم رهبری قم در سال 1388 می باشد.
2- در اینجا منظور از عقل، عقل عملی است که به وسیله آن بایدها و نبایدهای اخلاقی و فقهی و حقوقی، یعنی آنچه مربوط به حکمت عملی است، ادراک می شود. در مقابل عقل نظری که به وسیله آن بودها و نبودها و هست و نیست هایی که مربوط به طبیعیات، ریاضیات، منطق و الهیات و به طور کلی حکمت نظری است ادراک می شود.
3- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص 157، ح3.
4- عبدالواحدبن محمّد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 234.
5- همان، ص 237.
6- همان، ص 236.
7- همان، ص 360.
8- نهج البلاغه، خ 42.
9- عبدالواحدبن محمّد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 460.
10- همان، ص 266.
11- همان، ص 194.
 

منبع:نشریه معرفت، شماره 148.
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان