نوک پیکان حمله «معراج السعاده» نه فقط سلطان و رأس حکومت ظلم را نشانه مىرود، بلکه به اجزا و اتباع ظلم نیز برمىخورد:
«بدان که ظلم و ستم مذموم و فاعل آن در دنیا و آخرت معذب وملوم است و هم چنین هر که اعانت کند ظالمى را در ظلمى که مىکند به فعل و عمل او باشد یا سعى در خدمات و بر آمدن حاجات او کند، او نیز در گناه مثل ظالم است.» (19)
نویسنده این هشدار را با ظریفترین نکات مىآمیزد و با ذکر دو حدیث نبوى، به بحث خود چنین ادامه مىدهد:
«هر که همراه ظالمى برود از براى اعانت و یارى او و داند که او ظالم است، آن کس، ازاسلام بیرون رفته و داخل کفر شده. و نیز از آن جناب مروى است که چون روز قیامت شود، منادى ندا کند که کجایند ظالمان و کسانى که شبیه و مانند ظالمانند، حتى آن کسى که قلمى ازبراى ایشان تراشیده یا دواتى به جهت ایشان لیقه کرده؛ پس همگى را در تابوتى از آهن جمع سازند و در آتش جهنم اندازند. ومراد به شبیه ظالمان، کسانى هستند که به ظلم ایشان راضى باشند .» (20)
تراز درمشروعیت حکومتها
«معراج السعاده» با میزانهاى محکم و دقیقى که در زمینه عدالت و ظلم به دست مىدهد، به طور تلویحى تفکر باطل «سایه خدا» بودن هر سلطان درمسند قدرتى را نفى مىکند و صرف قدرتمند بودن را دلیل حقانیت و مشروعیت نمىداند. به نظر مىرسد مرحوم نراقى در این قسمت با دو تفکر که به عنوان دو پیش در آمد فکرى براى توجیه ظلم در آمده است، به مقابله بر مىخیزد : اول: نفى اندیشه مشیت الهى در توجیه تحقق حکومت و حقانیت یک ظالم؛ دوم : تنزل ندادن اندیشه ارزشى شیعه در قداست «گوهره عدالت» براى مشروعیت بخشیدن قدرت. نیک پیدا است که فقها و متفکران سنى مذهب در مسئله خلافت و سپس در مسئله سلطنت، معیارهاى خود را بسیار تنزل دادند تا جایى که عدالت تقریبا به فراموشى سپرده شد و در مقابل، بحث «امنیت»، «نظم» و «مصلحت» توجیهى براى مشروعیت اعمال حکام شد (21) با دقت در فحواى کلام مرحوم نراقى، صدق گفتار ما بیشتر آشکار مىشود؛ چنانکه در فصل مربوط به بیان عدالت، حاکمى را از طرف خداوند و مشیت الهى محق و منتخب مىداند که به زیور عدالت مخلع شده باشد:
«پس سلاطین عدالت شعار و خواقین معدلت آثار، از جانب حضرت مالک الملک براى رفع ستم و پاسبانى عرض و مال اهل عالم معین گشته، از کافه خلایق ممتاز و از این جهت به شرف خطاب ظل اللهى سرافراز گردیدهاند تا امر معاش و معاد زمره عباد در انتظام و سلسله حیاتشان را قوام بوده باشد.» (22)
اصولا در اندیشه مرحوم نراقى، شیرینى و حلاوت سلطنت، نه در نفس حکومت و قدرت که در عدالت است:
«اگر کسى دیده بصیرت بگشاید و به نظر حقیقت بنگرد، مىداند و مىبیند که لذت سلطنت و حکمرانى و شیرینى شهریارى و فرماندهى، در عدل و دادخواهى و کرم و فریاد رسى است.» (23)
فلسفه عدل (اثرات فردى،اجتماعى، سیاسى و تاریخى)
بحث گسترده و عمیق «معراج السعاده» در زمینه عدل تا بدان جا است که به فواید دنیویه آن مىرسد ومرحوم نراقى همچون طبیبى به برشمردن فواید و محاسن داروى خود مىپردازد و سعى در بازگو کردن آثار این مهم براى بشریت دارد و فلسفهها و حکمتهاى سیاسى و اجتماعى را که بر آن مترتب است، بازگو مىکند.
اولین فایده دنیوى صفت عدل براى حاکم و سلطان، ایجاد اعتماد همراه و محبت بین او و مردم است:
«و اما فواید دنیویه عدالت از آن بیشتر که به دستیارى خامه شرح آن توان داد و در دفتر و نامه، بیان آن را توان نمود و چند فایده آن قلم زد، دو زبان مىگردد: اول آنکه به عقل ونقل وتجربه وعیان ظاهر و روشن است که این شیوه پسندیده، مایه تحصیل دوستى نزدیک و دور و باعث رسوخ محبت پادشاه و فرمانفرما در دل هاى سپاهى و رعیت است:
شهر و سپه را چو شوى نیکخواه
نیک تو خواهد همه شهر و سپاه » (24)
فایده دنیوى و ظاهرى دیگر عدل براى حکام ، شهرت ایشان در زمان حیات ومماتشان است:
«دوم به این صفت خجسته، نام نیک پادشاه در اطراف و اکناف عالم مشهور و تا صفحه قیامت به بلندنامى مذکور مىگردد و هر لحظه دعاى خیرى عاید روح بزرگوارش مىشود. نمیبینى که زیاده از هزار سال است که «انوشیروان عادل» در بستر خاک خفته و زبان اهل عالم به نام نامیش مزین و طناب عمر چندین هزار سلطان به تیغ اجل گسسته، هنوز آوازه زنجیر عدلش در گنبد گردون پیچیده است؟» (25)
فایده بعدى که مرحوم ملا احمدنراقى براى عدل روى آن دست مىگذارد، بیان نوعى فلسفه تاریخ در خلود و دوام ملک و حکومت است:
«سوم آنکه شیوه عدالت و دادخواهى ، باعث دوام و خلود سلطنت مىگردد؛ چه، دولتسراى پادشاهان را پاسبانى از این هوشیارتر و کاخ رفیع البنیان سلاطین را نگاهبانى از این بیدارتر نیست .»
عدل باشد پاسبان نامها
نى به شب چوبک زنان بر بامها
جناب مستطاب امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید: «از ملوک و فرماندهان هر کس که به عدل و داد عمل کند، خداى تعالى دولت او را در حصار امن خود نگاه دارد و هر که جور و ستم نماید، بزودى او را هلاک گرداند». و نیز از کلمات آن حضرت است: «حسن السیاسة یستدیم الریاسة نگاهدارى رعیت بر وجه نیکوکردن ، باعث دوام ریاست و بقاى آن مىگردد.» (26)
بیان این فلسفه تاریخ در خلود و دوام حکومتها بر اثر عدل، از زاویه دیگر یعنى رضایت و جلب قلوب مردم، در «معراج السعاده» مورد تأکید قرار مىگیرد:
«عدالت و رعیت پرورى، باعث تحصیل دعاى دوام دولت و خلود سلطنت مىگردد و همه رعایا و کافه برایا را شب و روز به دعاى او اشتغال مىدارند و به این جهت از عمر و دولت برخوردار مىگردد.» (27)
ثمره چهارم از عدالت حاکم، آبادى وآبادانى کشور و ملک است:
«چهارم آن که شیمه کریمه دادگرى خجسته رعیت پرورى، سبب خوشى روزگار و باعث آبادى هر کشور و دیار است. حتى اینکه حسن نیت پادشاه را نیز در این معنا ، تأثیرى عظیم و دخلى تمام است چنان که کلام صدق نظام امیرالمؤمنین علیه السلام بدان تصریح فرموده است که: «اذا تغیرت نیة السلطان فسد الزمان؛ چون نیت پادشاه ازنیکى منحرف شود، احوال زمانه فاسد و اوضاع روزگار تباه مىگردد.» (28)
حکمت بعدى که در فواید عدل و عدالت، مرحوم نراقى بدان توجه داشته، نمونه و اسوه شدن کشورى است که در آن عدالت بر قرار شده است و این خود نشر و بسط نیکى و فضایل در سطح عمومى است:
«پنجم آن که پادشاه کشورى که به عدالت مشهور گردد، بسا باشد که پادشاهان سایر اقالیم را عرق حمیت به حرکت آمده ایشان نیز طریقه دادگسترى و رعیت پرورى را پیشنهاد خاطر خود ساخته و او نیز در ثواب همه اینها شریک خواهد بود؛ و باشد که سپاهى و رعایاى سایر ممالک به واسطه عدالت این پادشاه، بلاد خود را به کارکنان او سپارند و به واسطه عدالت، مملکت وسیع گردد.» (29)
حکمت بعدى که در عوارض و مناقب عدل در کتاب «معراج السعاده» مورد التفات قرار گرفته ، آسودگى و احساس رضایت مردم است؛ واین دل دادگى مردمان، رشته الفت بین مردم و دولت را مستحکم مىکند:
«چون پادشاه، طریقه عدالت را پیشنهاد خود گردانید، همه اصناف عالم به فراغ بال به مکاسب و مقاصد خود اشتغال نمایند و بازار علم و عمل را رونقى تازه و گلستان شریعت را طراوتى بى اندازه حاصل گردد و به این جهت صاحب شریعت حفظ و حراست او را نماید؛ همچنانکه مشاهده مىشود که هر فرمانروایى که سعى در حفظ ناموس شریعت نماید و آثار دین و ملت را رواج دهد، دولت (30) او دوام نماید، بلکه روزگار دولت در دودمان او بماند و اولاد و اعقاب او میوه درخت عدالت او را بچینند.» (31)
پىنوشتها:
19) همان، ص .369
20) همان، ص .370
21) در این زمینه مىتوان اندیشه سیاسى سنى مذهبان را از سیر نزولى که از «ماوردى» به بعد داشته است، مدنظر قرار داد. این محور، چرخش مشروعیت ازعدالت به طرف امنیت را در غزالى و سپس این جمله و حتى خواجه نظام الملک به خوبى نشان مىدهد، که در «ابن جماعه»، این انحطاط و پایین آمدن معیارها به اوج خود مىرسد.
22) معراج السعاده ، ص .371
23) همان، ص .372
24) همان، ص .373
25) همان، ص .373
26) همان، ص .373
27) همان، ص .374
28) همان، ص .374
29) معراج السعاده، ص .374 این بخش آخر در کلام مرحوم نراقى، جاى اندکى دقت وتأمل دارد؛ و آن این است که بسط عدل و عدالت، از مرزهاى رسمى و جغرافیایى فراتر رفته، نوعى صدور اندیشه را در پى خواهد داشت. اشاره مرحوم نراقى به متمایل شدن قلوب سپاهیان و رعایا به کشورى که در آن عدالت است، به دو مطلب باز مىگردد: یکى این که نوعى تأکید بر اصالت دادن به قلوب و حال مردم است که تشنه عدل و عدالت هستند؛ دوم اینکه خطاب ایشان به سپاهیان، در حقیقت نوعى شورش پنهان و تأکیدى است بر اطاعت نکردن از حکام ظالم و مشروعیت نبخشیدن حکومتهایى که آنان به خاطرش از جان خود باید بگذرند.
30) از نکات قابل توجه در این قسمت این است که مرحوم نراقى سه مفهوم دین و ملت و دولت را مستقل از هم آورده است؛ و این از لحاظ مباحث اندیشه سیاسى و سیر تطور هر یک از این سه واژه و حوزه و دامنه حدود هر یک،مىتواند براى محققانى که در این مباحث و موضوعات کار مىکنند، مهم باشد. بىشک تحقیق در ارتباط و تأثیر، یگانگى و ضدیت و اتحاد و افتراق دین، دولت و ملت، پایه بسیارى ازاستنتاجها و استدلالها در اندیشه سیاسى خواهد بود و تبیین این مهم به دست نمىآید، مگر با مراجعه به متونى که این الفاظ و معانى را در ارتباط با یکدیگر به کار بردهاند. «معراج السعاده» مىتواند و شأنیت این را دارد که یکى از این حلقههاى مهم در تبیین این موضوع باشد.
31) معراج السعاده، ص .375
منبع: www.naraqi.com