زندگی و نقش فقاهتی ملا احمد نراقی

ملا احمد نراقى (۱۲۴۵ـ ۱۱۸۵ ه.ق) از فقهایى است که ارزش کارشان در ابتکار مباحث جدید در فقه چنانکه باید و شاید شناخته نشده است

زندگی و نقش فقاهتی ملا احمد نراقی
ملا احمد نراقى (1245ـ 1185 ه.ق) از فقهایى است که ارزش کارشان در ابتکار مباحث جدید در فقه چنانکه باید و شاید شناخته نشده است. کتابهاى فارسى او چون معراج السعادة، خزائن و مثنوى طاقدیس تا حدى شناخته شده است، ولى کارهاى عمده‌اش در اصول فقه چون مناهج الاصول و الاحکام و در قواعد فقه چون عوائد الایام به طور کلى ناشناخته مانده است حقیقت این است که ملا احمد نراقى اولین مجتهدى است که باب «ولایت فقیه» را در فقه گشود. این کار را وقتى کرد که قبلا در رسالات و کتابهایى چون مناهج الاصول، حجیة المظنة و شرح تجرید الاصول، حجیت ظن مجتهد را در حال انسداد باب علم (زمان غیبت امام علیه السلام) به اثبات رسانیده بود. از این رو بررسى زندگى و سیر تحولات فکرى ملا احمد و تأثیر دوره و زمانى که در آن مى‌زیست درخور توجه و اهمیت است.
ملا احمد در سال 1185 ه.ق در نراق از قراء کاشان متولد شد. پدرش ملا مهدى نراقى دانشمندى ریاضى‌دان و فیلسوفى نوجو بود. گفته‌اند که محقق نراقى (ملا مهدى) نخستین دانشمند ایرانى است که در زمینه علم هیئت و فلک شناسى از تحقیقات و اکتشافات علماى ریاضى فرنگ بهره‌مند بوده است. ملا مهدى در کتاب المستقصى در موضوع حرکت زمین تصریح به عقیده علماى فرنگ مى‌کند که عموما معتقد به حرکت وضعى زمین‌اند (1) .
ملا احمد تحصیلات خود را زیر نظر چنین پدرى آغاز کرد. در سال 1205 ه.ق. همراه با پدرش به عتبات مسافرت کرد. در کربلا، ملا احمد در حلقه درس آقا باقر بهبهانى (متوفى 1208 ه.ق) در آخرین سالهاى تدریسش حاضر شد. آقا باقر بهبهانى، که در میان دانشمندان شیعه به نام مؤسس یا مجدد بهبهانى معروف است، بنیانگذار عصر جدیدى از تبلور اصول فقه و تسلط مجتهدین در عالم تشیع است (2) . قبل از بهبهانى علماى اخبارى از زمان ملا امین استرآبادى (متوفى 1033 ه.ق.) بر جوامع شیعه تسلط داشتند.
ملا احمد در کربلا تحصیل فقه را در مکتب میرزا مهدى شهرستانى، که خود از شاگردان بهبهانى بود آغاز کرد. مدت این تحصیل چندان طولانى نبود زیرا در سال 1209 ه.ق. به مناسبت درگذشت پدرش به کاشان برگشت. سال بعد باز به عتبات مسافرت نمود و این بار در نجف در حوزه درسى سید مهدى بحر العلوم و شیخ جعفر نجفى، که هر دو از شاگردان آقا باقر بهبهانى بودند، به تحصیل پرداخت.مؤلف قصص العلماء مى‌نویسد: «معروف است حاجى ملا احمد استاد کم دیده است و درس کم خوانده است و به فطانت و ذکاوت خویش این تحقیقات و تدقیقات را نموده است (3) » . مؤلف لباب الاباب، ظاهرا در پاسخ به این سخن، مى‌گوید که ملا احمد در مدت کوتاهى موفق به اخذ اجازه اجتهاد از استادان خود شد. کسانى که گمان مى‌کنند او استاد کم دیده است باید بدانند استاد واقعى هوش، ذوق و قریحه توأم با پشتکار و پژوهش مدام است. (4)
به هر حال، وقتى در اوایل سلطنت فتحعلى شاه قاجار (که در سال 1212 ه.ق. تاجگذارى کرده بود) ملا احمد به کاشان برگشت، به عنوان یک مجتهد و فاضل شناخته مى‌شد. در کاشان ملا احمد بر مسند تدریس نشست. از کسانى که به حلقه درس ملا احمد جذب شدند یکى شیخ مرتضى انصارى بود. جالب است که شیخ انصارى در سال 1240 ه.ق به قصد زیارت مشهد و درک محضر علماى وقت از شهرهاى مختلف ایران عبور کرد. از جمله در بروجرد به حضور شیخ اسد الله بروجردى و در اصفهان به حضور سید محمد باقر شفتى ملاى ثروتمند زمان رسید. ولى بیش از یک ماه نزد آنان نماند، وقتى که در کاشان ملا احمد نراقى را دید، چهار سال در حلقه درس او باقى ماند. (5)
ملا احمد ضمن تحصیل و تدریس، کتابهایى نوشته‌است که در شش زمینه قابل بررسى است.
1) در «اصول فقه» پنج کتاب:
عین الاصول و اولین کتابى است که در بیست و سه سالگى به زبان عربى نوشت. این امر گرایش او را به علم اصول از بدو جوانى مى‌رساند. حجیة المظنة رساله دیگرى است که در اوان جوانى نوشت. از عنوان این رساله چنین برمى‌آید که او در جستجوى یافتن تکیه گاهى اصولى براى ارزیابى استنباطات مجتهد در زمان غیبت امام (ع) و انسداد باب علم است. رساله دیگر او اجتماع الامر و النهى است که در آن از زاویه اصولى به این نتیجه مى‌رسد که امکان پیش آمدن چنین تناقضى وجود ندارد. در سال 1220 ه.ق ملا احمد شروع به شرح و تحشیه کتاب بزرگ پدرش تجرید الاصول کرد. حاصل این کار کتاب حجیم شرح تجرید الاصول است. به طورى که ملااحمد ادعا مى‌کند همه مسائل علم اصول را در این کتاب مورد بحث قرار داده است. به هر حال، چهار سال بعد، یعنى در سال 1224 ملا احمد لازم مى‌بیند که این کتاب را خلاصه کند. براى این منظور کتاب مناهج الاصول و الاحکام را مى‌نویسد که خود کتاب حجیم دیگرى است. در این کتاب ملا احمد تصریح مى‌کند که استنباطات مجتهد، در زمان غیبت امام (ع) لازم الاتباع است (6)
2) در «فقه» پنج کتاب:
مستند الشیعه اولین کتاب فقهى اوست که درسال 1234 ه.ق آن رابه نگارش درآورد.مؤلف ریحانة الادب آنرا استدلالى، ولى غیر کامل برآورد مى‌کند (7)
اساس الاحکام حاشیه‌اى است بر شرایع الاسلام محقق حلى. اسرار الحج تنها کتاب فقهى او به زبان فارسى است. هدایة الشیعه و رسائل و المسائل دو کتاب فقهى دیگر اوست.
3) در «اخلاق و محاجه» سه کتاب:
معراج السعادة معروفترین کتاب اوست که آن را به خواهش فتحعلى شاه به ترجمه از کتاب جامع السعادات تألیف پدرش ملا مهدى، نوشت.
وسیلة النجات کتاب اخلاقى دیگرى است به هر دو زبان فارسى و عربى. سیف الامة نام کتاب دیگرى است از ملا احمد که در اثبات خاتمیت دین اسلام نوشته شده است. این کتاب در پاسخ به شبهاتى است که از طرف یک مبلغ مسیحى به نام مارتین به دین اسلام وارد شده بود. این شخص که در آن زمان در ایران به نام «پادرى» نامیده مى‌شد، توانسته بود با لباس مبدل طلبگى چند سالى در محضر آخوندملا على نورى (متوفى 1220 ه.ق) درس بخواند و پس از فرا گرفتن اصولى از اسلام تشکیکاتى بر آن وارد کند.طبق گفته مؤلف قصص العلماء (که معاصر نراقى بود) ملا احمد براى نوشتن کتاب سیف الامة «ده نفر از علماى یهود را نزد خود خواست و از کتابخانه ملا موشه یهودى کتب بسیار در لغة توریة و غیر آن جمع کرده و مدتى با یهود گفتگو داشت» (8)
4) در «علوم غریبه» سه کتاب:
شرح محصل الهیئة حاشیه‌‌اى است بر کتاب پدرش ملا مهدى، خلاصة المسائل در علم حساب و کتاب . الخزائن کشکولى است از تاریخ، تفسیر، نجوم، جفر و شعر به دو زبان فارسى و عربى. این کتاب بارها در ایران چاپ شده و مؤلف ریحانة الادب آن را با کشکول شیخ بهائى مقایسه کرده است.
5) در «شعر و ادب» سه کتاب:
دیوان شعر که هنوز چاپ نشده ولى برگزیده‌اى از غزلیاتش توسط خانم اختر نراقى در سال 1350 خورشیدى به چاپ رسیده است. طاقدیس مجموعه شعر دیگرى است از ملا احمد که در قالب مثنوى سروده است. تذکرة الاحباب ظاهرا مشتمل بر هزلیاتى است که او به تدریج سروده است . (9)
6) در «قواعد فقه» دو کتاب :
مفتاح الاحکام درباره قواعد استنباط احکام شرعى. این کتاب مشتمل بر سه بخش است:
الف) در ادله احکام،
ب) مقدسات استخراج احکام،
ج) راه حل تعارض احکام.

آخرین کتابى که ملا احمد نوشت عوائد الایام است که مشتمل بر 88 موضوع (عائده) و بیشتر آن در زمینه قواعد فقه است. قواعد فقه در زمان ملا احمد علم جوانى بود و هنوز داراى مرز مشخصى از علم اصول نبوده است. ملا احمد، آن طور که در مقدمه این کتاب مى‌گوید این کتاب را براى تجدید حافظه به منظور یادداشت یافته‌هاى خود از فقه به مرور زمان نوشته است به همین دلیل آن را عوائد الایام نام گذاشته است. یکى از عائده‌هاى این کتاب اختصاص به بیان ولایت فقها دارد که ملا احمد در همان ابتداى بحث آنان را حکمروایان در زمان غیبت و جانشینان امام (ع) مى‌نامد.
عنوانى که به این مبحث داده شده «فى تحدید ولایة الحاکم» است. ازاین عنوان ابتدا چنین به نظر مى‌رسد که ملا احمد در صدد محدود کردن ولایت «حاکم» است. ولى در متن نراقى، جز در دو مورد از موارد حقوق شخصى افراد، هیچ گونه حد و مرزى براى ولایت «حاکم» قائل نمى‌شود . در مقدمه این فصل ملا احمد روشن مى‌کند که منظورش از حاکم همان فقیه است.
ملا احمد نراقى در این کتاب نوزده روایت در تأیید ولایت عامه فقیه مى‌آورد که این روایات تا آنوقت بدین نحو مورد استناد و تأکید قرارنگرفته بود. در میان علماى متقدم بر ملا احمد اولین کسى که اشاره به ولایت فقیه در موارد خاص کرد، محقق حلى (متوفى 672 ه.ق) است. محقق حلى در آخر باب خمس به طور ضمنى اشاره به استحقاق فقیه (به عنوان من إلیه الحکم) براى استفاده و صرف سهم امام مى‌کند: «یجب ان یتولى صرف حصة الامام فى الأصناف الموجودین من الیه الحکم بحق النیابة کمایتولى اداء مایجب على الغائب» (10)
علامه حلى (متوفى 726 ه.ق) نیز اشاراتى به ولایت فقیه دارد ولى اغلب آنها بر موارد قضاء افتاء است علامه در باب قضاء مى‌گوید: «یجوز للفقهاء الشیعة العارفین به مدارک الاحکام الجامعین لشرایط الحکم الإفتاء بین الناس و یجب علیهم ذلک حال غیبة الامام إذا امنوا الضرر و لم یخافوا على أنفسهم ولا على أحد من المؤمنین» (11) در باب خمس نیز ابن مطهر به تبعیت از محقق حلى ضمن مقایسه حکم سهم امام با حکم غائب فقیه را متولى حصه امام معرفى مى‌کند (12)
علامه حلى در باب جهاد مسأله امام عادل و مفروض الطاعه را به طور مبسوط مورد بحث قرار مى‌دهد و عقاید اهل تسنن را مورد اختیار و انتخاب یک امام از میان اهل حل و عقد و اهل شورى رد مى‌کند ولى نهایة خود جانشینى براى امام علیه السلام در حال غیبت معرفى نمى‌کند . لازم به یادآورى است که اغلب فقهاى متقدم بر قرن هفتم هجرى نیازى به معرفى جانشین امام (علیه السلام) نمى‌دیدند و غالبا چنین عملى را منع مى‌کردند. شیخ طوسى در کتاب المبسوط در باب زکوة تصریح مى‌کند که «لایجوز لغیر الأمام القائم مقام النبى صلى الله علیه و آله» (13) در واقع علماى متقدم چون کلینى و ابن بابویه صدوق و شیخ الطائفه امام علیه السلام را حى و ناظر و حاکم بر مسأله مورد بحث مى‌دیدند.
برخلاف علامه حلى، شهید ثانى (متوفى در 966 ه.ق) توجه بیشترى به مسأله ولایت در زمان غیبت نمود و فقیه رابه عنوان صالحترین نائب امام در موارد ولایت عامه معرفى کرد (14) با این همه شهید ثانى این موارد را محدود به افتاء و اذن جهاد مى‌کند به طور کلى مسأله نیابت از امام قبل از ملا احمد نراقى در کتب فقهى به عنوان یک موضوع مستقل مورد بحث و نظر قرار نگرفته بود. فقط در ابواب مختلف فقهى بر حسب ضرورت اشاراتى به عمل آمده بود .
گذشته از تبویب باب ولایت فقیه و جمع آورى احادیث ناظر بر آن، کار مهم دیگرى که ملا احمد نراقى کرد، تحلیل عقلى در اثبات این ولایت بود در این تحلیل ملا احمد ابتدا به بداهت استناد مى‌کند و مى‌گوید:
«هر عالم و عامى مى‌فهمد که اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به وقت مسافرت به کسى بگوید که تو وارث و خلیفه و امین و حجت من هستى و به جاى من قرار داشته و مرجع همه امور مى‌باشى این بدیهى است که این شخص عهده‌دار همه چیزهایى که به عهده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده مى‌شود مثل اینکه حاکمى یا سلطانى به وقت مسافرت بگوید فلان جانشین و امین من است. آیا شکى باقى مى‌ماند که او حق انجام هر کارى را که در اختیار سلطان است، دارا مى‌باشد؟» (15)
یک نظر کلى به تألیفات ملا احمد نشان مى‌دهد که کار عمده او در زمینه اصول و قواعد فقه انجام گرفته است. نوشته‌هاى او در اخلاق و علوم قدیمه از ترجمه و تحشیه آثار پدرش ملا مهدى فراتر نمى‌رود مؤلف قصص العلما درباره ملا احمد مى‌نویسد «اصولى صرف بود ولیکن نهایت خلاف مشهور را بین اصحاب تقویت نموده مانند اینکه عصیر عنبى را قبل از ثلثان و بعد از قلیان پاک مى‌داند و وقت را میان استتار قرص و ذهاب حمرة مشرقیه مى‌داند» . (16)

روابط ملا احمد نراقى با حکومت وقت
 

ملا احمد به طور کلى روابط خوبى با مقامات حکومتى زمان قاجار داشت. هر وقت فتحعلى شاه قاجار به کاشان مى‌رفت براى دیدار نراقى یا شخصا به منزلش مى‌رفت، یا او را به باغ فین مى‌خواند. (17)
چنان که شهرت دارد فتحعلى شاه از ملا احمد اذن سلطنت گرفت. مى‌دانیم که این شاه به هنگام جلوس از شیخ جعفر نجفى اذن سلطنت گرفته بود. (18)
نراقى کتاب معراج السعادة را به درخواست همین پادشاه نوشت. ولى این روابط خوب باعث نشد که ملا احمد در برابر ظلم و ستم حکام محلى سکوت اختیار کند. ملا احمد دوبار حاکم زمان را، که ستمگر و نالایق تشخیص داده بود، از کاشان اخراج کرد و از برخورد با سلطان وقت نهراسید.
ملا احمد در قضیه اعلام جهاد علیه تجاوز روسیه به ایالات مسلمان نشین قفقاز وزنه مؤثرى بوده است. در دوره اول جنگ ایران و روس (28ـ 1219 ه.ق) مقامات حکومتى (بخصوص عباس میرزا) در سال 1223، یعنى چهار سال پس از شروع جنگ به فکر جلب حمایت علما افتادند. به نوشته ناسخ التواریخ «ملا احمد نراقى که فحل فضلاى ایران بود... و دیگر علما و فقهاى ممالک محروسه هر یک رساله نگاشتند و خاتم گذاشتند که مجادله و مقاتله با روسیه جهاد فى سبیل الله است» (19) . در دوره دوم جنگ ایران و روس علما در اعلام جهاد پیشقدم شدند. ملا احمد به اتفاق علماى اصفهان در سال 1241 ه.ق به اردوى سلطانیه پیوست البته نراقى از سلطانیه به کاشان برگشت و مثل برخى از علما چون سید مجاهد، براى علمدارى جنگ به تبریز نرفت.
ملا احمد در 23 ربیع الثانى 1245 ه.ق در قریه نراق با وباى عمومى واقع در آن سال درگذشت، در حالى که به تازگى از تألیف آخرین کتابش عوائد الایام فارغ شده بود. ملا احمد شعر به لطافت مى‌سرود. بى‌مناسبت نیست که یکى از غزلیاتش را براى حسن ختام این گفتار در اینجا بیاوریم:
عمریست که اندر طلب دوست دویدیم
هم مدرسه هم صومعه هم میکده دیدیم
با هیچ کس از دوست ندیدیم نشانى
از هیچ کسى هم خبر او نشنیدیم
هر تیر که آمد همه بر سینه شکستیم
هر تیغ که آمد همه بر فرق خریدیم
جام ارچه همه زهر بلا بود گرفتیم
مى ارچه همه خون جگر بود چشیدیم
هر لوح که در مکتب ما جمله بشستیم
هر صفحه که در مدرس ما جمله دریدیم
هر نقش بجز نقش وى از سینه ستردیم
هر مهر بجز مهر وى از دل بزودودیم
دیدیم جهان وادى ایمن شده هر چیز
نخلى و ز هر نخل انا الله شنیدیم

پی نوشت :
 

1. نگاه کنید به ملامهدى نراقى، قرة العیون، تصحیح و تعلیق سید جلال آشتیانى، پیشگفتار حسن نراقى، چاپ تهران، انجمن فلسفه، ص .9
2. متأسفانه هنوز تحقیق جامعى در زمینه دوره‌هاى تحول فقه شیعه و مکاتب مختلف آن به عمل نیامده است. کتاب پرارزش ادوار فقه، تألیف استاد محمود شهابى، متأسفانه درهمان دوره‌هاى صدر اسلام باقى ماند. نگاه کنید به ادوار فقه، چاپ دانشگاه تهران، 1345
3. میرزا محمد تنکابنى، قصص العلما، تهران، علمیه اسلامى، 1334، ص 132
4. ملا حبیب الله شریف کاشانى، لباب الالباب، تهران، بوذر جمهرى، 1337، ص 94
5. مرتضى انصارى، زندگى و شخصیت شیخ انصارى، اهواز، 1380 ه.ق ص 70ـ 50
6. ملا احمد نراقى، مناهج الاصول و الاحکام خطى، 1269، ص .277
7. محمد على مدرس تبریزى، ریحانة الادب، تهران خیام، 1352، جلد 4، ص 184
8. محمد تنکابنى، قصص العلماء تهران، علمیه اسلامیه 1334 ص 129 براى اطلاع بیشتر در قضیه «پادرى» مراجعه کنید به کتاب دین و دولت در ایران نوشته حامد الگار چاپ دانشگاه برکلى 1969، ص 99
9. مدرس تبریزى، ریحانةالادب، جلد چهارم ص 184
10. ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن محقق حلى، شرایع الاسلام ، تهران، علمیه اسلامیه، 1337، ص 53
11. حسن بن یوسف بن مطهر حلى، تذکرة الفقهاء تهران مکتبة مرتضوى، 1334 جلد اول ص 459
12. همان منبع، ص 255
13. ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، المبسوط فى فقه الامامیة تهران مکتبة مرتضوى 1389، ص 249
14. زین الدین عاملى شهید ثانى الروضة البهیة فى شرح اللمعة مشقیة جلد دوم تهران علمیه اسلامیه 1308 صص 255 و 65ـ 264
15. ملا احمد نراقى، عوائد الایام، ص 188
16. میرزا محمد تنکابنى، قصص العلما ص 130
17. حسن نراقى، آثار تاریخى کاشان، تهران، انجمن آثار ملى، 1348، ص 75
18. محمد تقى لسان الملک، سپهر، ناسخ التواریخ، جلد اول، تهران، اسلامیه، 1325، ص .184
19. همان
 

منبع: www.naraqi.com
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر