اشکالات اساسی
اول : معروف زودتر از امام از دنیا رفته یعنی امام رضا علیه اسلام در سال 202 و معروف در سال 200 فوت شده و چطور می شود کسی قطب بعد از امام باشد و خودش زودتر از اماماز دنیا برود .
دوم : اگر معروف قطب باشد چطور می شود در یک زمان با وجود امام قطب دیگری باشد .
سوم : اگر بر فرض قبول کنیم معروف بعد از امام هم بوده است پس تکلیف امام جواد و هادی و عسگری علهم السلام چه می شود (هر چند در جواب این اشکال می گویند : از اینجا به بعد امامت به دو قسم تقسیم می شود امامت طریقت و امامت شریعت بعنی از امام رضا به بعد ائمه فقط امام شریعت بوده اند و بیان احکام شرعی کارشان بوده است و امامت طریقت و عرفان واخلاق به معروف واقطاب بعد رسیده است )
چهارم : در جواب این اشکال آقایان عدول کرده اند و گفته اند که معروف شیخ مجاز بوده وقطب نبوده است.
حال سوالی پیش می آید که اگر معروف شیخ بوده پس چرا سلسله خود را به امام رضا علیه السلام می رسانیید چرا به امام زمان عج نمی رسانید .
ضمنا اگر معروف یشخ است چطور یک شیخ مجاز می تواند قطب مشخص کند وسری سقطی را به قطبیت برگزیند و اگر سری قطب نیست چگونه می شود او جنید بغداد را به قطبیت معرفی کند .
اصلا در زمان حیات امام چگونه می شود معروف به سری حکم بدهد ولی امام زنده باشد .
اشکال دیگر بر سلسله سند اینها اینست که اگر جنید بغدادی قطب شده است پس امام زمان (عج) چه نقشی دارند؟
مگر می شود 2 قطب در یک زمان باشند .
سلطان حسین تابنده گنابادی درچاپ 84 نابغه علم و عرفان ص می گویند :
شیخ جنید از طرف امام حسن عسکری (ع) مجاز در دعوت بود و در زمان امام زمان آن سمت را داشت ولی بعیت و تربیت او توسط شیخ سری سقطی بود .
ملا علی گنابادی می گوید :
جنید پس از رحلت امام عسکری و غیبت حیات داشت لهذا قطب ظاهر گشت و و کلای اربعه خلافت نداشتند بلکه سفارت بود و دستگیری نمی کردند . صالحیه ص 348
(اینجا به زعم ملا علی اولین قطب جنید است )حال سوال این است که حکم ولایت او کجاست ؟ در حالیکه قطب بعدی را قطب بعدی راقطب قبلی دعوت می کند امام مگر ظهور و غیبتش فرق می کند .
اگر جنید قطب است پس امام چه نقشی دارند ؟
اینها اینهمه داستان بافته اند وسعی کرده اند سلسله خود را به امام رضا علیه السلام برسانند .
حال برای اینکه میزان دروغگویی حضرات مشخص شود شعری از نعمت الله ولی می آوریم تا ببینیم اینها چقدر راست می گوید و آیا اصلا سلسله اینها به امام رضا علیه السلام می رسد یا نه .
نعمت الله ولی خود می گوید :
شیخ ما کامل و مکمل بود
قطب وقت و امام عادل بود
گاه ارشاد چون سخن گفتی
در توحید را نکو سفتی
یافعی بود نام عبدالله
رهبر رهروان ان درگاه
صالح بربری روحانی
شیخ شیخ من است تا دانی
پیر او هم کمال کوفی بود
کز کمالش سی کمال افزود
باز باشد ابولفتوح سعید
که سعید است ان سعید شهید
از ابی مدین او عنایت یافت به کمال از ولی ولایت یافت
مغربی بود و مشرقی به صفا
آتابی تمام مه سیما
شیخ ابی مدین است شیخ سعید
که نظیرش نبود در توحید
دیگر آن عارف و دود بود
کنیت او ابو سعود بود
بود در اندلس ورا مسکن
بس کرم کرد روح او با من
پیر او بود هم ابولبرکات
بکمال و جمال و ذات و صفات
باز ابولفضل بود بغدادی
افضل فاضلان به استادی
شیخ او احمد غزالی بود
مظهر جامع کمالی بود
خرقه اش پاره بود او بکر است
زانکه نساج با ابوبکر است
باز شیخ بزرگ ابوعثمان
که نظریش نبود در عرفان
مظهر لطف حضرت واهب
بندگی ابو علی کاتب
شیخ او شیخ کاملش دانند
بو علی رودباریش خوانند
شیخ او هم جنید بغدادی
مصر معنی دمشق دلشادی
شیخ او خال سری سقطی
محرم حال او سری سقطی
باز شیخ سری بود معروف
چون سری سر او به او مکشوف
از اینجا به بعد ببینید آیا نعمت الله خود را به امام رضا می رساند یا اینرا بعدا این صوفیان اضافه نموده اند
شیخ معروف را نکو مید ان شیخ داوود طائیش میخوان
اوز موسی جواز احسان یافت کفر بگذاشت نور ایمان یافت
(حال موسی کیست خدا می داند )
پیر او هم حبیب محبوبست
عجمی طالب است و مطلوب است
پیر بصری ابولحسن باشد
شیخ شیخان انجمن باشد
یافت او صحبت علی ولی گشت منظور بندگی علی
خرقه او هم از رسول خداست
این چنین خرقه ای لطیف کراست
مثنوی 71 ص 661 دیوان شاه نعمت الله ولی
مشکل دیگری که هست سنی بودن سر سلسله های این فرقه است .لذا آمده اند به دو طریق این مشکل را توجیه کنند
1- تقیه
2- اول سنی بودند بعد شیعه شدند
فرقه ای مثل گنابادیه آمده و نسبت به برخی از افراد مثل حسن بصری و برخی دیگر از سران تصوف خود را بی قید نشان داده وسعی کردند در سلاسل اسمی از حسن بصری نیاورند .
عمده ترین توجیه برای شیعه نشان دادن آنها تقیه کردن آنهاست .
فصلنامه عرفان ایران که ارگان رسمی نعمت اللهی گنابادی است که به سرپرستی صوفی اروپا نشین مصطفی آزمایشی درشماره 3 ص 108 نوشته است که :
صوفیه در زمان امامان بزرگوار شاگری و تقیه به شیوه ائمه معصومین را داشتند .
در جایی دیگر برای رفع این شبه می نویسند :
چندان در بند اظهار تشیع معنوی خود نبودند و به اقتضای مولد (محل تولد ) و اجتماع محل رشد خود با لطبع به یکی از مذاهب فقهی اهل سنت عمل کرده اند عرفان ایران ش 10ص83
حتی اینها برای حل این مشکل تعریف جدیدی از شیعه و سنی ارائه دادند
دکتر مصطفی آزمایش از بزرگان فرقه گنابادی در اروپا می گوید :
سنی کسی است که پیرو رسول خدا بوده و از دو زیاده روی بر کنار باشد نه دشمن علی و اولاد او باشد و نه دشمن خلفای راشدین (ابابکر عمر و عثمان ) به این ترتیب کسی که از خلفای راشدین بدگویی کند رافضی است و کسی که با علی (ع) مخالفت کند خارجی است کسی که به خلفای راشدیین و به آل رسول الله احترام گذارد و حرمت آنان را مراعات نماید وسنت رسول خدا را نیز پاسدار باشد سنی محسوب می شود و به این اعتبار است که بسیاری از بزرگان تصوف و عرفان مانند سنایی مولانا و عطار و شاه نعمت الله ولی خود را سنی خوانده اند .(مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی ص 49)
دکتر نور علی تابنده قطب این فرقه در کمال تعجب می گوید : خلافت حق علی نبود ملت بود و وظیفه علی یعنی ما مسلمین حق داشتیم که بعد از پیغمبر به عنوان جانشین او خلیفه ی مثل علی داشتیم (مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی ص 15)
او با زیرکی تمام خلافت را حق مردم می داند و می خواهد بگوید خود مردم نخواستند این حق را به علی علیه السلام بدهند و وظیفه از دوش ایشان ساقط شد او نمی گوید اینها خلافت را غصب کردند .
خواجه عبدالله انصاری می گوید :
از میان دو هزار صوفی که شناخته ام تنها دو نفر از آنها مذهب رافضی داشتند (کتاب تصوف و تشیع ص 113)
نویسندگانی از خود صوفیه هم مثل اسدالله خاوری و دکتر نصر سعی در اعتراف به این نکته دارند که تصوف سابقه سنی گری دارد و با دادن لقب شیخ شهید به نجم الدین کبری سعی کردند شیعه جلوه دهند که این ادعا فاقد مدرک است .
دکتر تابنده می گوید : هر کس امامت حضرت علی علیه السلام را قبول داشته باشد از نظر ما شیعه محسوب ی شود و اگر رد کند سنی محسوب می شود .
(ولی نمی گوید امام چندم قبول داشته باشد و نمی گوید شیعه دوازده امامی )
این جنید که به ادعای همه علمای سنی از اهل سنت است از طرف امام قطب می شود ؟؟
و هیچ کس جز صفی علیشاه در صد ساله اخیر ادعای شیعه بودن جنید را نکرده !
مقام قطب
درکتاب سعادتنامه ص 162 در مورد مقام قطب می گوید :
طالب و مرید اراده حضور نماید چنین داند که به خدمت پادشاه مقتدری می رود و به بخشش او امیدوار باشد که به یک آن دو عالم را بی سبب به او بخشد و خیال را مشغول صورت شیخ دارد .
در صفحه 163 دوباره میگوید :
چون وارد حضور گردد در کمال عجز و فروتنی که شیوه نیازمندان است صورت بر خاک مذلت گزارد و به شکرانه این نعمت سجده بجای اورد.
و در ص 138:
مقصود از خلقت تو این طاعت و اقتداست بلکه می گوییم ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیاء و مشقت اولیاء از برای ارادت و اقتداست .
ملا سلطان در ولایت نامه : ص 76
ولایت پیوند شجره الهیه است که از وجود بیعت گیرنده به دل بیعت کننده وصل می شود و آن پیوند صورت ملکوتی ولی امر است که از راه باطن به واسطه بیعت متصل به دل بیعت کننده می شود و همان صورت ولی امر ایمانی است که داخل دل می شود و همان صورت است حب علی (ع) که هیچ سیئه به او ضرر نمی رساند .
و در صفحه 223:
اگر پیوند ولایت را به سلامت به دم مرگ برد ا گر گناه جن وانس را بر روی شانه خود ببرد تمام را بپاشاند و وهیچ معصیت با آن پیوند که همان حب علی (ع) است ضرر نمی رساند به او در مجمع السعادت ص 269 : در بیان اینکه هر کس بشناسد امام خود را حاجت به انتظار ظهور ضرت قائم (عج) او را نخواهد بود نه در عالم صغیر و نه در عالم کبیر در همین حال نوع انتصاب را نیز من الله می دانند .
ملا علی گنابادی می گوید : باید من الله باشد تا کوری دلیل کوب دگر نگردد (صالحیه چاپ دوم صفحه 218) و اگر چنین صوفی نیز آسمان نباشد قرآن را مبین نباشد بلکه عترت هم نباشد (صالحیه چاپ دوم صفحه 218)
در ولایت نامه ص 11 سطر 6
صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و علی توان گفت به آن اعتبار که مضاف به کثرات است و مستولی بر کل است و رب توان گفت که تربیت کل موکول با اوست .
بعد می گوید :
خالق توان گفت به اعتبار اینکه خالقیت حق تعالی بواسطه آن ظهور می یابد وی در حکم قطبیت فرزندش با کمال وقاحت می گوید :
پوشیده نماند که هر یک از اولیای عظام را در زمان حیات و بعد از ممات خلفا و نواب لازم که رشته دعوت منقطع نشود که در بقاع ارض و در جمله زمان حکم یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیکه جاری باشد لذا این ضعیف سلطان محمد نور چشم خود ملا علی را خلیفه خود قرار دادم و چون اشاره غیبیه شده بود تاخیر را روا نداشتم (صالحیه چاپ دوم ص 346)
این همان شبیه سازی و کپی کردن جریان غدیر است که هدف اصلی صوفیان بود
فرقه نعمت اللهی صفی علی شاهی
بعد از رحمت علیشاه محمد کاظم اصفهانی مشهور به سعادت علیشاه ادعای قطبیت کرد و در همان حال که حاج آقا محمد مشهور به منور علیشاه نیز مدعی شد و در همین اثنا میرزا حسن علی ملقب به صفیعلیشاه با آقا محمد دست بیعت داد . و بعد او را کنار زد .
میرزا حسن علی ملقب به صفیعلیشاه در سال 1251 هق در اصفهان بدنیا آمد و در سال 1316 قمری درگذشت .
صفی قبل از مرگ خود میرزا محمد خان مشهور به حیرت علیشاه نائینی را به عنوان جانشین معرفی نمود و حیرت علیشاه بعنوان جانشین با ظهیر الدوله داماد ناصر الدین شاه درگیر شد که در نه ایت از ترس او به ماهان کرمان رفت و در سر قبر نعمت الله ولی پناهنده شد .
صفی قدرت نفوذ زیادی داشت و حتی در خانواده ناصرالدین شاه نفوذ کرد ودختر شاه فروغ لادوله مشهور به ملکه ایران و دامادش ظهیر الدوله ملقب به صفا علی صوفی شدند .
صفا علیشاه انجمن اخوت را راه اندازی کرد و این فرقه در قالب انجمن به کار خود در ایران ادامه دادند . اکثر صوفیه معتقدند حیرت علیشاه بعنوان قطب جانشین نداشت بلکه سه یا چهار نماینده داشت اما بدا چند نفر از شا گردان وی ادعای قطبیت کردند از جمله آنها محمد ابراهیم نمازی (نیاز علی ) و ادیب خراسانی ملقب به حاجی داداش بعد از او نیز نیز شخصی بنام ساعدی دبیر دبیرستانهای مشهد ادعای قطبیت نمود .
شاخه دیگر این فرقه در قالب انجمن اخوت تا قبل از انقلاب فعالیت زیادی داشت و دکتر جواد صفایی رئیس آن بود .
ادعاهای صفی :
مهمترین اثر صفی زبده الاسرار است وی شاعر زبردستی بود که به مبانی عرفانی هم بالنسبه آشنایی داشت ولی بعد از گرفتن کارش ادعاهای گزافی کرد .
وی در زبده الاسرار می گوید :
انبیاء را در نبوت رهبرم
اولیا را در ولایت سرورم
من صراط مستقیم هستم ،هله
هر چه من زجر راههای باطله
دیوان صفی ص 138
صاحب عون نوائب کیست ؟ من
در حقیقت ذات واجب کیست ؟من
مظهر کل عجائب کیست ؟ من
مظهر سر غرائب کیست ؟من
و باز می سراید :
هزار دور از سپهر چوبگذرد گه شود که تا یک آدم به دهر علیشه شود زبده ص 233
وی می سراید :
قصه کوته بنده شو در کوی من
تا به دل بینی چو موسی روی من
زنده گردی چون مسیح از بوی من
عاشقانه چون کنی رو سوی من
در مقام قرب احضارت کنم ص 131
مدرسی چهاردهی از شاگردان کیوان قزوینی در مجله ای خواندنی ها درسال 1351 آورده است که :
از کیوان پرسیدم که در مورد صفی چه دیده ای ؟ گفت : صفی حضرت عیسی (ع) به او گفته :
مانند من بی جفت باش جالب این است صفی بعد از 2 سال از ان جریان عاشق دختر سراج می شود و بعدها چهار زن می گیرد فرقه مونس علی شاهی
گفتیم مدعاین بعداز رحمتعلیشاه
محمد کاظم اصفهانی
حاج آقا محمد (منور علیشاه )
پسر منور علیشاه صفی را قبول نکرد و راه پدرش را ادامه داد وی مشهور به حاج آقا بود و بعد از او سید اسماعیل اجاق (صادق علیشاه ) کرمانشاهی مدعی شد .
بعد از این جریان حاج میرزا عبدالحسین ذوالریاستین ملق به مونس علشاهی ادعای قطبیت کردند .
مونس علیشاه وصیت کرده بود که وی را در خانقاه کرمانشاه دفن کنند . همه مدارک نشان می داد او به کسی حکم جانشینی نداده است و در نامه های مختلف که از او موجود است این مطلب تایید شده است .
در میان همه مدعاین جواد باغیانی کرمانی مشهور به دکتر نوربخش که در آنزمان یعنی 1332 معاونت بهداری بم را بر عهده داشت ادعای قطبیت کرد . وی چون قبلا نواده مونس علیشاه را به همسری گرفته بود و به نوعی خود را مستحق تر از بقیه می دانست . لذا چند کار کرد تا بتواند بر رقبا پیروز شود و خرقه خدمت به خلق الله را در لباس تصوف به تن کند .
اول اینکه بعد از مرگ مونس علیشاه در مورخه 26 خرداد 1332 اطلاعیه ای در روزنامه اطلاعات شماه 8140 منتشر نمود که در آن آمده بود : جناب آقای دکتر جواد نورخیس جانشین فقید سعید قطب العارفین حضرت آقای حاج ذوالریاستین نعمت اللهی دیروز وارد تهران شدند و در خانقاه تشریف دارند .
دومین حربه وی خرید خانقاه نعمت اللهی از ورثه مونس علشاه به مبلغ 45 هزار تومان آن زمان در چهار سوق خیابان بلور سلزی بود حرکت بعدی وی تلگراف زدن به دیگران است تا از وی حمایت کنند . وی در نامه ای که موجود است نوشته است که :
برادر عزیزم ! این روزها منتظر اقدامات و فداکاریهای تو هستم نکات زیر را در نظر داشته باشد.
خونسرد باشد گوش به حرف این و آن نباشد و ...
تا جائیکه می گوید :
در روزنامه اگر بتوانی اطلاعات هفتگی به وسیله خودت یا هر که می توانی از دوستان سعی کن شرح حالی از حضرت آقا (مونس علیشاه ) جمع و به چاپ برسان و در خاتمه بدین مضمون بیافزایی که بعد از ایشان بطوریکه در زمان حیات فرموده اند و جمهور فقرا هم همین عقیده را دارند آقای دکتر جواد نورخبش کرمانی جانشین هستند سعی کن در چند روزنامه چاپ کنی خصوصا اطلاعات هفتگی
(سلسله های صوفیه ایران ص 222- 221)
حتی وی به سراغ اقطاب سایر فرقه ها مثل میرطاهر خاکسار رفت تا از وی حمایت کنند که وی را بیرون نمود . اکنون به این فرقه نوربخشیه نیز می گویند . به شهادت تاریخ هیچ کس به اندازه جواد نوربخش خودش را برای قطبیت نکشته و تلاش نکرده است . وی درسال 1371 به یکی از مریدان خود که دختر جوانی بود بنا ف – الف تجاوزنمود که دختر بیچاره دچار بیماری دو شخصیتی شد و بعدها درگذشت .
وی هم اکنون تحت تعقیب قضایی جمهوری اسلامی ایران است .
فرقه ذهبیه
یکی از فرقه هایی که خود را به معروف کرخی منسوب می کند فرقه مذهبی است در مورد وجه تسمیه آن گفتند اند به لحاظ علم کیمیا گری دانستن روسای این فرقه آن را ذهبیه نامیده اند و می گویند روسای این فقه سالک را مانند طلای بی غش می نمایند و تا به این رتبه نرسد اجازه دستگیری به او نمی دهند . وجه دیگر آن که در این فرقه سنی وجود نداشته و مشایخ و اولای آنها امامی مذهب بوده اند در حالی که سر سلسله های این فرقه عبارت اند از جنید بغدادی احمد غزالی شیخ ابوالقاسم گرگانی ابوبکر نساج و ابو نجیب سهروردی که همه آنها مذهب غیر امامیه داشتند . (ذهبیه داود الهامی ص 3)
برخی می گویند : چون علی بن موسی الرضا علیه السلام حدیث سلسله الذهب را بیان فرموده و سند خرقه رئیس این فرقه یعنی معروف کرخی به ان بزرگوار می رسید به این لحاظ ذهبیه نامیده می شود .
تاسیس ذهبیه :
چند قول :
1- موسس ان قطب 20 این فرقه خواجه اسحاق ختلانی است که داماد میر سید علی همدانی می شود که در زمان همین شخص ذهبیه به دو فرقه تقسیم می شود .
الف ) نوربخشیه (سید محمد نوربخش) ب) طرفداران سید عبدالله برزش آبادی مشهدی (معروف به ذهبیه )
این قول مردود است چرا که در زمان خودش خواجه اسحاق طرفدار سرسخت نوربخش است و قطبیت ذهبیه را رها و به نوربخش می دهد و سید عبدالله از دستور استاد طرد و ذهبیه را جمع می کند .
2- نور بخش که بعنوان رهبر سیاسی مطرح می شود بر علیه شاهرخ میرزا قیام و توسط خود او کشته می شود در قبال آن سید عبدالله برزش آبادی می شود موسس ذهبیه و این قول بواقع نزدیکتر است .
3- نوشته اند که این فرقه کبرویه است که خواجه اسحاق ختلانی یکی از جانشینان فرقه کبرویه دست از قطبیت کشد و به موجب رویا سید حمت قهستانی ملقب به نوربخش را به قطبیت نشاند نور بخش ادعای عجیب زیادی دارد و در وصف خود می گوید :
بخدا اگر به زیرچرخ کبود
چون منی هست و بود و خواهد بود (دنباله جستجو در تصوف ایران ص 185)
سید عبدالله برزش آبادی از دستور پیر و مراد خود خواجه اسحاق ختلانی نافرمانی کرد و در مقابل نوربخش ایستاد .میگویند وقتی خبر به خواجه رسید گفت ذهب عبدالله لذا از اینجا این فرقه مشهور به ذهبیه شد . ذهبیه تا زمان قطب 31 این فرقه بنام علی نقی اصطهباناتی تمام اقطاب ان در مناطق مشهد و .. بودند بعد از این قطب شخصی بنام قطب الدین نیریزی که قطب 32 این فرقه می شود زمینه خانقاه ذهبیه را در شیراز فراهم کرد علما و فقها در مقابل نیریزی می ایستند و او فرار می کند و .. بعد بر می گردد و فوت می کند . جانشین نیریزی محمد هاشم درویشی در مقابل فقها نمی ایستد و تقیه می کن د و با زرنگی توانتست خانقاه بزند . اکنون خانقاه احمدیه شیراز مربوط به ذهبیه است و تا سالها متولی شاهچراغ بودند و در آمدهای آنرا خرج می کردند از جمله سران بزرگ این فرقه میرزا احمد اردبیلی مشهور به وحید اولیا می باشد . درباره وی نیز داستانهای زیادی در این فرقه ساخته شده است .
در مورد تولد وی نیز مانند ملا سلطان گنابادی داستانهایی ساخته شده است از آن جمله ادعای مادر وی است که می گوید زمانی که وحیدالاولیا را حامله بودم اگر با غذای شبه ناکی روبرو می شدم از درون شکمم صدائی می شنیدم . در شیر خوارگی اگر وضو نداشتم بچه شیر نمی خورد (سیری در تصوف ص 280)
همچنین داستان مشهور ندای خروس و شعر خواندن در وصف وحید الاولیا نیز جای خواندن دارد این داستان در کتاب انهار جاریه ذهبیه امده که خروسی در خانه یکی از دراویش صبح این اشعار را می خوانده :
هم در این اثنا خروشی چون سروش
آمد از بام عمارت در خروش
گوش بر بانگش چون بنهادم نهان
دیدم این ذکر بود رطب للسان
حجه القائم وحید الاولیا
پیش خود گفتم خیال من چنین
در سماع من فکنده این طنین
باز بانگی کرد ان حیوان رسا
حجه القائم وحید الاولای
(انهار جاریه چاپ مصطفوی شیراز ص 23)
در وصف مجد الاشراف از اقطاب دیگر خود گفته اند که :
خوان قدرت چیست شخص مهدوی
آن ولی حق به صاحب پیروی
ظل ظل الله امام انس و جان
هادی و مهدی در این دور زمان
(رساله تنبیهیه ص 12)
وحیدالاولیا به دلیل ریاضتهای طولانی در اواخر عمر فلج شد .
قطب فعلی شان عبدالحمید گنجویان است که بعد از انقلاب به انگلستان رفته و در آنجا خانقاه زده است چای احمد از جمله منابع اقتصادی این فرقه می باشد این فرقه در دزفول اقدام به ساخت بیمارستان دکتر گنجویان نموده است .
این فرقه هم اکنون در دزفول و شیراز فعالیت زیادی دارند ودر سالهای گذشته دست به توسعه فعالیت های خود زده اند .
انشعابات ذهبیه :
انشعابات گوناگون در فرقه ذهبیه آن قدر فراوان است که نام آن را اغتشاشیه گذاشته اند مثلا سید عبداله برزش ابادی از دستور پیر و مراد خود خواجه اساق ختلانی نافرمانی کرد آقا محمد بین رفیع جیلانی ساکن محله بید آباد اصفهان شاگرد سید قطب الدین نیریزی توجهه به برگزیده پیر و مرداد خود نکرده و از تبعیت محمد هاشم درویش شیرزای سرپیچی نمود و خود پایه انشعاب دیگری را گذاشت . و این جدایی از فرقه ذهبیه را سید صدر الدین کاشف دزفولی و بعد از او حاج سید محمد رضا دزفولی وبعد از او حاج سید حسین ظهیر الاسلام دزفولی و بعد از او حاج سید اسد الله گوشه گیر دزفولی با اغتشاش دیگر ادامه دادند . انشعاب دیگر پس از مرگ سی و پنجمین رئیس فرقه ذهبیه میرزا ابولقاسم راز شیرازی انجام گرفت .
قبلا گفتیم مهمترین پایه و اساس صوفیه بحث سلاسل و کرس نامه مشایخ اینهاست که معتدقدند این سلسله قطاب باید یدا به ید به امام معصوم (ع) برسد این فرقه نیز به معروف کرخی می رسد و تمامی اشکالاتی که به معروف در سلاسل نعمت اللهی وارد است به اینها نیز وارد است .
فرقه اویسیه
عطار در تذکره الاولیا و هجویری در کشف المحجوب و جامی در نفحات الانس سالکی ار اویسی نامیده اند که:
از روحانیت یکی از مشایخ گذشته بهره می برده است که بعضا با 200 سال فاصله طریقت او را ادامه می داده است .
اینها می گویند چون اویس قرنی بدون راهنما و دلیل با ا لهام ربانی محبت رسول خدا (ص) در دلش جایگزین شد لذا بدون راهنما به یکی از مشایخ ولو با فاصله زمانی زیاد می توان ارتباط برقرار کرد .
در افغانستان یک طایفه بنام اویسی بود درباره آنها نور الدین مدرسی چهاردهی می گوید : تمام دندانهای خود را به تعبیت از افتادن دندان پیامبر(ص) در جنگ می کشیدند .(سلسله های صوفیه ایران)
موسس این فرقه در ایران شخصی بنام جلال الدین ابولفضل عنقا است وی درسال 1266 ق متولد و در سال 1323 درگذشت کیوان قزوینی در مورد او می گوید :
روحانی ساده لوحی بود که یکروز می رفت پیش خاکساریه و دست بیعت می داد روز بعد پیش فرقه های دیگر چون دید هیچ کس او را تحویل نمیگیرد ادعای اویسی کرد . بعد از او پسرش محمد مدعی شد و فرقه را گسترش زیادی داد .
پسر محمد به اسم صادق عنقا لقبی برای خود گذاشت بعنوان شاه مقصود و سلسله اقطابی را درست کرد و خود را به امیرالمومنان علیه السلام رساند .
نورالدین مدرسی چهاردهی می نویسد : کتابهای پدیده فکر و از جنین تا جنان که تالیف یک فرانسوی است را صادق عنقا به نام پدر خود محمد عنقا چاپ نمود این کتب قبلا توسط آقای نائینی طباطبایی در ایران ترجمه شده است و اسناد آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است .
صادق عنقا متولد 1294 ه . ق است وی در حال حیات ، پسرش علی نادر عنقا (صلاح الدین ) را که ورزشکار بدنسازی بود قطب نمود .وی هم اکنون در آمریکا ساکن است .
این فرقه بر روی دو جریان کار کرد :
1- سیستمی از برنامه های مدیتیشن را در قالب کلاسهای تمرکز اجرا می کنند .
2- ارتباط دختر و پسر به عنوان یار طریقتی که معمولا برنامه های اینها مختلط است .
از اعجاز قطب این فرقه (نادر علی عنقا ) بهایی شدن همسرش است .
فرقه خاکساریه
صوفیانی هستند که با شکل و شمایل درویشی در کوچه بازار و خیابان کشکول بدست و تبرزین به دوش و کلاه نمدی که تاجش می خوانند ، به امر رئیس فرقه بر سر گذاشته و پرسه می زنند. ( خاکسار و اهل حق ص 81 )
آغازی برای پیدایش زمانی این سلسله بطور یقینی و قطعی موجود نیست اما پیوستگی و قرابت آن با مسلک اهل حق گویای ارتباط این دو با یکدیگر است این شباهت عده ای را به این تفکر سوق داده که خاکسار گروهی از اهل حق هستن برخی آن را ادامه قلندیهمی دانند وبرخی دیگر معتقدند پدر شاه عباس صفوی آنرا تاسیس نموده است.
خاکساری ها چهارگروه هستند به نامهای :
خاکسار جلالی – دوده معصوم علشاهی – دوده نورائی – دوده عجم
خاکساری های جلالی از نام نشان و فعالیت بیشتری برخورداردند ومنسوب به غلامعلیشاه جلالی می باشند .
مراتب سلوک در نزد خاکسار شش مرحله است که عبارتند از :
لسان – پیاله – کسوت – گل سپردن – جوزسپردن – لنگ ارشاد و عشق الله .
از نکات قابل ذکر در مورد خاکسار توجه آنان به شاه نامه فردوسی بعنوان یک کتاب عرفانی است که بیشتر در دوده عجم نمود ظاهری دارد و در قالب پرده خانی ونقالی آشکار می شود .
از مهمترین اعتقادات قابل ذکر در مورد خاکسار اعتقاد آنان به حلول و تناسخ می باشد .
حلول از نظر اینان وارد شدن خداوند در زمانها و جامعه های مختلف به کالبد اشخاص است و هفت دون برای آن ذکر کرده اند . تناسخ عبارتست از اینکه هر انسانی پس از مرگ روحش در انسان دیگری وارد شده تا جزای اعمال پس از مرگ خود راببیند این عمل هزار بار ادامه دارد تا اینکه درمرتبه هزار و یکم به حق می پیوندد .
شباهت این فرقه با اهل حق زیاد است و در نهایت برای سر سپاری باید پیش سید اهل حق بروند .
مشهور ترین چهره این فرقه :
حاج علی یزدی مشهور به بهار علیشاه متولد 1260 قمری و متوفای 1355 قمری است به این ترتیب که بعد از ایشان مطهر علی شاه مدعی قطبیت شد بعد فردی بنام میر طاهر و بعد از میر فردی بنام میر مصباح که مصباحی هم می گویند که کارمند وزارت دارایی بود و از نیروهای صادق عنقا .
وی در برابر میر طاهر ایستاد و بعد خودش را تثبیت کرد .
در زمان میر صباح سید محمد مداحی مداعی قطبیت شد ولی سرشناس ترین چهره که در مقابل میرمصباح ایستاد شخصی بود به نام سید مرتضی ذاکری با قلب میر منور که در سال 1373 شمسی بر اثر سرطان فوت کرد .میر منور درسماع زیر دست بود و رقص های سنگینی می کرد و زنش هم اکنون مجالس او را ادامه می داد و مدعی است که میر منور وصیت کرده مجالس بر پا باشد .
سلاسل خاکسار :
اینها سلسله خود را با (عرض پوزش از ساحت امام سجاد علیه السلام ) به ملنگ زنجیر پا که منظورشان امام سجاد علیه السلام است می رسانند . و ایشان را مرید شخصی مجهول بنام سلطان اهر قدس دانسته و او را شاگرد دده رشون و او را شاگرد محمود پاطیلی که منظورشان سلمان فارسی است می دانند . (خاکسار و اهل حق ص 41)
مجالس خاکسار آلوده به استفاده از بنگ وحشیش است و حتی در برخی از وقفنامه های خانقاههای آنان این مساله ذکر شده است
فرقه های سنی تصوف در ایران
فرقه نقشبندیه
تاریخ ابتدای فرقه نقشبندیه به اوایل قرنهای اسلامی بر می گردد . ودر طول سده های گوناگون نام آنان تغییر یافته است .در این طریقه گرچه نام شاه نقشبند شهرت بیشتری داد اما نقشبندان به پیش از او می رسند و طریقه او به حقیقت دنباله فرقه خواجگان است .
خواجه بها الدین محمد بن محمد اویسی بخاری مشهور به شاه نقشبند متولد در روستای قصر عارفان دریک فرسنگی شهر بخارا به سال 718 ه ق و متوفی در همانجا به سال 791 است وی گرچه دستپروده سید امیر کلال (7272 ه ق) بود اما در واقع اویسی و مستفید از روحانیت صوفی خواجه عبدالخالق غجدوانی است شاه نقشبند سه اصل به اصول هشتگاه غجدوانی افزود و با الهام از روح او مامور به تلقین ذکر خفی شد و ذکر جهر را منسوخ کرد .
در این فرقه :
سالک مبتدی باید این 11 اصل را رعایت کند و دارا شود :
1- هوش در دم
2- نظر بر قدم
3- سفر در وطن
4- خلوت در انجمن
5- یاد کرد
6- بازگشت
7- نگاهداشت
8- یادداشت
9- وقوف زمانی
10- وقوف عددی
11- وقوف قلبی
یکی از مرشدان و بزرگان نقشبندی شاه غلامعلی عبدالله دهلوی 1240-1158 ه ق است صوفی بزرگ کرد .ضیاء الدین ابوالبها خالد ذولاجناحین شهروزی 1242-1193 ه ق با راهنمایی یکی از مریدان او در سال 1222 ه ق به دهلی در هندوستان می رود . و پس از یکسال با اخذ طریقه و اجازه ارشاد از شاه عبدالله به کردستان باز می گردد وبه ارشاد و تبلیغ طریقه نقشبندی می پردازد . یکی از جانشینان بسیار نامی خالد شیخ عثمان سراج الدین نقشبندی است . او در سال 1195 ه ق در روستای ته ویله در کردستان عراق متولد شد و پس از رسیدن به سن بلوغ به تحصیل علوم دینی پرداخت وی برای ادامه تحصیل علوم دینی چند سالی را هم در بغداد ماندگار شد و در سال 1228 ه ق درشهر سلیمانیه عراق به عنوان اولین خلیفه خالد اجازه خلافت وارشاد گرفت . شیخ عثمان پس از چند سال به اورامان بر میگردد و در روستای مسقط الراس خویش و گاهی در مناطق اطراف آن تا سال وفاتش 1283 ه ق به ارشاد مشغول می شود شیخ عثمان شش فرزند پسر داشت که چهار فرزند از آنان و همچنین نوه های وی به مقام خلافت وارشاد رسیدند .
سلاسل آنها به شرح زیر است :
حضرت محمد (ص) ابوبکر ، سلمان ، قاسم بن محمد بن ابوبکر و بنا به قولی ، امام جعفر صادق (ع)
از نشانه های ان گیسوی بلند که ان را سنت رسول الله (ص) می دانند است آنان با شارب بسیار مخالف وامام علی (ع) را کرم اله وجهه میگویند چون هرگز بت پرستی نکرده بسیار از مشایخ نقشبندیه ایران و دیگر فرقه های صوفیه از علوم اسلامی بی بهره اند.
در این فرقه کارهای خارق العاده از جمله خوردن مهتابی و سیخ زدند به بدن و ریاضیت های طولانی رواج دارد .
فرقه قادریه
فرقه قادریه ازدنباله روان جنید بغدادی وشیخ عبدالقادر – گیلانی صوفی پر شهرت اهل سنت و جماعت است از این سلسله شاخه هایی بسیار به وجود آمده است . شیخ محی الدین ابو محمد عبدالقادر بنی ابی صالح به روایتی درشب اول رمضان 471 هجری قمری در روستای بشتیر متولد شده است و وفات او را بسال 561 ذکر کرده اند .
وی در آغاز تحصیل نزدابوذکریای تبریزی علوم ادبی را فرا گرفت ودر سن هجده سالگی به بغداد رفت و نزد علمای آن سامان علم حدیث و فقه را آموخت و فقه را آموخت استاد وی در فقه حنبلی ابوالوفا بن عقیل بود .مبانی تصوف را نزد ابوالخیر حماد الدباس کسب کرده است . وی در طول این مدت به ریاضت و عزلت نشینی روی آورد از طرف علی بن ابی سعد مخرمبی به تردیس در مدرسه خود ایشان پرداخت وبدین ترتیب در پی ارشادات وی شهرتش گسترش یافت وی خرقه مشایخ را از ابو سعید مخرمی گرفته است .
از القاب اوشیخ کل – شیخ مشرق – محی الدین می باشد وی سنی مذهب است و قه حنبلی را از ابن عقیل آموخته دراویش قادری امروز بشتر در ناحیه کردستان حضور دارند اگر چه در ولایت سند و بلوچستان و کشور مغرب نیز طرفدارانی دارد .
دراویش قادری عمدتاً دارای گیسوان بلند هستند و شارب بلند می گذارند و در هنگام ذکر موهای خود را باز نموده و پریشان می کنند .
پیروان این طریقت درک حقیقت وروشنی روح و وصول به حق را در قیل و قال و سماع می دانند و معتقدند که لذت جسم موجب شادمانی روح می شود
ذکر دراویش قادری بر دو نوع یکی نشسته و نام تلیل و دیگری ذکر ایستاده به نام هره است در ذکر نخست حلقه وار می نشینند و شیخ یا خلیفه رهبری ذکر را بر عهده می گیرد او در حلقه مریدان قرار می گیرد و در حالی که تسبیحی در دست دارد به رهبری ذکر دراویش می پردازد . برای ذکر ایستاده هر درویش به طور ایستا حلقه ای تشکیل می دهند و خلیفه در وسط ایستاده و رهبری ذکر را به عهده میگرد این ذکر با آهنگ طبل (طاس ) دف و شمشال همراه است .
این طریقت تاثیر زیادی از یوگی های هندی پذیرفته است و درهنگام ذکر و سماع دست به اعمال خارق العاده می زنند .
برای عبدالقادر پیروانش کرامتها و داستانهای دروغ زیادی نقل می کنند که در تاریخ تصوف بی سابقه است .
شعرانی در طبقات الکبری 1:110 نوشته:شیخ عبدالقادر گیلانی رضی الله عنه می گفت مدت بیست و پنج سال تمام در بیانهای عراق تنها و بیکس اقامت کردم نه کسی را شناختم و نه کسی مرا شناخت طوایفی از مردان غیب و جن نزد من می آمدند و راه خداشناسی را به آنها تعلیم می دادم و خضر در آغاز ورودم به عراق با من همراهی و رفاقت کرد در حالی که من او رانمی شناختم و شرط کرد که با او مخالفت نکن او به من گفت در اینجا بنشین و من سه سال در همان جا که او گفته بود نشستم هر سال می آمد و میگفت در همین جا باش تا نزد تو بیایم . میگوید : یک سال در خرابه های مداین ماندم و در این مدت به انواع مجاهده بانفس مشغول بودم آب مینوشیدم و ازچیزهای دو رریخته می خوردم یک سال نه می خوردم و نه می نوشیدم و نه می خوابیدم یک شب که هو اخیلی هم سرد بود در ایوان کسری خوابیدم ومحتلم شدم برخاستم و رفتم در شط غسل کردم سپس خوابیدم و محتلم شدم و رفتم در شظ غسل کردم و این عمل در آن شب چهل بار تکرار شد که من غسل میکردم سپس به بالای ایوان صعود کردم که مبادا خواببم ببرد .
در جای دیگر عبدالقادر گیلانی می گوید آنگاه که جدم صلی الله علیه و آله درشب مرصاد معراج کرد و به سدره المنتهی رسید جبرئیل امین علیه عقب ماند و گفت ای محمد هرگاه به قدر انگشتان نزدیک شوم آتش می گیرم خدای تعالی روح مرا در آن مقام پیش او فرستاد تا مگر از سید امام علیه و علی آله السلام استفاده بکنم من بحضور او مشرف شده و نعمت بزرگ خلافت را نیکو داشتم آنجا که حضور رساندم منزلت براق را دیدم تا اینکه جدم رسولاله صلی الله علیه و اله بر من سرور شد و جل من در دست او بود تا اینکه به مقام قاب قوسین یا کمتر رسید به من گفت ای فرزند و ای نور چشمم این قدم من برگردن تو قرار گرفته و قدمهای تو برگردن همه اولیای خدا قرار میگیرد .
بعد می گوید به عرش با شکوه خدا بار یافتم و پرتوهای آن بر من نمایان شد و خدا این مقام را به من بخشید قبل از تخلق به اخلاق الهی به عرش خدا نگریستم و ملکوت او بر من آشکار شد و خدا مرا برکشد و تاج وصال را با نظر در احوال من بر من کرامت کرد و اوست که شرافت می دهد ومرا جامعه تقرب می پوشاند . (جلد 21 صفحه 276 الغدیر)
منابع اصلی:
واحد طلاب کانون رهپویان وصال
پایگاه حوزه
صباح، پاییز و زمستان 1384، شماره 17 و 18
خُلُق، مرداد و شهریور 1387 - شماره 6
askquran.ir
tasavvof.ir
ghadiany.com
دیگر منابع:
درکوی صوفیان (محمد تقی واحدی)
سلسله های صوفیه ایران (نور الدین مدرسی چهاردهی )
تاریخ تصوف (آیت الله عمید زنجانی )
رازگشا (کیوان قزوینی )
عرفان سماع مولوی (مدرسی )
تشیع و تصوف (علامه معروف الحسنی )
عرفان و عارفنمایان، ترجمه کسر اصنام الجاهلیه، محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، ص25.
از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چ سوم، ص4.
در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟ ص43 – 44.
موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص 5 – 36.
سیری کوتاه در مرام اهل حق، مقدمه داوود الهامى، ص 3 – 4.
زرین کوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، ص 96 – 97. به نقل از نقد عرفانهای صوفیانه (نقد مسلک اهل حق).
الهى، نور على، برهان حق، ص 5 و 6
مبانی عرفان در حدیث و قرآن، دکتر عزت الله دهقان، نشر حاذق، 1381.
ابعاد عرفانی اسلام، آن ماری شیمل، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ، 1377.
پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلی عمید زنجانی، چ امیرکبیر.
فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، دکتر سید جعفر سجادی، نشر کتابخانه طهوری، 1377.
اخلاق عارفان، دکتر مهین پناهی، انتشارات روزبه، 1378.
کتاب انسان کامل، عزیزالدین نسفی
تصوف از دیدگاه ائمه طهارـ علیه السّلام ـ داود الهامی، مؤسسة دفاع از حریم اسلام ، ص8-7.
لغت نامة دهخدا، واژة چله و چله نشسنن.
اشارات و فرهنگ اصلاحات صوفیه ، حیدر شجاعی ، ص88، انتشارات مجید،1379
فواتح الجمال و فواتح الجلال،ص59، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
اوراد الأحباب، ص291، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
جامع صغیر، ج2، ص 160، به نقل از فرهنگ نوربخش.، ج 4، حرف چ.
فرهنگ نور بخش ، ج4، دکتر جواد نور بخش ، حرف چ، اسفند 72، مولف.
شرح بر مقامات اربعین، دکتر سید محمد دامادی، ص52، دانشگاه تهران 1375.
رجوع شود به بحرالمعارف ، عالم ربانی و عارف همدانی مولی عبدالصمد همدانی، تحقیق و ترجمة حسین استاد ولی، ص 1-300، انتشارات حکمت، 1381.
نقدی جامع به تصوف حر عاملی، ترجمة عباس جلالی، ص7-156، انتشارات انصاریان1383.
تصوف و تشیع ، هاشم معروف الحسنی . ترجمة سید محمد صادق عارف ، ص9-418، چاپ آستان قدس 1375.
مقدمه ای به مبانی عرفانی و تصوف دکتر سجادی، سازمان مطالعات و تدوین کتب علوم انسانی ، دانشگاه تهران1372، ص7.
نقطه های آغاز در اخلاق عملی، آیه الله مهدوی کنی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ هفتم 1376، ج1، ص447.
عرفان اسلامی، شیخ حسین انصاریان ، نشر حجت 1371، ج7، ص9-238.
بحر المعارف، موسی عبد الصمد همدانی، ج اول، ترجمه و تحقیق حسین استاد ولی، نشر حکمت 1381، ص299.
تحفة الملوک، سید بحر العلوم ، انتشارات علامه، 1418، قمری، مقدمه و شرح علامه تهرانی، ص31.
ترجمة شرح دعای سحر ، حضرت امام خمینی ره، سید احمد قهری، انتشارات تربت، 1376، ج1، ص21
نور علی نور، علمة حسن زادة آملی، ص126، انتشارات تشیع، 1376.
محجه البیضاء ، ملا محسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی، 1417، قمری، ج3، ص204.
عوارف المعارف، ص 102، به نقل از اشارات و فرهنگ اصطلاحات صوفیه، حیدر شجاعی، ص 88، انتشارات مجید، 1379