خرافه، به دور از ساحت دین (۱)

اگر چه شماری از به اصطلاح نوگرایان و متجددان، باور به دین را خرافه پرستی می انگارند، ولی برای کسانی که دقیق اندیشانه به احکام دینی بنگرند، نابخردانه بودن این انگاره روشن می شود

خرافه، به دور از ساحت دین (1)
اگر چه شماری از به اصطلاح نوگرایان و متجددان، باور به دین را خرافه پرستی می انگارند، ولی برای کسانی که دقیق اندیشانه به احکام دینی بنگرند، نابخردانه بودن این انگاره روشن می شود.
احکام ادیان ابراهیمی، آن دسته که از تحریف به دور مانده و یا قرآن از آن ها روایت می کند، به ویژه دین اسلام، از منطق قوی و عقلانیت برخوردارند.
دین اسلام، دین عقلانی است. پشتوانه قانون ها و آیین های آن فطرت بشر است. از نگاه قرآن و سنت، هر گونه خرافه از ساحت دین به دور است.
برنامه راهبردی قرآن و سنت، ریشه کن کردن خرافه در هر شکل آن بوده است. اسلام، با هر خرافه ای که بشر اسیر آن بوده، به ستیز برخاسته است. با درهم کوباندن پدیده ها و افکار خرافی، بشر را از زنجیرهای سخت و فرساینده و آزاردهنده آن آزاد کرده است.
آن چه در قرآن و سنت دیده می شود و از مطالعه آن دو ثقل اکبر به دست می آید، با خرافه دو گونه برخورد انجام گرفته است:

برخورد تنظیمی
 

برخورد نقدی وردّی
در برخورد تنظیمی، به گونه خردمندانه و ترازمند گرایش ها و باورهای مردم به سامان آمده و از زیاده روی ها و کند روی ها، جلوگیری شده است.
اما در برخورد ردّی، باورها، گرایش ها و پندارهای خرافی به طور کلی، رد شده اند. در این نوشتار، پاره ای از این موردها که قرآن و سنت با آن ها به طور ویژه به ستیز و مبارزه برخاسته و یا برای بی اثر کردن آن ها راه نشان داده اند، به روشی نمایانده می شوند و در این بررسی مواردی را نیز یادآور می شویم که خرافه نیستند، حقیقت دارند و در بین مردم بسیار رایج اند و مردم با تجربه، اثرگذاری آن ها را دریافته اند؛ اما راه مبارزه با آسیب های آن ها را ندانسته و از آموزه های اسلام فرا نگرفته و بی راهه افتاده اند.

1. مبارزه با طیره
 

شعار قرآن «طائرکم معکم» است. فال بد زدن، پیشینه ای بس طولانی دارد. در همه دوران ها، انسان ها به گونه ای با این خرافه دست به گریبان بوده اند و گاه راه هدایت، سعادت و خوشبختی را به روی خود می بسته اند. به روایت قرآن مجید، اقوام پیشین، در تطیر و فال بد زدن کار را به جایی می رساندند که به رسولان الهی که به آنان اندرز می دادند، راه شان می نمودند، از زشتی ها و بدی ها بازشان می داشتند، می گفتند: ما به شما فال بد زده ایم، از این روی، به شما ایمان نمی آوریم.
رسولان الهی، در پاسخ، بدانان می گفتند: «طائرکم معکم» شومی شما، به خود شماست یعنی آن چیزی که شر و بدی را به سوی شما می کشاند، با شماست، نه با ما. و یا می گفتند: آن چه خیر و شر شما به وسیله آن به شما می رسد، نزد خداست:
«قالوا انا تطیرنا بکم لئن لم تنتهوا لترجمنکم و لیمسنکم منا عذاب الیم. »
«گفتند: ما شما را به شگون بد گرفتیم. اگر بس نکنید، سنگسارتان کنیم و از ما به شما، کیفری دردناک می رسد. »
رسولان در پاسخ به این خرافه باوران گفتند:
«... طائرکم معکم. أإن ذکرتم بل انتم قوم مسرفون. » (1)
«شومی شما با خود شماست. آیا اگر تذکر داده شدید [باز به ما شگون بد می زنید؟ نه] بلکه شما [در انکار حقیقت] قومی اسراف کارید. »
قوم ثمود به پیامبر خدا، حضرت صالح (ع)، که به پرستش خدا می خواندشان شگون بد زدند:
«قالوا اطیرنا بک و بمن معک. »
«گفتند ما تو را و یاران ات را به شگون بد گرفته ایم. »
«قال طائرکم عند الله. بل انتم قوم تفتنون. »(2)
«[صالح در پاسخ آنان] گفت: شگون تان نزد خداست.
نه، که شما مردمی اید که آزموده می شوید. »
و نیز قوم موسی همین حرکت و برخورد نابخردانه و خرافه آلود را با حضرت موسی (ع) داشتند و به آن حضرت و یاران اش، شگون بد می زدند:
«فاذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هذه و ان تصبهم سیئةُ یطَّیروا بموسی و من معه. ألا انّما طائرهم عندالله ولکن اکثر هم لایعلمون. » (3)
«چون نیکی می رسیدشان می گفتند: این برای ماست. چون بدی می رسیدشان، به موسی و یاران اش، شگون بد می زدند. هان، بخت شان نزد خداست و بس. لیک بیش ترشان ندانند. »
پیامبران و رسولان الهی، با طیره وفال بد زدن، به روایت قرآن، به مخالفت برخاستند و رسول گرامی اسلام (ص) نیز این حرکت خردمندانه را به بهترین وجه ادامه داد و به ریشه کنی آن همت گمارد و مسلمانان را از طیره و فال بد زدن پرهیز داد و همه جا و همیشه، به آنان سفارش فرمود که فال خوب بزنند، تا خوشبختی به سراغ شان بیاید. شعار آن بزرگوار این بود که طیره حقیقت ندارد:
«الفأل حق و الطیرة لیس بحق. » (4)
«فال نیک زدن حق است و فال بد زدن حقیقت ندارد. »
در سیره رسول خدا آمده است:
«کان یحب الفأل و یبغض الطیرة. » (5)
«فال نیک را دوست می داشت و از فال بد زدن ناخرسند می شد. »
رسول خدا (ص)، میان فال نیک و بد فرق گزارده است. به فال نیک دستور داده و از فال بد، نهی کرده است. درباره فال نیک زدن، این جمله نورانی از رسول خدا نقل شده است:
«تفاءلوا بالخیرِ تجدوه. »(6)
«فال نیک بزنید، تا آن را بیابید. »
خود حضرت نیز بسیار فال نیک می زد. از جمله نوشته اند:
«هنگامی که سهیل بن عمرو، از سوی مشرکان مکه برای گفت و گو با رسول خدا (ص) و مسلمانان و عقد قرارداد صلح، به حدیبیه آمد، پیامبر (ص) از نام او پرسید: وقتی از نام او آگاه گردید، فرمود: «قد سهل علیکم امرکم». کارتان سهل و آسان شد. » (7)
همچنین در تاریخ آمده است:
«پیامبر اسلام (ص) به خسروپرویز، پادشاه ایران، نامه نوشت و وی را به اسلام فراخواند. وقتی نامه به دست خسروپرویز رسید، آن را پاره کرد و در جواب نامه رسول خدا، مشتی خاک برای آن حضرت فرستاد. حضرت این امر را به فال نیک گرفت و فرمود: به زودی مسلمانان خاک آنان را تصرف خواهند کرد. » (8)
دمیری در حیات الحیوان می نویسد:
«انما احبّ النبی (ص) الفأل لان الانسان اذا أمّل فضل الله کان علی خیر و ان قطع رجاءه من الله کان علی شرّ و الطیره فیها سوء ظن و توقّع للبداء. »(9)
«رسول خدا (ص)، فال نیک را دوست می داشت، بدان جهت که انسان هرگاه به فضل پروردگار امیدوار باشد، در راه خیر گام برمی دارد و هنگامی که امید خود را از پروردگار قطع کند، در راه شر خواهد افتاد. »
پیامبر اسلام (ص) بر آن بود که به پیروان خود بیاموزاند به فضل الهی امیدوار باشند و از فضل الهی، هیچ گاه ناامید نباشند. در این قاموس فکری، فال خوب زدن، یعنی امیدواری به فضل خدا و فال بد زدن، یعنی ناامیدی از فضل خدا.
افزون بر این، عقیده مندی به طیره و چیزها و کسان را اثرگذار در سرنوشت انسان و بدبختی و پریشان احوالی او، شرک به خداوند است. از این روی، رسول گرامی اسلام (ص) این پندار را شرک به خدا دانسته و مسلمانان را به طور جدّ از آن بازداشته و پرهیز داده است:
«الطَّیرةُ شرکُ. » (10)
«فال بد زدن، شرک است. »
«من ردَّته الطّیرةُ عن حاجته فقد اشرک. » (11)
«هر که فال بد زدن او را از کارش بازدارد، شرک ورزیده است. »
«من خرج یرید سفراً فرجع من طیرٍ فقد کفر بما انزل علی محمد. » (12)
«هر که برای سفر، خانه اش را ترک کند و بر اثر فال بدی برگردد، به آن چه بر محمد فرو فرستاده شده، کفر ورزیده است. »
به هر حال، به همه تأکیدهای اسلام و رسول گرامی اسلام و ائمه اطهار بر رد نفی و غیرحقیقی اعلام کردن فال بد زدن و طیره، این پدیده خرافی در بین مسلمانان رواج داشته و دارد و شمار کثیری از آنان را به خود گرفتار ساخته است. اما آن چه مهم است و شاید سبب رواج آن شده و ترسیدن و وحشت از آن را موجب گشته، تجربه ای است که بسیاری از اثرگذاری این پدیده دارند و یا شاهد اثرگذاری آن بر دیگران بوده اند.
اسلام، در مرحله اول با اعلام غیرحقیقی بودن فال بد و طیره و به شرک انجامیدن باور به آن، تلاش ورزیده که هیچ یک از مسلمانان، خود را به این خرافه نزدیک نسازند و در باتلاق آن نیفتند و در مرحله بعد اگر کسی به آن گرفتار آمد، حال یا خود فال بد زد و یا دیگری برای او فال بد زد، راه برون رفت را نشان داده است.
رسول خدا فرمود:
«اذا تطیرت فامض ... . » (13)
«هرگاه فال بد زدی، کارت را انجام بده. »
به این معنی که به آن توجه نکن و آن را در بدفرجامی کار دخالت نده و بدون دخالت دادن آن و باور به نقش آفرینی آن، کار را به سامان برسان که بی گمان به نتیجه خوشایندی خواهی رسید. و نیز سیره رسول خدا چنین بود:
«... کان یأمر من رأی شیداً یکرهه و یطیر منه ان یقول اللهم لایؤتی الخیر الا انت و لا یدفع السیئات الا أنت و لا حول ولا قوة الا بک. » (14)
«همیشه می فرمود: هر کس چیز ناخوشایندی دید که به نظرش بدشگون آمد، بگوید: خداوندا، خوبی را کسی جز تو نمی دهد و بدی ها را کسی جز تو دفع نمی کند و هیچ جنبش و نیرویی نیست، مگر به کمک تو. »
و نیز برای برون رفت از فال بد زدن می فرمود:
«کفارة الطّیرةُ التوکل. » (15)
«کفاره فال بد، توکل است. »
باید انسان مسلمان به امر مهم عقیده داشته باشد که پیروزی و شکست، کامیابی و ناکامیابی، همه و همه نزد خداست و این اوست که اثرگذار است و غیر از او، هیچ کس و هیچ چیز اثر ندارد. باید انسان مؤمن و باورمند به اثرگذاری خدا و بدون طالع خوب و بد نزد او، راه های تقویت توکل خویش را بپیماید و از جمله با دعاهای مأثوره روحیه توکل را تقویت کند، تا بتواند از وادی موهومات و خرافات و باورهای غلط و فال ها و شگون های بد، رهایی یابد.

2. چشم زخم
 

با پدیده چشم زخم، همه ملت ها به گونه ای آشنایی دارند و بسیاری از مردم آن را دیده و یا در زندگی خود و پیرامونیان تجربه کرده اند.
قرآن مجید، از زبان یعقوب پیامبر آورده است که به فرزندان خود، در هنگامی که آهنگ سفر به مصر را داشتند، گفت:
«... یا بنی لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرّقه ... »
«ای پسران من! از یک دروازه وارد مشوید، از چند دروازه درآیید... . »
مفسران از جمله دیدگاه هایی که در ذیل آیه شریفه بیان داشته اند، این است که: حضرت یعقوب چون از چشم زخم نگران بوده، به پسران خود – که یازده تن بوده اند – سفارش می کنند که به طور گروهی از یک دروازه وارد مصر نشوند.
امین الاسلام طبرسی می نویسد:
«خاف علیهم العین، لانهم کانوا ذوی جمال وهیئة و کمال، و هم إخوه، اولاد رجل واحد، عن ابی عباس و الحسن و قتاده والضحّاک والسّدی و ابومسلم.
و قیل خاف علیهم حسد الناس إیّاهم و ان یبلغ الملک قوّتهم و بطشهم، فیجسهم او یقتلهم خوفاً علی ملکه. » (16)
علامه طباطبایی می نویسد:
«از سیاق داستان چنین استفاده می شود که یعقوب از جان فرزندان خود، که یازده نفر بودند، می ترسیده، نه از این ترسیده باشد که عزیز مصر، ایشان را در حال یک اجتماع و صَف بسته ببیند. زیرا یعقوب (ع) می دانست که عزیز مصر، همه آن ها را نزد خودم می طلبد و ایشان در یک صفِ یازده نفری در برابرش قرار می گیرند و عزیز هم می داند که ایشان همه برادران یکدیگر و فرزندان یک پدرند. این جای ترس نیست. بلکه ترس یعقوب، به طوری که دیگران هم گفته اند از این بوده که مردم، ایشان را، که برادران یک پدرند، در حال اجتماع ببینند و چشم بزنند و یا بر آنان حسد برده (و برای خاموش ساختنِ آتش حسد خود، وسیله از بین بردن آنان را فراهم سازند) و یا از ایشان حساب ببرند و برای شکستن اتفاق شان توطئه بچینند و یا به قتل شان برسانند و یا بلای دیگری بر سرشان بیاورند. » (17)
و در تاریخ آمده است:
«دشمنان پیامبر اسلام (ص) یکی از چشم زنان قهار طایفه بنی اسد را برای چشم زدن و از پای درآوردنِ رسول اکرم (ص)، استخدام کردند. ولی به حفظ الهی او نتوانست کاری از پیش ببرد. به این شرح که خداوند با فرو فرستادن در آیه آخر سوره قلم، که به «ان یکاد» معروف است، به حضرت (ص) تسلی و مقاومت روحی بخشید که در مقابل این سوء قصد ... مقاومت کند و مصون بماند. » (18)
خداوند، در آیه شریفه «ان یکاد» این واقعه را این سان ترسیم می فرماید:
«و ان یکادالذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الّا ذکرُ للعالمین. »
«نزدیک است ناباوران – چون قرآن شنیدند – با چشمان شان او را فرو لغزانند و گویند او براستی دیوانه است. با آن که آن، برای جهانیان جز اندرز نیست. »
پس این که شماری پنداشته اند چشم زخم خرافه است، درست نیست. چشم زخم، حقیقت دارد. چشم هایی وجود دارند که اثر می گذارند، دگرگونی های ناگوار و ناخوشایند می آفرینند، بیماری و مرگ به بار می آروند و ... .
از رسول گرامی اسلام (ص) روایت شده است:
«ان العین حق انها تدخل الجمل و الثّور التّنور. » (19)
«چشم زخم حق است. به درستی که آن، شتر و گاو نر را به تنور می افکند. »
و از آن حضرت روایت شده است:
«ان العین لیدخل الرجل القبر و الجمل القدر. » (20)
«چشم زخم، مرد را داخل قبر می کند و شتر را داخل دیگ. »
و آن حضرت می فرماید:
«انَّ العین حق تستنزل الحاق. » (21)
«چشم زخم حقیقت دارد، بلندی کوه را به زمین می کشد. »
العین، الاصابة العین، العین اللامة، عین الکمال، الازلاق بالابصار تعبیرهای گوناگونی است از چشم زدن. و عاین چشم زنِ حرفه ای است. این تعبیرها در قرآن و روایات وجود دارد و در میان قبایل عرب رایج بوده است و اسلام آن را به طور اجمال پذیرفته، اما نه به آن گستردگی که مردم می پنداشته اند و می پندارند. چشم هایی اثرگذارند، ممکن است بیماری، ویرانی و بدبختی برای فردی و خانواده ای پدید آورند؛ اما دامنه آن، چنان گسترده شود که هر چشمی شور و هر نگاهی شوم انگاشته شود و هر بیماری و ویرانی و شوربختی بر اثر چشم بد، کژراهه روی و بی گمان خرافه است.
این حقیقت که گاهی ردپای آن در زندگی ها دیده می شود و چشم های شمار اندکی از این ویژگی برخوردار است، در جامعه ما و دیگر جامعه ها چنان دامن گسترانده که شماری را به این پندار گرفتار ساخته که همیشه و در همه جا، خود و عزیزان شان را در دایره و حلقه چشم های بد و ویران گر می بینند و راه رهایی از آن ها ندارند. از این روی، به خرافات می آویزند و راه های نابخردانه ای را در پیش می گیرند و از کورباطنان، رمالان و سودجویان کمک می طلبند و یا به اعمالی شگفت روی می آورند که نه تنها خود و خانواده شان از طوفان چشم های بد، در امان نمی دارند که در گرداب های سخت سهمگین فرو می افتند.
شهید مطهری در هنگام تفسیر آیه شریفه «وان یکاد» بیان خردمندانه و حکیمانه ای دارد که در این جا نقل می کنیم:
«مقدمتاً دو مطلب را عرض بکنم: یکی این که چشم زخم، اگر هم حقیقت باشد، به این معنای رایج امروز در میان ما – بالاخص در میان طبقه نسوان، که فکر می کنند همه مردم چشم شان شور است – قطعاً نیست. همان کفار جاهلیت هم به چنین چیزی قائل نبودند. بلکه معتقد بودند که یک نفر وجود دارد و احیاناً در یک شهر ممکن است یک نفر، یا دو نفر وجود داشته باشند که چنین خاصیتی در نگاه و نظر آن ها باشد.
پس قطعاً به این شکل که همه مردم دارای چشم شور هستند و همه مردم به اصطلاح نظر می کنند، نیست.
دوم. اگر بعضی مردم دارای چنین خصلت و خاصیتی باشند، آیا آیه «وان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم» خاصیت جلوگیری از چشم زخم دارد؟
ما تا حالا به مدرکی و حدیثی و جمله ای برخورد نکرده ایم که دلالت کند و بگوید از این آیه برای چشم زخم استفاده کنید.
این که چشم زخم حقیقت است یا نه، یک مسئله است (فرضاً حقیقت است ولو در بعضی از افراد) و این که این آیه برای دفع چشم زخم باشد، مسئله دیگری است. چیزی که از طرف پیغمبر یا ائمه به ما نرسیده باشد، از پیش خود نباید بتراشیم. نظر به این که روح مردم برای چنین چیزی آمادگی دارد [آن را از پیش خود می سازند] از شعارهایی که مردم انتخاب می کنند، روحیه مردم را می شود شناخت. ما در قرآن آیه زیاد داریم، آیاتی که برای شعار قرار دادن، فوق العاده عالی است. جمله های زیادی داریم از پیغمبر و ائمه؛ ولی هیچ آیه ای به اندازه آیه: «وان یکادالذین کفروا» در میان مردم برای شعار رایج نشده است. در هر خانه ای که بروی می بینی یک «وان یکاد» آن جا زده اند. یعنی چشم تو کور که خانه و زندگی من را می بینی. این تابلو را این جا نصب کرده ام برای این که چشم تو کور باشد.
این امر، یک حالت خودخواهی در مردم از یک طرف و یک حالت بدبینی به دیگران از ناحیه دیگر را نشان می دهد... .
حال، منطقاً چگونه است؟ آیا چشم زخم می تواند حقیقت باشد، یا نه؟ اگر حقیقت است، آیا امر جسمانی است، یا امر روحی و نفسانی؟ در این که اجمالا چنین حقیقتی هست، نمی شود تردید کرد. منتها بعضی از علمای جدید، معتقدند که در برخی از چشم ها، چنین خاصیتی هست. یعنی بعضی از چشم ها نوعی اشعه را از خود بیرون می دهند که این اشعه یک اثر سوئی در اشیاء وارد می کند، مخصوصاً اگر با یک نگاه و نظر مخصوص باشد. قبول کردن این حرف ها در قدیم خیلی مشکل بود که انسان بگوید یک نفر وقتی که نگاه می کند، از چشم او شعاعی بیرون می آید که مثلاً می تواند یک سنگ را بترکاند. اصلاً قابل باور کردن نبود. ولی امروز که میدان عمل این شعاع ها و امثال این ها پیدا شده که چقدر در طبیعت امواج وجود دارد و این امواج چه کارهای خارق العاده ای را انجام می دهند، دیگر این امر تعجبی ندارد که شعاعی از چشم یک انسان بیرون بیاید و واقعاً یک شتر را به زمین بزند. » (22)
اسلام، پیروان خود را رها نکرده که در برابر امواج و اشعه های چشمان ویژه، شور و شوربختی آفرین، به زانو دربیایند و زندگی شان خاکستر شود و یا برای در امان ماندن از آن امواج و اشعه های ویران گر، به خرافات چنگ زنند و کارهای نابخردانه ای را انجام دهند و در برابر دین وَحیانی و آموزه های ناب اسلام و سیره پاک رسول خدا و ائمه اطهار، دم و دستگاه خرافی و نابخردانه راه بیندازند. بلکه راه های خردمندانه را نشان داده است. راه هایی را که نه تنها از شر چشمان شور انسان را می رهاند و نجات می بخشد که درهای سعادت و خوشبختی را به روی انسان می گشاید.
اف. باور عمیق به این که هیچ اثرگذاری در وجود، به جز خدا نیست: حضرت یعقوب از اثرگذاری چشم بد به یازده پسرش که در پیش او به صف ایستاده اند و آهنگ سفر به مصر را دارند، نگران است. نگران از این که مبادا این صف به هم پیوسته پسران خوش چهره، خوش اندام و پرهیبت او از هم فروپاشد. از این روی به آنان سفارش می کند: هنگامی که خواستید وارد مصر بشوید، به طور گروهی و از یک دروازه وارد نشوید. سپس بدون فاصله و با ایمان قلبی و با تمام وجود می گوید:
«ما أغنی عنکم من الله من شیءٍ ان الحکم الّا الله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون. »
«از خدای چیزی را [قضا و خواست خدا را] از شما باز نتوانم داشت. فرمان نیست جز خدای را. کار به وی می سپارم که سپارندگان باید که کار بدو سپارند. »
حضرت یعقوب به این فراز به پسران خود یادآور می شود: واردشدن از دروازه های گوناگون سبب اصیل و مستقل نمی تواند برای دفع بلا از شما باشد. هیچ اثرگذاری در وجود به جز خدا نیست. سفارش من هیچ گاه شما را از دستگیری خداوند بی نیاز نمی کند. این گونه اسباب، کسی را از خدا بی نیاز نمی سازد و بدون حکم و اراده خدا، اثر و حکمی ندارد.
ب. توکل به خدا. حضرت یعقوب (ع) پس از سفارش به پسران خویش که برای دفع بلا، به طور پراکنده و از دروازه های گوناگون وارد شوند، می گوید:
«علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون. »
«کار به خدا می سپارم که سپارندگان باید کار بدو سپارند. »
حضرت یعقوب، با همه سفارشی که به پسران خود می کند، غفلت از این ندارد که سببی را دژ خود قرار دهد و به آن پناه برد که تمامی اسباب، در سببیّت خود به آن نیازمند هستند. همان که یگانه است، شریکی ندارد و پرورش دهنده هر چیز است. به گفته علامه طباطبایی:
«این مسیری است که هر عاقل رشیدی باید سیره خود قرار دهد، زیرا اگر انسان دچار گمراهی نباشد، می بیند و احساس می کند که نه خودش مستقلاً می تواند امور خود را اداره کند و نه اسباب عادی که در اختیار اوست می توانند مستقلاً او را به مقصدش برسانند، بلکه باید در همه امورش به وکیلی ملتجی شود که اصلاح امورش به دست اوست و اوست که به بهترین وجهی امورش را تدبیر می کند و آن وکیل، همانا خدای قاهری است که هیچ چیز بر او قاهر نیست و خدای غالبی است که هیچ چیز بر او غالب نیست. هر چه بخواهد می کند و هر حکمی که اراده کند، انفاذ می نماید. » (23)
3. دعا: از جمله راه هایی که خداوند فراروی انسان مسلمان گذارده، تا در پناه آن، خود را از هر گزندی به دور بدارد و در امان نگهدارد، دعاست. دعا، راه را بر شرها و آفت ها می بندد و انسان را به خدا نزدیک می سازد و دل او را بارش رحمت الهی مهیا می کند. و نزدیک شدن به خدا، یعنی دور شدن و در امان ماندن از اشعه هایی که از چشمان انسان های حسود بردمیده می شود.
علامه مجلسی از دعائم نقل می کند که امام صادق (ع) فرمود:
* «کان رسول الله (ص) یجلس الحسن علی فخذه الیمنی و الحسین علی فخذه الیسری، ثم یقول: اُعیذ کما بکلمات الله التامّة، من شرّ کل شیطان [و] همّامة و من شرّ [کل] عین لأمة ثم یقول هکذا کان ابراهیم أبی (ع) یعوذّ إبنبه اسماعیل و اسحاق (ع). » (24)
رسول خدا (ص) حسن را بر زانوی راست و حسین را بر زانوی چپ نشانده بود، سپس چنین می گفت: شما را با کلمه های تامه الهی، از شر هر شیطانی بدخواه و هر چشم شوری تعویذ می کنم و به پناه خدا می برم. سپس فرمود: ابراهیم (ع) پدرم هم، پسرانش، اسماعیل و اسحاق را این گونه تعریف می کرد.
* «و روی انّ بنی جعفر بن ابی طالب کانوا غلماناً بیضاً، فقالت أسماء بنت عمیس: یا رسول الله، ان العین الیهم سریعة. أفأسترقی لهم من العین؟
فقال: نعم
و روی أنّ جبرئیل (ع) رقی رسول الله (ص) و علمه الرقیة و هی «بسم الله أرقیک من کلّ عین حامد الله یشفیک. » (25)
«و روایت کرده اند که فرزندان جعفر بن ابی طالب، سپیدرو و خوش چهره بوده اند. یک روز اسماء دختر عُمیس به رسول خدا گفت: ای رسول خدا (ص)! اینان زود به زود گرفتار چشم زخم می شوند، آیا برای دفع چشم زخم شان دعا بخوانیم؟
حضرت فرمود: بله. »
و روایت شده است که: جبرئیل(ع) پیامبر را دعای حفظ خواند و تعویذ کرد و به او دعای حفظ و تعویذ آموخت که چنین بود: به نام خداوند تعویذت می کنم از هر چشم بد و حسود. خداوند شفایت بخشد.
4. ذکر: یاد ذکر زبانی و قلبی خداوند به تکبیر، تسبیح، تمحید، تهلیل و حوقله (گفتن لاحول و لا قوة الّا بالله)
خداوند در قرآن کریم بندگان خود را به سَرابُستان ذکر فرامی خواند و از آنان می خواهد درهای خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت را با ذکر و یاد او، زبانی و قلبی، بگشایند و او را یاد کنند، تا او نیز آنان را یاد کند:
1. «فأذکرونی اذکرکم. » (26)
«پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم. »
2. «واذکر ربّک کثیراً و سبح بالعشی و الإبکار. » (27)
«پروردگارت را بسیار یاد کن و شامگاهان و بامدادان او را تسبیح گوی. »
«الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم. » (28)
«همان کسانی که خداوند را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده یاد می کنند. »
«واذکر ربک فی نفسک تفرعاً وخیفةً و دون الجهر من القول بالغدو والآصال و لا تکن من الغافلین. » (29)
«و پروردگارت را در بامدادان و شامگاهان در دلت به زاری و ترس و بدون بانگ برداشتن یادکن و از غافلان مباش.
«الذین آمنوا و تطمئنَّ قلوبهم بذکراللهَ الا بذکر الله تطمئنُ القلوب» (30)
«کسانی که ایمان آورده اند و دل های شان به یاد خدا آرام می گیرد، بدانید که با یاد خداست که دل ها آرام می گیرد. »
افزون بر این آیات و ده ها آیه دیگر که جایگاه ذکر را برای انسان مسلمان می نمایانند، در سیره و سخن معصومان (ع) ذکر بسیار زیبا جلوه گر شده است، به گونه ای که اگر زبان و قلب به این زیور آسمانی آراسته بگردند و از این کوثر رحمانی، بنیوشند، هیچ گاه دارنده آن زبان و قلب، دچار تشویش خاطر نمی شود و راه های نابخردانه را برای رفع گرفتاری های خدا پیش نمی گیرد و در برابر چشم زخم حسودان و دارندِگان چشم های زخم زننده، خود را بی پناه احساس نمی کند و از ترس گرفتار نیامدنِ در آتش چشم های سوزنده، به هر بیغوله ای، پناه نمی برد و هر سرابی را آب نمی پندارد.
امام صادق(ع) انسان های هراسناک را برای برون رفت از وادی هراس به راهِ روشن قرآن، رهنمود می شود، به آیاتی که می نمایانند چگونه در گاهِ هراس، تشویش، نگرانی، اندوه و ... هر مسلمان عقیده مند به کهفهای خداوند پناه ببرد.
امام با وجود قرآن و این آیات در امان نگهدارنده از هر گزند، تشویش و پریشان خاطری و اندوهی در شگفت می شود از کسانی که هراس سراپای وجود آنان را گرفته، با این حال به پناه گاه های امن الهی، که در دسترس است، پناه نمی برند:
«عجبت لمن فزع من اربع کیف لایفزع الی اربع:
عجبت لمن خاف کیف لایفزع الی قومه: «حسبنا الله و نعم الوکیل» (31)
فانی سمعت الله عزوجل یقول بعقبها:
فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم یمسسهم سوء
و عجبت لمن اغتمّ کیف لایفزع الی قوله:
«لا الله الّا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» (32)
فانی سمعت الله عزوجل یقول بعقبها:
«فنجیناه من الغمّ و کذلک ننجی المؤمنین»
و عجبت لمن مکر به کیف لایفزع الی قوله:
«افوِّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد» (33)
فانی سمعت الله عزوجل یقول بعقبها:
«فوقیه الله سیئات ما مکروا»
و عجبت لمن اراد الدنیا و زینتها کیف لایفزع الی قوله:
«ماشاء الله لا قوّة الا بالله» (34)
فانی سمعت الله عزوجل یقول بعقبها:
«ان ترن انا افلَّ منک مالاً و ولداً فعسی ربی ان یؤتین خیراً من جنتک» (35)
و عسی موجبة» (36)
«در شگفتم از کسی که چهارچیز هراسان است، چرا به چهار چیز پناه نمی جوید:
در شگفتم از کسی که هراسان است، چرا به قول خداوند متعال توسل نمی جوید که می فرمایند: ما را خدای بس که نیکو یاوری است.
چرا که از خداوند متعال شنیده ام که در پی آن فرموده است:
پس با نواختی و بخششی از خدای بازگشتند و آسیبی شان نرسید.
و در شگفتم از کسی که اندوهگین است، چرا به سخن باری تعالی توسل نمی جوید که می فرماید:
خدایی جز تو نیست، پاکی تو، من از ستمکارانم.
چرا که از خداوند متعال شنیده ام که در پی آن فرموده است:
پس پاسخ اش بدادیم و از اندوه رهاندیم اش. ما گرویدگان را چنین می رهانیم.
و در شگفتم از کسی که فریب خورده و عرصه بر او تنگ گردیده است چرا به سخن باری تعالی توسل نمی جوید که می فرماید:
من کار خویش به خدای وامی گذارم که خداوند بر کار بندگان بیناست.
چرا که از خداوند متعال شنیده ام که در پی آن فرموده است:
پس، خداوند از گزند بداندیشی ای که کردند، نگاه اش داشت.
و در شگفتم از کسی که در جست و جوی زینت و نعمت دنیاست، چرا به این سخن خداوند توسل نمی جوید که می فرماید:
هرچه خدای خواهد و نیرویی نیست مگر به خدای
چرا که از خداوند متعال شنیده ام که در پی آن فرموده است:
اگر مرا درخواسته و فرزند از خود کم تر بینی، بسا که پروردگارم، مرا از پردیس تو بهتر دهد.
چون جایگاه «ذکر» در قرآن این چنین والا و ارزش مند است و برای مؤمنان دژی است استوار، رسول خدا (ص) به اصحاب خود می فرماید:
«العین حق فمن اعجبه من اخیه شیء فلیذکر الله فی ذلک فانه اذا ذکر الله لم یضرّه» (37)
«چشم زخم حق است. پس هر کس، چیزی از برادر دینی اش او را به شگفتی واداشت، یاد خدا بکند. اگر یاد خدا بکند، به برادر دینی اش زیانی وارد نمی شود. »
اَنس از رسول خدا (ص) روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«من رأی شیئاً یعجبه فقال: «الله الصمد» «ماشاءالله لا قوّة الا بالله» لم یضرّ شیئاً» (38)
و از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود:
«... والعین حقّ و الفأل حقُ فاذا نظر احدکم الی انسان أو دابّة أو الی شیء حسن فأعجبه فلیقل: «آمنت بالله و صلی الله علی محمد و آله» فإنّه لایضرّ عینه. » (39)
از آیات و روایات به دست آمد گه چشم زخم حقیقت دارد و علاج آن هم برابر با آموزه های اسلامی، توکل و توسل به آیات و ادعیه وارده است.
استاد محمد تقی شریعتی، در تفسیر آیه شریفه: «و من شر حاسدٍ اذا حسد» می نویسد:
«روایات فراوانی نیز در این موضوع از پیغمبر و خاندان جلیل اش رسیده و دستور فرموده اند که با ادعیه، یا آیاتی از قرآن کریم، خود را از چشم بد حفظ کنند و تعویذ (در پناه خدا قرار دادن) نمایند در این سوره مبارکه اگرچه مستقیماً پیغمبر، طرف خطاب واقع شده، مأمور استعاذه می شود، ولی دستور عام است و عمومِ مسلمانان نیز باید از خدا پناه بخواهند. و با آن که در آغاز سوره، شرّ همه مخلوقات ذکر شده، باز هم از شر سه چیز، مخصوصاً نام برده است:
1. شرّ غاسق.
2. شرّ نفّائات.
3. شرّ حاسد.
چون بسیاری از شرور هست که آن بدبخت که در معرض آن ها قرار گرفته است، نه می تواند از آن ها اطلاعی پیدا کند و نه با فرض آگاهی، توانایی دفع شان را دارد. مثلاً در مورد شرّ حسود و چشم بد چه می توان کرد؟ زیرا به طوری که قبلاً گفتیم بیچاره محسود نمی تواند اطلاعی از جریان پیدا نماید و بر فرض که از وجود چنین دشمن خطرناکی آگاه شد، راهی برای دفع ضرر و خطر وجود ندارد، جز آن که به خدا پناه برد؛ زیرا تنها ذات مقدس اوست که به جلوگیری از این خطر، یا هر خطر دیگری تواناست. (40)

3.رؤیا و تعبیرها
 

آن چه انسان در خواب می بیند، رؤیا گویند. در قرآن و روایات، از رؤیا سخن به میان آمده است.
قرآن، چند رؤیای مهم را یادآور شده است: رؤیای حضرت ابراهیم، (41) رؤیای حضرت یوسف، (42) رؤیای دو جوان هم بندی حضرت یوسف، (43) رؤیای پادشاه مصر، (44) رؤیای رسول خدا (ص) درباره فتح مکه:
«لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنین محلِّقینَ رؤسکم و مقصرین. » (45)
«به راستی که خداوند رؤیای پیامبرش را به حقیقت پیوست، که شما ان شاءالله در امن و امان و حلق و تقصیر کرده، وارد مسجدالحرام خواهید شد. »
یا رؤیای دیگر رسول خدا (ص) که حکایت از فتنه هایی می کرد که پس از رحلت او به حقیقت خواهد پیوست و خداوند در قرآن آن را این چنین بازگو می فرماید:
«و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الا فتنةً للناس و الشجرة الملعونة فی القرآن. » (46)
«و رؤیایی را که به تو نمایاندیم و شجره نفرین شده را در قرآن، جز برای آزمون مردم قرار ندادیم. »
در روایات نیز رؤیا جزئی از اجزای نبوت شمرده شده است:
رسول خدا (ص) می فرماید:
«الرّؤیا الصالحةُ یبشَّرُ بها المؤمن و هی جزءُ من ستَةٍ و اربعین جزءً من النّبوة. » (47)
«رؤیای راست، نویدی برای یک مؤمن و یک از 46 جزء نبوت است. »
و در روایت دیگری می فرماید:
«الرویا الصالحة جزء من سبعین جزء من النبوة. » (48)
«رؤیای راست، یکی از هفتاد جزء نبوت است. »
وجود رؤیاهای گوناگون در بین انسان ها و این جا و آن جا از آن ها سخن گفتن، در طول تاریخ پژوهش هایی را سبب شده است و سرمنشأ دانشی گردیده با عنوان تعبیر رؤیا و تأویل آن. (49)
خداوند یوسف را با صفت برجسته تأویل رؤیا برگزید. پس از آن که حضرت یوسف خواب خویش را به پدرش حضرت یعقوب بیان کرد، حضرت یعقوب از خواب پسرش این چنین برداشت که او به مقام نبوت می رسد:
«و کذلک یجتبیک ربّک و یعلّمک من تأویل الاحادیث و یتمّ نعمته علیک و علی آل یعقوب کما أتَّمها علی ابویک من قبل ابراهیم و اسحاق ان ربّک علیم حکیم. » (50)
«همان گونه [که در خواب خویشتن را سرور و برتر دیدی] پروردگارت تو را به [پیغمبری] برمی گزیند و تعبیر خواب ها را به تو می آموزد. [و با خلعت نبوت تو را مفتخر می سازد] و بر تو و خاندان یعقوب نعمت خود را کامل می کند، همان طور که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق کامل کرد. بی گمان پروردگارت بسیار دانا و حکیم است. »
حضرت یوسف با دانش تعبیر خواب در میان مردمی برانگیخته شد که در دیار آنان و دیگر سرزمین ها، در آن دوره ها، خواب و تعبیر خواب، بسیار رواج داشت. در مصر باستان، کاهنان، موبدان معابد، محور کار خویش را بر تعبیر رؤیاها گذاشته بودند.
یوسف با تعبیرهایی که نزد خدا و منبع لایزال وَحیانی سرچشمه می گرفت به تعبیر خواب ها جهت می داد و این درس بزرگ را داد که تعبیر خواب، دانشی نیست که هر کسی بتواند به آن دست یابد و چیزهایی ببافد و به دیگران تحویل دهد، بلکه دانشی است سماوی و وَحیانی و تنها کسانی می توانند از آن بهره ای داشته باشند که خداوند آنان را به این سرچشمه پیوند داده باشد. از این روی کسانی که به تلاش برخاسته تا به کنه آن دست بیابند و درک درستی از خواب داشته باشند، در این تلاش ناکام مانده و ره به جایی نبرده اند.
در روایات، رؤیا به چند دسته تقسیم شده است:
در پاره ای از آن ها به سه دسته:
«بشاره من الله المؤمن و تحذیر من الشیطان و أضغاث احلام. » (51)
«رؤیا بشارتی از سوی خداوند به فرد مؤمن و پرهیز دادن مؤمن از مکرهای شیطانی و خواب های آشفته. »
در پاره ای دیگر به چهار دسته:
«رؤیا من الله تعالی و لها تأویل، و رؤیا فی وساوس الشیطان و رؤیا من غلبة الاخلاط و رؤیا من الافکار و کلّها اضغاث احلام الا ما کان من قِبَلِ الله التی هی الهام فی المنام. » (52)
«رؤیایی از سوی خدا باشد و برای آن تأویل است.
و رؤیایی از وسوسه های شیطانی نشأت می گیرد.
و رؤیایی که از غلبه و افزایش اخلاط ناشی می شود.
و رؤیایی که از افکار برخاسته است.
همه [این سه تای اخیر] خواب های آشفته است. تنها خوابی درست است و تأویل دارد که از سوی خداوند باشد که الهام است و در خواب به فرد القا می شود.
علامه جواد مغنیه می نویسد:
«به عقیده ما، خواب بر چند نوع است:
1. خوابی که منعکس کننده عادت ها و اندیشه انسان است، نظیر فیلسوفی که در خواب می بیند که با افلاطون و ارسطو جدال می کند، مسلمانی که در مسجد نماز می خواند، مسیحی ای که در کلیسا صلیب می کشد، کشاورزی که کشت می کند، بنابی که به بنایی مشغول است و امثال آن. این نوع خواب روشن است و هیچ کس در تفسیر آن اختلاف ندارد؛ زیرا تفسیر این خواب، با خودش است.
2. خوابی که از زندگی بیننده خواب و اندیشه او بیگانه است، مانند رؤیای شاه مصر که آن گاوها و خوشه ها را در خواب دید، در حالی که وی، نه کشاورز بود و نه گاوچران و رؤیای او، هشداری بود درباره قحطی ای که پس از حاصل خیزی رخ داد.
3. رؤیایی که در بیداری همان گونه اتفاق می افتد که انسان آنان را در خواب دیده است، بدون کم و زیاد و این نوع خواب، بسیار کم است، لکن یقیناً اتفاق می افتد.
تا امروز، علم، به این نوع خواب و نوع قبلی راه نیافته است.
و ممکن است در آینده نزدیک و یا دور بدان راه یابد.
برخی، این نوع خواب را به تصادف تفسیر کرده اند.
تردید نیست که ناتوان ها به تصادف پناه می برند.
دیگری گفته است این دو نوع، اثر یک حس در وجود انسان است که ما حقیقت آن را نمی دانیم. این سخن نیز نشانه ناتوانی است ... .
خلاصه سخن آن که یک ضابطه کلی وجود ندارد که در تفسیر تمام خواب ها بتوان به آن تکیه کرد؛ زیرا خواب انواعی دارد که با یکدیگر متفاوت اند. به عنوان مثال برخی از خواب ها انعکاسی است از وسوسه های نفس و شرایط آن و منبع این نوع خواب، روشن است. برخی از خواب ها صورتی است بر طبق اصل؛ یعنی همان طور که انسان در خواب دیده، در بیداری اتفاق می افتد و رمز و منبع این نوع خواب برای ما نامعلوم است. بعضی از خواب ها، رمزها و اشاره هایی است به واقعه ای محسوس، پیش از وقوع آن، نظیر ستارگانی که به یوسف سجده کردند و نانی که جوان زندانی بالای سرش حمل می کرد و گاوها و خوشه هایی که پادشاه مصر آن ها در خواب دید.
رمز و منبع این خواب را همانند قبلی نمی دانیم.
اما کسی که می گوید این نوع و نیز نوع قبلی، مژده ای است از سوی خداوند و یا حسی در انسان [که ما آن را نمی شناسیم] او، ادعای دانستن غیب را کرده است و نمی خواهد که نسبت ناآگاهی به او داده شود. حتی در چیزی که خدا آگاهی از آن چیز را از بندگان اش پنهان داشته است. » (53)
حال که روشن شد رؤیای صادقه وجود دارد و کسانی غیر از انبیاء و معصومان، رؤیاهایی داشته اند که یا برای آنان خیری دربرداشته و یا شری به بار آورده، آینده خوب و یا بد را برای آنان رقم زده است و اکنون نیز بسیاری با این پدیده روبه رویند و تجربه هایی از آن دارند، اسلام، چه دستورالعملی دارد که انسان مسلمان، از ناحیه رؤیاهای خود گرفتار شوم روزگاری نشود.
از روایات به دست آمد که هر رؤیایی درخور توجه نیست. بسیاری از رؤیاها، در ردیف رؤیای بی اعتبار، بی ارزش، آشفته، پریشان و غیر درخور تأویل قرار می گیرند و تنها رؤیاهای ویژه ای هستند و آن هم بسیار اندک، که بشارتی از خداوند را دارند و جزئی از اجزای نبوت بشمارند و بر قلب شماری از انسان ها، در خواب، تجلی می کنند.
با توجه به این روایات و آموزه های اسلامی، اگر کسی گمان کرد آن چه را در خواب دیده رؤیای پریشان نیست و بر آن شد از آن رمزگشایی کند و به تعبیرکننده ای بازگوید تا تعبیر و تفسیری از آن ارائه دهد، باید بداند که برای تعبیر آن قاعده و ضابطه ویژه ای وجود ندارد، بستگی به ذوق و فهم تعبیر کننده دارد. تنها در صورتی تعبیر می تواند دقیق باشد که رسول الهی و معصومی از آن رمزگشایی کند. پس با توجه به این که نه قاعده و ضابطه ای در دست است و نه همیشه و در همه حال دسترسی به معصوم(ع) راه همان است که رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) برای ما نشان داده اند:
رسول گرامی اسلام می فرماید:
«اذا رأی أحِدکم الرؤیا الحسنةَ فلیفسّرُها و لیُخبر بها و اذا رأی الرؤیا القبیحة فلا یفسُّرها و لایخبرها. » (54)
«هرگاه یکی از شما خواب خوبی دید، آن را تعبیر کند و برای دیگران بازگو کند و اگر خواب بدی دید آن را تعبیر نکند و به کسی هم نگوید. »
و همان حضرت در روایت دیگر می فرماید:
«الرؤیا علی رحل طائرٍ مالم یُعبَّر فاذا عُبِّرت وَقَعت و لا تَقُصَّها الا علی وادٍ وذی رأی. » (55)
«خواب، تا زمانی که تعبیر نشود چون پرنده روی سرِ خواب بیننده در پرواز است و همین که تعبیر شد فرود می آید. خواب خود را جز برای دوست و کسی که اهل فکر و نظر است، بازگو نکنید. »
و از همان حضرت روایت شده است:
«الرؤیا لاتقصّ الاعلی مؤمن خلا من الحسدِ والبغی. » (56)
«خواب را جز برای مؤمنی که از حسادت و تجاوز مبراست، نباید بازگو کرد. »
و آن حضرت می فرماید:
«لا تُقَصّ الرؤیا الا علی عالمٍ او ناصحِ. » (57)
«خواب را جز برای شخص عالم، یا خیرخواه نباید بازگو کرد. »
این رهنمودهای سازنده و بنیادین اگر همیشه و همه گاه سرلوحه زندگی قرار بگیرد و انسان مسلمان جز بر مدار قرآن و سنت و سیره ناب، دقیق و روشن رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) حرکت نکند و به هزارها هزار سخن و تعبیری که درباره خواب از این سوی و آن سوی می شنود و از این و آن، گوش فرا ندهد و توجهی به آن ها نکند، هیچ گاه به باتلاق خرافه فرو نمی افتد و زندگی را بر خود تلخ نمی کند و پرده های تاریک ناامیدی او را از دیدن و زیبا دیدن و حرکت به سوی آینده روشن باز نمی دارد.

پی نوشت ها :
 

1. سوره یس، آیه 18.
2. سوره نمل، آیه 47.
3. سوره اعراف، آیه 131.
4. بحارالانوار، ج 63 / 1.
5. همان، ج 77 / 65.
6. مجمع البیان، امین الاسلام طبرسی، تصحیح و تعلیق، سید هاشم رسولی محلاتی، ج 5 / 249، مکتبة العلمیة الاسلامیه، تهران.
7. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 20 / 333، مؤسسه الوفا، بیروت.
8. همان / 381.
9. حیات الحیوان، ج 1 / 664؛ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 5 / 363، اسوه.
10. میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، ج 7 / 3344، دارالحدیث.
11. همان.
12. همان.
13. بحار، ج 77 / 153.
14. همان، ج 95 / 2.
15. کافی، ج 8 / 197.
16.
17. 18. دائرة المعارف تشیع، ج 5 / 565.
19. بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی، ج 60 / 17، مؤسسه الوفا، بیروت.
20.همان/26.
21. همان / 6؛ مجمع البیان، امین الاسلام طبرسی، ج 5 / 380.
22. آشنایی با قرآن، استاد مرتضی مطهری، ج 8 / 333 – 336.
23. تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 11 / 299، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین قم.
24. بحارالانوار، ج 60 / 18.
25. همان / 7.
26. سوره بقره، آیه 152.
27. سوره آل عمران، آیه 41.
28. سوره آل عمران، آیه 191.
29. سوره اعراف، آیه 205.
30. سوره رعد، آیه 28.
31. سوره آل عمران، آیه 173.
32. سوره انبیاء، آیه 87.
33. سوره غافر، آیه 44.
34. سوره کهف، آیه 39.
35. همان، آیه 40.
36. بحارالانوار، ج 90، 184 – 185، مؤسسه الوفاء، بیروت.
37. بحارالانوار، ج 60 / 25.
38. همان / 14.
39. همان / 18.
40. تفسیر نوین، استاد محمد تقی شریعتی / 424 – 425، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
41. سوره صافات، آیه 101 – 102.
42. سوره یوسف، آیه 4.
43. همان، آیه 36.
44. همان، آیه 43.
45. سوره فتح، آیه 27.
46. سوره اسراء، آیه 60.
47. میزان الحکمة، محمدی ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، ج 4 / 1929، دارالحدیث.
48. همان / 1930.
49. مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج 2 / 992، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1359.
50. سوره یوسف، آیه 6.
51. میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، ج 4 / 1930.
52. بحارالانوار، ج 19، 234.
53. تفسیر کاشف، علامه محمد جواد مغنیه، ترجمه موسی دانش، ج 4 / 504 – 506، بوستان کتاب، قم.
54. میزان الحکمه، ج 4 / 1932.
55. همان.
56. همان.
57. همان.

منبع:‌نشریه حوزه شماره 152

ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر