به گزارش خبرنگار مهر، در پی درگذشت محسن سلیمانی نویسنده، مترجم و وابسته فرهنگی ایران در صربستان، ابراهیم حسنبیگی از نویسندگان معاصر انقلاب اسلامییادداشتی را برای خبرگزاری مهر و به این بهانه نوشت.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
نوبت به محسن که میرسد جایی توی دلمان خالی میشود و فکر میکنیم پس نوبت ما هم نزدیک است. میدانیم که مرگ رسیدنی است. دیر یا زود میرسد. دیروز نوبت زنوزی جلالی بود و امروز نوبت محسن سلیمانی. معلوم نیست فردا قرعه به نام که میافتد.
میگویند مرگ رهایی است و رستن از بند. میگویند مرگ تولدی دیگر است. عده قلیلی انتظارش را میکشند و گوش به درند تا صدای قدمهایش را بشنوند. اما بسیاری از ما گوشمان به قیل و قال زندگی است و مرگ را جز با مرگ دوستان و بستگان به یاد نمیآوریم. برخی از ما مرگ دیگران را انتظار میکشیم و برخی از ما با شنیدن مرگ دیگری وامیرویم و با سخت باورانهترین خبرها مواجه میشویم. خبر مرگ محسن سلیمانی از این دست خبرها بود. انگار قدمهای مرگ صدایی نداشت و ما را غافلگیر کرد.
محسن سلیمانی، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و فعال فرهنگی، جوری رفت که صدای پای مرگش را نشنید. اما صدای پای مرگ را به گوش ما رساند.
خبر مرگ محسن و محسنها، شبیه خبر مرگبار زلزلههایی است که بارها و بارها به گوشمان رسیده است و حتی پس لرزههایش را به شمارش گفتهاند. خبرها میآیند و میروند و گاهی عبرتهایش را نیز با خود میبرند. مثل همان زلزلهها و زلزلهزدگانش که فقط چند روز فکرمان و غم و اندوهمان را در همسایگی مرگ مینشانند و سپس به فراموشی سپرده میشوند. هیچگاه مرگ، حتی مرگ عزیزترین کسانمان ایوان مداینی برایمان نساختهاند تا آیینه عبرتمان باشند.
محسن سلیمانی آرام و بیدغدغه، در شب، در غربت، به همان آرامیخوابی که داشت آرام گرفت. به تعبیر عرفا زندان تن درید تا تن در خاک بیارامد و روح به اشیانه بازگردد. مرگ محسن و مرگ تکتک انسانها پیامی در خود نهفته دارد. پیام به ما زندگان، که دربلندای آشیانه خفاشان و کرکسان، لانهای ساختهایم به واقع دنی، در دنیایی که هر مرگ، نشانهای است رو به روشنایی، نشانهای که کاش چشم عبرت بین ما شب دیجور زمانه را از روشنای ان هستی باقی، تشخیص دهد.
محسن سیلمانی درصبح روشنای آن هستی باقی طلوع کرد تا شاید ما نیز اندکی به آن صبح بیندشیم و نوبت خود را به انتظار بنشینیم.