11. پیامبرشناسى
مسلمانان بر مبناى برخى احادیث به 124000 پیامبر عقیده دارند که نام حتى 124 تن از آنان در دست نیست. تعداد 313 نفر از ایشان کتاب داشته و 5 تن از ایشان که «پیامبران اولوالعزم» نامیده مى شوند، صاحب شریعت بوده[40] فقط مسیحیان معتقدند حضرت عیسى(علیه السّلام) با اینکه مى گفته است: «فرستاده نشده ام مگر به جهت گوسفندان گم شده بنى اسرائیل» (متّى 15:24)، پس از رستاخیز از قبر و پیش از صعود به آسمان، به حواریون خویش دستور داده است همه امت ها را شاگرد خود سازند و آنان را به نام پدر، پسر و روح القدس تعمید دهند (متّى 28:19).
1 ـ 11. انبیاى مشترک
نام 26 پیامبر در قرآن کریم آمده است که بیست تن از ایشان در کتاب مقدس نیز وجود دارند: آدم، نوح، ابراهیم، لوط، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، موسى، هارون، داوود، سلیمان، الیاس، الیسع، عُزَیر (عَزْرا)،[44] ذوالکِفل، هود، صالح و محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) .
برخلاف اسلام، نبوت در یهودیت و مسیحیت چارچوب معینى ندارد و طیفى از انسان ها (ازبرگزیدگانى مانند حضرت ابراهیم(علیه السّلام) تا افراد بسیار معمولى) نبوت مى کنند.[45]
2 ـ 11. عصمت انبیا
یهودیان و مسیحیان انبیا را معصوم نمى دانند و گناهان بزرگى را به آنان نسبت مى دهند; مانند نسبت گوساله سازى به حضرت هارون(ع) (خروج 32) و نسبت زنا به حضرت داوود(ع) (کتاب دوم سموئیل 11) و نسبت ساختن بتخانه به حضرت سلیمان(علیه السّلام) (کتاب اول پادشاهان 11:1ـ13). نبوت حضرت هارون(ع) مکرر، در تورات و نبوت حضرت داوود(ع) فقط یک بار در اعمال رسولان 2:30 آمده است. اما نبوت حضرت سلیمان(ع) در عنوان «کتاب امثال سلیمان نبى» چاپ شده است.
مسیحیان تنها حضرت عیسى(ع) را معصوم مى دانند; زیرا معتقدند که وى علاوه بر نبوت، الوهیت نیز داشته است و خدا گناه نمى کند و درمیان مسلمانان، شیعیان همه پیامبران را پیش از بعثت و پس از آن، از کفر و همه گناهان صغیره وکبیره معصوم مى دانند. علماى اهل سنت دراین باره اقوال وتفصیلاتى دارند.
3 ـ 11. وجود تاریخى انبیا
در باره وجود تاریخى انبیا باید توجه داشت که علم تاریخ امروزى سکولار است و حاضر نیست براى اثبات وجود آنان تسلیم کتاب هاى آسمانى شود. کتاب آسمانى در علم تاریخ امروزى مى تواند حوادث زمان تدوین خودش را منعکس کند: این مورخان در باره زنده به گورشدن نوزادان دختر در جاهلیت به گزارش قرآن مجید استناد مى کنند، ولى در باره کشته شدن نوزادان پسر بنى اسرائیل در زمان فرعون به گزارش قرآن استناد نمى کنند. گزارش تورات نیز در این باب کارساز نیست; زیرا به عقیده این مورخان، تورات قرن ها پس از حضرت موسى(ع) تألیف شده است.
علم تاریخ امروزى به علت سکوت منابع مستقل در باره بنیانگذاران ادیان قدیم و انحصار اطلاعات ما در باره آنان به منابع خود آن ادیان، در اصل وجود تاریخى کسانى مانند نوح، ابراهیم، موسى، عیسى، زردشت، مهاویرا، بودا و لائوتسه شک مى کند و گاهى اگر اصل وجود همه یا برخى از ایشان را بپذیرد، معجزات آنان را رد مى کند. (بدیهى است که پیروان ادیان ابراهیمى خود را به قبول وجود تاریخى رهبران ادیان غیرابراهیمى موظف نمى دانند و بالعکس).
تاریخ به پادشاهان و وابستگان آنان اختصاص داشته است و انبیا که از توده مردم بوده اند، در آن حضور ندارند. هم اکنون اطلاعات خوبى در باره 26 سلسله فرعون هاى مصر در اختیار مورخان است، ولى در باره حضرت ابراهیم(ع)، یوسف و موسى(ع) که طبق منابع مقدس ادیان ابراهیمى در مصر حضور سیاسى داشته اند، چیزى در تاریخ مستقل یافت نمى شود و در حالى که اجساد مومیایى شده برخى از فرعون ها و ملکه هاى آنان و حتى برخى گربه ها، میمون ها و تمساح هاى زمان ایشان در موزه هاى مصر و جهان نگهدارى مى شود، تورات در باره حضرت موسى(ع) مى گوید: «احدى قبر او را تا امروز ندانسته است» (تثنیه 34:6). در اورشلیم (قدس) نیز قبرى خالى وجود دارد که مسیحیان آن را قبر حضرت عیسى(ع) مى دانند و روى آن کلیساى باشکوهى ساخته اند. از سوى دیگر، هیچ کس از دانشمندان جهان در باره وجود تاریخى حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و صحت مرقد مطهر آن عزیز در مسجدالنبى[46] و اینکه خود آن حضرت قرآن را در اختیار پیروانش قرار داده است، کمترین شکى ندارد. البته غیرمسلمانان نبوت آن حضرت را انکار مى کنند و قرآن کریم را ساخته و پرداخته شخص وى مى دانند.
علت چنین یقینى در باره وجود تاریخى حضرت رسول خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این است که وى بر خلاف افراد بالا، حکومتى الهى و مقتدر در مدینه منوره تأسیس کرد که پس از اندک زمانى در سطح جهان گسترش یافت. تشکیل حکومتى با آن عظمت، پاى آن حضرت را به تاریخ باز کرد، به طورى که در یک تحقیق علمى مربوط به سال 1978 در آمریکا براى تعیین صد تن از افرادى که بیشترین تأثیر را در تاریخ داشته اند، آن نور پاک در صدر فهرست قرار گرفت.[47]
مورخان در باره وجود تاریخى کورش و اسکندر نیز که قبل از میلاد حکومت گسترده اى داشته اند، شک نمى کنند.
خاورشناسان با پیروى از روش مذکور که احیاناً نقد تاریخى نامیده مى شود، خشم پیروان ادیان مختلف را برانگیخته اند.
4 ـ 11. سه دوره حیات نبى
براى زندگى پیامبران مى توان سه دوره در نظر گرفت:
1. از ولادت تا بعثت (مانند همه مردم);
2. از بعثت تا تشکیل حکومت;
3. از تشکیل حکومت تا رحلت.
تاجایى که مى دانیم، حضرت موسى(علیه السّلام) وحضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هرسه دوره راداشته اند، ولى حضرت عیسى(علیه السّلام) دوره سوم را نداشته و به تشکیل حکومت موفق نشده است.
پیامبران در دوره دوم با شرک و ستمگرى مبارزه لفظى مى کرده اند و در دوره سوم مبارزه عملى.
همچنین آنان در دوره دوم صرفاً دستورهایى اخلاقى و اعتقادى عرضه کرده اند و احکام اجرایى نداشته اند (مثلا احکام جهاد، قصاص و دیات در سوره هاى مکى وجود ندارند، ولى در سوره هاى مدنى مانند بقره، آل عمران، نساء و مائده یافت مى شوند).
از آنجا که حضرت عیسى مسیح(ع) این دوره سوم را نداشته و موفق به تشکیل حکومت نشده است، مسیحیت شریعت مستقل ندارد و آن حضرت تابع و مروج شریعت تورات بوده است.[48] به طورى که مشهود است، مسیحیت پس از حضرت مسیح(ع) بر اثر کوشش هاى پولس، سرانجام شریعت دست و پاگیر تورات را کنار گذاشته و شریعتى اخلاقى براى خود برگزیده است. با گذشت زمان، مسیحیان حکومت مسیحى تشکیل دادند و براى جبران نقیصه احکام اجرایى دست به کار شدند.
5 ـ 11. پیامبرى و جنگ
حضرت عیسى مسیح(ع) گفت:
گمان مبرید که آمده ام تا سلامتى بر زمین بگذارم; نیامده ام تا سلامتى بگذارم، بلکه شمشیر را. زیرا که آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود (متّى 10:34ـ36).
اما مسیحیان پس ازاینکه سال هاى درازى درجنگ هاى صلیبى[49] و غیر آن نشان دادند که طبق توصیه بالا، مسیح ومسیحیت را پیام آوران صلح وسلامت نمى دانند، در زمان هاى نزدیک به ما با نادیده گرفتن آن توصیه، گمان کردند که حضرت مسیح(ع) براى صلح و سلامتى آمده است. توفیق نیافتن آن حضرت به تشکیل حکومت نیز این موضع را تقویت کرد.
البته سایر رهبران الهى از حضرت موسى(علیه السّلام) تا حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) و امام خمینى(رحمت الله علیه) نیز قبل از تشکیل حکومت جنگى نداشتند، ولى بعد از تشکیل حکومت (مثلا هنگامى که مشرکان مکه لشکرهاى عظیمى را براى نابودى اسلام به مدینه منوره اعزام کردند یا هنگامى که صدام بخش هایى از کشور عزیز ما را اشغال کرد و به قتل و غارت پرداخت) چاره اى از جنگیدن نیست.
کتاب مقدس براى اینکه جنگ را تقدیس کند، مى گوید: «خدا مرد جنگى است» (خروج 15:3) و سه شخصیت بسیار برجسته عهد عتیق، یعنى حضرت موسى، یوشع و داوود(ع) که چهره مقدسى نیز دارند، جنگاوران قهارى نیز بوده اند.
همین خدایى که «مرد جنگى» است، حد اعلاى جنگ و غارتگرى و وحشیگرى در جنگ را به بنى اسرائیل مى آموزد. وى ملت ها را به دو دسته تقسیم مى کند: یکى عموم ملت ها و دیگرى ملت هایى که بناست بنى اسرائیل شهرهاى آنان را تصاحب کنند. دسته اول باید زنده باشند که به بنى اسرائیل جزیه بدهند و خادم آنان باشند، ولى دسته دوم را باید یکسره درو کرد:
چون به شهرى نزدیک آیى تا با آن جنگ نمایى آن را براى صلح ندا بکن. و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازه ها را براى تو بگشاید، آنگاه تمامى قومى که در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند. و اگر با تو صلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن. و چون یهوه خدایت آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانشان را به دم شمشیر بکش. لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد، یعنى تمامى غنیمتش را براى خود به تاراج ببر و غنایم دشمنان خود را که یهوه خدایت به تو دهد، بخور. به همه شهرهایى که از تو بسیار دورند که از شهرهاى این امت ها نباشند، چنین رفتار نما.
اما از شهرهاى این امت هایى که یهوه خدایت تو را به ملکیت مى دهد، هیچ ذى نفَس را زنده مگذار، بلکه ایشان را یعنى حِتّیان و اموریان و کنعانیان و فرزّیان و حِوّیان و یبوسیان را چنان که یهوه خدایت تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز. تا شما را تعلیم ندهند که موافق همه رجاساتى که ایشان به خدایان خود عمل مى نمودند، عمل نمایید و با یهوه خداى خود گناه کنید.
چون براى گرفتن شهرى با آن جنگ کنى و آن را روزهاى بسیار محاصره نمایى، تبر بر درخت هایش مزن و آنها را تلف مساز; چون که از آنها مى خورى، پس آنها را قطع منما. آیا درخت صحرا انسان است تا آن را محاصره نمایى؟ و اما درختى که مى دانى که درختى نیست که از آن خورده شود، آن را تلف ساخته، قطع نما. و سنگرى بر شهرى که با تو جنگ مى کند، بنا کن تا منهدم شود. (تثنیه 20:10ـ20)
و در مورد یکى از جنگ هاى حضرت داوود(ع) در کتاب مقدس مى خوانیم:
پس داوود تمامى قوم را جمع کرده، به ربّه رفت و با آن جنگ کرده، آن را گرفت. و تاج پادشاه ایشان را از سرش گرفت که وزنش یک وزنه طلا بود و سنگ هاى گرانبها داشت و آن را بر سر داوود گذاشتند و غنیمت از حد زیاده از شهر بردند. و خلق آنجا را بیرون آورده، ایشان را زیر ارّه ها و چوب هاى آهنین و تیشه هاى آهنین گذاشت و ایشان را از کوره آجرپزى گذرانید. و به همین طور با جمیع شهرهاى بنى عمّون رفتار نمود. (کتاب دوم سموئیل 12:29ـ31).
از نظر کتاب مقدس، این آدم کشى هاى وحشتناک صحیح و مورد رضاى خداوند بوده است. سال ها پس از درگذشت حضرت داوود(ع)، خدا از وى به نیکى یاد مى کند و در باره او مى گوید: «اوامر مرا نگاه داشته، با تمامى دل خود مرا پیروى مى نمود و آنچه در نظر من راست است، معمول مى داشت و بس.» (کتاب اول پادشاهان 14:8).
مسیحیان با نادیده گرفتن کشتارهاى وحشتناکى که کتاب عهد عتیق به پیامبران نسبت داده است، بر جنگ هاى دفاعى پیامبر عالى قدر اسلام خرده گیرى کرده اند.
در اسلام، رزمنده اى از کفار که اسیر مى شود، بلاعوض یا در برابر فدیه آزاد مى شود;[51] و دختران ایشان را براى خود نگه دارند. هنگام جمع بندى مقدار غنایم در پایان متن، تعداد آن دختران سى و دو هزار ذکر شده است.
و بنى اسرائیل با قوم مِدیان به طورى که خداوند موسى را امر فرموده بود، جنگ کرده، همه ذکوران را کشتند.... و بنى اسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیرى بردند و جمیع بهایم و جمیع مواشى ایشان و همه املاک ایشان را غارت کردند و تمامى شهرها و مساکن و قلعه هاى ایشان را به آتش سوزاندند. و تمامى غنیمت و جمیع غارت را از انسان و بهایم گرفتند. و اسیران و غارت و غنیمت را نزد موسى و العازار کاهن و جماعت بنى اسرائیل در لشکرگاه در عربات موآب که نزد اردن در مقابل اریحا است، آوردند. و موسى و العازار کاهن و تمامى سروران جماعت بیرون از لشکرگاه به استقبال ایشان آمدند. و موسى بر رؤساى لشکر یعنى سرداران هزاره ها و سرداران صده ها که از خدمت جنگ باز آمده بودند، غضبناک شد. موسى به ایشان گفت: «آیا همه زنان را زنده نگاه داشتید؟ اینک، اینانند که بر حسب مشورت بلعام، بنى اسرائیل را واداشتند تا در امر فغور[52] به خدا خیانت ورزیدند و در جماعت خدا وبا عارض شد. پس الآن هر ذکورى از اطفال را بکشید و هر زنى را که مرد را شناخته، با او همبستر شده باشد، بکشید. و از زنان هر دخترى را که مرد را نشناخته و با او همبستر نشده، براى خود زنده نگاه دارید...
و غنیمت سواى آن غنیمتى که مردان جنگى گرفته بودند، از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج هزار رأس بود و از گاو هفتاد و دو هزار رأس و از الاغ شصت و یک هزار رأس و از انسان، از زنانى که مرد را نشناخته بودند، سى و دو هزار نفر بودند.» (اعداد 31:7ـ35)
قتل و غارت و آتش سوزى هاى وحشتناک بنى اسرائیل در کتاب هاى یوشع، داوران و سموئیل آمده است. کتاب عهد جدید مسیحیان نیز این جنگ ها و عاملان آنها مانند جِدعون، باراق، شمشون،[53] یفتاح، داوود و سموئیل را ستوده است:
و دیگر چه گویم، زیرا که وقت مرا کفاف نمى دهد که از جِدعون و باراق و شمشون و یفتاح و داوود و سموئیل و انبیا اخبار نمایم که از ایمان، تسخیر ممالک کردند و به اعمال صالحه پرداختند و وعده ها را پذیرفتند و دهان شیران را بستند و سَورت شدت آتش را خاموش کردند و از دم شمشیرها رستگار شدند و از ضعف توانایى یافتند و در جنگ شجاع شدند و لشکرهاى غربا را منهزم ساختند. (رساله به عبرانیان 11:32ـ34).
6 ـ 11. پیامبرى و اطاعت
پیامبران از مردم اطاعت مى خواهند:[54] اطاعت باید از روى شوق و علاقه باشد یا از ترس کیفر اخروى; و در مرحله سوم، براى برخى از نافرمانى ها کیفرهایى دنیوى مانند شلاق زدن، قطع اعضا و اعدام تعیین شده است. حقوق بشر عصر ما با این کیفرهاى دنیوى میانه اى ندارد وزندان وپرداخت جریمه را که درادیان چندان مطرح نیستند، توصیه مى کند.
مسیحیت مى کوشد گذشته سیاه خود را فراموش کند و دین خود را با حقوق بشر غربى هماهنگ جلوه دهد. در این آیین، همان متألهانى که الوهیت حضرت مسیح(علیه السّلام) را به خیال خودشان اثبات کرده و آن را براى نسل هاى بعدى به یادگار گذاشته اند، انواع شکنجه و اعدام را براى مسیحیان بدعتگذار مقرر کرده و اجراى آن را از فرمانروایان خواسته اند. قدیس توماس آکویناس (متوفاى 1274م.) مى گوید:
در مورد بدعتگذاران دو نکته باید رعایت شود: یکى نسبت به بدعتگذاران و دیگرى نسبت به کلیسا. نسبت به بدعتگذاران گناهى وجود دارد که آنان به سبب آن گناه نه تنها باید با تکفیر از کلیسا جدا شوند، بلکه باید با مرگ نیز از جهان منقطع شوند، زیرا فاسدکردن ایمان که روح را زنده مى کند، از جعل پول که زندگى دنیوى به آن بستگى دارد، بسیار سنگین تر است. پس اگر مقام عرفى جاعلان و دزدان دیگر را به سبب کارشان به مرگ محکوم مى کند، دلیل بزرگترى وجود دارد که بدعتگذاران، به محض اثبات بدعتشان، نه تنها تکفیر، بلکه اعدام نیز بشوند.
اما نسبت به کلیسا، رحمتى وجود دارد که به بازگشت گمراهان ناظر است و بدین سبب درمحکوم کردن آنان شتاب نمىورزد، بلکه «بعد از یک دونصیحت» (رساله به تیطس 3:10) همان طور که پولس رسول راهنمایى کرده است. پس از آن، اگر باز هم وى سرسختى کند، کلیسا که دیگر امیدى به بازگشت او ندارد، نجات دیگران را در نظر مى گیرد و او را تکفیر و از کلیسا جدا مى کند و علاوه بر آن، وى را به محکمه عرفى مى سپارد تا از آن طریق از جهان ریشه کن و اعدام شود.[55]
پی نوشت ها :
[37]. شورى 13.
[38]. شورى 13.
[39]. «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِى لَهُ مُلْکُ السَّمَـوَ تِ وَالأَْرْضِ لآَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیِى وَیُمِیتُ فَـآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِىِّ الأُْمِّىِّ الَّذِى یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» (اعراف 158). این آیه مکى است و حضرت رسول اکرم(ص) پس از استقرار حکومت اسلامى در مدینه منوره، نامه هایى براى پادشاهان ایران، روم، مصر، حبشه و سرزمین هاى فراوان دیگر نوشت و آنان را به اسلام دعوت کرد تا راه براى مسلمان شدن مردم آن سرزمین ها باز شود. چنین چیزى براى پیامبران پیشین از طریق عادى ممکن نبود.
[40]. ده ها آیه قرآن کریم رسالت این انبیا را به قوم خودشان منحصر کرده است. مثلا در باره حضرت نوح(ع): «إِنَّـا أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَکَ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ. قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّى لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ» (نوح 1ـ2). همچنین طوفان قوم وى را غرق کرده است (عنکبوت 14) و واژه «ارض» در برخى از آیات مربوط به طوفان از جمله در نفرین حضرت نوح(ع) (نوح 26) در عرف قرآن مجید به معناى همه زمین نیست و در سوره یونس 78 به معناى کشور مصر آمده است.
حضرت ابراهیم(ع) نیز قوم داشته است: انعام 83، حج 43، عنکبوت 16 و زخرف 26. این مسئله براى حضرت موسى(ع) و حضرت عیسى(ع) نیز در آیات فراوانى آمده است; مانند صف 5ـ6 و آل عمران 49.
[41]. نبوت عزیر از قرآن کریم اثبات نمى شود.
[42]. زکریا، یحیى و عیسى(ع) در عهد جدید ذکر شده اند و زکریاهاى عهد عتیق به این زکریاى قرآنى ربطى ندارند.
[43]. مگر به نام «خَنوخ» در سفر پیدایش 5:24.
[44]. مگر به نام «رَعوئیل» در سفر خروج 2:18 یا به نام «یَترون» در سفر خروج 3:1; اگر بپذیریم که حضرت شعیب(ع) پدر زن حضرت موسى(ع) بوده است.
[45]. شخصى به نام فیلپُّس مبشر چهار دختر باکره داشت «که نبوت مى کردند» (اعمال رسولان 21:9).
[46]. جمعى از علماى اسلام گفته اند که در سنت اسلامى تعیین قبر هیچ پیامبرى جز پیامبر ما صحیح نیست.
[47]. روزنامه اطلاعات، 5 شهریور 1357.
[48]. آل عمران 49 و متى 5:17.
[49]. جنگ هاى صلیبى به دعوت پاپ ها و روحانیت مسیحى واقع شده است.
[50]. محمد 2.
[51]. تا آنجا که ما مسلمانان به هدایت قرآن کریم اطلاع داریم، فقط فرعون کودکان ذکور را مى کشته است.
[52]. نام قله کوهى است که بتى به نام بعل فغور روى آن بوده است و بنى اسرائیل به آن بت سجده و با زنانى که آنجا بودند، زنا کردند (اعداد 25:1ـ3).
[53]. یک قلم از قهرمانى هاى این شخص کشتن هزار مرد با چانه الاغ مرده اى بوده است (داوران 15:15ـ17).
[54]. وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُول إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ (نساء 64)
[55]. خلاصه الهیات 2/2، مسئله 11، مقاله 3.