خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: امروز، سی و پنج سال از نهم بهمن ماه سال 1361 گذشته است؛ اما همچنان نام او به عنوان یکی از نخبهترین فرماندهان تاریخ انقلاب اسلامی و دوران مهم دفاع مقدس ورد زبانهاست؛ بزرگمردی که در آغاز جنگ تحمیلی تنها 25 سال داشت و در 27 سالگی هم به شهادت رسید؛ اما به تعبیر سردار قاسم سلیمانی، «بهشتیِ جنگ» بود: «همان نقشی که مرحوم آیت الله بهشتی برای انقلاب و حضرت امام داشت، او برای جبهه و جنگ داشت.»
و اما او چه داشت که 28 ماه حضورش در جبههها، همچنان زبانزد است.
بدیهی است که ایمان به خدا و سجایای اخلاقی، نقطه مشترک و بارز همه فرماندهان وطن در دوران دفاع مقدس است؛ اما شاید بتوان رمز و رازهای دیگری هم برشمرد که کمتر در زندگیهای امروزی دیده میشود:
یک. صداقت
به نظر میرسد که او بیش از هر چیز، صداقت داشت. همسرش تعریف میکند که در نخستین جلسه آشنایی دو طرفه، خودش را اینگونه معرفی کرد: «اسم من حسن باقری نیست؛ من غلامحسین افشردی هستم. به خاطر این که از نیروهای اطلاعاتی جنگ هستم؛ مرا به نام حسن باقری میشناسند.»
و این، اولین و شاید مهمترین صداقتی بود که همسرش از وی دید و تحت تأثیر قرار گرفت: «این بیان صادقانه در اولین برخورد ما، خیلی روی من اثر گذاشت؛ البته در صدای پخته اش هم روراستی موج میزد. »
دو. تمرکز بر یادگیری کاربردی رسانه
شاید بتوان همه موفقیتهای حسن باقری در کار اطلاعاتی جنگ را در ورزیده شدن او در فعالیت رسانهای و نوشتن نکات و ایدهها به ضورت یادداشتهای روزانه و همچنین ثبت گزارشهای بهنگام و روزآمد جست و جو کرد؛ آنجا که آنچه را در روز با آن رو به رو میشد، در یادداشتهای روزانهاش ثبت میکرد و این، بجز دیگر دست نوشتهها و تک نوشتههای به یادگار مانده از اوست که بازخوانی آنها در این روزگار، نکات جدیدی را از سالهای نخست پیروزی انقلاب و روزهای آغازین دفاع مقدس روشن میکند.
در عین حال، کامل ترین گزارشهای موجود از جلسات فرماندهان در ماههای نخست جنگ، گزارشهای غلامحسین افشردی است.
او در آن روزها و سالها، با همه مشغلههایی که داشت؛ نه تنها از مطالعه مهمترین کتب روز و گوش دادن به مهمترین نوارهای سخنرانیهای سخنرانان آن روزگار، غافل نبود؛ بلکه نسبت به آن مقیّد بود و اینها را به همسرش نیز توصیه میکرد.
شاید همین تمرکز بر مطالعه و تفکر و دست به قلم بُردن بود که وی را به چشم جبههها تبدیل کرد. افشردی وقتی فعالیت رسانهای را که آموخت؛ گروه کوچکی را در سپاه راهاندازی کرد که بیشتر فعالیت آن، جمع آوری اخبار و اطلاعات از گروههای مختلف بود؛ گروهی که چندی بعد به عنوان واحد اطلاعات سپاه شناخته میشود.
و اما جنگ تحمیلی که آغاز شد؛ شایعات مختلفی هم به راه افتاد و عملا کسی از مسئولان نبود که از میزان دقیق پیشروی دشمن، اطلاعات دقیقی داشته باشد و بتواند در بین اخبار متناقض موجود، تصمیم درستی بگیرد. اینجا بود که از همان روز نخست حمله دشمن، حسن باقری و همراهانش، تجربیات کوتاه مدت خود را به میدان آوردند و به شناسایی دقیق پرداختند تا مسئولان و فرماندهان جنگ، به دقیق ترین و بروز ترین اطلاعات مجهّز شوند.
این مهم در کمتر از یک هفته مُحقَّق و اتاق اطلاعات جنگ، به مرکزی برای برگزاری جلسات مسئولان ارشد کشور و فرماندهان تبدیل شد؛ مکانی مجهّز به انواع نقشهها و اطلاعات ریز و درشت و البته تحلیل این اخبار و اطلاعات. اینچنین بود که در کمتر از یک هفته، ایران اسلامیبه این اطلاعات مجهز شد و فرماندهان و مسئولان ارشد میدانستند که دشمن هر لحظه در کجاست؛ چه تعداد نیرو و استعداد دارد و البته هدف یا اهدافش چیست؟
سه. کادرسازی و تربیت نیرو
کمتر فرمانده ای از فرماندهان دستهها، گروهانها و گردانها در نخستین سالهای دفاع مقدس است که خود را شاگرد حسن باقری نداند.
اینچنین است که این فرماندهان – که این روزها پس از سپری کردن سالها تجربه نظامی، با عنوان سرتیپ و سرلشکر و سردار خوانده میشوند – خود را از پرورش یافتگان مکتب او میدانند و به این امر میبالند.
بدیهی است که اگر این کادرسازی در همه عرصههای مدیریتی در کشور و همزمان با مدیریت نظامیمورد توجه قرار میگرفت؛ میتوانستیم در شرایط امروزی، بهره برداری لازم را از این ثمرات ببریم و کارآمدی نظام اسلامیرا تقویت کنیم.
چهار. صلابت و شجاعت
درباره این سرفصل، اشاره به این خاطره سردار رحیم صفوی و بیان جملاتی از رهبر جانباز انقلاب اسلامی، خالی از لطف نیست: «در آغاز جنگ که بنیصدر خائن در جبههها هم میآمد؛ من فرمانده عملیات خوزستان بودم. در یکی از جلساتی که درباره جنگ برگزار شد؛ بنده با مقام معظم رهبری - که نماینده حضرت امام در آن زمان بودند – و همچنین شهید حسن باقری، وارد جلسه شدیم. در آنجا، بنی صدر هم با آن قیافه خاص خودش حضور داشت و قرار شد تا ما ابتدا وضعیت دشمن را گزارش کنیم و سپس به وضعیت خودی بپردازیم. در آن جلسه از حسن باقری خواستم تا آخرین وضعیت را تشریح کند. و اما ادامه این خاطره را از زبان مقام معظم رهبری عرض میکنم که آقا میفرمایند؛ تا شما اشاره کردی که حسن پاشو برو و گزارش بده؛ من دیدم که یک جوان لاغر اندام و کوچولو پا شد که ته ریش کمیداشت. من دلم ناگهان ریخت و با خود گفتم که حالا این بنیصدر و طرفدارانش نشستهاند و این جوان چه میخواهد بگوید؛ اما با صلابت و شجاعت به پای تابلو آمد؛ آنتن را گرفت و شروع کرد به تشریح وضعیت دشمن و سپس، منطقه به منطقه گزارش داد که در آنجا دشمن چند تانک دارد و اینجا چه تیپ و لشکری مستقر است؛ کجاها خاکریز زده اند و کجای دیگر میدان مین و سیم خاردار ایجاد کرده اند. من هر چه زمان میگذشت، قلبم روشن تر و چهره ام بازتر میشد؛ درست مانند یک روحانی که مثلا وقتی پسرش میخواهد به منبر برود نگران است که آیا میتواند از عهده این منبر برآید یا نه. من چنین حالی داشتم ولی هر چه حسن باقری بیشتر صحبت میکرد؛ من قیافهام بازتر میشد ...»
و البته این هم نقل قول دیگری از فرمانده و سردار شهید اسلام، حاج محمدابراهیم همّت است درباره شهید حسن باقری: «خدا شاهد است که در میان فرماندهان ما، تعقل و اندیشه ایشان بینظیر بود. طرح مانوری که شرح میداد؛ در اولین شرح، انسان میپذیرفت و مطلب برایش جا میافتاد. غیر از این مسئله اندیشهاش، صلابت و استقامت خاصی هم در جنگ داشت. یکی از ویژگیهای خاصّ او این بود که صبح عملیات، زیر آتش سنگین میآمد به خطّ میآمد و سرکشی میکرد و اگر سستی هم میدید؛ بازخواست میکرد. خدا شاهد است که در کمتر فرماندهی این صفات را دیده بودم که این قدر مهربان باشد و این قدر عالی. بعد از شهادت حسن باقری، دیگر کسی پیدا نشد.»
پنج. آیندهنگری و در نظر گرفتن اهداف بلندمدت
ضرورت یاری رساندن به همه مستضعفان جهان، هدف بلندی بود که حسن باقری داشت و آن را به صراحت در وصیتنامه اش نوشت و جنگ تحمیلی را تنها مقدمه ای برای آن هدف بزرگ دانست: «فعلا انقلاب ما همچون تیر زهرآگینی برای تمام مستکبران در آمده است و یاوری برای همه مستضعفین جهان. در رابطه با این هدف، جنگ با صدام یزید فقط مقدمه است. در این موقعیت زمانی و مکانی، جنگ ما جنگ کُفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت، خیانت به پیامبر اکرم(ص) و امام زمان(عج) و پشت پازدن به خون شهداست. ملت ما باید خودش را آماده ی هر گونه فداکاری بکند. در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی، جان دادن و مال دادن و فداکاری، امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است. خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام را با خلوص نیت پیدا کنیم...»
و البته او، این خلوص نیّت را به دست آورد و به این توفیق متعالی دست یافت؛ گوارایش باد و هَنیئاً لَهُ.