خصوصیات چهارمین شهید محراب در گفتگو با حجت الاسلام مجتبی عزیزی
درخصوص جایگاه علمی شهید اشرفی اصفهانی، برای مان بیش تر توضیح دهید.
نکته بارز، نگاه لطیف ایشان به فقه الحدیث است که البته شاید درمجمع الشتات این نوع نگاه دیده نشود ومن آن را عرض می کنم. فقه الحدیث یعنی روشی که ما از آن برای درک وفهم استفاده می کنیم. عوامل مختلفی در فهم یک حدیث دخیلند: مثلاً مفرداتی که در حدیث هست،افعالی که هست، این که این فعل به فلان باب رفته وآن باب چه معنایی می تواند داشته باشد یا فلان حرف جاره به کار رفته در ترکیب، یعنی علاوه برمفردات، فهم اسبابی که موجب صدور حدیث شده اند. شما وقتی روایات را نگاه می کنید،می بینید که گاهی اوقات،روایات مفسر روایات دیگراست. درجلد ششم مجمع الشتات این واضح ترمعلوم است که شهید یک روایتی را می آورد و بعد روایتی به عنوان مفسرآن روایت بیان می کند، یا روایت می آورد و مؤیدات،یعنی روایات دیگری را می آورد که درکنارآن روایت باشد.خب،این یک کارعالمانه درحدیث است، کاری نیست که ما بگوییم تصادفاً اتفاق افتاده است.لذا به نظرم می آید گاهی اوقات در مثلاً تبدیل سیئات به حسنات که ما در کتاب اخلاق مان مطالبش را آورده ایم، ایشان می آید این تبدیل سیئات به حسنات را که در قرآن کریم آمده است،وجوه مختلفش را بیان می کند، در واقع نوعی تفقد درآیات می کند،یعنی فهم دقیق وعمیق آیه را انجام می دهد.
آن هم ازطریق فهم فقیهانه.
بله،یعنی فهمی که مبتنی برادله،استدلال و حقایق است.کاربرد این را مثلاً می آورد ودر توبه قرارمی دهد وکنارش روایت توبه را می آورد. شهید،با این نوع قراردادن ونیزاین که می آید وکاملاً این ها را قرینه می کند،برای روایت، تا شما به راحتی روایت را متوجه شوید،این یک کار فقه الحدیثی است،یعنی فقط از کسی بر می آید که او حدیث را می شناسد،درآن زمینه کارهای زیادی کرده وبرموضوعات روایات، احاطه دارد. برای خود روایات یک مقدمه دارد و آن هم این است که شما باید منابع حدیثی را چند دوردیده باشید واز کتاب ایشان، مجمع الشتات، برمی آید که این شهید بزرگوار- رضوان الله تعالی علیه- منابع مختلف روایی وتفسیری را به دقت ملاحظه ومطالعه کرده است. درباب تفسیرش هم این نکته جالب است که تأثیر خاص ایشان در تفسیر شان واضح است .چون خیلی از آیات را در مجمع الشتات تفسیر کرده، تأثیر خاصی درآن از علامه طباطبایی- رضوان الله علیه- مشاهده می شود که به هر حال خوشه چین خرمن تفسیر ایشان بوده است.
شاگرد مستقیم ایشان هم بوده؟
بله، ظاهراً تا جایی که من ذهنم یاری می کند. البته این را باید از دیگران پرسید، من نمی توانم بدون تحقیق عرض بکنم، اما تأثیر زیادی از المیزان ایشان گرفته و در مباحث تفسیری شهید اشرفی اصفهانی، از جمله مباحثی که خیلی به نظر من زیبا آمد، این است که ایشان اغراق دربیانش نیست،مثلا شما درنماز جمعه ایشان ببینید،خطبه ها آن قدر ساده است که گاهی اوقات شما اگر بخواهید آن را ویرایش کنید،احتمالاً مجبورید ساختارش را عوض کنید.
یعنی طوری است که احساس می کنید همان پیرمرد ساده وباز نشسته این حرف ها را زده.
احسن باریکلا یعنی شما می بینید که آیت الله سبحانی- حفظه الله تعالی- استاد عزیزما یک عبارتی دارند که زیاد سر درس ها من ازایشان شنیده ام. ایشان می فرمایند. " آدم بایدعرشی بفهمد، فرشی حرف بزند." معتقدم شهید اشرفی اصفهانی عرشی درک می کند، اما فرشی حرف می زند. درمباحث علمی مثلاً یک وقتی من درجلسه این جا بحث می کنم، بحثی را که در هیأت احباء می کنم، هرگز بربالای منبر نمی کنم. چون دراین جا همه یا طلبه اند یا دانشجو وسال هاست که پای منبر من می نشینند .معمولاً من یک بحث این جا را اگر درجای دیگری بخواهم مطرح کنم، به ده شب زمان نیاز دارد واین اتفاق بارها افتاده است. من یک بحث دو شبه این جا را یک جایی رفته ام باز کنم، پانزده جلسه طول کشیده است. شهید اشرفی اصفهانی همواره می آید با آدم های عرشی عرشی حرف می زند وبا آدم های فرشی هم فرشی حرف می زند والبته ترجیح می دهد فرشی حرف بزند. لذا درکلام، شما ایشان را فرشی می بینید، درحرف زدن، درقلم، هرجا که می خواهد عرشی بشود، خودشان نگه می دارند ومی آورند پایین؛ یعنی اجازه نمی دهند. نوع کلام شان به گونه ای اوج بگیرد که نیازی به شارح داشته باشد.
وقتی که ما مباحث اخلاق ایشان را ترجمه می کردیم،یک جاهایی احساس کردیم که شاید لازم است چیزهایی را اضافه کنیم، به جهت همان رمزگشایی که شما می فرمایید تا بتوانیم مقصد ایشان را تبیین کنیم. شما مثلاً شهید مطهری را ببینید، نوار سخن رانی استاد مطهری را بگذارید که در دهات سخن رانی کرده اند.از هر پنجاه نفری که آن را گوش می دهند،چهل وپنج نفر که می آیند بیرون، یک چیزی درمشت شان است. درحالی که همین بزرگوار در دانشگاه تهران دردوره دکترا روش رئالیسم را که تدریس می کرده است،شاگردان شان می گویند به گونه ای این روش را تدریس می کرد که از خود آن هایی که مدافع رئالیزم بودند بهتر دفاع می کرد وبعد هم رئالیزم را نقد می کرد. این آدم می آید این کار را می کند واین خصوصیت علمای ماست، یعنی یکی از بارزترین خصوصیات علما این است که مفاهیم علمی وعالی الهی را به ساده ترین شکل ارائه می دهند. شهید اشرفی اصفهانی هم به نظر من همین کار را کرده است. خیلی جای تأسف است که البته نمی دانم بگویم تأسف،چون ایشان به اوج رفت با شهادتش،به هرحال یک ورقی زدند که غرق نور شدند، ولی من این حرف دلم را حیف است نگویم که ای کاش شهید اشرفی اصفهانی ده سال دیگر زنده می ماند واین کتاب را می نوشت. من این طور فکر می کنم که وقتی شما مجمع الشتات را مطالعه می کنید، می بینید که خیلی چیزها در ذهن شان جولان دارد و ایشان حرفی دارد که این ها منتقل شود.
همین معما برای من هست که ایشان کم سن و سال نبوده اند وهشتاد سال عمر کاملی است.الان ازهرکسی که سؤال کنی،می گوید من اگر زیاد عمرکنم شصت هفتاد سال عمر می کنم.ایشان بالای هشتاد سال عمر کردند،ولی بازهم به مرگ طبیعی ازدنیا نرفتند وبه فیض شهادت رسیدند.می خواستم بپرسم شما متوجه نشدید که چرا ایشان این کار را تمام نکردند احتمالاً این باید به روحیات ایشان برگردد.
ازیک بعد برمی گردد به روحیات شان،ولی به طورکلی این هم نیست.
پس علت چه بوده؟ می خواهیم نزدیک شویم به شخصیت ایشان.
یک وقت است که علمای ما، شخصیت شان و جایگاهی که دارند،مشغله هایی برای شان به وجود می آورد که آن مشغله ها گاهی اوقات مهم ترند ازآن چه باید بنویسند و آن مشغله هاست که گاهی اوقات آدم ها را غافل می کند وباعث می شود که بعضی کارها را دیرانجام دهند.ما واقعاً نمی دانیم، شاید هم ازاخلاص عالی ایشان بوده،ازهر چه بوده ایشان نباخته است،بلکه ما باخته ایم که یک چشمه عظیمی را ازدست داده وجرعه ای هم ننوشیده ایم.گرچه شناخت من ازشناخت ایشان در همین حدی است که این کتاب را مطالعه کرده ام وحالا نیز از روی بعضی خاطرات که ازاولاد ایشان پسران بزرگوارایشان،هر دو تا آقازاده مخصوصاً حاج آقا حسین،شنیده ام. شهید در اخلاق، در سطحی وعمقی قرار دارد که یک روحانی نما در کرمانشاه خیلی ایشان را آزار واذیت می کرد،اما یک بار هم ایشان تعرض نمی کنند. مرحوم آخوند خراسانی-صاحب کفایه-یک وقتی یک شخص عالمی علیه ایشان درکربلا سخن رانی می کرده،وقتی همان عالم بدگو تصمیم می گیرد منزلش را بفروشد،شرط فروش، این بوده که حکومت مالکیت ایشان را احراز کند تا بتواند خانه اش را بفروشد. می گویند برای این که مالکیت شما احراز شود، باید آقای آخوند تأیید تان کند.او به ناچار وبه دلیل گرفتاری شدید مالی نزد آخوند خراسانی می رود ودرحالی که انتظار داشته به دلیل فحاشی وتوهین هایی که به مرحوم آخوند کرده بوده،مورد سرزنش ایشان قرار گیرد، مرحوم آخوند اصلاً به رویش نمی آورد وتا او را می بیند، به او احترام می گزارد کل مبلغ بدهی را هم به او می دهد ومی فرماید:
" خانه شما سرپناه شما است،آن را نفروش این پول هدیه من به شما،برو بدهی ات را پرداخت کن." ببینید، ما وقتی راجع به اهل بیت(ع) حرف می زنیم،می گوییم سیره عملی اهل بیت(ع) برای ما حجت است. اما ما سیره عملی اهل بیت را از کجا باید پیدا کنیم؟ بخشی ازآن نقل است وبخشی دررفتار علما تجلی پیدا می کند.اصلاً چرا مردم علما را دوست دارند؟ واقعاً چرا سیزده میلیون درتشییع جنازه حضرت امام خمینی(ره) حضور پیدا می کنند؟ مگر قرار است به همه یکی صد هزار تومان پول بدهند؟ من هم سن اولادم بودم، شاید چند سال بزرگ تر، می خواستیم برویم تشییع جنازه امام،ولی ماشین نبود، یک آمبولانس می خواست به آن جا برود، شاید بیست نفر سوار این آمبولانس شدیم از خرم آباد به تهران آمدیم. یعنی یک جوری آمدیم که واقعاً معذب بودیم.جالب است که در تشییع جنازه امام (ره) ما توفیقی هم پیدا نکردیم، ما فقط توانستیم درنماز شرکت کنیم. بعد هم ساعت ده رسیدیم به حضرت عبدالعظیم که از شدت خستگی دیگر توانی برای مان باقی نمانده بود وما وقتی رسیدیم به آن جا، رادیو اعلام کرد که فردا جنازه مطهر تشییع می شود .همان جا درحرم نماز خواندیم وبعد دوباره گفتند بعد از ظهر تشییع می شود وبعداز ظهر ما رسیدیم بهشت زهرا وبعد گفتیم کجا برویم وتازه فهمیدیم که جایی نداریم. تازه فهمیدیم که ناهار نخورده ایم .ما فقط بیست نفر بودیم، آن سیزده میلیون آدم چرا آمدند؟ مقام معظم رهبری بیانیه ای صادر کردند که دنیا علیه صهیونیست ها ... اثر بیانیه ایشان هم این بود که یک آقایی در ایتالیا گفته بود که ما لبیک می گوییم به مقام معظم رهبری. من خودم خیلی خوشم آمد. این ها ازعنوان شخص نیست، مربوط به سیره عملی شخص است.امیرالمؤمنین (ع) را همه دوست دارند،وقتی که آقا به شهادت رسید. معاویه هم گریه کرد،چون علی بود. حالا امیرالمؤمنین(ع) را باید کجا ببینیم؟ می رویم سراغ این بزرگوار،شهید اشرفی اصفهانی که امام جمعه وعالم بزرگ کرمانشاه بوده، درکرمانشاه نفر اول بوده، اما خانه نداشته است .حضرت امام، سهم امام را می فرستند ومی فرمایند که شما با سهم امام خانه بخرید،خانه می خرد، می گوید خانه به نام امام باشد. می گوید این منزل فلان قدرش مال حضرت امام است، ایشان مرجع اند وبه من اجازه داده اند تا از سهم امام،خانه بخرم که وقتی فرزندان امام می روند به محضر امام تا کسب تکلیف کنند، امام می فرماید نه خانه متعلق به خودتان است. خیلی تعبد فوق العاده می خواهد، خیلی حالت خدا محوری نیاز هست تا انسانی به این جا برسد ورشد بکند واوج بگیرد.این رشد درنهایت باید به شهود برسد. وقتی که شما سلوک تان حبی شود،وقتی که با محبوب تان سر وسری دارید،این سر وسر، شما را یک وقتی به سمت اوج می کشاند.طبعاً یک اموری را که ازنظرظاهری احساس می کنیم باید انجام بشود،شما تشخیص به عکس می دهید،چون شما دریک افق دیگری هستید ومن معتقدم که ایشان در یک افق خاصی بودند وتکلیف گرا بودند.تکلیف داشتند برای مردم قرآن تفسیرکنند، تکلیف داشتند مکاسب درس بدهند واین کار را می کنند.تکلیف داشتند به کرمانشاه بروند، همان کار را می کنند. اصلاً موفقیت شان درعمل به تکلیف بوده است .ازطرفی ایشان دست نوشته هم زیاد دارند.
شما رفته اید به سمت آن دست نوشته ها؟
نه، من نرسیده ام . فرصت این کار برای من حاصل نشده، به دلیل مشغله هایی که وجود داشته است. اما اگر من می خواستم، حتماً این دست نوشته ها دراختیارم قرار می گرفت،خانواده وبیت ایشان به ما خیلی کمک کردند وحتی بخش عمده هزینه های چاپ کتاب را هم حاج آقای اشرفی تقبل کردند.
فرمودید وقتی که جذب مجمع الشتاب شدید، به سراغ جلد ششم که شامل مباحث ولایی بود رفتید وتصمیم گرفتید یکی از خطبه های معروف که در مورد اهل بیت (ع) هست را در کتاب خودتان هم درج کنید .از مراحل نگارش کتاب برای ما تعریف کنید.
اول مباحث ولایی را باید کار می کردیم وکارهم کردیم وبعد از آن رسیدیم به این که نقصان هایی را در بحث ها وجود داشت که اگر ما آن ها را تکمیل می کردیم، شاید آن سیاق واحد خدشه دار می شد، یعنی به قول محققین یک چکش کاری حجمی نیاز داشت. از طرفی هم نیاز بود تا بعضی از مسائل کم وزیاد بشود وقتی که آمدیم به سمت مباحث اخلاقی دیدیم که اگر مباحث اخلاقی را به عنوان گرایش های ایشان بنویسیم. مانعی ندارد،لذا آمدیم به مباحث اخلاقی ایشان را در جلدهای مختلف کتاب پیدا کردیم. سبک سنگین کردیم واقدام به تجربه آن ها کردیم البته دو سه نفر از دوستان طلبه که من اسم آن ها را درمقدمه آورده ام، زحمت کشیدند و به ما کمک کردند. ما اول آمدیم یک شرح اخلاقی ازآن پیام حضرت امام (ره) ارائه دادیم. پسرشهید،آقای دکتر محمد اشرفی، قبلاً راجع به شهید محراب کتاب هایی نوشته بود ودرمقدمه آن ها پیام امام(ره) را شرح داده بود. ما از آن الگو گرفتیم وبا گرایش خودمان آمدیم وهمان کار را تکرار کردیم، اما با یک نگاه اخلاقی وگرایشی که به سیاق کتاب ما بخورد،من حدود هفتاد صفحه ای مقدمه راجع به شخصیت ایشان نوشتم که خودش می تواند یک کتاب باشد که بعداً به حاج آقای اشرفی پیشنهاد دادم که اگر می خواهد، ما برای سالگرد شهید در قطع رقعی این مطالب را چاپ کنیم و واقعاً هم مطالب خوبی است.بعد هم مباحث را آورده بودیم که آن هم کم ترازشصت، هفتاد صفحه بود وتوسط یکی از طلبه ها چاپ شد، ولی خب، تازه کتاب صفحه آرایی هم شده وما داده بودیم به دوستان درانتشارات و آن ها گمان کرده بودند که ما کتاب را صفحه آرایی نهایی هم کرده ایم.
آن موقع اسمش دمی با پیر سالک بود؟
بله،با عنوان دمی با پیر سالک چاپ شد و درست وقتی که چاپ شد دیدیم که کتاب اغلاطی دارد.
یعنی درمقابل کار انجام شده قرار گرفتید؟
نه، ما کار را که انجام دادیم وبه آن ها سپردیم، تلقی مان این بود که آن ها بعد از این که مطالب را ازمحیط وُرد[word] به زرنگار برمی گردانند، آن ها را به ما می دهند نهایی شان بکنیم، ولی تلقی آن ها این بود که ما کارمان را کرده ایم. فقط باید مطالب از ورد به زرنگار برگردد وآن ها برگردانده بودند. می دانید که وقتی ورد به زرنگار بر می گردد، مشکلاتی ظاهر می شود در چینش حروف،البته اثر غلط، زیاد نداشت، اما مطلوب من نبود واز شما چه پنهان، بعضی آدم های ظاهر بین به اسمش هم ایراد گرفتند که این چه اسمی است، آدم را یاد صوفی ها می اندازد واز این حرف ها که قابل ذکرهم نیست. به حاج آقای اشرفی هم اعتراضاً این نکات را گفته بودند.البته ما برای دمی با پیر سالک، هم با حاج آقا حسین وخدمت حاج آقا محمد ارائه دادیم،هرکدام یک هفته کتاب دست شان بود، مطالعه کردند.ازآن ها خواستم مطالعه کنند ونظر دهند، نمی خواستم بدون نظر خانواده ایشان کاری صورت بگیرد. این دو بزرگوار هم خیلی ما را تشویق کردند. کتاب که چاپ شد وبه بازار آمد، کسانی که آن را مطالعه کرده بودند، خوش شان آمده بود. وقتی تصمیم گرفتیم برای دومین بار کتاب را چاپ کنیم،این بار آمدیم اسم آن را عوض کردیم.
چرا؟
چون ازطرفی کتاب دربرگیرنده مباحث اخلاقی بود واز طرفی هم، همان طور که گفتم شبهه هایی به وجود آمدوما نمی خواستیم خدای ناکرده ذره سر سوزنی کسی بخواهد ازکاراشکالی بگیرد.گرچه من به همان نام" پیرسالک" بیش ترعلاقه مند بودنم وهنوزهم هستم.
هم بیش ترحول همین محور شخصیت شهید.
بله،من اسمی که برای کتاب انتخاب کردم، از روی باوری بود که از این شخصیت داشتم. من نمی دانم شاید این حرفی که می زنم حرف بزرگی باشد ودرسطح من نباشد فکرمی کنم اگر شهید بزرگوار زنده بود یا امکان دست یابی به ایشان وجود می داشت، با این اسم موافق تر بود. حاج آقا حسین گفتند که اسم را عوض کنید تا خرده گیری ای هم درمیان نباشد، گفتیم چشم وگذاشتیم" اخلاق از دیدگاه شهید اشرفی اصفهانی" که عنوان عام تری است. باید می نوشتیم "برداشت های اخلاقی شهید" که حاج آقای اشرفی گفتند این اسم این باشد وما هم پذیرفتیم.
به علاوه سازمان کتاب را از نو به هم زدیم.
چرا؟
خب،من معمولاً هرکاری را که انجام می دهم، سعی می کنم بازخوردهایش را فوری بگیرم.
این کار را در یک سال کردید؟
بله، شاید حدود کم تر از یک سال، اصلاً این کار شیوه من است، مثلاً غیبت را که ترجمه می کردم دوستم سعید کبیری بخشی از آن را مطالعه می کرد، دوستان طلبه ونیز دوستان دانشجو مطالعه می کردند واز هر کدام جدا نظرشان را می خواستم. برای همین بود که من ترجمه شیخ طوسی را چهار بار تغییر دادم.
قبل یا بعد از چاپ؟
قبل ازچاپ، یعنی من کار را دوباره هم انجام داده ام. الان" غیبت نعمانی" را که دارم می نویسم نیز بار دوم است. یک بار نوشته ام وبعد الان دارم متن ها را ساده سازی می کنم. تایپ که بشود، یکی دوبار دیگر هم این کار را می کنم تا برسد به حدی که یک جوان دبیرستانی امروزی راحت آن را بخواند وراحت هم درکش بکند یا همان زیارت عاشورایی که ما ترجمه کرده ایم با این دید بوده است. شما اگر ترجمه زیارت عاشورا را مطالعه کنید، به همان برداشت هایی می رسید که درمتن عربی آن می خوانید. خیلی جاها این طور نیست.اولاً آمدیم ترجمه مان را یک تغییر دادیم، یعنی محاوره ای تر و خودمانی ترش کردیم، چون به نظرم آمد که قلمم سنگین است. بعد آمدیم مقدمه را زیادتر کردیم، یکی دوبخش به آن اضافه کردیم. یک بخش که اضافه کردیم، درباب آن جایی که راجع به شهادت ایشان است نوشتیم ویک مکاشفه ای را از مرحوم آقای مجتهدی نقل کردیم، کتابی هست به نام "درمحضر لاهوتیان"که از آن استخراج واقتباس کردیم. ایشان درشهادت شهید اشرفی اصفهانی یک مکاشفه ای برای شان پیش می آید که پنج تابوت می بیند که می آیند روی زمین که خونی بوده اند واین ها خودشان را معرفی می کنند وچهارمین آن ها می گوید من اشرفی اصفهانی هستم ایشان این خواب را قبل از شهادت شهید محراب دیده بودند.
به شهید اشرفی هم موضوع خواب شان را گفته بودند؟
نه، به شهید نگفته بودند. آقای مجتهدی نقل کرده بودند وبعداً درکتاب" درمحضر لاهوتیان" ایشان آمده بود. این کتاب هم اخیراً چاپ شده وما به این کتاب دست پیدا کردیم. بعضی از مباحث را نکاتی به آن اضافه کردیم، مثلاً درباب مشورت، مطلبی بود که خیلی کوتاه بود ویازده فایده مشورت، مطلبی بود که خیلی کوتاه بود ویازده فایده مشورت را خودمان اضافه کردیم. درباب عقل آمدیم بخش های زیادی از روایت امام کاظم(ع) به هشام بن حکم را نوشتیم، البته سعی کردیم سیاق کار حفظ شود، لذا اگر کسی کتاب را بخواند، شاید بعید باشد که اگر متن عربی را ندیده باشد، متوجه شود کجا قلم من است وکجا قلم شهید اشرفی اصفهانی.
شما از قلم ایشان تبعیت کردید؟
بله، من سعی کردم با نگاه ایشان ببینم وبنویسم. شخصیت پدرومادر ایشان هم برای من خیلی زیبا بود، بیش تر به سبب آن علاقه ای که به ائمه معصومین (ع) داشته اند و معتقدم که شهید اشرفی اصفهانی در
" شهیداشرفی اصفهانی شدنش" مدیون آن هاست، نه فقط درعالم شدنش که درآن هم البته مدیون آن دو بزرگوار است، ولی دراین اوج- شهادت- به طوراخص مدیون آن هاست. دلیلش هم این است که ایشان که به این جا رسید،ازآن حب محض به اهل بیت (ع)رسید واین حب محض هم چیزی است که پدر ومادر در شیره ی جان انسان ایجاد می کند. مادری که هر روز صبح زیارت عاشورا می خوانده ودائماً وضو داشته است. پدری که عالم بوده وارادت خاص به اهل بیت (ع) داشته و چند بار پیاده به پابوس امام رضا(ع) رفته است.بوده خب،این ها نشان دهنده ارادت خاص به اهل بیت(ع) است.من آمدم وبه آخرکتاب،چهل روایت اضافه کردم واین چهل روایت را درانتهای کتاب گذاشتم وثواب این ها را هم هدیه کردم به پدرومادرشهید بزرگوار والحمدالله من فکر می کنم کتاب خوب و وزینی شده،ولی این کتاب یک بار بیش تر چاپ نشده، دلیل عمده اش هم این بود که ما امکانات مالی لازم برای چاپ کتاب را نداشتیم،لذا این کتاب درهمان سطح ماند ودیگر منتشر نشد.
پیشنهاد نکردید که بنیاد شهید یا وزارت ارشاد این کتاب را چاپ کنند؟
خیر، البته پیشنهاد دادم به حاج آقای اشرفی که با بنیاد شهید هماهنگ کنند تا اثر چاپ شود وبنا بود حاج آقا اشرفی اقدام کنند که ایشان هم مشغله کاری زیادی دارند وظاهراً فرصت نکرده اند این کار را انجام دهند.
مقداری هم درباره کتاب"برهان قرآن" شهید اشرفی اصفهانی صحبت کنید که به زبان فارسی است.
من دربعضی از تدریس های خودم از آن استفاده می کردم کتابی است که انتشارات اسوه چاپ کرده ومباحثی درمورد قرآن کریم در آن گنجانده شده است. بحث عدم تحریف نسخ، اعجاز ومواردی که درعلوم قرآن کاربرد دارند، بحث نزول دفعی وتدریجی و مباحث دیگر قرآنی هم آمده ومباحث خیلی خوبی است.من خودم شخصاً درتدریس هایی که مرکز جهانی علوم اسلامی داشتم،ازآن کتاب استفاده می کردم. در چند جلسه درسی هم که درمرکز تخصصی علوم حدیث قم داشتم، از مجمع الشتاب بهره بردم.
درنگارش کتاب"اخلاق در دیدگاه شهید اشرفی اصفهانی" چقدر نثر شهید به کار شما آمد؟ چون باید آن یگانگی و وحدت سیاق را حفظ می کردید.
طبیعی بود که ما ابتدا باید متن ها را به فارسی برمی گرداندیم.شما وقتی می خواهید یک چیزی را ترجمه کنید، درواقع می خواهید لباسی را ازتنش درآورید ولباس دیگری به آن بپوشانید .هم چنین قبل از این که لباس دیگری به او بپوشانید، معمولاً ممکن است از او بخواهید که چند لباس را تنش بکند. این کار را شهید در کتاب برهان قرآن قبلاً برای ما انجام داده بود .لذا در واقع سعی کردیم از نوع نثر ایشان تأثیر بگیریم؛ اما نه زیاد و دلیلش این بود که ما به دنبال یک نثرواقعاً امروزی می گشتیم ومی خواستیم این نثر به محاوره نزدیک باشد.
حالا به نظرم می آید که دربرهان قرآن دست برده باشند.من اطلاع دقیق ندارم که تدوین این اثررا خود شهید انجام داده است یا خیر، ولی ادبیاتش بیش تر حال وهوای امروزی دارد. احتمالاً تصحیح شده، در تعلیقاتش هم معلوم است. شاید خیلی از تعلیقات از خود شهید نباشد، اما به هر حال آن چه به نظرم می رسد این است که برای شناخت شهدا باید به عمق تفکرشان رسید، مخصوصاً شهیدی در عیارایشان وآن عمق، هم ادب ایشان، هم ارادت واعتقاد ایشان وباوری که به حضرت معصومین (ع) داشته اند کاملاً قابل ملاحظه است.رد پای همه این بحث ها درآثارشهید نیز به وضوح قابل ملاحظه است. یکی ازمجمع الشتات، دیگری برهان قرآن که به مباحث علوم قرآنی، مثل عدم تحریف ناسخ ومنسوخ، محکم ومتشابه ونزول و حقیقت وحی،مراتب اعجاز قرآن پرداخته است.
درمدتی که هر دواثر منتشر شده اند، آیا جای خودشان را در بین علما وفضلا باز کرده اند؟
ببینید،مجمع الشتات کتابی است که به درد فضلا می خورد،کسانی که بتوانند به ایجازش آن اطناب را خودشان اضافه بکنند، ولی برهان قرآن را دانشجویان قشرجوان، مخصوصاً کسانی که درعلوم قرآنی تحقیق یا تحصیل می کنند وحتی کسانی که تدریس می کنند، می توانند استفاده کنند که باید چند نوبت دیگرهم چاپ شود.حیف است که این کتاب ها را به چاپ برسانند."اخلاق" را هم من فکر می کنم که اگر درسطح جامعه انتشار پیدا کند،مقبول می افتد.
ببینید،راجع به علما وقتی کتاب می نویسیم، خیلی ازآدم ها یک گرایشی دارند که آن ها را فرشته ببینند و کرامات خیلی خاص وعجیب وغریبی ازآن ها نقل بکنند.من به این اعتقاد ندارم،ولی کاربرد دراین است که من بتوانم به آن بزرگواران تأسی کنم.
حتی مولا علی (ع) پیش از این که معصوم و فخر عالم امکان باشد همه مزیتش به انسان بودن اوست.
بله ونمی شود ازاو نسخه برداری کرد. وقتی من یک عالمی را ببرم به یک سطحی که نمی شود ازاو نسخه برداری کرد، وقتی می گویم شهید اشرفی اصفهانی انسانی است که آزار یک گربه را نمی تواند تحمل کند ومی گوید به مسجد نمی روم تا او را بیاورید ومن ازاو عذرخواهی کنم، خیلی حرف است یا یک انسانی است که راضی می شود سریع الرضاست وآدمی است که مهمان و پاسدار وخانواده برایش یکی است.
سرسفره اش همه یکی هستند آدمی است که اهل تهجد، شب زنده داری وتقواست. یک شخصیتی با این عیار را من سعی نکرده ام به گونه ای ترسیم کنم که ازخاکی بودن دورباشد، درحالی که او آسمانی بوده وما هم او را آسمانی نشان داده ایم،اما زمینی ترسیمش کرده ام، برسرسفره مردم برده ام و معتقدم که حیف است،این آثارباید منتشر شود، باید درخانه مردم حضورپیدا کند.ما سعی نکرده ایم از شهید اشرفی اصفهانی یک آدم عجیب بسازیم، ما کوشیده ایم شهید اشرفی اصفهانی را به عنوان یک مسلمان معتقد، سالم وساده ترسیم کنیم. یک پیرمردی که ملاست، ملایی که اصل،برایش تکلیف وتقوای الهی است.یک وقتی به ذهنم آمد یک مطلبی راجع به ایشان بنویسم وقبل از هر چیز آمدم بریک اسم متمرکز شدم. با خودم فکر کردم که درعصر حضرت امام خمینی(ره)، ما شباهت هایی را می بینیم با حضرت سید الشهداء واهل بیت(ع). یکی تنوع سربازان امام است،امام از سرباز گهواره ای تا پیرمرد دارد. من در وجود ایشان نمایی از حبیب بن مظاهر را احساس کردم که می خواستم بنویسم که حبیب ابن مظاهر انقلاب، حبیب انقلاب واین حبیب انقلاب را ترسیم کنم. کسی که پیرمرد است، هشتاد سال سن دارد، وقتی که ساواک کرمانشاه به ایشان اعلام می کند اگر بیایی جانت پای خودت است،می گوید می آیم ومردم را هم می آورم.می گویند حکومت نظامی است، می گوید می آیم. مردم هم باید بیایند وخودش در صف اول راه پیمایی شرکت می کند؛ همین پیرمرد.این صلابت از کجا می آید؟ اودرست همان آقایی است که امام می گوید که شصت سال ایشان را می شناسم؛ درعرش وآزارش به موری نرسیده است. شب عملیات تشریف می برند به جبهه و دعای کمیل می خوانند برای بسیجی ها،آن ها هم گریه می کنند. به بسیجیان می گویند من نمی توانم پا به پای شما بدوم وهمراه تان باشم،ولی این جا می مانم ودر قرارگاه، زیر آتش توپ وخمپاره نظامی ها، می مانند. قرارگاه ها هدف دشمن قرار دارند، ولی آن جا می مانند وبسیار هم علاقه مند بوده اند به نیروهای انقلاب. روحیه حماسی ایشان را نگاه کنید، بعد لطافت ایشان را نگاه کنید، واقع مطلب این است که ما یک بازخوانی از شخصیت این بزرگوار باید انجام دهیم؛ تأثیراتی که گرفته اند وعظمت و نامی که این شخصیت ها دارند واین که نام شاه را هرگز آلوده به نان نکرده اند واین کار سختی است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44