معنای قلب در قرآن همان چیزی است که در مبحث شناخت شناسی به عنوان شناخت قلبی مطرح می شود، و قرآن تأیید می کند که در وجود انسان منبع و مرکزی است که انسان از طریق آن می تواند به شناخت هایی برسد که از طریق حس و عقل ممکن نیست.
احادیث اسلامی، آنچه را که قرآن درباره شناخت های قلبی مطرح کرده است، به طور کاملًا صریح و روشن، تفسیر نموده است. از دیدگاه احادیث اسلامی، قلب انسان مانند جسم او دارای حواس است که از طریق این حواس می تواند چیزهایی را ادراک کند که از طریق حواسّ ظاهر و از طریق عقل نمی تواند؛ اما انسان در صورتی می تواند از حواسّ قلبی خود استفاده کند که شرایط استفاده از این حواس را فراهم و موانع آن را مرتفع سازد.
در کتاب میزان الحکمة در واژه «قلب»، دو باب مستقل در مورد حواسّ قلب گشوده شده است: یکی باب 3390 با عنوان «عَینُ القلب» یعنی چشم دل، و دیگری باب 3391 با عنوان «اذُن القلب» یعنی گوش دل. در این دو باب، شانزده حدیث از طریق شیعه و اهل سنّت، درباره حواسّ باطنی قلب، ذکر شده است و این، علاوه بر سایر احادیثی است که در سایر ابواب این کتاب بر این معنا دلالت می کند و در ذیل باب 3390 به آنها اشاره شده است.
ما از مجموع این احادیث فقط دو نمونه را این جا می آوریم و کسانی که مایل باشند همه آن احادیث را ملاحظه کنند، می توانند به ابوابی که اشاره شد، مراجعه نمایند.
دیده های دل
نمونه اول، حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که مضمون آن از امام زین العابدین و امام صادق علیهما السلام نیز نقل گردیده و محدّثان شیعه و سنی، با اندکی اختلاف در لفظ، آن را نقل کرده اند، و متن آن چنین است:
ما مِن عَبدٍ إلّاو فِی وَجهِهِ عَینانِ یبصِرُ بِهِما أمرَ الدُّنیا و عَینانِ فِی قَلبِهِ یبصُرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ. فَإذا أراد اللَّهُ بِعَبدٍ خَیراً فَتَحَ عَینَیهِ اللَّتَین فی قَلبِهِ فَأبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بِالغَیبِ، فَآمَنَ بِالغَیبِ عَلَی الغَیبِ...[1]
همه مردم بدون استثنا دو چشم در صورت دارند که با آنها محسوسات و امور مربوط به جهان ماده را می بینند، و دو چشم در قلب دارند که با آنها امور نامحسوس و آنچه را مربوط به جهان آخرت است، مشاهده می نمایند.
پس هنگامی که خداوند [بر اساس حکمت ] خیر کسی را بخواهد، دو چشم قلب او را باز می کند و او با دیده های دل وعده های غیبی خدا را مشاهده می کند، و با دیده های غیبی به غیب ایمان می آورد.
نمونه ای از دیدارهای قلبی
ابو بصیر که یکی از یاران امام صادق علیه السلام است نقل می کند: در سفری همراه آن حضرت به حج رفته بودم. هنگام طواف وقتی که نگاهم به انبوه جمعیت طواف کننده افتاد، این سؤال به ذهنم رسید که آیا خداوند، این مردم را می بخشد؟ این مسئله را با امام در میان گذاشتم. امام در پاسخ فرمود: یا أبا بَصیر، إنَّ أکثَرَ مَن تَری قِرَدَةٌ و خَنازِیرُ. ای ابو بصیر! بیشتر این مردمی که مشاهده می کنی، میمون و خوک اند.
تعجب کردم و از امام خواستم که اگر ممکن است چهره واقعی آنان را به من نشان دهد. امام کلماتی بر زبان جاری ساخت و سپس دست خود را بر دیده ام کشید.
ناگاه دیدم، همان طور که امام فرموده بود، انبوهی میمون و خوک مشغول طوافند. دیدن این منظره هولناک مرا به وحشت انداخت، تا این که امام دوباره دست بر دیده ام کشید و آنان را به صورت نخست یافتم.[2] همان طور که در این حدیث آمده است، امام با تصرف ولایی خود از طریق دست کشیدن بر دیده های ابو بصیر، حجاب های دیده قلب او را کنار زد، و با کنار رفتن حجاب ها چهره واقعی و باطنی مردمِ میمون صفت و خوک سیرت برای او آشکار شد. ولی اولیای بزرگ الهی، که خود حجاب های باطنی خود را با تزکیه نفسی برداشته اند، شخصاً می توانند با دیده دل، باطن جهان هستی را آنچنان که هست مشاهده نمایند.
گوش های قلب
نمونه دوم از احادیثی که در مورد حواس باطنی قلب از معصومین نقل شده است، حدیثی است درباره حس سامعه قلب از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که نص آن چنین است: إنَّ لِلْقَلْبِ، اذُنَینِ فَإذا هَمَّ العَبدُ بِذَنبٍ قَالَ لَهُ روحُ الإیمانِ: لاتَفعَلْ! و قالَ لَهُ الشَّیطانُ: افعَلْ![3] قلب انسان، دو گوش دارد که وقتی او تصمیم به انجام گناهی می گیرد، روح ایمان[4] [از یک سو] به او می گوید: نکن! و شیطان [از سوی دیگر] به او فرمان می دهد که: بکن!
ایمان به غیب با دیده غیبی
کسی که دیده دل او بینا و گوش قلب او شنوا و حواس باطنی او سالم است، برای شناخت ماورای طبیعت و ایمان و اعتقاد به «غیب» نیازی به استدلال های عقلی و برهان ندارد؛ که او- همان طور که در حدیث اول آمد- با دیده غیبی و با حواس باطنی خود غیب را می بیند و ماورای ماده را احساس می کند.
استدلال های علمی و عقلی برای کسی است که از حواس قلبی خود نمی تواند استفاده کند و دیده دل او بینا نیست.
در روز روشن برای کسی باید روز بودن را اثبات کرد که یا چشم ندارد و یا در جایی قرار گرفته است که نمی تواند روز را از شب تشخیص دهد. ولی اثبات روز برای کسی که خورشید را مشاهده می کند، بی معناست.
همچنین برای کسی که دیده قلب او بینا و گوش دل اوشنواست، اثبات ماورای طبیعت و غیب با دلیل و برهان بی معناست.
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را
غایب نبوده ای که شوم طالب حضور پنهان نبوده ای که هویدا کنم تو را
از این رو، امیر مؤمنان علیه السلام در مورد مشاهدات قلبی و غیبی خود در آغاز بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: أری نُورَ الوَحی و الرِّسالَةِ و أشَمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ...[5] در آن هنگام نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را [از رسول خدا] استشمام می کردم.
علی علیه السلام برای شناخت وحی و نبوت نیازی به دلیل و برهان ندارد. او با دیده غیبی ایمان به غیب دارد، نور وحی را می بیند، رسالت پیامبر اسلام را احساس می کند و عطر دل انگیز نبوت را استشمام می نماید.
از این سخن امام معلوم می شود که انسان علاوه بر چشم و گوش باطنی، حس شامه و بویایی قلبی نیز دارد.
سپس امام در مورد مشاهدات قلبی خود در آغار بعثت ادامه می دهد: وَ لَقَد سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیطانِ حِینَ نَزَلَ الوَحْی عَلَیهِ صلی الله علیه و آله. هنگامی که وحی بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شد صدای ناله شیطان را شنیدم.
با گوش سر نمی شود صدای ناله شیطان را شنید؛ این گوش دل است که می تواند صدای نامحسوس شیطان را بشنود. فَقُلتُ: یا رَسولَ اللَّهِ، ما هذِهِ الرِّنَّةُ؟ فَقالَ: «هذا الشَّیطانُ قَد أیسَ مِن عِبَادَتِهِ». امام ادامه می دهد که پس از شنیدن صدای ناله شیطان با گوش جان، از رسول خدا پرسیدم که یا رسول اللَّه! این ناله چیست؟ فرمود: این ناله، ناله شیطان است که از پرستش خود نومید شده است.
در این جا پیامبر اسلام خطاب به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: إنَّک تَسمَعُ ما أسمَعُ، و تَری ما أری، إلّاأنَّک لَستَ بِنَبِی، ولکنَّک لَوَزیرٌ. ...[6] تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را که من می بینم، تنها تفاوت من با تو این است که تو پیامبر نیستی، ولی وزیر من هستی.
بنا بر این، اسلام قلب را در کنار حس و عقل، یکی از منابع معرفت و شناخت می داند و برای قلب حواسی نظیر حواس پنجگانه ظاهری قائل است. اما بهره برداری از این منبع معرفت، شرایط ویژه ای دارد که در بخش های آینده مطرح خواهد شد.
جمع بندی
آیه 78 سوره نحل دلالت بر آن دارد که انسان پیش از تولد چیزی نمی داند و نقش حس و عقل در شناخت های حصولی انسان بنیادی است. تمام آیات و روایاتی که به طور مطلق مردم را به تعقل و تدبر دعوت می کند و یا اصول و فروع دین را به صورت استدلالی مطرح می کند، دلالت بر منبع بودن عقل برای شناخت و معتبر بودن آن از دیدگاه اسلام دارد. در قرآن قلب درسه معنا به کار رفته است: 1. مرکز اندیشه؛ 2. مرکز شناخت های غیر حسی و غیر عقلی؛ 3. حقیقت انسان یعنی نفس و روح. منبع اصلی همه شناخت ها روح است و منابع سه گانه شناخت، ابزارهایی برای آن هستند. قلب انسان مانند جسم او، دارای حواسی است که انسان با این حواس می تواند حقایقی را درک کند که از طریق حواس ظاهر و از طریق عقل قابل ادراک نیست.
پی نوشت ها
[1] کنز العمّال: ج 2 ص 42 ح 3043 به نقل از الفردوس.
[2] ر. ک: بصائر الدرجات: ص 27 ح 4.
[3] الکافی: ج 2 ص 267 ح 2.
[4] از روایتی که در این مورد از امام صادق علیه السلام نقل شده است استفاده می شود که مقصود از «روح ایمان» فرشته است. متن روایت این است: ما من قلب إلا وله اذنان علی إحداهما ملک مرشد، و علی الاخری شیطان مفتن؛ هذا یأمره، و هذا یزجره. .. (الکافی: ج 2 ص 266 ح 1).
[5] نهج البلاغة: خطبه 192.
[6] همان.