ماهان شبکه ایرانیان

نقد فیلم «امیر»: چشم نواز اما بی روح

بعد از موفقیت «ابد و یک روز» طبیعی است که با خیل عظیم جوانان فیلم‌سازی روبرو شویم که سودای موفقیت مشابهی را در سر می‌پرورانند. در همین مسیر هم هست که فیلم اولی‌ها به دودسته تقسیم می‌شوند؛ فیلم‌هایی ازجمله «تابستان داغ» که به دنبال بازسازی فضاهای رئال تجربه‌شده قبلی هستند و «ابد و یک روز» سرلوحه کارشان است و دومین دسته، آن‌هایی که به دنبال تجربه‌گرایی هستند و آن‌قدر در این تجربه‌گرایی غرق می‌شوند که نتیجه نهایی بیشتر شبیه مجموعه‌ای از تکنیک‌های تصویری و صوتی می‌شود و بعد قصه‌گویی ماجرا به‌کلی فراموش می‌شود.
«امیر»، اولین ساخته نیما اقلیما، گرچه فیلم مستقلی است و از امکانات «تابستان داغ» یا «ابد و یک روز» بهره‌مند نیست، اما مسلماً تجربه‌ای است که شاید چند سال قبل نه فیلم‌سازش جرئت ساختنش را داشت و نه کسی جدی‌اش می‌گرفت؛ اما به‌جرئت می‌توان ادعا کرد که «امیر» در دسته دوم فیلم اولی‌هایی است که معرفی کردیم. از همان سکانس ابتدایی، اقلیما فضایی می‌پروراند و دوربینش را به نحوی به کار می‌گیرد که بیننده مطمئن می‌شود با یک اثر خاص روبروست. قاب‌های اقلیما، به نحوی بسته‌شده‌اند که در ابتدای فیلم حتماً آزاردهنده به نظر می‌آید و بیننده ناخودآگاه می‌خواهد کمی دوربین را جابه‌جا کند تا به استانداردی که چشمش به آن عادت کرده است برسد؛ اما هرچه مسیر داستان پیش می‌رود، یقین پیدا می‌کنید که انگیزه‌ای در پشت این نوع فیلم‌برداری بوده است. امیر (میلاد کی مرام) به‌عنوان شخصیت اصلی در نقطه طلایی تمام قاب‌هایی که اقلیما بسته است قرار دارد اما در مرکزیت نیست. امیر در کادری محاصره‌شده است که فیلم‌ساز نیازی به نمایش چیزی بیش از آن را ندیده است. تکنیکی که اصولاً برای تفهیم غلبه کاراکتر اصلی بر دیگر کاراکترها استفاده می‌شود اما در «امیر» بیشتر جنبه تزئینی دارد، چراکه نه کاراکتر امیر بر دیگران غالب است و نه حتی قامت خمیده‌اش در این قاب‌های نمایشی کارکرد تصویری خاصی پیدا می‌کند. در کنار این نماهای بسته، نماهای بازی داریم که امیر بازهم در گوشه‌ای از کادر که به شکل بسیار واضحی با میزانسن غربی و فرنگی بسته‌شده‌اند قرار دارد و این دو نگاه در کنار هم امیر را محصور در دنیای خودش به نمایش می‌گذرد. باری، نماهای اقلیما شاید چشم‌نواز باشد و کلیت «امیر» را می‌توان یک تجربه بصری موفق خواند اما آنچه در این میان مفقودشده است، درام و قصه‌گویی است که در پس هنرنمایی‌های فیلم‌ساز رنگ‌باخته است. همین‌گونه است که اقلیما برای باورپذیر کردن دنیای تاریک و خاکستری شخصیت اصلی‌اش، از یک فضاسازی سرد و بدون رنگ استفاده می‌کند و در اندک سکانس‌هایی که رنگ به قاب برمی‌گردد، به‌جز همان بازی تصویری، هیچ قابلیت دراماتیک دیگری نمی‌یابد.
«امیر» داستانی مردی به همین نام است که چیزی زیادی از او نمی‌دانید، خواهر مجنونی دارد، همسر سابق دوستش در خانه وی پنهان‌شده و دوستش از شهرستان به تهران آمده تا همسر و پسرش را از خروج از کشور بازدارد. در «امیر» نه باشخصیت پردازی خاصی روبرو هستیم و نه پیش‌زمینه‌ای از قصه آدم‌هایی که روی پرده می‌بینیم، می‌دانیم. یک شگرد دیگر فیلم‌سازی که اقلیما به کار بسته است تا با نمایش برشی از زندگی امیر و به تصویر کشیدن قطعه‌ای از زندگی شخصیت‌هایش قصه‌گویی موجزی داشته باشد، اما وقتی شخصیت‌ها باانگیزه‌هایشان درکنش متقابل قرار می‌گیرند و خیلی راحت آنچه درونشان می‌گذرد و فیلم‌ساز همه سعی‌اش را کرده تا این ویژگی‌ها را تبدیل به معما کند را فاش می‌سازند، در اتاق امیر که همیشه قفل است، خیلی زودتر ازآنچه قرار بوده برای بیننده باز می‌شود و مشت پوچ فیلم‌ساز رو می‌شود. امیر به‌عنوان یک قهرمان، نه آن‌قدر از بیننده هم ذات پنداری می‌گیرد که برایش محبوب شود و نه آن‌قدر تلخ و سرد است که مورد نفرت بیننده قرار گیرد. امیر به‌مانند فیلمش، خنثی است و فقط روی پرده پرسه میزند و به بیننده کدها و پیام‌های تصویری اشتباهی می‌دهد که انگار قرار است اتفاق مهمی روی دهد اما نه اتفاقی روی می‌دهد و نه اصلاً اتفاقی در میان بوده است که بیننده انتظارش را بکشد. تنها نمادگرایی که در «امیر» انجام‌گرفته و تا حدی به بار نشسته است، ارتباط وارونه‌ای است که میان امیر و خواهرش ریما و نام‌هایشان اتفاق می‌افتد. ریما از جنونی سخت رنج می‌برد که او را وادار به فریاد زدن و شکستن و در هم ریختن می‌کند، در مقابل امیر، ناکامی‌ها و آرزوهای محالش را در دل دفن می‌کند و سخن گفتن برایش سخت‌ترین کار ممکن است. جنون ریما با قلم‌مو و روی کاغذ ظاهر می‌شود و جنون امیر در عکس‌ها و دوربین فیلم‌برداری که مدتی است کنار گذاشته است تا شاید بتواند جنونش را دفن کند. تنها جایی که امیر و ریما به هم می‌رسند، موسیقی است که در اتاق ریما دائماً جریان دارد و هرگاه در ماشین امیر هستیم هم موسیقی از همان جنس می‌شنویم. این ارتباط وارونه درعین‌حال به هم پیوند خورده جایی خودش را آشکار می‌کند که امیر در پشت‌بام محل کارش به فضای غبارگرفته اطرافش و شهری که در هاله‌ای از آلودگی فرورفته نگاه می‌کند و از دوستش می‌پرسد:” آلودگیه یا مه‌گرفته؟” قرابت امیر و ریما در آلودگی است که روحشان را در خود فروخورده و روابطشان را مه‌گرفته و تاریک کرده است و حال اندک‌اندک از قالب این دو بیرون می‌آید و دیگران را نیز می‌بلعد.اگر بخواهم بگویم «امیر» ریتم کندی دارد، خطا رفته‌ام، «امیر» اساساً ریتمی ندارد و قصه فقط وصله پیله، سیگار کشیدن‌های شخصیت اصلی و سروکله زدن‌هایش با خانواده و سکوت بی‌معنا و اعصاب‌خردکنش است. تدوین «امیر» نه آن‌چنان قوی است که بخواهم به آن اشاره‌کنم و نه آن‌قدر بی‌خاصیت که از آن انتقاد کنم. تدوین هم مانند دیگر عناصر «امیر» در پشت ذوق‌زدگی فیلم‌ساز از توانایی بازی‌اش با تصاویر گم‌شده است و تنها عنصر دراماتیک فیلم، همان قاب‌های زیبای چشم‌نواز هستند.
درنهایت اگر بخواهم را جمع‌بندی کنم، باید بگویم با فیلم‌سازی طرف هستیم که پتانسیل بالایی برای خلاقیت و آفرینش هنری دارد اما فعلاً زیادی مدهوش خودش و توانایی‌هایش است که اولین ساخته‌اش، متوسط است، نه متوسط رو به بالا و نه متوسط رو به پایین، فقط متوسط.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان