زندگینامه شهید آیت الله سید محمدباقر حکیم
آیت الله سید محمدباقرحکیم دربیست و پنجم جمادیالأول سال1358هـ.ق مصادف با سال1939 میلادی، در نجف اشرف که از چند قرن پیش، مرکز مرجعیت دینی شیعه امامیه بوده،متولد شد.
شهری که تا اواخر دهه هفتم از قرن بیستم میلادی، بزرگترین حوزه و دانشگاه علمیه مسلمانان شیعه در آن واقع بود.
سید محسن حکیم فرزند سید مهدی فرزند سید صالح فرزند سید احمد فرزند سید محمود حکیم است. خاندان حکیم، ازجمله خانواده های علوی است که نسبتشان به امام حسن مجتبی(ع) از فرزندش حسن المثنی می رسد.ایشان ازخانواده های اصیل و اهل علم عراق (آل طباطبا) که اجدادشان از قرن دوم هجری در عراق سکونت گزیدند و بعدها به علّت شرایط سیاسی اجتماعی که در عراق بوجود آمد، در مناطق مختلف جهان اسلام مانند:یمن، ایران و شمال آفریقا و دیگرکشورها، پراکنده شدند.ایشان،ازخانواده های بسیار معروفی هستند که صیت آنان به ویژه در نیمه دوم قرن چهارده هجری،دراین کشور پیچیده است که تا پیش از این تاریخ نیز تعداد قابلتوجهی دانشمند و عالم معروف در زمینه طب و اخلاق و فقه و اصول، از آنان شناخته شده اند که ازمیان آنان،عالم اخلاقی آیت الله سید مهدی حکیم،پدرآیت الله العظمی سید محسن حکیم،ازهمه مشهورتر بوده است. او در اواخر زندگانیش،بنا به دعوت مردم بنتجبیل یکی از روستاهای جبل عامل لبنان به آن دیارعزیمت نمود که در همان دوران، با آیتالله مجاهد،سید محمدسعید حبوبی، همدرس و همدوره بود.
ایشان در روز جمعه هشتم صفر سال 1312 ه. ق در لبنان دار فانی را وداع گفت و مزار ایشان در بقاع لبنان زیارتگاه مردم است. از دیگر علمای معروف این خانواده مرجع بزرگ دینی آیت الله العظمی سید محسن حکیم و نیز تعداد زیادی از اساتید حوزه علمیه را میتوان نام برد که همواره مورد احترام محبت میلیونها مسلمان درعراق و خارج از آن بودهاند. در اوایل دهه هشتاد قرن بیستم میلادی این خانواده شریف مورد هجوم و دستگیری و قلع و قمع وسیع به دست صدام و نوکران جنایتکارش در حزب بعث، قرار گرفت. حملات وحشیانهای که تاکنون کمتر شاهد آن بودهایم، به طوری که تنها در یک شب رژیم صدام جنایتکار بیش از هفتاد تن از این خانواده را دستگیر و زندانی کرد که مرحوم مغفور آیت الله العظمی سیدیوسف فرزند سیدمحسن حکیم که حدود هشتاد سال سن داشت و همچنین آیت الله سیدمحمد حسن فرزند آیت الله سید سعید حکیم در میان آنان بودند. در میان بازداشت شدگان کودکان زیر سن بلوغ را نیز شاهد بودهایم که همگی آنان بی هیچ جرم و گناهی و تنها به دلیل آنکه از نزدیکان سیدمحمدباقر حکیم بودند و حاضر نبودند تسلیم خواستههای رژیم بعث شوند به زندان افتادند و در مراحل بعد حدود شانزده تن از این خانواده اعدام شدند که علمای بزرگ و مجتهد نیز در میان آنان بودهاند و تاکنون بیست نفر از این خانواده نیز مفقود می باشند
این خانواده که سیمای مظلومیت مومنین به ویژه خانوادههای علمای حوزههای علمیه را به وضوح متجلی ساخت متحمل سختی ها و رنج و دردهای بسیاری شد و تنها به علت نسبتش با رسول الله(ص) و ایمان به خدای عزوجل و صبر و پایداری دررویارویی با طاغوت(صدام) و به علت اینکه مردان قهرمان این خاندان دفاع از ملت مظلوم عراق را وظیفه خود دانستند متحمل این همه مصائب شدند.ایستادگی آیت الله مجاهد سید محمدباقرحکیم در برابر طاغوت که با فریاد رسای خود«نه» بزرگی به صدام گفت نمونهای ازاین پایمردیهای تاریخ سازاست.
رشد و نمو وتربیت وی
آیت الله سیدمحمدباقر حکیم که پنجمین فرزند از نه فرزند خانواده بود که در دامان والد بزرگوارخویش آیت الله سید محسن حکیم پرورش یافت و به دست ایشان مراحل تقوی و پرهیزکاری و جهاد را پشت سرنهاد و از اوان کودکی از جام صبر و پایداری نوشید و همانند فقرا زندگی کرد.
دوران کودکی ایشان با حوادث جنگ جهانی دوم و مصائب و مشکلات آن هم زمان بود. در حالی که پدر ایشان از مجتهدین بزرگ و معروف نجف اشرف بودهاند. از عادتهای پسندیده والد ایشان(امام حکیم) عدم چشمداشت به دارایی مردم بود و ترجیح می داد به گونهای زندگی کند که بافقرا و مستضعفین همدردی کند.
سیدمجاهد محمدباقرحکیم در این فضای مشحون از سیره صالحین در تاریخ اسلام، نشو ونماکرد و بهترین خلف برای بهترین سلف بود. در فضای معطر نجف اشرف توفیق پیروی از سیره صالحین و برخورداری از فیوضات عظیم روحی که نصیب فرزندان این خانواده گردید، موجب حضور مؤثرشان در مجالس بسیاری شد که در زمینه علم و ادب و مجالس شبانه علما بر پا میشد و درآنها به بحث و تدریس علوم فقه و اصول وعقیده و کلام مبادرت ورزیدند و امکان بارور شدن تفکر واندیشه علمی این خانواده بیش از پیش فراهم گردد. سیدمحمدباقرحکیم علوم اولیه را در مکتب خانههای نجف اشرف فراگرفت سپس به مدرسه ابتدایی «منتدی النشر» برای گذراندن دوره ابتدایی رفته اما، در این مدرسه تا سال چهارم ابتدایی رافرا گرفت و سپس برای تحصیل علوم دینی وارد حوزه علمیه شد و از دوازده سالگی و در سال1370ه- 1951 میلادی دروس حوزوی خود را آغاز نمود.
در بدو ورودش، درس «قطرالندا» و «الفیه ابن عقیل» و قسمتی از«مغنی اللبیب فی النحو»و حاشیه عبدالله و قسمتی از «منطق المظفرفی المنطق» و قسمتی از «النطول فی البیان» و «منهاج الصالحین» و «اللمعه الدمشقی» در فقه و «المعالم» در اصول را فرا گرفت.این دروس را به غیر از اللمعه الدمشقیه، نزد مرجع معاصر آیت الله سیدمحمدسعید فرزند سیدمحمدعلی حکیم فراگرفت اما، اللمعه الدمشقیه را نزد سیدمحمد حسین فرزند سیدسعید حکیم تا سال 1375ه.1956 م به پایان برد. وی دروس سطح عالی ازجمله رسائل را نزد آیت الله سیدمحمدحسین حکیم و جزء اول کفایه را نزد برادر بزرگش آیت الله العظمی سیدیوسف حکیم طی سال1375 ه فراگرفت و همچنین جزء دوم کفایه و قسمتی دیگر از مکاسب را نزد شهید صدر، فراگرفت.
هم دورهایهای ایشان در درس الکفایه نزد شهید صدر،حجت الاسلام سیدنورالدین اشکوری و سیدفخرالدین موسوی دورههای خارج فقه و اصول را نزد مجتهدین بزرگی مانند آیت الله العظمی سیدابوالقاسم خویی و آیت الله العظمی شهید سیدمحمدباقر صدر، تلمذ نمود. ایشان همواره از سوی استادان بزرگوارخویش مورد اهتمام خاص و قابل ملاحظهای بود. همچنین ایشان از سنین نوجوانی از خود نبوغ و ذکاوت خاصی بروزمیداد که مورد توجه ویژه علمای بزرگ حوزه علمیه قرار میگرفت. چنانچه در اوایل جوانی، در سال1348 هجری/قمری از سوی آیت الله العظمی شیخ مرتضی آل یاسین به درجه اجتهاد در علوم فقه و اصول و علوم قرآن، نایل شد. شهید حکیم همچنین به تأسیس جنبش اسلامی در عراق مبادرت و سرپرستی آن را برعهده گرفت که درتشریح مجاهدات ایشان بعداً در این مورد توضیح خواهیم داد. هنگامی که «جماعه العلماء» در اواخر دهه هفتاده/اواخر دهه پنجاه میلادی، در نجف اشرف تأسیس شد به عنوان عضو کمیسیون نظارت مجله «الاضواء الاسلامیه» انتخاب گشت.این مجله در بیداری و آگاه سازی سیاسی و اسلامی نسل دهه پنجاه، سهم بسزایی را ایفا نمود.
ایشان پس از گذراندن مراتب عالی دروس علمی در همه فروع به تدریس در سطوح عالی فقه و اصول پرداخت و در تدریس خویش در مسجد هندی نجف اشرف به نیروی استدلال و تعمق و دقت در بحث و نظر، معروف گشت و بدین گونه علمای بسیاری به دست ایشان تربیت شدند که در نقاط مختلف جهان اسلام منتشر گشتند از جمله برادر شهید ایشان سیدعبدالصاحب حکیم بود که جزء اول کفایه را نزد ایشان فراگرفت و همچنین حجت الاسلام سیدمحمدباقر مهری جزء دوم کفایه را و علامه شهید سیدعباس موسوی دبیرکل سابق حزب الله لبنان و علامه اسدالله الحرشی و جناب شیخ عدنان زلغوط و سیدحسین النوری و علامه سید صدرالدین القبانچی و شیخ حسن شحاده و شیخ هانی الثامر و بسیاری دیگر همگی از شاگردان ایشان به شمار می آمدند.
ایشان تنها به فراگیری فقه و اصول بسنده نکرد بلکه به فراگیری علوم جدید نیز پرداخت او در سنین جوانی با افکار جدید و اغلب وارداتی که از طریق کتاب و مجلات و روزنامهها و دیگر نشریات به جامعه آن روز عراق وارد می شدآشنا گشته و با خواندن آنها و دیگر کتب تاریخی همانند تاریخ طبری و بسیاری از کتب تاریخی علوم حدیث وغیره توانست با حوادث جدید و نوپدیدارعراق با کمال شناخت و معرفت برخوردکند و به تجزیه و تحلیل و پاسخگویی به شبهات و سوالات پیش آمده بپردازد.درسن جوانی به مطالعه علوم تاریخی و سیره پرداخته که تنها در حد خواندن نبوده بلکه آن را دقت و تجزیه و تحلیل فرا می گرفته است. ایشان در برخورد با قضایا و مسائل پیش آمده بادقت و روشن و مستدل بدان می داد و در این مورد در میان علمای حوزههای علمیه به قدرت و نیروی استدلال و حجت معروف بود. و مجموعه این مسائل ایشان را در حالی که هنوز سن 20سالگی را پشت سر نگذاشته بود،شایسته مشارکت در (مراجعه) کتاب فلسفتنا،که تالیف غول اندیشه وفکر اسلامی معاصرآیت الله العظمی شهید سید محمدباقرصدربود گشت.وی که دروس فلسفی را نزد شهید صدرفراگرفت توانست به این مهم دست یازد. این کتاب که در بحث تجزیه و تحلیل فکر مادی بی نظیر است، مراجعه آن توسط شهید حکیم تنها در انتخاب عناوین کتاب نبوده بلکه به تجزیه و تحلیل و مباحثه در افکار و آراء آن نیز امتداد یافت شهید صدر کتاب فلسفتنا را با دو تشخیص سبک و روش کلی این کتاب و همچنین مناقشه افکار و آراء مطرح شده در آن و تدوین عناوین و تقسیم بندی فصول مختلف و همچنین اشراف بر تصحیح و نیز چاپ آن داشت.همچنان که ایشان به نوشتن برخی موضوعات جهت فرهنگ سازی در میان اعضای حزب الدعوه الاسلامیه، پرداخت.اخیراً نیز بنده نسبت به موضوعات کتب ایشان درباره موضع اسلام در برابرقومیت گرایی(ناسیونالیسم) مطلع گشتم که در واقع نشان دهنده عمق تفکر و تیزبینی ایشان دارد که این موضوعات در نشریه حزب الدعوه الاسلامیه سال1956م چاپ شده که در آن زمان ایشان تنها بیست سال از عمرشمی گذشت. انتخاب ایشان جهت تدریس در منظورایجاد تحولی جدید در فعالیت اجتماعی و فرهنگی روحانیون و حصول گشایش و انفتاح حوزه علمیه به روی دانشگاه و نیز تربیت نخبگان فرهنگی در دو حوزه دینی و علوم جدید، سیدمحمد باقردر سال1964 با انتخاب ایشان به عنوان استاد اصول دین در بغداد و تدریس علوم قرآن و الهیئت و فقه مقارن موافقت کردند و تا سال1975 م/1395 ه.ق فعالیت ایشان در عرصه دانشگاه از سوی رژیم بعث حاکم در عراق، تدریس ایشان در این دانشگاه متوقف شد و سن ایشان در زمان پذیرش برای تدریس در این دانشگاه تنها 25سال بود واین دانشگاه در چارچوب طرح فرهنگی و اجتماعی مرجعیت آیت الله العظمی سید محسن حکیم و مؤسسات آن واقع بود و در این طرح آیت الله العظمی شهید صدر و علامه سیدمرتضی عسکری و علامه شهید سید مهدی حکیم و دیگر فضلا شرکت داشتند و به منظورپشتیبانی و تقویت بنیه فرهنگی و فکری وتربیتی ای طرح رایزنیهایی میان این مجموعه صورت پذیرفت و مقرر شد سیدشهید در این زمینه جدید و بسیارمهم فعالیت نمایند.
این طرح همچنین برخاسته از تفکر اشراف قیمومیت حوزه علمیه و مشارکت آن در فعالیتهای دانشگاهی بودو هنگامی که طرح تکمیل شد آیت الله سیدمحمدباقر صدر به مدیریت دانشکده پیشنهاد کردکه شهید حکیم در تدریس دانشگاهی مشارکت داشته باشند به همین دلیل ایشان به تدریس علوم قرآن و فقه مقارن پرداختند به اضافه مشارکت در نشستهای شورای تدریس و نظارت برمجله رساله اسلام و با وجود سختی رفت و آمد ایشان هر هفته برای انجام این مسئولیت به بغداد می رفتند و بعد از خروج علامه مرتضی عسکری از ریاست دانشکده به علت تعقیبهای پی درپی رژیم عفلقی بعث به دنبال روی کار آمدن آنها در سال1964 مسئولیت و نقش ایشان دراین دانشکده بیشترو گسترده ترشد.
ورود شهید به عنوان یک روحانی به عرصه تدریس دردانشگاه در کنار علمای دیگر تحولی ویژه درفعالیت اجتماعی حوزه به حساب می آید به طوری که درآن زمان ورود(علما) به محافل دانشگاهی یک رویداد مهم درزمینه فعالیت اجتماعی مرجعیت به حساب می آمد به ویژه کسی که به این امر مبادرت کرده پسرهمان مرجع مورد نظر بود. ایشان تدریس بعث خارج را در سطح اجتهادمتداول درایران آغازکردند و به علت مسئولیت ایشان درامور سیاسی این کار به صورت محدود انجام شد و برای این منظور کتاب قضاء و جهاد و امر به معروف و نهی ازمنکر و حکومت اسلامی را درس می دادند.همچنین تا چندین سال درس تفسیر را در قالب تفسیر موضوعی و تفسیر تجزیهای اجتماعی ادامه دادند و این کار را درکنارفعالیتهای علمی در حوزه علمیه نجف اشرف و تدریس در دانشکده اصول دین دربغداد انجام می دادند و پیوسته بر ضرورت تربیت مبلغان اسلامی و آشنایی آنها با علوم جدید تأکید داشتند لذا با تأیید امام،شهید صدروهمکاری جمعی از علمای فاضل به تأسیس مدرسه علوم اسلامی درنجف اشرف در سال1384 هجری اقدام کرد و این مدرسه عملاً موفق شد افرادی را فارغ التحصیل کند که بعدها همینها توانستند زمینه گسترش آگاهی اسلامی در عراق و درمناطق مختلف دنیا را فراهم کنند و تأسیس این مدرسه در چارچوب مرجعیت پدرایشان آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم و در زمان ایشان صورت گرفت و این فعالیت تا بعد از رحلت ایشان ادامه یافت.همچنین به در خواست پدرشان شخصاً به تبلیغات اسلامی و مرجعیت دینی در شهرکوت مبادرت کردند و این مسئولیت به مدت دو ماه و بعد از رفتن عالم این شهرجناب حجت الاسلام و المسلمین آقای سلیمان الیحفوفی ادامه یافت و با توجه به اینکه سیدمحمدباقر حکیم بیشترین فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را در حساب می آیدکه تا به حال به منصه ظهور نرسیده است.اما،آنچه که ازایشان منتشرشده است تا حدی نمایانگر قابلیتهای فکری عمیق و غنی ایشان است.
ایشان دربسیاری ازهمایشها و کنفرانسهای فکری و همچنین کنفرانس اندیشه اسلامی و کنفرانس وحدت اسلامی و کنفرانس اقتصاد اسلامی و کنفرانس اهل بیت علیهم السلام و همایشهای حج شرکت می کردند. همچنین ایشان به تدریس و برگزاری جلسات تفسیرو فقه وتاریخ وسیاست وجامعه شناسی اقدام و ریاست مجلس اعلای مجمع جهانی تقریب بین مذهب اسلامی و نیزریاست شورای عمومی مجمع جهانی اهل بیت را به عهده گرفتند در همین شرایط به نویسندگی نیز می پرداختند و نتیجه کلیه این فعالیتها مجموعهای از کتابها و پژوهشها و تحلیل ها و دروس فراوان و غنی ازاطلاعات و معارف بود.
مؤسسات فرهنگی
درایران و در کنار فعالیتهای گسترده سیاسی،ایشان به مسائل فرهنگی اسلامی توجه قابل ملاحظهای داشتند و در همین راستا نقشی تعیین کننده در تأسیس دو مؤسسه جهانی اسلامی داشتند:
1. مجمع جهانی تقریب بین مذهب اسلامی
2. مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام) وپست نایب رئیس شورای عالی
همچنین ایشان به تأسیس مرکز پژوهشهای تاریخ نوین عراق که مقرآن درشهرمقدس قم است و تأسیس مؤسسه دارالحکمه که شامل یک مدرسه دینی حوزوی ومرکزی برای انتشارات و مرکز دیگری برای پژوهشها و کتابخانه علمی و تخصصی است. و تربیت کارشناسان اسلامی به منظورانجام فعالیتهای فرهنگی- سیاسی اقدام کردند که آثار و برکات عدیدهای در بخشهای سیاسی،اجتماعی و دینی به دنبال داشته است.
فعالیتهای اجتماعی و دینی
آقای حکیم خیلی زود وارد فعالیتهای اجتماعی شد لذا همه ویژگیهای لازم برای تصدی چنین فعالیتی را در اختیار داشت به ویژه که فرزند مرجعی عالیقدر و یک عنصر فعال و مؤثر در تشکیلات مرجعیت بود و این امر فرصت و زمینه بزرگی برای تحرک در محافل مختلف اجتماعی به ایشان داده بود.
ایشان در زمینه فعالیتهای مختلف اجتماعی برای سرکشی و انجام کارهایی به شهرهای مختلف عراق می رفتند و بامردمان متدین آن شهرها دیدار و به امور مختلف آنان رسیدگی می کردند همچون سفرایشان به شهربصره و الناصریه والحمزه شرقیه و افتتاح مسجد و حسینیه الشرقی و شهرالدیوانیه و العماره و الکوت و دیگر شهرها که طی این دیدارها واستقبالهای مردمی وسیعی که ازایشان به عمل می آمد با این شهرها برای گسترش فرهنگ و آگاهی اسلامی در میان جوانان مسلمان در همه جای عراق آشنامی شدند.
ایشان همچنین تأسیس و توسعه مجالس حسینی و هیئتها را در جهت تقویت و گسترش این مجالس به لحاظ محتوا و مضمون و سازماندهی به عهده داشتند و در این رابطه عنایت خاص ایشان نسبت به هیئتهای حسینی طلبهها بود که به نمایندگی از پدرشان درآنها شرکتمی کردند و یکی از این هیئتها که قدمت آن به نیمههای دهه شصت میلادی برمی گردد که بعد از روی کار آمدن حزب بعث و محدودیتهای ایجاد شده برای مراسم عزاداری حسین، فعالیتهایش متوقف شد،همه ساله در اربعین حسینی درشهرکربلا مراسم عزاداری برگزارمی کرد و مشارکت ایشان درهیئتهای طلبهای و مشارکت شخصیتهای فرهنگی مومن وطلبههای حوزه وقشردانشجویی درآنها ازجمله اقدامات فرهنگی و سیاسی بود که مرجع بزرگ امام حکیم برای ایجاد زمینه مشارکت کلیه اقشار مردمی درمراسم حسینی،به آنها مبادرت می کرد.
به طوری که فعالیت این گروههادر سابق تقریباً به گروههای مردمی و عزاداریها تنها به سینه زنی و زنجیرزنی در برخی هیئتها محدودمی شد واین امر معمولاً به مشارکتی از سوی حوزه علمیه و علما و شخصیتهای برجسته حوزوی منجر نمی شود. لذا درتشکیلات مرجعیت تصمیم گرفته شد که محتوای عزاداری این هیئتها را بالا ببرند که ازکربلا آغاز وبه مناطق دیگر همچون کاظمین و بغداد و دیوانیه و بصره گسترش یابد و خودشان شخصاً در برنامه ریزی برای آن اقدام می کردند و به همراه هیئت عالی اعزامی از سوی مرجعیت حوزه در راهپیمایی ها طلبهها در کربلا شرکتمی کردند تا تعبیری از اهمیت این برنامه فرهنگی باشد.
در همین راستا،به منظورحمایت از هیئتهای طلبهای در سالهای1968و1969 نیزبه نمایندگی از دفتر مرجعیت در راهپیمایی هیئتهای عمومی مشارکت و طی این راهپیماییها در صحن حرم حسینی(ع) سخنرانی و در حسینیه نجفیها در کربلا اقدام به خواندن مقتل حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورامی کردند پیش از ایشان مرحوم سیدعبدالرزاق المقرم مقتل را قرائتمی کرد که به علت ناتوانی،شهید حکیم به جای ایشان مقتل رامی خواند.همچنین ایشان توجه خاصی به تأسیس کتابخانهها و جمعیتهای اسلامی برای نشر آگاهیهای اسلامی و ایجاد مکانهایی برای تجمع مؤمنین در همه شهرهای عراق نشانمی دادند.
ایشان به طور گسترده در مراسم مختلف دینی و سیاسی مردمی که به مناسبتهای متعدد تشکیلمی شدند، شرکتمی کردند. همچون مراسم میلاد حضرت امام حسین در روز سوم شعبان هر سال در نجف اشرف و تولد امام علی درکربلا در 13 رجب هر سال و تولد حضرت رسول اکرم در12 ربیع الاول دربغداد و تولد امام زمان(عج)که 15 شعبان هرسال در شهر بصره برگزارمی شود.
این مراسم با نظارت مرجعیت اعلای امام حکیم برگزارمی شد و معمولاً شخصیتها و بزرگان علما و مجتهدان و سیاست مداران و فرهیختگان و شعرا و ادب دوستان عراق در آنها شرکتمی کردند به طوری که بسیاری از این مراسمها به تظاهرات سیاسی تبدیلمی شد و مرجعیت دینی خواستهها و مواضع خود را پیرامون حوادث وقضایای داخلی و بین المللی به ویژه امور مربوط به اسلام و مسلمانان عراق ابرازمی کرد.
این تجمعات مردمی نقش بزرگی در بالا بردن سطح فکری و فرهنگی و سیاسی و روحی مردم وآشنایی آنان نسبت به وقایع روز و مطالبه حقوق خود داشت ونیز تأثیرات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مهمی برجای گذاشت تا اینکه حکومت 17ژوئیه بر سرکارآمد و اولین اقدامی که کرد ممانعت ازاین تجمعات و مراسمها بود و سپس سعی کردند تا همایشهایی تحت نظارت خود برگزارکنند ولی،چون این اقدامات نتوانست آنان را موفق به دستیابی به اهداف مورد نظرشان کند لذا با شکست روبه رو شدند و در زمینه سیاسی سعی کردند تا تشکلهای سیاسی اسلامی ایجاد کنند تا به این وسیله توان تحرک برنامه ریزی شده درمیان محافل مردمی را به دست آورده و مابین حوزه علمیه و اقشار فرهنگی جامعه شکاف ایجاد کنند. لذا برای مقابله با تشکلها و احزاب غیراسلامی که بر اساس گرایشهای غربی و شرقی تأسیس شدند و نیز برای ایجاد ارتباط با دیگر تشکلهای فرهنگی جدید و فارغ التحصیلات و غیره لازم شد تا تشکل های اسلامی ایجاد شوند که مبتنی بر تفکراصیل اسلامی و بر گرفته از تعالیم اهل بیت علیهم السلام باشند و به نحوی با حوزه علمیه و اهداف وبرنامههای آن در ارتباط باشند تا این تشکل ها بتوانند با تحولات سیاسی مهم منطقه و به ویژه در عراق و بعد از سقوط نظام پادشاهی وتشکیل نظام جمهوری مقابله و همراهی نمایند و این تفکر زمینه شکل گیری تنظیم اسلامی رادر سال 1958 ایجاد کردکه اندیشمندانی همچون شهید محمدباقر صدر وشهید محمدمهدی حکیم و سیدمرتضی عسکری در آن مشارکت داشتند که این تشکل بعدها به نام حزب الدعوه اسلامی معروف شد وطی مدت دو سال شکل گیری به فعالیتهای فکری و فرهنگی و تشکیلاتی محدود اقدام کرد ولی،شرایط خاص آن دوره موجب شد که شهید صدر و علامه سید محمدمهدی حکیم فعالیت داخل حزبی را ترک کنند وبه فعالیت در تشکیلات مردمی با رهبری مرجعیت دینی مبادرت بورزند و به رغم کنارگذاشتن فعالیتهای حزبی(درسال1380هجری)، شهید حکیم به فعالیت سیاسی منظم و حمایت و هدایت آن از طریق تشکیلات مرجعیت پدرشان امام حکیم ادامه داد و بعد از آن به صورت مستقل یا از موضع رهبری به فعالیت اسلامی که سیدشهیدصدرعهده دار آن بود به آن ادامه داد در فعالیتهای سیاسی به پیش گامی و شجاعت و جرئت و تدبیر معروف شد و در زمان سلطه کمونیستها برعراق شهر نجف تحت تدبیرشدید قرار گرفت و بر سر هر کوچهای دو نفر مسلح به نام «انصارالاسلام» می ایستادند و مابین امام حکیم و رژیم حاکم و امام حکیم مبنی بر اینکه کمونیسم کفراست و الحاد مقابله ودرگیری مابین آقای حکیم ورژیم حاکم و کمونیستهای طرفدار دولت به اوج رسید وبا وجود تمامی این موانع و خطرها و از این قبیل امورکه طی دهه شصت میلادی ادامه داشت ولی،زمانی که در سال1969 درگیری مابین امام حکیم و رژیم عفلقی افزایش یافت و بعد از اینکه بسیاری از شخصیتهای اطراف امام حکیم پنهان شدند،آقای حکیم اداره امور پدرش را بر عهده گرفت در حالی که خانه امام حکیم در کوفه در محاصره نیروها امنیت و اطلاعات رژیم بود ودر آن شرایط آقای حکیم با میهمانان ونمایندگان مردمی ملاقات می کرد وبا آنان سخن می گفت و حقایق و شرایط وقت را به آنان توضیح می داد. همچنین در مقابل تلاش های احمد حسین البکرو صدام برای ملاقات با امام حکیم با صلابت و شجاعت ایستادگی کرد و در حقیقت نقشه امام حکیم درمقابله با حزب بعث عراق بسیج و آماده سازی مردم بر ضد آن و برملاساختن دروغ و انحراف و توطئههای این حزب برضد منافع و سرنوشت مردم بود. و اتفاقاً حکومت آن زمان وبه ویژه گروه احمد حسن البکر و صدام تلاش می کردند تا آنجا که می توانند با اسلام محاربه و به تمام احزاب و قوای سیاسی صالح مردمی و در راس آن مرجعیت دینی و فرهنگی و سیاسی و تشکیلاتی و ایستادگی آن در برابر توطئههای مجرمانه بعثیها ضربه واردکنند.
هفتمین نشست مجمع کشوری حزب بعث عراق بر این موضع سیاسی خود بر ضد مرجعیت تأکید کرد وبر مرجعیت دینی و تشکیلات مربوط به آن نام جریان ارتجاعی فاطمی را گذاشته بود.ولی،با توجه به خطری که از مقابله علنی با مرجعیت و حوزه احساس می کرد سعی داشت با احتیاط زیاد با این مسئله برخوردکند چون ممکن بود این امر منجر به انزوای کامل آن از مردم منجرشود و بعد از بحران ایجاد شده مابین رژیم بعثی احمد حسن البکر و رژیم شاه بر سرحاکمیت اروندرود و رژیم سعی کرد از مرجعیت دینی برای حل این اختلاف استفاده کند لذا تصمیم گرفت در ابتد احمد حسن البکر با صدام به منظور نزدیکی با مرجعیت به دیدارامام حکیم بیایند و اختلاف مزبور را برایشان مطرح کنند ولی،ایشان با این امر مخالفت کردند تا اینکه احمد حسن البکرناگهانی و بدون هماهنگی قبلی به دیدارامام حکیم در شهر کوفه آمد و رژیم سعی کرد از این دیدار استفاده تبلیغاتی کند واقدام به اعلام خبر این دیدار در رسانههای خودکرد ولی، بعد از تهدید مرجعیت وقت این دیدار را تکذیب کرد و گفت این دیدارناگهانی و بدون برنامه ریزی قبلی صورت گرفت بعد از آن رژیم وقت تصمیم گرفت بسیاری از علما و استادان و طلبههای حوزه علمیه و ایرانیان مقیم عراق و عراقیهای ایرانی تبار را از عراق اخراج کند و این امر با اعتراض شدید امام حکیم روبه رو شد که در حال انجام زیارت اربعین امام حسین درکربلا در بیستم ماه صفر 1389 ه.ق بود و بلافاصله به نجف باز گشت و این مسئله را به مردم اعلام کرد و برای پیگیری این مسئله گروهی از علما را مأمورکرد تا به تحقیق پیرامون آن بپردازند و این مسئله رژیم حاکم را واداشت که هیئت بزرگی را مأمور مذاکره پیرامون وقایع بکند و دراین هنگام بود که آقای محمدباقرحکیم درمقابله با آن هیئت دلایل کافی مبنی برتصمیم رژیم برای مبارزه با اسلام و دین ارائه کند ولی،هیئت مزبور این مسئله را رد کرد.این هیئت به ریاست خیرالله طلفاح استانداربغداد و همراهی وزیر حامد علوان الجبوری و فرماندار وقت کربلا عبدالصاحب قره گولی وچند تن دیگر از مسئولان بود که در پی این دیداراخراج ایرانیان هر چند به صورت موقت متوقف شد ولی، رژیم بار دیگر حمله جدیدی را آغاز و افراد زیادی را بازداشت کرد لذا امام حکیم در اعتراض به اقدام رژیم به بغداد سفرکرد و درابتدا با علما و روحانیون جنبش اسلامی توافق شد که موضع واحدی اتخاذ شود و در ابتدای امر این کارصورت گرفت ولی،رژیم حاکم با وارد کردن تهمت به علامه سید مهدی مبنی بر همکاری با جنبش کردها در شمال عراق دست به حمله جدیدی زد ویک نیروی نظامی اطلاعاتی رژیم درعصرآن روزاقدام به ورود خانهای کردند که امام حکیم در بغداد در آن اقامت میکردند و سیدمهدی حکیم و هم زمان تعداد زیادی از روحانیون و شخصیتها را بازداشت و تعداد دیگری را تهدید به بازداشت کردند.
بازداشتهایی که آقای حکیم در معرض آن قرارگرفت
بازداشت اول
طی بازداشت گسترده تعدادی از علما و در راس آنها شهید صدر که در سال 1972 از سوی رژیم منفوراحمدحسن البکر،آقای حکیم نیز بازداشت و شکنجههای شدید را متحمل شدند، ایشان در میان روحانیون بازداشت شده تنها روحانی بود که به بغداد منتقل شد ولی، بادلاوری مقاومت کرد و شکست نخورد و زمانی که قرار شد از زندان آزاد شود با آزادی خود موافقت نکرد مگراینکه شهید صدربا ایشان آزاد شود و اتفاقاً این کار صورت گرفت و آزادی ایشان به دنبال اعتراض و فشار مردم بر رژیم حاکم صورت گرفت.
بازداشت دوم
درسال1974 رژیم حاکم به عملیات وسیعی در بازداشت اسلام گراها دست زد و طی آن شهید صدر و آقای حکیم و تعداد زیادی از علما به این امر تهدید و تعدادی نیز بازداشت شدند وبا تهدید آنها اعترافات دروغین از آنها گرفته شد ولی،فشار مردم بر رژیم به ویژه خارج عراق که به رهبر امام موسی صدر صورت گرفت، عملیات بازداشت متوقف شد. پس از آن رژیم جنایتکار اقدام به جنایت معروف خود در اعدام پنج شخصیت معروف (شیخ عارف البصری و سید عمادالدین طباطبایی و سید عزالدین القبانچی) و سیدحسین جلوخان و سید نوری آل طعمه) کرد و این اقدام به منظور هشدار به همه نیروهای مؤمن برای دست کشیدن ازفعالیتهای اسلامی صورت گرفت ولی،باوجود این اقدام شعله جهاد در دل سیدحکیم خاموش نشد وبه فعالیتهای جهادی خود برضد رژیم عفلقی ادامه داد تا اینکه انتفاضه مبارک صفر در سال1977 به خاطر دخالت رژیم در برگزاری شعائر حسینی و ممانعت از برپایی مراسم عاشورایی و پیاده روی مردم برای زیارت مرقد مطهرامام حسین(ع) در کربلا آغاز شد و این اولین انتفاضه مردمی بعد از وفات امام حکیم بود و طی آن هزاران نفر از مردم عراق شرکت کردند و مرکز شروع آن شهر نجف اشرف بود و جاده مابین نجف و کربلا شاهد بزرگ ترین همایش اسلامی شد و این امر رژیم را واداشت تا نیروهای زرهی ارتش و هواپیماهای جنگنده را برای سرکوب و کنترل راهپیمایی اعزام کند و شهید صدر آقای حکیم را به نمایندگی از خود برای سخنرانی درآن انتفاضه اعزام کرد و ایشان سعی کرد با سخنرانی سیاسی خود هدف از تداوم شعائرحسینی را گوشزد و از توطئههای رژیم برای سرکوب سیاسی انتفاضه پرده بردارد و به آنان بگوید که مرجعیت درحرکت شجاعانه مردم با آنان همراهی دارد. به این ترتیب آقای حکیم توانست توطئه رژیم در سرکوب انتفاضه را برملا سازد واین امر منجر به بازداشت ایشان در 22 صفر 1397 مطابق با فوریه1977 شد و در معرض شکنجههای سختی قرار گرفت و بعد از آن محکوم به حبس ابد شد و بعد از تصمیم دولت مبنی بر عفو عمومی زندانیان سیاسی در 17 ژوئیه 1978 از زندان آزادشد ولی از سفر منع و تحت مراقبت شدید و مداوم از سوی رژیم قرار گرفت و به رغم آن ایشان از فعالیتهای جهادی و مسئولیتها و ارتباط با شهید صدر دست نکشید حتی،بعد از اینکه رژیم عفلقی اقامت اجباری بر شهید صدر اعمال کرد وآقای حکیم با برقراری ارتباط سری با شهید صدر ایشان را در جریان وقایع و اوضاع جاری قرار میداد و به برنامه ریزی جهت فعالیتهای سیاسی و جهادی با ایشان همکاری میکرد و دستورها و سفارش های لازم را خطاب به نیروهای اسلامی در داخل و خارج عراق صادر میکرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال1979 ودر زمانی که آقای حکیم تحت نظربودند شهید صدر پیشنهاد خروج از عراق را به ایشان دادند ولی، ایشان نپذیرفتند زیرا،معتقد بود که خروج از عراق موجب خواهدشدرژیم بعثی به علت روابط صمیمانهای که باشهید صدر دارد، آقای صدر را ازبین خواهدبرد واین مسئلهای نبود که برای آقای حکیم قابل تحمل باشد و درصورت وقوع چنین امری جهان اسلام شخصیت بزرگی همچون ایشان را از دست میداد وبعد ازاینکه رژیم جنایتکار در اوائل آوریل1980 جنایت بزرگ خود را در کشتن شهید صدراجراء کرد،آقای حکیم تصمیم گرفت از عراق خارج شود و رهبری عملیات جهادی ضد رژیم عفلقی خون خوار را از خارج به عهده بگیرد.به این ترتیب بقای ایشان درعراق امری غیرممکن و در اوائل ژوئیه1980 به طور پنهانی ازطریق یکی از کشورهای عربی مجاور از عراق خارج شد و به سوریه رفت. این مسئله در حدود دو ماه و نیم قبل ازتجاوز رژیم صدام بر جمهوری اسلامی صورت گرفت.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41
ادامه دارد...