درگفت و شنود شاهد یاران با حجت الاسلام ناصر عباس
درآمد
سلوک فردی شهید عارف الحسینی موجب محبوبیت وی در عرصه های سیاسی نیز بود و از همین روی توانست با تبیین اصل ولایت فقیه و راه امام ، در ارتقای شأن شیعیان در پاکستان و نقش موثر آنان در سرنوشت کشورش ، جریان تأثیرگذاری را آغاز کند که همچنان به عنوان تنها راه رهائی پاکستان در اذهان مبارزین آن دیار مطرح است.
با شهید عارف الحسینی از کی آشنا شدید و چگونه؟
در سال 1984 میلادی که ایشان به عنوان رهبر پاکستان انتخاب شد ، ما در قم در مدرسه ای بودیم که مدیرش آقای سید جواد هادی ، از دوستان نزدیک شهید بود. حجت الاسلام هادی همه طلاب مدرسه را جمع و برای آنها سخنرانی می کرد و می گفت که آقای عارف حسینی شخصیتی مبارز ، انقلابی ، عارف ، با شخصیت معنوی و از عاشقان امام خمینی (ره) و دارای بصیرت خاصی است و لیاقت رهبری مردم پاکستان را دارد.
اولین بار خودتان شهید را چه موقع از نزدیک دیدید؟
بعد از اینکه ایشان رهبر شد ، در 19 جولای قرار شد در کراچی با مردم دیدار داشته باشد. من از چند روز قبل رفتم به کراچی. در روز موعود مردم و به خصوص جوانان به فرودگاه و به استقبال ایشان رفتند و بعد شهید آمد و در حسینیه بزرگی سخنرانی کرد. من آن روز برای اولین بار ایشان را از نزدیک دیدم و سخنرانی شان را شنیدم. در آن چند روز علمای پاکستان را در کراچی دیدم و در کارهائی که نوعا انجام شد ، حضور داشتم.
ویژگی های شخصیتی ایشان چه بود؟
بارزترین ویژگی ایشان این بود که راستگو بود و شفاف صحبت می کرد. راهش را هم می دانست ، هدفش را هم بلد بود. عاشق امام بود و شخصیت روحانی قوی داشت. نورانیتی که در چهره اش بود، انسان را جذب می کرد. به جوان ها خیلی بها می داد و در اطرافش نوعا جوان ها جمع می شدند. خودش هم جوان بود و موقعی که به رهبری رسید، 37 سال و چند ماه داشت و نسبت به علمای دیگر جوان بود و به خاطر همین جوان ها خیلی به او علاقه داشتند. معنویت خیلی زیادی داشت. هر جا که می رفت، نماز شب خواندن در آنجا رواج پیدا می کرد. دعای کمیل را با صوت عالی می خواند. واقعا مردم را می شناخت و وقتی صحبت می کرد، انسان می فهمید که واقعا دارد از ته دل صحبت می کند.
چه شد که ایشان در بین علمای معمر پاکستان به رهبری انتخاب شد؟
بعد از ارتحال قائد شیعیان پاکستان ، مفتی جعفر حسین (ره) مدتی بعد از آن کسانی که در حرکت جعفری بودند، نتوانستند کسی را جانشین مفتی مرحوم کنند. وقتی که این مدت طولانی شد ، اختلافات به وجود آمد و مشکلات زیادی ایجاد شد و آنها دیدند باید کسی انتخاب شود که واقعا بین مردم محبوبیت داشته باشد و کسی نتواند حرف بزند و بگوید که مثلا او این ضعف ها و مشکلات را دارد و درگیر اختلافات داخلی مردم نباشد. ایشان در اختلافاتی که بین علمای مناطق مختلف پاکستان به وجود آمده بود ، دخیل نبود و مصون مانده بود و وقتی اسمش مطرح می شد ، بین مردم یک شخصیت اختلافی نبود، در حالی که در مورد بقیه علما اختلاف وجود داشت.
موافقین و مخالفین عمده ایشان در پاکستان چه کسانی بودند؟
نوعا جوان هائی که در ASA بودند ، کسانی که به امام راحل علاقه داشتند، کسانی که آرمان گرا بودند. نوعا مردم شیعه پاکستان که می دیدند منزلت و مقامی را که باید داشته باشند، ندارند و می خواستند به آن منزلت برسند ، به ایشان علاقه داشتند. اکثرا روحانیون بزرگ پاکستان ، موافق شهید بودند. گروهی بود به رهبری سید حامد موسوی که سازمان امنیت پاکستان ، او را در مقابل ایشان مطرح کرده بود. همچنین پیروان خط آسید محمد شیرازی در پاکستان ، مخالف او بودند و اذیتش می کردند.
مگر آسید محمد شیرازی در پاکستان چقدر مرید داشت؟
در میان روحانیون شاخص کسانی را داشت و آنها در مقابل شهید مقاومت و نوعا او را اذیت می کردند.
شیوه رهبری شهید عارف حسینی چگونه بود و چه تفاوتی با رهبران گذشته داشت؟
ایشان یک شخصیت مردمی بود و همیشه بین مردم زندگی می کرد. وقتی که رهبر شد ، کلا مدت 4 سال و 5 ما و 25 روز رهبری خود را در میان مردم بود و لحظه ای آرام ننشست ، به تمام مناطق محروم شیعی و تمام شهرها سرکشی کرد و دائما در حرکت و در تماس با مردم بود. به روحانیت احترام زیادی می گذاشت و هر جا می رفت پشت سر امام جماعت آنجا نماز می خواند. بسیار به شخصیت روحانیون محلی بها می داد. ارتباطش با مردم ، با جوان ها و با دانشجویان خیلی قوی بود. کسی که می خواست ایشان را ببیند، به آسانی به ایشان دسترسی داشت. به همین دلیل هم بود که قاتلین ایشان خیلی راحت توانستند وی را شهید کنند. شاید منطقه ای در پاکستان نباشد که ایشان در این چهار سال و چند ماه به آنجا نرفته و به مردم سرکشی نکرده باشد. هر جا که می رفت با مردم می نشست و حرف دل آنها را می شنید و به آنها کمک می کرد ، به همین دلیل به سرعت در کل پاکستان نفوذ پیدا کرد و به خاطر همین وقتی شهید شد، در کل پاکستان عزای عمومی بود و بعضی از مردم مثل زمانی که عزیزشان فوت می کند ، به نشانه عزاداری ، دو سه روز در خانه غذا نپختند.
شهید در تثبیت اندیشه انقلاب اسلامی و مرجعیت امام در پاکستان چقدر نقش داشت؟
امام در اعلامیه شان مطلبی قریب به این مضمون خطاب به مردم پاکستان می گویند که باید یاد شهید را زنده نگه دارید. من فرزند عزیزی را از دست دادم. هر وقت مردم در حق ایشان شعار می دادند ، می گفت برای من شعار ندهید. رهبر ما امام است. درباره امام شعار بدهید که بت شکن است و بت استعمار را شکسته و به ما یاد داده در مقابل استکبار بایستیم. من حاضرم همه چیزم را فدا کنم ، اما حاضر نیستم ذره ای از خط ولایت منحرف بشوم و لذا در تثبیت خط امام و خط ولایت و مرجعیت امام تلاش بسیار کرد. ایشان از وقتی در نجف بود، مرجعیت را مختص امام می دانست. اگر عکس های آن دوران را ببینید ، مشاهده می کنید که در همه جا پشت سر امام نماز می خواند. در آنجا بود که به امام وصل شد. ایشان در ظرف چهار سال و چند ماه رهبری خود ، اسم امام ، اصل ولایت فقیه ، مرجعیت امام را ترویج کرد.
شهید به خاطر دفاع از ایران ، چقدر مورد طعن مخالفین بود؟
در پاکستان پیروان خط آسید محمد شیرازی ، سازمان امنیت پاکستان ، دولت و سایر مخالفین سعی می کردند به شهید فشار بیاورند ، ولی او چون شخصیت خیلی قوی داشت ، کارهای اینها روی او چندان اثر نداشت و لذا کارهای آنها در میان مردم هم تاثیر زیادی نگذاشت. مداحان در پاکستان خیلی فعال و معروف هستند. جالب اینجاست که اینها شعرهائی درباره امام می خواندند و این بی سابقه بود. مردم هم با شور و هیجان آن اشعار را که مضمونشان این بود که امام ، امریکا و استبکار جهانی را بیرون کرده و فرزند حضرت زهرا (س) و امام حسین(ع) است و یزیدیان عصر را شکست داده ، تکرار می کردند. در زمان شهید این اشعار خیلی رواج پیدا کرده بود. ایشان مداحان را نیز جذب کرده بود که این امر بسیار عجیبی است! فقط این نبود که شهید عارف حسینی درباره امام و انقلاب حرف بزند ، بلکه مداحان هم این کار را شروع کرده بودند.
در مقطعی که شهید عارف الحسینی رهبر شد، روحانیت تا حدی تضعیف و گرایش به سمت صوفی گری و قطب ها و دراویش بیشتر شده بود. شهید تا چه حد توانست جایگاه روحانیت را ارتقاء بدهد؟
در پاکستان مشکلات روحانیت به سال های 60 میلادی می رسد که بعضی ها را متهم می کردند که اینها مقصرین هستند و بعضی ها غالی و شیخی و احسائی هستند. این دو گروه با هم درگیر بودند و بین مردم هم درگیری به وجود آورده بودند. درویش ها به گروه دیگر می گفتند که اینها شیخی و غالی هستند و غلو می کنند و پیروان شیخ احسائی هستند، در حالی که ممکن بود اینها حتی اسم شیخ احسائی را هم بلد نباشند و به اینها می گفتند که خالصی هستند و اسم یک روحانی را می بردند که دارد در پاکستان خط خالصی یا وهابیت شیعی را مطرح می کند. با بالا گرفتن این درگیری ها ، روحانیت خیلی ضعیف شد. مردم دوست دارند در روحانیت معنویت ببینند ، روحانیت ببینند. یک روحانیت خشک که معنویت و ارتباط کامل با خدا نداشته باشد ، در مردم تاثیر ندارد.
شهید حسینی مهم ترین جبنه ای که داشت این بود که واقعا عارف بود ، ارتباطش با خدا ، نماز شب ها و این چیزها در او حقیقی و واقعی بود و برای همین همه را جذب می کرد. من بعضی ها را می شناسم که درویش بودند ، اما عاشق شهید شدند. مردم فقیر و نادار را خیلی دوست داشت و از آنها مراقبت می کرد. طوری با هر کسی برخورد می کرد که او خیال می کرد رابطه خاصی با شهید دارد. الان که شما از من درباره شهید سئوال می کنید ، ممکن است مطالبی را مطرح می کنم که شما تصور کنید خیلی با شهید ارتباط داشته ام. با هر کسی که درباره شهید حرف بزنید ، دقیقا همین طور است. شهید می خواست اعتبار روحانیت در پاکستان بالا برود و به خاطر همین به روحانیون خیلی اهمیت می داد. هر جا که می رفت ، در محله و کوچه ، حتی طلبه ای را که مبتدی بود ، اگر امام جماعت بود ، شهید پشت سرش نماز می خواند تا مردم آن منطقه به آن روحانی بها بدهند. شهید در این زمینه ، بسیار تلاش کرد.
برخورد شهید عارف حسینی با کسانی که او را متهم می کردند که با درویش گری و یا علی مدد مخالف است ، چگونه بود؟
بزرگ ترین مشکلی که ایجاد می کردند این بود که بین مردم مطرح می کردند که شهید مخالف مراتب ولائی و معنوی و عرفانی حضرت علی(ع) است. ایشان هر جا که می رفت و سخنرانی می کرد ، مردم مطمئن و قانع می شدند که این طور نیست. همیشه می گفت با دل و قلب باز و خاطر آسوده ، هر چه سئوال دارید بپرسید. کنار مردم می نشست و با صبر و حوصله جواب همه را می داد. برای وحدت سنی و شیعه خیلی زحمت کشید. مثلا اگر کسی از طرف سازمان امنیت پاکستان می آمد ، ایشان می گفت من حاضرم هر شرطی را که بنویسید ، امضا کنم ، ولی وحدت بین شیعه و سنی و سایر فرقه های اسلامی برقرار شود. خیلی به این امر اهتمام داشت و انصافا بسیاری از مشکلات را در این زمینه حل کرده بود و رهبر بلامنازع پاکستان بود.
با اقوام و طوائف مختلف پاکستان چگونه رابطه برقرار کرده بود؟
رابطه اش با اهل تسنن و علمای آنها خیلی قوی بود ، از جمله با شیخ مثل... رحمان و... که روحانی و سیاسی بود ، تعاملات قوی داشت و آنها به دیدنش می آمدند. با جهاد افغانستان روابط و جلسات و ملاقات های خوبی داشت. وقتی امام می فرمودند وحدت شیعه و سنی واجب است ، شهید می گفت دستور شرعی است و باید انجام بدهیم. من مدتی در بلوچستان بودم و دوستان در آنجا می گفتند وقتی شهید به گندابه بلوچستان آمد ، اصلا راهی وجود نداشت ، ولی مردم همه به دیدن شهید آمده بودند ، ولی حالا که راه و خیابان هم درست شده ، اصلا کسی نمی آید. شهید به همه ایالت ها می رفت و همه جا ارتباط وسیعی با همه اقشار جامعه برقرار کرده بود.
سلفی ها در زمان ایشان تازه پیدا شده بودند و هنوز قدرت زیادی نداشتند. رفتار شهید با اینها چگونه بود که بتواند آنها را هم تعدیل کند!
درباره سلفی ها من دقیقا نمی دانم ، چون آن زمان در ایران بودم. موقعی که به پاکستان می رفتم با آنها مراوده نداشتم ، اما می دانم که شهید در بعضی از جلسات با آقای احسان لی زهیر صحبت هائی داشت ، چون در آن زمان سلفی ها حرکتی علیه ضیاءالحق بودند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 50