ماهان شبکه ایرانیان

برستیغ جهاد فرهنگی و سیاسی (۲)

درنگی در کارنامه علمی شهید سید عارف حسین الحسینی در دوران رهبری شیعیان پاکستان   مبارزه با خرافات   غفلت روحانیت ، دوری مردم از اسلام اصیل و فعالیت های شبانه روزی استعمار ، ضربه مهلکی را به اسلام وارد آورد و باعث شد که خرافات زیادی در بین دین مبین وارد شود و رنگ مذهب به خود بگیرد؛ خرافاتی که نه منطق عقل آن را قبول دارد و نه منطق وحی ...

برستیغ جهاد فرهنگی و سیاسی (2)

درنگی در کارنامه علمی شهید سید عارف حسین الحسینی در دوران رهبری شیعیان پاکستان
 

مبارزه با خرافات
 

غفلت روحانیت ، دوری مردم از اسلام اصیل و فعالیت های شبانه روزی استعمار ، ضربه مهلکی را به اسلام وارد آورد و باعث شد که خرافات زیادی در بین دین مبین وارد شود و رنگ مذهب به خود بگیرد؛ خرافاتی که نه منطق عقل آن را قبول دارد و نه منطق وحی آن را تصویب می نمایند. این خرافات بود که ظاهر مذهب و دین را تشکیل می داد و این مذهب جدید نتیجه فعالیت های بدون خستگی استعمار بود؛ این دین جدید تمام احکام واقعی اسلام را خارج از اسلام قرار داد و رسوم و عادات نازیبا ، اعتقادات مخالف با واقع و جعل احکام برای هوی و هوس های نفسانی و غیره را اصل اسلام معرفی کرد تا اسلام واقعی بدنام شود.
ایشان از همان ابتدا ، این مصیبت عظمی را درک کرد و با یک روش منطقی به مبارزه با این مسئله پرداخت و تا حد توان در سخنرانی ها و درس های خویش به این مبارزه ادامه داد و بطلان این خرافات را با استدلال ثابت نمود.
«پیرپرستی» بزرگ ترین مورد این خرافات است. در جامعه موجود پاکستان «پیرپرستی» رنگ یک مذهب کامل را به خود گرفته و بخشی از مردم به عنوان مرید به خرافات مشغول شده اند. بعضی از این خرافات عمومیت یافته و در بین تمام مردم یافت می شود. البته این پدیده جدیدی نیست ، بلکه با ورود اسلام در قرن هفتم میلادی، «صوفی گری» نیز به شبه قاره هند نفوذ کرده و تا زمان موجود ادامه یافته است.
«پیران» این مکتب برای جمع آوری پول و تامین معاش و تکمیل هواهای نفسانی خویش ، به وسیله اجیران خود چند کرامت و کارهای خارق العاده را جعل و در بین مردم تبلیغ کردند و به تاراج دارائی ها و حتی ناموس معتقدین خویش پرداختند. «پیران» این مزدوران طاغوت ، مردم را از تمام احکام خداوندی معاف کردند و بریءالذمه قرار دادند !ـ ساده لوحان ملت را پیرامون خود جمع کردند و به عبادت الهی ، عنوان ثانوی دادند و به جای آن تعدادی از اوراد و موسیقی را وظیفه این مسلمانان ساده لوح قرار دادند. این راهزنان مکار ، اموال مسلمین و معتقدین بی اندیشه را به سرقت می بردند و برای مخدوش ساختن اسلام ناب محمدی(ص) ، شبانه روز مشغول فعالیت بودند.
شهید عارف حسینی مدت های زیادی علیه این پدیده شوم به مبارزه پرداخت ، اسلام حقیقی را شناساند و با اینکه سختی ها و عداوات های زیادی را تحمل کرد ، ولی به افشای چهره واقعی این سارقین ناموس و عزت ادامه داد و روشنفکری را ترویج کرد ، اندیشه های اسلامی را در صحنه های مختلف زندگی انسان ها گسترش داد و به جامعه ابلاغ کرد که اسلام ناب چند تا رسم خرافی نیست ، بلکه اسلام حقیقی شامل احکام و اصل و فروغ و قرآن و غیره است که منطق وحی آن را امضاء می کند و منطق عقل ،‌آن را با جان و دل می پذیرد.

مبارزه با اختلافات مذهبی و فرقه ای
 

استکبار جهانی از اول در کوشش بوده که برای جلوگیری از اسلام در میان خود مسلمان ها تفرقه و اختلاف ایجاد کرده و از مذاهب و فرق موجود در بین مسلمین استفاده مناسب به عمل آورد. این کوشش ها زمانی به اوج خود رسید که استکبار از دست اسلام و به صورت انقلاب اسلامی ایران، ضربه بزرگی را متحمل شد و به تکاپو افتاد و تصمیم گرفت که انقلاب اسلامی را به هر طریق ممکن از میان بردارد و ازصدور انقلاب نیز جلوگیری به عمل آورد.
دشمنان با قدرت تمام به صحنه آمدند و حداکثر تلاش خود را به کار گرفتند تا چهره اصلی انقلاب برای جهانیان روشن نشود و برای این هدف در کنار فعالیت های دیگر ، برای جلوگیری از صدور انقلاب به تفرقه افکنی در بین مذاهب و فرق مختلف ، چه در داخل و چه در خارج ایران پرداختند تا خود را از خطر اصلی که اسلام بود برهانند ، ولی هدایت امام امت (قدس سره) و رهبران هشیار انقلاب اسلامی ، همان طور که در زمینه های دیگر آنان را ناکام کرده بود، در این مورد هم مانع از موفقیت آنان گردید.
در پاکستان زمینه برای این نقشه ، بیش از کشورهای دیگر آماده بود. دشمن هم از این نقطه ضعف ، اطلاع کامل داشت و بر فعالیت های خود در زمینه ایجاد و گسترش اختلاف ، افزود. او اهل سنت و شیعیان ـ دو مذهب و فرقه بزرگ مسلمین ـ را گرفتار اختلافات شدید مذهبی کرد و در بین خود شیعه هم کوشش های زیادی برای ترویج شیخیت و حتی وهابی گری به عمل آورد. در این فعالیت ها استکبار مثلا یک نفر را اجیر کرد که هم علیه وهابیت و در دفاع از شیخیت و هم بر عکس ، علیه شیخیت و در دفاع از وهابیت کتاب بنویسد!
استکبار در بین چهار مذهب اهل سنت نیز به اختلافات دامن زد و در بین هر فرقه ، چند فرقه دیگر به وجود آورد و در نتیجه اختلاف و تفرقه زیادتر شد. خطبا و اهل منبر تمامی فرق ، علیه یکدیگر بر سر منابر دست به سم پاشی زدند. همدیگر را تکفیر کردند ، به هتک و توهین عقاید همدیگر پرداختند و به مناسبت های مختلف ، اختلافات را بیشتر و شدیدتر نمودند. استکبار برای تحت الشعاع قرار دادن پیام خونین و ضد ظلم محرم الحرام ، این روزها را به تفرقه و اختلاف اندازی اختصاص داد و از این کار دو استفاده کرد: اول این که از اتحاد بین مسلمین به طور مؤثر جلوگیری به عمل آورد و دوم اینکه نگذاشت پیام سرور آزادگان جهان حضرت سیدالشهدا ء(ع) به گوش کسی برسد، زیرا پیام سیدالشهدا(ع) نیز مثل وحدت مسلمین می توانست تمام منافع استکبار را از بین ببرد و او را به خاک مذلتش بنشاند.
استکبار ، مسلمانان را دچار جنگ و تفرقه نمود و خلاء بزرگ فکری و عقیدتی را به وجود آورد. به تفرقه افکنان آموزش داد وآنها را به میدان معرکه فرستاد و این فعالیت های استکبار و مزدورانش تا به حال موجب قتل هزاران نفر از طرفین شده است و مسلمین به خون یکدیگر تشنه شده اند و بدون اینکه بدانند، با حربه هایی به نام مذهب به تخریب ساختمان بزرگ و پرشکوه اسلام پرداخته اند. اینان از اسلام دور گشته و هواهای نفسانی خود را اسلام نامیده اند، زیرا شیاطین بیرونی به کمک شیاطین درونی در حال فعالیت می باشند و صاحبان قدرت پاکستان اگر این آتش ها را خاموش می کردند ، برای قدرتشان خطرناک بود و خود برافزوزنده آن بودند. آنها می خواستند شعله های آن را زیادتر کنند تا در مسند حکومت بمانند این غلامان زرخرید بیگانه با اسلام آن کردند که روی یهود و نصاری را سفید نمودند. اصل تفرقه اندازی را اساس سیاست های خود قرار دادند و برای برکندن ریشه تشیع ، تمام قدرت خود را بسیج نمودند.
در گذشته هم درگیری مذهبی وجود داشت ، ولی چندان قابل توجه نبود تا اینکه ضیاءالحق آمریکائی ، این مزدور «سیا» این کار را وظیفه خود قرار داد و از «کراچی» تا «پاراچنار» و «گلگت» ، امنیت عمومی به آشوب های قومی و مذهبی و فرقه ای مبدل شد. او با کمک ثروت های راهزنان حجاز ، زندگی شیعیان را در پاکستان دشوار نمود و هر روز مسلمانان را هدف این توطئه قرار داد. کوشش های محدودی هم برای جلوگیری از این مسائل انجام گرفت که مؤثر واقع نشد.
شهید مظلوم که پرچمداران بزرگ دعوت مسلمین به اتحاد بود ، به میدان آمد و این توطئه خطرناک استکبار را عیان نمود. او تحت لوای پرچم مباره ، پیام وحدت را فریاد زد و پرچم مبارزه علیه گماشتگان استکبار را برافراشت. وی به عنوان نخستین گام به اتحاد توجه و فواید آن روشن نمود. آن را سرلوحه فعالیت خود قرار داد و برنامه جامعی را برای آن مطرح نمود. این برنامه مواد قابل پذیرش تمام فرق اسلامی را برداشت.
دومین گام ایشان در وادی مبارزه ، معرفی عاملین این مصیبت ها بود و توضیح اینکه چه کسی از این اختلافات و درگیری ها بهره می برد و استکبار جهانی تا چه حد اندازه از آن استفاده می نماید. ایشان طی سخنرانی ها و مصاحبه های خود با بیان محاسن وحدت در یک سخنرانی فرمود: «من شدیدا به وحدت مسلمین معتقدم و کشور پاکستان به وسیله وحدت و یکپارچگی مسلمانان به وجود آمده است ، لذا بقای کشور و امنیت و سلامتی ملی در سایه وحدت میسر است.»
ایشان علاوه بر ادله قرآنی و روانی بر لزوم وحدت ، آن را یک ضرورت عقلانی هم می دانست. ایشان اعلام کرد که استکبار جهانی از اتحاد امت مسلمان هراس دارد ، بنابراین تاب تحمل چنین وحدتی را نخواهد داشت و آن را پاره پاره خواهد کرد و فرمود: «استکبار در طول تاریخ اسلام سیلی خورده ، لذا نمی گذارد که اتحاد مسلمین برقرار شود و باز هم ضربه بخورد. همچنین تشنگان قدرت هم اتحاد ملت را برای قدرت خود خطر محسوب می کنند و از امت می هراسند ، از این رو ، برای نجات خود و حفظ کرسی قدرت به توطئه علیه ملت دست می زنند و در ایجاد آشوب ها و خونریزی ها عنوان اول را به خود اختصاص داده اند.»
ایشان حکومت ژنرال ضیاء را تنها عامل اساسی در ایجاد آشوب و بلواها می دانست ، حکومتی که مرکب از غلامان حلقه به گوش استعمار و استکبار بود. او تصریح کرد که استکبار جهانی برای حفظ نوکران خود چنین بلواهائی را ایجاد می نماید و فقط وحدت است که می تواند ملت را از نکتب ها و بدبختی ها رهائی بخشد.

مبارزه با استکبار جهانی ، به ویژه استعمار آمریکا
 

زمانی که دشمنان انسانیت ، تاراج ثروت های زیرزمینی کشورهای عقب افتاده مسلمان و غیر اسلامی و مستضعف را پیشه خود ساختند، در کشورهای مسلمان با مقاومت های جزئی مسلمین و در کشورهای غیر مسلمان با مقاومت جزئی مستضعفین روبرو شدند ، اما این امر فایده ای نبخشید و استکبار با قدرت بیشتر و نیرنگ زیاد وارد صحنه شد و به چپاول این کشورها پرداخت. کشور پاکستان نیز بعد از آزادی از استعمار طواغیت ، افرادی حکومت را به دست گرفتند که از نام استقلال می لرزیدند و به گمان باطل خویش تصور می کردند بدون وابستگی ، ادامه حیات امکان پذیر نیست و به دیگران نیز القا می کردند که هر کشوری باید به یکی از دو قدرت وابسته باشد و گرنه باید منتظر نابودی خود باشد.
و این مزدوران ، پاکستان را در بدو تولد به صورت لقمه ای گوارا و چرب به کام استکبار سپردند. از آن زمان تاکنون پاکستان نتوانسته از دست مزدوران حلقه به گوش استعمارگران و استکبار جهانی رهائی یابد و اگر در گوشه ای صدای آزادی و حریت برخاست ، با شدت تمام سرکوب شد.
شهید مظلوم عارف حسینی که حلقه ای از زنجیر انقلاب جهانی اسلام به رهبری امام خمینی (قدس سره) بود ، با الهام از رهبر خود ، مبارزات خویش را اساسا علیه استکبار جهانی طرح ریزی کرد و حملات شدید و بی امان خود را علیه دیوصفتان مزدور و اربابانشان ادامه داد. شجاعت و هیبت شهید پشت استکبار را لرزاند. شهید نه تنها در پاکستان که در نقاط دیگر جهان نیز برای منافع استکبار خطری جدی محسوب می شد ، زیرا او با ایجاد هماهنگی با نهضت آزادیبخش جهان ، در پی نابودی استکبار برآمده بود و هدف اصلی اش به آزادی مسلمین محدود نمی شد ، بلکه آزادی مستضعفین جهان را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود. او با قدرت به مبارزه استکبار جهانی ، به ویژه آمریکای جنایتکار و تروریسم دولتی آن ادامه داد و از نهضت های جاری در افریقا، امریکای مرکزی ، لبنان ، فلسطین ، عراق و افغانستان حمایت کرد و مبارزات محرومین تحت ستم در تمام نقاط جهان را تایید نمود.

مبارزه علیه ظلم و استبداد
 

شهید عارف حسینی مبارزه علیه استبداد را عملا از تحصیل خود در نجف آغاز کرد. با سرکارآمدن حزب بعث در عراق، ظلم و ستم افزونی یافت و استبداد ریشه های خود را در این کشور استحکام بخشید. مخالفت هائی جزئی از سوی عده قلیلی از عراقی ها و مسلمانان غیر عراقی مقیم آغاز شد. نام شهید مظلوم نیز در میان مبارزین به چشم می خورد. او علیه حزب بعث فریاد اعتراض بلند کرد و نسبت به این حزب منفور ، تنفر و انزجار خود را اعلام کرد که در نتیجه ، ایشان را هم در کنار دیگر روحانیون با تحمل سختی ها از عراق بیرون کردند.
سپس ایشان به حوزه مقدسه قم مشرف شد. نظام ستمشاهی در آن زمان در ایران نیز بیداد می کرد. وقتی که ظلم و ستم حکومت مزدور و خودکامه در ایران به اوج خود رسید ، ایشان هم در ایران حضور داشت و خود نیز در آن قیام شریک بود. او دوستان خود را نیز علیه نظام فرسوده ستم شاهی تحریک می کرد. این فعالیت ها باعث شد که پلیس مخفی سلطنتی ایران او را مجبور کند که ایران را ترک نماید. البته قبل از این ، پلیس از ایشان خواسته بود. تعهد بدهد در فعالیت های انقلابی شرکت ننماید ولی سرشت مخلوط به مبارزه با ظلم و ستم ایشان باعث شد که چنین تعهدی را امضا ننماید و ترک ایران را بر ترک مبارزه ترجیح دهد.
در کشور محل سکونتش نیز ، ظالمان وجود داشتند و ستم در پاکستان کمتر از ایران نبود، ولی با روشی دیگر و لذا روح مبارز ایشان نتوانست ساکت بماند و با بی تفاوتی زندگی کند و با رسیدن به کشور خود ، علم مبارزه را به دوش گرفت و به مبارزه پیگیر ادامه داد ، در نتیجه مستکبرین و ظالمین با نخستین گام های ایشان در راستای مبارزه ، او را تحت نظر گرفتند.
ایشان در ابتدا به کمک ستمدیدگان منطقه خود پاراچنار و ایالت شمال غربی پاکستان شتافت و فریاد «یا للمسلمین» آنان را اجابت نمود و با آنها همصدا و همدرد شد و در آنجا در مقابله با استبداد مزدوران استکبار مشکلات فراوانی را تحمل کرد. در حالی که مردم مظلوم از شدت ستم ها ، فریاد می زدند و آه و ناله می کردند ، تشنگان قدرت ، در هوس حفظ مسند حکومت بر ظلم و جنایات خود می افزودند. سیاه ترین مقطع استبداد ، حکومت نظامی ژنرال ضیاء ، این دیکتاتور دست نشانده استکبار بود که ظلم و جنایاتش ملت را به ستوه آورده بود. صداها و فریادهای مظلومین زیر فشار عوامل استکبار خفه شده بود. ارتش و نیروهای مسلح به جای اینکه از تمامیت ارضی کشور دفاع کنند به جان مردم بیچاره و مستضعف افتادند و آنان را دشمن خود فرض کردند. خانه های مردم جبهه دشمن و اموال منقول آنان ، غنائم جنگی و ناموس آنان ، اسیر جنگی شناخته شدند! ابرهای تیره آسمان کشور را پوشانده بود. در کشوری آزاد به نام آزادی ، طوفان های سرخ و خون آلود استبداد وزیدن گرفته ، به جای عدالت تازیانه های ستم رواج پیدا کرده بود و به نام اسلام ، کفر ، مسیحیت ، یهودیت و وهابیت ترویج و تبلیغ می شد.
در چنین اوضاعی بود که شهید مظلوم با صدائی رسا ، سرود عدالت و آزادی سرود و ملت خود را تسلی داد ، به کمک آنان برخاست ، گریه ستمدیدگان را به تبسم و لبخند مبدل ساخت ، تو خالی بودن طبل استبداد نظامی را فاش ساخت و ظلم و استبداد را به مقابله طلبید. در نتیجه پی ریزی مبارزه ، هزاران دردمند با ایشان همراه شدند و چنین بود که جبهه وسیعی علیه استبداد در کشور ایجاد گردید.
علامه عارف حسینی که پیرو عدالت و فرزند شهید عدالت حضرت علی بن ابیطالب(ع) بود ، پاداش عدالت خواهی را دریافت و از محراب عبادت به دعوت «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک» با رضایت تمام و در حالی که حق هم از وی راضی بود ، در صف عبادالله وارد شد ، در جنت معلی اسکان یافت و در کنار اجداد طاهرینش با آرامش خاطر به حیات نو پرداخت و به نسل های آینده بازماندگان و یتیمان ملت نشان داد که پیام حسین بن علی (ع) امروز هم می تواند سرچشمه تلاش های مبارزین در راه حق قرار بگیرد که فرمود: «انی لااری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین لا ابراها.»
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 50
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان