درنگی در کارنامه علمی شهید سید عارف حسین الحسینی در دوران رهبری شیعیان پاکستان
اگر چه زندگانی گران بهای شهید بزرگوار سراسر مبارزه و جهاد در راه خدا بود و هر لحظه عمر پربرکتش در راه ریشه کن نمودن ظلم و ستم و به اهتزاز در آوردن پرچم اسلام، سپری شد؛ ولی با یک نگاه اجمالی می توان زندگی ایشان را به چند مرحله تقسیم نمود.
در هر مرحله مشکلات جدیدی پیش آمده و در هر قدم موانع نوینی بر سر راه بود. ایشان قبل از تصدی مقام رهبری ، طبق طبیعت مبارزاتی خود ، مشغول مبارزه بود ، ولی بعد از رسیدن به رهبریت بار مسئولیت چندین برابر و پیمودن راه مشکل تر گردید.
او در برابر هر مسئله بزرگ و کوچک که علیه مصالح اسلام بود ، قیام مستمر داشت و زندگی خود را وقف سربلندی انسانیت و سرافرازی اسلام کرده بود. این خدمات صادقانه به جامعه و اسلام ، مبین صلاحیت های درونی او بود و از بررسی مبارزات دقیق علیه مشکلات ، ژرف نگری ایشان نیز ظاهر می گشت.
قسمت بزرگ حیات پربرکتش در مبارزات سپری شده است. همین آبدیده شدن در کوران مبارزات ،موجب شد که رهبری جامعه شیعیان را به دست بگیرد و آن را بر صراط مستقیم استوار نماید. او نه فقط راه برای ملت روشن نمود که خار و خس های سر راه را نیز با تلاش های مبارزاتی شبانه روزی نابود ساخت. مبارزه اش محدوده خاصی نداشت ، بلکه مبارزه علیه فسادهای اخلاقی و فرهنگی و مشکلات معنوی و مادی بود و در عین حال به حل بنیادین مسائل سیاسی جامعه نیز همت می گماشت.
دو عامل می تواند بصیرت و بینش یک شخص در مورد استعداد و صلاحیت رهبری را مشخص نماید:
1. تشخیص و تعیین هدف معین.
2. شناخت موانع موجود در راه این هدف و درصدد مبارزه با آن.
علامه شهید این دو خصوصیت را در حد بالائی دارا بود ، لذا به رهبری ملت بزرگ پاکستان برگزیده شد. او رهبر انقلاب جهانی اسلامی حضرت امام خمینی (قدس سره)را برای خود در امور رهبری ، الگو و اسوه و هدف امام را هدف خود قرار داد و مبارزه شدید خود را علیه ظلم و ستم ، استبداد و استثمار و جهالت و بی سوادی و وابستگی به بیگانگان پی ریزی نمود. ایشان با اینکه رهبری مکتب خاصی را به عهده داشت ، آزادی و نجات تمام امت اسلامی و یا بهتر بگوئیم تمام مستضعفین و محرومین و پا برهنگان روی زمین را هدف خود قرار داده بود و با تمام وسایل و امکانات خود به سوی این آرمان بزرگ حرکت می کرد. او در شناختن مشکل و حل آن به نحو احسن و تشخیص دشمن و انتخاب روش های مقابله و مبارزه با آن کم نظیر بود. نه از دشمن غافل شد و نه درباره اش مبتلا به حسن ظن بود چون :«المؤمن کیس فطن».
با استفاده از این کیاست و ذکاوت خدادادی از حربه ها و توطئه های دشمن آگاه بود. دشمن از هر راهی که برای ضربه زدن به اسلام و ملت وارد می شد ، او در همان راه خود را سپر بلای اسلام و ملت می نمود و می شود گفت که موارد مبارزاتی او نه کمتر از توطئه های دشمن که بیش از آن بوده است ، در عین حال که سلسله مبارزات او هیچ وقت دچار خلل نشده است. رهبر مستضعفین جهان ، حضرت امام امت این عقیده را پخته تر کرد.
آواره گردیدن از حوزه علمیه نجف و اخراج از حوزه علمیه قم که به علت این خصیصه مبارزاتی انجام گرفته بود، نتوانست تاثیری منفی بر روحیه عالی او وارد آورد ، بلکه او رادر دفاع از مکتب استوارتر کرد. وقتی که او با چشم خود دید که ملت مظلوم پاکستان مثل دیگر ملل مظلوم در آسیاب ستم استکبار در حال خرد شدن است ، احساسات ملی اسلامی اش شعله ور شد و روش مبارزه جدیدی را برگزید.
زمانی بود که آخوندها اسلام را از دشمنان پنهان می کردند. و زمانی هم آمد که دشمن در حال خوف و هراس ، به جستجوی پناهگاه برآمد تا اینکه کفر و استکبارـ این دشمن طبیعی اسلام ـ لباس ذلت و رسوائی به تن کرد و در مقابل صدای مظلومین ، تاب مقاومت را از دست داد و از در نفاق و بزدلی وارد شد و تصمیم به برداشتن این مبارز یکتا و یکه تاز میدان اعتماد علم و عمل و این مرد عقیده و جهاد از حیطه منافع خود گرفت، با این پندار باطل که شاید وحشت و هیبت به وجود آمده از وجود این بزرگمرد ، پایان پذیرد و حرکت سنگ های منحوس آسیاب ظلم و وحشی گری تا مدتی استمرار پیدا کند.
دشمن به خیال واهی خود فقط جسم و جسد مؤمنان را متحرک و محرک می پندارد و گمان می کند که با آزاد شدن «مرغ باغ ملکوت» از «قفس تن» ، خطوط و راه های ترسیم شده آنان از بین خواهد رفت ، در حالی که یک رهبر و پرچمدار از پیروان اسلام و قرآن ، وقتی در راه هدف خود جان می بازد ، هزاران نفر دیگر جایش را می گیرند و روح مبارزه آن پرچمدار شهید در رگ و پی تمام همقطاران و همرزمانش جریان می یابد. یک مجاهد ، جان را با خدا سودا می کند و یک ملت مجاهد به وجود می آید و تمام اوصاف رهبر خود را در وجود خود پذیرا می شود. طبق همین قانون ازلی اسلامی ، بعد از شهادت علامه شهید ترویج هدف او بیش از پیش انجام پذیرفت و فعالیت های مبارزاتی اش برای مبارزات ملت به صورت الگو درآمد و ملت شریف ، متعهد شده است که تا آخرین نفس راه پرچمدار خود را ادامه دهد و اهدافش را دنبال کند و آرمان هایش را جامه عمل بپوشاند. ان شاءالله.

مواردی از مبارزات شهید
مبارزات شهید عارف حسینی عمدتا علیه ناسیونالیسم ملی گرائی، خرافات وارد شده در دین مبین اسلام ، تفرقه های مذهبی و قومی ، استکبار جهانی ، ظلم و خودکامگی ، ارزش های ضد فرهنگ ، غرب و غرب زدگی ، جهالت و بی سوادی ، تحجر و ارتجاع ، وهابیت و صهیونیسم ، کمونیسم و سوسیالیسم شرق و کاپیتالیسم و سرمایه داری غرب بود.
مبارزه با ناسیونالیسم و ملی گرائی
شهید عارف حسینی در حوزه علمیه قم در کنار درس و تدریس ، به دستور رهبر خویش حضرت امام امت(قدس سره) گام به میدان مبارزه عملی علیه شاه ملعون گذاشت و به جرم این فعالیت ها ، ساواک جهنمی که محافظ تاج و تخت و در واقع محافظ منافع امپریالیسم جهانی بود ، او را مجبور به ترک قم کرد. او به زادگاه خود «پاراچنار» مراجعت نمود و طبیعتا این منطقه را برای سکونت و خدمت به اسلام انتخاب نمود وی در کنار تدریس در مدرسه جعفریه پاراچنار ، به تبلیغ و ارشاد مردم محروم آن منطقه دست یازید و با حس محرومیت شدید مردم ، به فعالیت های گسترده علمی فرهنگی و سیاسی پرداخت.
او که در میان مردم منطقه ، محبوبیت شایانی به دست آورده بود با چشمان تیزبین و بینش عالی خود دریافت که جامعه مبتلا به امراض مهلکی همچون فقر و محرومیت ، دوری از فرهنگ و بی سوادی ، رسوم جاهلی و حکومت عملی ملاکین و خوانین مزدور نظام فرسوده قبایلی و اهلی است که ریشه های جامعه را سست ، نظام اجتماعی را مختلف و آینده اجتماع را ، مخدوش و مبهم ساخته است و همچنین به این نتیجه رسید که بزرگ ترین بدبختی جامعه آن منطقه ـ که اکثرا شیعه هستندـ ملی گرائی و ناسیونالیسم که روزنه امیدها را کاملا مسدود نماید و موجب درگیری های فرقه ای می گردد. شهید عارف حسینی به فضل و عنایت خداوند متعال این مرحله را ـ با مبارزات پیگیر خویش ـ به خوبی طی کرد و ریشه بدبختی ها ـ یعنی ناسیونالیسمـ را اولین هدف خود قرار داده و تصمیم به انهدام آن گرفت.
در مناطق شمالی و شمال غربی ایالت سرحد پاکستان نظام ایلی و قبائلی حاکم است و مناطق نیمه آزاد به حساب می آیند. در این مناطق حکومت دخالت زیادی ندارد. مردم این مناطق ، در عین آزادی خواهی ، به حکم انسان بودن ، نیازمند اجتماع بودند و هر اجتماعی نیز برای بقای خود نیازمند قانون است. بعضی مناطق وحدت در زبان و در برخی مکان ها ایل و قبیله و یا حدود جغرافیائی موجب تشکیل یک جامعه انسانی و در جاهای زیادی وحدت در مذهب و ملیت باعث تشکیل یک جامعه جداگانه ای می شود. هدف تمام این عوامل ، فراهم کردن یک قدر مشترک در بین انسان ها و ایجاد جامعه ای انسانی است ، ولی هر یک از اینها به تنهائی برای تشکیل جامعه دلخواه یا کافی نیست و یا اصلا نمب تواند سبب تشکیل چنین جامعه ای شوند که ممکن است موجب تفرقه انسان ها نیز گردد. این مسئله در عمل به اثبات رسیده است. تا به حال این عوامل در موارد زیادی نه فقط نتوانسته اند تمام انسان ها را در مرکزی واحد گرد هم آورند که هر یک نقش مهمی نیز در ایجاد دوری و از هم پاشیدگی انسان ها بازی کرده اند. در واقع تمام این فرضیه های مطرح شده برای تشیکل جوامع ، حربه های خوب و موثرتری در دست استعمار و استبکار برای سرگرم کردن مردم بوده و این قدرت های طاغوتی از این عوامل در راستای محافظت از منافع خود بهره های فراوانی برده اند. این قدرت های اهریمنی جنایتکار و تبهکار با استفاده از این عوامل، نه تنها انسان ها را دشمن یکدیگر ساخته اند، بلکه آنان را از خدا و انبیاء و مصلحان حقیقی نیز دور و جدا نموده اند.
این بیماری مهلک مثل جاهای دیگر در مناطق شمال غربی پاکستان نیز قویا بر سرنوشت مردم حاکم بوده است. محافظان منافع شخصی و فرصت طلب ها ، دشمنان کشور ، دشمنان اسلام برای از بین بردن و از هم گسیختن هماهنگی ملی و مذهبی مردم ، اصطلاحات فریبنده ای همچون ناسیونالیسم را به کار می برند. این جنایت پیشگان ، فقر و محرومیت ، احساس حقارت و خود کم بینی ، عدم وجود قانون و نظم را دستاویز قرار داده و بدون اینکه به چاره آن برخیزند ، مردم این مناطق را دچار بیماری ناسیونالیسم نموده اند. استعمار از نظام های قبایلی به بهانه احیای تشخص ملی مسلمانان ، استفاده نموده و سعی کرده آنان را به بیماری خطرناک ملی گرائی دچار سازد. برای رسیدن به این هدف شوم ، اختلافات زبان را در کنار اختلافات در حال افزایش قومی و نژادی قرار داد.
استعمار با بیرون کردن حس شهروند پاکستانی بودن از فکر ناسیونالیست ها ، امتیاز مسلمان بودن را نیز از آنان سلب کرد. استعمارگران و ناسیونالیست ها برای ایجاد «پشتونستان» شعار یک حکومت جداگانه را سر دادند و احساس «اول پشتون» بعد «مسلمان» بودن به مردم القا شد.
انسان هائی که احساسات کاملا اسلامی داشتند، آهسته آهسته آنرا به فراموشی سپردند و شعار ملی گرایی و قومیت را جایگزین آن نمودند و در دام ناسیونالیسم گرفتار آمدند. حوادث و اوضاع موجود در داخل کشور و فرمان ها و قضاوت های انجام شده از طرف دولت در موارد مختلف ، به پیشرفت نهضت ناسیونالیسم کمک کرد و مردم مسلمان به دره هولناک و تاریک ملی گرائی سقوط کردند و چیزی به نام اخوت و برادری اسلامی دیگر وجود خارجی نداشت و تشکیل یک جامعه اسلامی در بین این مردم غیر متصور گردید. در چنین اوضاعی یک عکس العمل قوی ضروری بود تا طوفانی ملی گرائی را خاموش کند و مردم مظلوم از دستش نجات پیدا کنند و عقاید مردم بر اساس اسلام استوار گردد.
شهید عارف حسینی در آغاز فعالیت های سیاسی مذهبی خود ، مبارزه با این مرض را به عهده گرفت و تمام هم و غم خود را وقف از بین بردن ملی گرائی نمود و بذر برادری را در دل های مردم مظلوم کاشت. گرگ صفتان ناسیونالیست دیروز و روبه صفتان مزدور امروز که می خواستند از این فرصت به دست آمده از در مناسب وارد شوند و از احساسات در حال افزایش وحدت و برادری مردم ، دوباره به نفع استعمار استفاده نمایند، آنها را از بازی کردن بیشتر با سرنوشت مردم بر حذر داشت و ملت را نیز با این خطر نوین و جدید آشنا نمود و این را نیز به همه مردم تفهیم کرد که این نهضت جدیدی است که منافع سیاسی استعمار را تامین می کند و گردانندگان آن نیز دشمنان اسلام هستند و می خواهند اجتماع اسلامی شما را از هم بگسلند.
او نه تنها دشمنان مرئی و نامرئی را به مردم معرفی نمود که در ایجاد وحدت اسلامی نیز رسالت خود را به خوبی ایفا کرد و فرمود: «ای مردم اختلافات رنگ و نژاد را فراموش کنید و به نام اسلام متحد شوید و با همراهی و اخوت اسلامی ، زندگی اجتماعی خود را بگذرانید تا توطئه هائی که علیه مردم و کشور پاکستان طرح ریزی می شود ، با اتحاد شما نقش بر آب شوند»
او تعلیمات قرآنی و الهی را الگوی خود قرار داد و در کندن ریشه های منطقه ای زبانی و قومی و گردهم آوری ملت در زیر پرچم پرافتخار اسلام ، سعی فراوان نمود. او برای تحصیل این هدف در مسائل مختلف زندگی روزمره مردم شرکت جست و اهداف استعمارگران و روش های نجات از آن را روشن نمود. جوان ها را با تعلیمات الهی آشنا نمود و در دل و روان آنان اسلام را جایگزین احساسات قومی کرد و مضرات ملی گرائی را خاطر نشان نمود و آن را باعث دوری از اسلام معرفی کرد. در این راستا ایشان با جبهه ای از افراد سودجو و مقام پرست روبرو شد و رنج های زیادی را متحمل گشت ، ولی در رسالت الهی خویش نترسید و نلرزید و استوار ماند و برای هدف خویش از مبارزه حق طلبانه دست بر نداشت.
شهید علاوه بر این اهداف ، نهضت های مختلف ناسیونالیستی را توضیح داد و ماهیت ضد اسلامی این نهضت را که در تمام مناطق کشور علیه اسلام جریان داشت ، تبیین نمود و فرمود: «کشور عزیز ما را توطئه های سازماندهی شده و حساب شده با ترویج سیاست های آن چنانی اختلاف مذهب ، تعصبات ایالتی و قومی مبتلا به جنگ های داخلی کرده و برای جلب رضایت اربابان خارجی خود برادر را به جان برادر انداخته اند.»
ایشان به التماس از مردم می خواست که وحدت و یکپارچگی خود را در پرتو توحید حفظ کنند و این را به اثبات رساند که اسلام قدرت این را دارد که نه تنها یک ایالت و استان و یا یک کشور که تمام جهان را زیر پرچم خود گرد هم آورد و متحد نماید یک جامعه انسانی جهانی را تشکیل دهد. نتیجه زحمات شهید را می توان امروزه به صورت حس قوی مسلمانی و یکتاپرستی در بین مردم مشاهده کرد.
در ایالت«سند» وقتی حس ملی گرائی به درگیری های خونین مبدل شد و مردمان بی گناه زیادی جان و ناموس و اموال خود را از دست دادند ، شهید فرمود: «در نزد ما این حقیقت مثل روز روشن واضح و روشن است که برای برادران ما در شهر عظیم کراچی هیچ اختلاف زبانی و مذهبی و طبقاتی وجود ندارد و آنچه امروز مشاهده می شود ، در اثر توطئه های استعمار است که در جریان می باشد. در عصر سیاست و تاریک استبداد و دیکتاتوری ، به مردم مظلوم جنایت ها و ظلم های زیادی شده و خون های مظلومان توسط استبدادگران زالو صفت مکیده شد. در چنین شرایطی بود که مردم مظلوم و ستمدیده ای را که هر پرتوی را پرتو امید تصور می کنند، با توطئه ای دیگر به نام رهائی از ظلم و ستم ، به بیماری ناسیونالیسم دچار نمودند و مردم ایالت «سند» که مزه استبداد نظامی ضیاء را بیشتر از دیگر مردم چشیده بودند ، به عنوان اولین شکار در این دام خطرناک گرفتار آمدند و این عامل خطرناک را به عنوان «عنصر نجات» خویش پذیرفتند!
سودجویان و فرصت طلبان آن را شعله ور کردند و این عامل خانمان برانداز در این ایالت مظلوم به اوج خود رسید. مفهوم آزادی با ملی گرائی اشتباه و هر دو با هم یکسان پنداشته شدند. همین شرایط در بزرگ ترین شهر و مهم ترین بندر پاکستان (کراچی) نیز حاکم بود که تعداد قومیت ها در این شهر شاید مساوی با تعداد ساختمان های آن باشد. در این راه از محرومیت ها و فقر و بدبختی ها استفاده فراوانی شد و این شهر میلیونی دچار آشفتگی و هرج و مرج گردید. صدها نفر جان خود را از دست دادند. املاک و دارائی های مردم یا دچار حریق شد و یا به تاراج رفت. درگیری های قومی مهاجرین (که بعد از تجریه پاکستان به این کشور مهاجرت نموده اند) با سندها ، مهاجرین باپتان ها (پشتو زبان) و مهاجرین با پنجابی ها در اکثر شهرهای بزرگ ایالت «سند» با قدرت آغاز شد و آن شد که در بین یک ملت مسلمان قابل تصور نبود و نیست. برادر سینه برادر را هدف شمشیر و دشنه قرار داد و مسلمان ، سینه مسلمان را با نیزه شکافت. بندگان خدای واحد جسم همدیگر را با تیر و گلوله سوراخ سوراخ کردند و جوی خون روان شد و در نتیجه ، وحدت امت محمدی(ص) دچار دوری ها و تفرقه شد.
شهید مظلوم که پرچم مبارزه با چنین مصائبی را بر دوش می کشید ، در چنین اوضاع آشفته ای طی سخنرانی ها و خطبه ها ، علل و اسباب این بدبختی ها را تشریح کرد. از مناطق آسیب زده بازدید به عمل آورد و دشمنان اسلام را کارگردان این فجایع معرفی نمود و فرمود: «گماشتگان استعمار برای بقای حکومت و کرسی خود به چنین خونریزی ها دست زده و ملت مظلوم را قتل عام می نمایند» وی افزود: «اگر غده سرطانی ملی گرائی در این ملت باقی بماند و روند رو به فزونی دوری از اسلام هم به همین منوال پیش برود ، شاید برای ما نتایجی بدتر از این را نیز داشته باشد.» ایشان در ادامه فریاد اعتراض سر داد و سفارش بازگشت به خویش را به گوش طبقات مختلف جامعه رساند و به سردمداران نهضت های قومی ایالت پنجاب و بلوجستان نیز توصیه کرد که به خود آمده و به جای حفظ تشخص قومی ، تشخص اسلامی خودرا حفظ نمایند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 50