گفتاری در مبانی و رویکردهای تحول و نگاهی به آسیب شناسی آن
چکیده: درک دقیق مفهوم تحول در حوزه های علمیه در گروی توجه به سمت و سوی آن است . با این حال ، در یک تعریف عام و کلی ، تحول را می توان متناسب سازی وضعیت حوزه در جنبه های مختلف با بایسته های دنیای جدید و اقتضائات آن دانست.
سه مبنا برای تحول می توان در نظر گرفت : اول آنکه هر گونه تحول و نوآوری در حوزه باید منشأ و ریشه ای دینی داشته باشد . دوم آنکه تحول گرایی نباید به گونه ای درگیر نوآوری شود که سنت را عملا تحت الشعاع قرار دهد و سوم آنکه نباید آن قدر به سنت ها پایبند بود که جلوی هر گونه حرکت ابتکار و خلاقیت گرفته شود.
ذیل نگاهی علاقه مند به شناسایی زمینه های تحول در حوزه می توان از چهار دیدگاه که منشأ ایجاد تحولاتی در حوزه بودند به عنوان تبار تحول در حوزه علمیه یاد کرد. البته این دیدگاه ها را می توان یک تبار واحد خواند. این چهار دیدگاه عبارتند از اندیشه های تحول خواهانه حضرت امام (ره) ، مقام معظم رهبری (مدظله العالی)، استاد شهید مطهری(ره) و آیت الله شهید دکتر بهشتی(ره).
مفهوم تحول
در ابتدا لازم است مراد خود را از مفهوم «تحول» مشخص سازیم. پر واضح است که تحول به معنای مطلق«دگرگونی و از حالتی به حالت دیگر تبدیل شدن» نمی تواند بیانگر تعریف مطلوبی برای «تحول در حوزه» باشد؛ یعنی نمی توان مراد خود را از تحول در حوزه ، مطلق دگرگونی دانست بلکه لازم است تحول و دگرگونی جهت و سمت و سوی خاصی داشته باشد. این سمت و سو را مؤلفه هایی نظیر «اهداف» ، «وظایف و رسالت های حوزه» و مانند آن مشخص می کنند. بنابراین در یک تعریف عام و کلی ، می توان گفت که مراد از تحول در حوزه ، «متناسب سازی وضعیت حوزه در جنبه های مختلف ، با بایسته های دنیای جدید و شرایط هموار نو شونده است .»
در تعریف فوق مراد از «حوزه» عرصه های مختلفی نظیر «نظام آموزشی» ، «نظام تبلیغی» ، «ساختار» و دیگر ارکان و ابعاد حوزه است و مراد از «دنیای جدید» ، هم در «مقیاس داخلی» است و هم «مقیاس جهانی». مقیاس داخلی بدین معنا که با توجه به شرایطی که برای حوزه های علمیه در نظام جمهوری اسلامی پدید آمده است، چه ظرفیت های و بایستگی هایی برای تحول و دگرگونی پدید آمده است و مقیاس جهانی هم به معنای رصد کردن ظرفیت و بایسته های تحول با توجه به شرایط و ظرفیت های به وجود آمده جهانی است.
مبانی تحول:
روشن شدن «مبانی تحول در حوزه» مبتنی بر تعریفی است که از حوزه ارائه می شود. اگر حوزه به عنوان «نهادی» اجتماعی در نظر گرفته شود، آن را باید در کنار دیگر نهادهای اجتماعی به عنوان یک نهاد و سازمان دید و تحولات در آن را رصد و هدایت کرد؛ ولی از آنجا که حوزه نهادی برآمده از دین است که شأن و کارکرد اصلی آن تبیین و دفاع از آموزهای دینی است ، طبیعتا باید آن را از دیگر نهادها وسازمان های اجتماعی و عرفی جدا کرد. بدیهی است که اگر چنین تعریفی از حوزه ارائه شود ، باید مبانی تحول آن را در همان سرشت دین و آموزه های وحیانی جست و جو کرد.
در مجموع می توان از سه مبنا برای تحول در حوزه سخن راند:
1. مبنای اول آنکه هر گونه تحول و نوآوری در حوزه منشأ و ریشه ای دینی داشته باشد؛ بدین معنا که در هر حرکت جدیدی در حوزه ، مشخص شود که منشأ دینی آن کجاست و مستند به کدام آموزه دینی است .
2. مبنای دوم آن است که نباید به گونه ای درگیر تحول و نوآوری شد که سنت به کلی تحت الشعاع قرار گیرد. به عبارتی دیگر نباید دچار پدیده «معاصرزدگی» شد.
3. مبنای سوم آن است که نباید آن قدر به سنت ها پایبند بود که جلوی هر گونه حرکت، ابتکار و خلاقیت را بگیرد.توضیح آنکه بعضی سنت ها دیرپا و جاودانه هستند و نباید تغییر کنند.
در مقابل بعضی دیگر از سنت ها محصول شرایط و برآمده از بایستگی های زمان و مکان هستند. بنابراین نباید بر حفظ آنها تعصب داشت. نکته مهم آنکه باید میان این دو نوع سنت تفکیک صورت پذیرد.
رویکرد های تحول:
برای ایجاد تحول مطلوب ، ضروری است در یک فضای «مدیریت کلان» و «استراتژیک» به مسائل نظر افکنده شود. اگر «نوآور» در چنین فضایی قرار داشته باشد، ناچار است که نگاهش را معطوف به آینده کند و صرفا به «گذشته» و حتی زمان «حال» اکتفا نکند. وقتی جهت نگاه به سمت گذشته و حال باشد ، طبیعتا انسان نگاهی آسیب شناسانه دارد و سعی می کند بر اساس معیارهایی خاص به آسیب شناسی از چنین وضعیت هایی بپردازد. این در حالی است که نگاه آسیب شناسانه برای ایجاد تحول و نوآوری کافی نیست بلکه باید نگاه معطوف به آینده باشد و باید مدنظر قرار دادن آینده ، تحولات را ارزیابی و ساماندهی کرد.
ذیل رویکردی استراتژیک می توان برای تحول در آینده چهار رویکرد تصور کرد:
1. رویکرد«ادامه حیات» : بر اساس این رویکرد ، آینده به همراه ویژگی ها و اقتضائاتی که دارد ، مورد پیش بینی قرار می گیرد . سپس برای مصون ماندن از پیامدهای منفی ای که در آینده امکان گرفتار شدن در دام آنها وجود دارد ، برنامه ریزی می شود. در این رویکرد باید خود را به گونه ای در مسیر موج تحولات قرار داد که آسیبی متوجه ما نشود.
به عنوان نمونه اگر ذیل تحلیل شرایط و ویژگی های آینده مشخص شود که جریان های فکری ، اندیشه ای و فرهنگی خاصی در سطوح مختلف ملی ، منطقه ای و جهانی به وجود می آیند یا تقویت می شوند که خطری برای حیات اندیشه های اسلامی محسوب می شوند ، تجویز رویکرد حاضر آن خواهد بود که باید به سمت تحول هایی رفت که ما را از این خطرها مصون می دارد.
2. رویکرد «بهتر زیستن» : بر اساس این رویکرد، نه تنها باید ادامه حیات داد بلکه یک مرحله به جلوتر رفت و به فکر بهتر زیستن بود؛ بدین صورت که با تحلیل شرایط و مقتضیات آینده ، به فکر استفاده بیشتر و بهینه از شرایط و مناسبات آینده در راستای تقویت و موقعیت خود بود . در این رویکرد باید در مسیر موج تحولات قرار گرفت و از آن بیشترین بهره را برد.
3. رویکرد«اثرگذاری بر دیگران» : این رویکرد یک مرحله پیشرفته تر از مرحله دوم است ؛ چرا که در این رویکرد باید به فکر این بود که چگونه می توان در شرایط آینده ، نقش و اثر گذاری خود را تقویت کرد.
4. رویکرد «ساختن آینده» : بر اساس این رویکرد باید پس از شناخت شرایط و ظرفیت های آینده ، عزم ما متمرکز بر ساختن آینده شود ؛ آن هم به گونه ای که مطلوب نظر ماست.
به اعتقاد بنده چنین رویکردی (رویکرد چهارم) به تحول ، می تواند به ارتقا و پیشرفت حوزه های علمیه کمک کند؛ چرا که ذیل این رویکرد است که حوزه ، به عنوان یک نهاد آینده ساز، ایفای نقش می کند و به عنوان یک کانون فکری ، علمی و دینی ، توان موج آفرینی در جهان را پیدا می کند. همچنین بر اساس چنین رویکردی است که حوزه می تواند با اتخاذ موضعی فعالانه و نه منفعلانه ارائه دهنده نگاهی مبتکرانه و نوآورانه در عرصه جهانی باشد.
آسیب شناسی تحول:
ایجاد تحول در حوزه های علمیه را می توان از منظرهای گوناگون ، آسیب شناسی کرد. ذیلا به چند مورد از آنها اشاره خواهد شد .
1. ریشه دار نبودن مدیریت تحول:
اولین مساله ای که می توان از آن به عنوان یک آسیب برای تحول در حوزه های علمیه یاد کرد، ریشه دار نبودن مدیریت تحول در حوزه های علمیه است . هر چند در طول تاریخ حوزه های علمیه ، حرکت هایی از سوی بعضی بزرگان برای ایجاد تحول در حوزه های علمیه صورت گرفته است؛ ولی از آنجا که چنین حرکت هایی منجر به شکل گیری یک تجربه متمرکز شایسته و قابل توجه در زمینه تحول نشده ، نمی توان از آنها به عنوان پیشینه ای قابل توجه یاد کرد. این عدم تجربه می تواند افراد را در مقام مدیریت تحول با مشکل روبه رو کند. طبعا این یک آسیب است که باید حوزه در مقام ایجاد تحول به آن توجه کافی داشته باشند.
2. عدم شناخت دنیای معاصر :
دومین آسیب آن است که شناخت حوزه از دنیای بیرونی در عرصه های «ملی» ، «منطقه ای» و «بین المللی» مدون ، سنجیده و روش مند نیست.
معلوم نیست که تا چه اندازه شناخت حوزه های علمیه از دنیای معاصر واقع گرایانه و واقع بینانه باشد.
اهمیت شناخت فضای ملی در آن است که هم اکنون این فضا آکنده از پرسش های دانشجویی ، جریان های علمی ، فکری و فرهنگی ، عرفان های کاذب و انبوهی از مطالبی از این دست است . لازم است چنین فضایی توسط حوزه و نیروهای حوزوی شناخته شود تا بتوان تحول را بر اساس شناخت واقعی آنها مدیریت کرد.
یکی از وجوه اهمیت شناخت دنیای معاصر در سطح منطقه و جهان اسلام را می توان در این مساله دانست که هم اکنون منطقه و جهان اسلام تشنه معارفی هستند که از سوی حوزه تولید می شود. بر این اساس لازم است افکار و اندیشه ها و همچنین نیازهای منطقه ای را شناخت .
شناخت دنیای معاصر در سطح جهانی نیز از این جهت حائز اهمیت است که هم اکنون در عرصه بین الملل ، در زمینه های مختلف فکری و اندیشه ای ، خلاءهای فکری و اندیشه ای قابل توجهی وجود دارد. همچنین در زمینه های مختلف از جمله مدیریت جهانی ، کاستی هایی وجود دارد که اندیشمندان را به سوی یافتن الگوهای بدیل و جانشین سوق داده است .بر این اساس لازم است نیازها و اقتضائات دنیای جدید در عرصه بین الملل نیز شناخته شود.
3. شتاب زدگی:
سومین آسیب تحول در حوزه های علمیه پدیده «شتاب زدگی» است. توضیح آنکه حوزه به اندازه قدمت تاریخی خود ، از استواری برخوردار است . بنابراین هر گونه اقدام جهت ایجاد تغییر یک رفتار در آن ، زحمت و تلاش زیادی می طلبد. به همین جهت اگر در این زمینه شتاب زده و نسنجیده عمل بشود ، امکان دارد تنش به وجود آید و برای مجموعه مشکل آفرین گرد. بر این اساس لازم است با احتیاط و دقت عمل کامل حرکت به سمت تحول صورت گیرد. یکی از بهترین راه ها آن است که اینچنین اقداماتی با هماهنگی ، همنوایی و
همراهی مراجع عظام صورت گیرد.
4. ناآشنا بودن با روش های تحول
چهارمین آسیب ، عدم آشنایی با روش های مدیریتی موجود و روش های تحول است . تحول یک امر دستوری نیست تا بتوان با دستورالعمل های مختلف آن را محقق کرد؛ بلکه تحول امری است زائیده دانش و علم. بنابراین در تحول گرایی باید از دستاوردهای علوم بهره برگرفت.
بدیهی است که این به آن معنا نیست که روش های علوم در زمینه تحول و مدیریت به صورت دربست پذیرفته شود و تلاشی در راستای بومی سازی آنها صورت نگیرد؛ بلکه صحیح آن است که اگر قرار است تغییری در روش ها صورت گیرد، آن تغییر باید روشمند و علمی باشد.
5. فقدان نگاه مشارکتی در تحول
تحولات کلان را نمی توان بر اساس نظرات تنها چند نفر معدود (هر چند نخبه) به انجام رساند ، بلکه باید با مشارکت همه نخبگان و بلکه همه دست اندرکاران و صاحبان نقش صورت گیرد. چرا که اگر در این زمینه اکثریت حضور نداشته باشند و مشارکت نکنند ، طرح تحول را از آن خود نمی دانند و باید برای همراه سازی آنها هزینه های زیادی کرد که معلوم هم نیست به نتیجه مطلوب برسد.
ایجاد تحول در حوزه نیز از این قاعده مستثنا نیست . حوزه در زمینه تحول باید با مشارکت و حضور تمام کسانی که با حوزه در ارتباط هستند به ایجاد تحول اقدام کند.در این راستا لازم است حتی مخاطبان حوزه نیز از جریان تحول مطلع باشند. چرا که در این صورت است که دیدگاه های همه استخراج و شناخته می شود و می توان آنها را به شکل درستی در مسیر تحول به کار گرفت.
تبار شناسی تحول در حوزه:
در رابطه با تبار شناسی تحول در حوزه باید به این نکته اشاره کرد که تحول در حوزه آن قدر گوناگون و متنوع نبوده است که بتوان تبارهای مختلفی را برای آن جست و جو کرد. البته در یک نگاه دقیق و موشکافانه شاید بتوان چنین تنوعی را مشاهده کرد، ولی از آنجا که این قبیل دیدگاه ها عمدتا در افکار و اندیشه های فردی محدود مانده و نتوانسته اند جریانی فکری راه بیندازند ، نمی توان آنها را به عنوان تبار در نظر گرفت .
اما در دهه های اخیر می توان شاهد یک نوع بازخوانی عمیق در حوزه های علمیه بود. بازخوانی ای که ریشه در افکار بزرگانی نظیر «امام خمینی (ره)» ، «شهید مفتح» ، «شهید مطهری» و «شهید بهشتی» داشت.
به عنوان نمونه ، در دوران قبل از انقلاب هنگامی که رژیم پهلوی برای کاستن از نفوذ روحانیت ، دانشکده ای تحت عنوان «دانشکده معقول و منقول» که بعدا به «دانشگاه الهیات» معروف شد ، تاسیس کرد بعضی از بزرگان حوزه وارد دانشگاه شدند و به نوعی جلوی این تدبیر و اقدام رژیم را گرفتند یا مدارسی ، به شیوه نو در قم تأسیس کردند.در مجموع می توان از چهار دیدگاه که منشأ تحولاتی در حوزه شدند به عنوان تبار تحول در حوزه علمیه یاد کرد. البته این دیدگاه ها را می توان یک تبار واحد خواند .این چهار دیدگاه عبارتند از : اندیشه های تحول خواهانه حضرت امام(ره) ، مقام معظم رهبری مدظله العالی ، استاد شهید مطهری(ره) و آیت الله شهید دکتر بهشتی(ره).
پینوشتها:
* استاد حوزه و دانشگاه و عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق(ع
منبع:خردنامه همشهری ش 65