قسمت اول : مقدمات تحقیق
چکیده
آنچه در این تحقیق می خوانید به شرح ذیل میباشد
الف : محور بحث محدوده علم امام در آئینه قرآن
ب : علم در لغت آگاهی بر حقیقت اشیاء است و در اصطلاح عبارت است از حضور مجرد در نزد مجرد
ج : امام در لغت به معنی پیشوا و در اصطلاح کسی است که از جانب خدا ولایت کلیه بر جمیع ماسوا دارد
د : عقل میگوید امام باید علم داشته باشد آنهم علمی بی حد و حصر تا بتواند پاسخ سؤلات بی حد و حصر مردم را بدهد و إلا نقض غرض پیش می آید ، همچنین باید علمش از همه ممکنات بیشتر باشد چون از حیث وجودی از دیگر ممکنات بالاتر است و بهره بیشتری از وجود برده است
ه : در این نوشته از آیات ذیل جهت اثبات علم امام استفاده شده است
1- (وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَةِ إِنىِّ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَ تجَْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنىِّ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ(،)وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَْاءَ کلَُّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئکَةِ فَقَالَ أَنبُِونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ(،) قَالُواْ سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الحَْکِیمُ) (1) (و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهاى مى آفرینم، گفتند: آیا کسى را مىآفرینى که در آنجا فساد کند و خونها بریزد، و حال آنکه ما به ستایش تو تسبیح مىگوییم و تو را تقدیس مى کنیم؟ گفت: من آن دانم که شما نمىدانید. (،)و نامها را به تمامى به آدم بیاموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد. و گفت: اگر راست مىگویید مرا به نامهاى اینها خبر دهید. (،)گفتند: منزّهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نیست. تویى داناى حکیم. )
2 - (وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنىِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ)(2)کافران مىگویند که تو پیامبر نیستى. بگو: خدا و هر کس که از کتاب آگاهى داشته باشد، به شهادت میان من و شما کافى است.
3 - ( قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا ءَاتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَاذَا مِن فَضْلِ رَبىِّ لِیَبْلُوَنىِ ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبىِّ غَنىٌِّ کَرِیم ) (3)(و آن کس که از علم کتاب بهرهاى داشت گفت: من، پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو مىآورم. چون آن را نزد خود دید، گفت: این بخشش پروردگار من است، تا مرا بیازماید که سپاسگزارم یا کافر نعمت. پس هر که سپاس گوید براى خود گفته است و هر که کفران ورزد پروردگار من بىنیاز و کریم است)و : برخی با استفاد از آیات 59 انعام ، 26 جن ، 118اعراف و 31 هود قائل به این هستند که امام علم غیب ندارند. پاسخ علامه به شبهه عدم علم غیب امام و همچنین پاسخ به آن با استفاده از آیات 179 آل عمران و 27 سوره مبارکه جن.
مقدمه
علم یکی از پیچیده ترین مقولاتی است که انسان با آن سر و کار داشته و دارد در این میان علم امام بحثی است پیچیده تر از خود مقوله علم و از همان ابتدا که مسئله امامت مطرح شده است تا کنون بحثهای زیادی در خصوص آنبه میا آمده و اقوال گوناگونی پیرامون آن بیان شده است ،البته لازم به ذکر است که بحث از علم امام و محدوده آن فرع بر مسئله امامت است یعنی اگر کسی مسئله امامت را آن گونه که شیعه به آن معتقد است _ که عبارت است از ولایت کلیه الهیه _ نپذیرفته باشد اصلا نوبت به مسئله علم امام و محدوده علم او نمی رسد بلکه مسئله ، یک اختلاف مبنائی مشود که در این صورت باید اول مبنا را درست کرد سپس با استفاده از آن مبنا به سراغ فروعات آن بحث یعنی مسئله علم امام و محدوده آن برویم .ما در این نوشته بر آنیم که از طریق برخی از آیات قرآن محدوده علم امام را بیان نمائیم و البته ذکر این نکته ضروری است که ما در صدد تعیین مصداق برای امام نیستیم بلکه مصداق آن را باید از طریق آیات دیگر و روایات نبوی مشخص کرد و از حیطه بحث ما خارج است ما در اینجا در پی آنیم که ببینیم آیا امام علمی فراتر از علم بشر دارد یا ندارد و اگر چنین علمی دارد میزان و محدوده آن چه حد است هرچند برای اثبات علم امام دلایل عقلی هم می توان اقامه کرد اما در این نوشته تنها به بیان دلایل قرآنی می پردازیم و از بیان دلایل عقلی آن صرف نظر می کنیم ، لیکن از باب نمونه در همین مقدمه به دو دلیل عقلی اشاره می نمائیم
1) خدا موجود کامل است و صادر اول که همان امام است ممکن کامل می باشد و از آنجائی که وجود و علم مساوق یکدیگرند ، هرچه قدر سعه وجودی بیشتر باشد علم هم بیشتر و هر چه علم بیشتر باشد لاجرم سعه وجودی نیز بیشتر می باشد با توجه به این مطلب خدا از آن جهت که موجود کامل ، صرف الوجود و کمال مطلق است علمش هم مطلق و لاحد است ، و امام نیز از آن جهت که ممکن کامل است در نتیجه به بالاترین مرتبه علم که ممکن الوجود میتواند بدان دست یابد علم پیدا کرده است یعنی امام به جمیع ما سوا علم کامل و عاری از نقص دارد و هیچ ممکن الوجودی نیست که از دایره علم امام خارج باشد والا با ممکن کامل بودن آن منافات داشت ، البته علم امام و به تبع آن علم جمیع ممکنات همه از جانب خداست و لاغیر ، یعنی امام هرچند ممکن الوجود کامل است لکن به خاطر همین ممکن بودن عین الربط به واجب الوجود میباشد.
2) بشر مجهولاتی دارد که این مجهولات بی حد و حصر می باشند یعنی نمی توان ادعا کرد که روزی می آید که بشر دیگر مجهولی نخواهد داشت و همه چیز را میداند و همچنین میدانیم که همین بشر طالب کمال است و در پی کشف پاسخ برای مجهولات خود ، یعنی بشر میلی جاودانه به دانستن و آگاهی دارد زیرا دانستن برای او کمال است . حال با وجود چنین میلی لازم می آید که در خارج ما بالإزاء این میل نیز که پاسخ همین مجهولات است موجود باشد، زیرا عقلا محال است میلی در انسان باشد اما در خارج ما بالإزاء آن نباشد و از آنجائی که تنها موجودی که منبع فیض و علم مطلق است و پاسخ این مجهولات را می داند واجب الوجود است ، و تمام افراد بشر نمی توانند مستقیما پاسخ خود را از خدا دریافت نمایند ، در نتیجه باید موجودی باشد که بی واسطه پاسخ این مجهولات را از آن معدن و منبع اصلی فیض در یافت نماید و در اختیار موجودات دیگر قرار دهد وهمانطور که گفتیم مجهولات بشر بی حد و حصر میباشند بنابراین دانسته های آن واسطه نیز باید بی حد و حصر باشد تا از عهده پاسخ به سؤلات بر آید و إلا نقض غرض میشود این واسطه هرکس که می خواهد باشد ما نام او را امام میگذاریم.
بیان کلیات
الف : تبیین موضوع ب : کلید واژگان تحقیق ج : هدف از بحث د : ارزش بحث
کلید واژگان: علم امام ، ائمه، علم ، غیب
1) علم :
علم در لغت به معنی اگاهی و دانستن است العِلْمُ: إدراک الشیء بحقیقته(4)، علم ، یعلم، علما ، نقیض جهل(5) وصفة الراسخه یدرک بها الکلیات و الجزئیات (6) و در اصطلاح عبارت است از حضور مجردِی نزد مجرد دیگر ( العلم عبارة عن حضور مجرّد عند مجرّد؛ أی عدم غیبوبته عنه) (7) نظر خوانندگان محترم را به بیاناتی از علامه طباطبائی (قدس سره ) در خصوص تعریف علم جلب مینمایم .(علم عبارت است از حضور چیزى براى چیز دیگر.علم با وجود مجرد مساوى است، چون مجرد چیزى است که آنچه از کمال که براى او فعلیت یافته، نزدش حاضر باشد، و دیگر چیزى براى او بالقوه و فعلیت نیافته نباشد، و عین این تعریف در مورد علم نیز صادق است، پس هر وجود مجردى که ممکن باشد وجود پیدا کند، براى سایر مجردات حاضر است، و نیز سایر مجردات هم براى او حاضرند، و خلاصه آنچه که براى یک مجرد ممکن به امکان عام باشد، براى مجرد مفروض ما بالضروره هست.پس هر عالمى مجرد است، و همچنین هر معلوم نیز مجرد است، و این دو قضیه به عکس نقیض منعکس مىشود، به اینکه ماده و آنچه که از ماده ترکیب یافته، نه مىتواند عالم باشد، نه معلوم.پس علم مساوى و مساوق است با وجود مجرد، در نتیجه وجودهاى مادى نه علمى بدانها متعلق مىشود، و نه آنها به چیزى علم پیدا مىکنند، لیکن بر همین حال، یعنى بر اینکه مادىاند و متغیر و متحرکند و بر هیچ حالى استقرار ندارند، ثبوت دارند، و دائما بر این حال هستند، و این حال در آنها دستخوش دگرگونى و تحول نگشته، هرگز از آن انقلاب پیدا نمىکنند. و بنا بر این، موجودات مادى از همین جهت که ثابت در وضع خود هستند، تجرد و علم دارند، و علم در آنها نیز مساوى است، هم چنان که در مجردات محض و عقلیات مثالى جارى است)(8)
2) امام :
امام در لغت به معنی پیشوا می باشد وتفاوتی بین پیشوای خیر یا شر نمیباشد (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ )(9) ، و همه را پیشوایانى ساختیم که به امر ما هدایت مىکردند. و انجام دادن کارهاى نیک و برپاى داشتن نماز و دادن زکات را به آنها وحى کردیم و همه پرستنده ما بودند. ،(وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ) (10)و آنان را از آن گونه پیشوایانى ساختیم که مردم را به آتش دعوت مىکنند و در روز قیامت کسى یاریشان نکن،جناب راغب در مفردات در خصوص تعریف لغوی امام چنین گفته اند : ( الإِمام: المؤتمّ به، إنسانا کأن یقتدى بقوله أو فعله، أو کتابا، أو غیر ذلک محقّا کان أو مبطلا، و جمعه: أئمة. و قوله تعالى: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (الإسراء/ 71) أی: بالذی یقتدون به )(11) اما در اصطلاح شیعه امام کسی است که دارای ولایت عامه و کلیه بر جمیع ماسوا از جانب خدا باشد ، و در حقیقت رشته اتصال بین خالق و مخلوق از نظر شیعه امام میباشد به همین دلیل است که شیعه مقام امامت را برتر از مقام نبوت میداند و در این خصوص به این آیه شریفه استناد می کنند :( وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ ) (12)،و پروردگار ابراهیم او را به کارى چند بیازمود و ابراهیم آن کارها را به تمامى به انجام رسانید. خدا گفت: من تو را پیشواى مردم گردانیدم. گفت: فرزندانم را هم؟ گفت: پیمان من ستمکاران را در بر نگیر،آری طبق این آیه ابراهیم بعد از نبوت و پس از پشت سر گذاشتن امتحاناتی سخت و پیروز شدن در این امتحانات بود که به مقام امامت نائل آمد مقامی که فقط مختص معصومین می باشد نه ظالمین.دانشمند گرانقدر و محقق مدقق جناب علامه تهرانی در کتاب امام شناسی در تعریف امام چنیین فرموده اند :( قال الله الحکیم فى کتابه الکریم : « یَوْمَ نَدْعوا کَلَّ انَاسٍ بِامَامِهِمْ، فَمَنْ اوِتَى کِتابَهُ بِیَمِیِنِه فَاولئکَ یَقْرَءُونَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا وَ مَنْ کَانَ فِى هَذِهِ اعْمىَ فَهُوَ فِى الاخِرَةِ اعْمىَ وَ اضَلُّ سَبیلًا»(13) هر موجودى از موجودات خارجى، حتّى افعال انسان دو جنبه دارد، یک جنبه ظاهر که مشهود و محسوس است و آنرا جنبه خلقى و مُلکى گویند، و یک جنبه باطن که مشهود و محسوس نیست و آنرا جنبه امرى و ملکوتى نامند.جنبه ملکوتى و امرى، جنبه ایست که به وسیله آن جنبه ملکى و خلقى پیدا مىشود، مانند اراده انسان که به وسیله آن افعال را در خارج انجام مىدهیم.امام کسى است که بتواند بنى آدم را از جنبه ملکوتى به سوى خدا هدایت کند، و آن هدایت به امر است که زمانى و مکانى نیست، آیه شریفه: «وَ جَعَلْناهُمْ ائمَّةً یَهْدونَ بِامْرِنا»(14) این افراد را معرّفى مىنماید. این آیه مىرساند که آنچه را که امر هدایت به آن مربوط است که عبارت از قلب و عمل باشد، باطن و حقیقت آن بدست امام است و آن باطن و حقیقت که جنبه امرى آنست همیشه در نزد امام حاضر بوده و غائب نخواهد بود و لازمه این مقام اطلاع بر اسرار ملکوت است که یقین از لوازم آن خواهد بود بنابراین مقام امامت از نبوت اشرف است.)(15)
ب : هدف از تحقیق
هر چند در خصوص علم امام علما و دانشمندان زیادی کتابها نوشته اند وبحثهای مفصلی پیرامون آن کرده اند اما برخود لازم دیدم تا تحقیقی پیرامون علم امام در آیات قرآن انجام دهم و نوشته ای هرچند ناچیز و مختصر در این خصوص به رشته تحریر در آوررم تا اولا" برای خودم باقی بماند که هر آنچه نوشته شود نه تنها خود نوشته باقی میماند بلکه مطالبی که حین نوشتن به رشته تحریر در می آیند ماندگاریش در ذهن بیشتر است و کمتر فراموش میشود و ثانیا از آنجائی که قلم علما معمولا برای عوام مردم ثقیل است این سیاهه را نوشتم تا شاید مورد استفاده ایشان قرار گیرد، زیرا عوام زبان یکدیگر را بهتر می فهمند ، اما دلیل سوم که مهمترین دلیل در خصوص نوشتن این تحقیق می باشد این است که عقائد خودم پیرامون مسئله علم امام و محدوده آن را به استاد ارجمند و گرانقدرم جناب حاج آقا مجید مهدوی (زید عزه) که حق زیادی بر گردن بنده و بسیاری از دوستان دیگر دارد ، ارائه نمایم تا اگر خطا و خللی در افکار و عقائدم می باشد آن را به بنده گوشزد نماید تا خدائی نا کرده در جهل مرکب باقی نمانم.
ج : ارزش تحقیق
تحقیق در خصوص علم امام و محدوده آن در آیات قرآن ارزش والائی دارد ، زیرا اولا" خود مسئله امامت یکی از مهمترین مسائل زندگی بشر می باشد و شاید بتوان گفت که پس از بحث واجب الوجود و شناخت صفات و ویژگیهای آن - البته در حد توان و استعداد - مهمترین و برترین مسئله همانا شناخت امام و شناخت صفات و ویژگیهای او میباشد که از جمله این ویژگیها علم امام است زیرا هرگاه انسان ولی نعمت خود- که تمام وجودش از آن او می باشد و اصلا وجود او طفیلی وجود ایشان می باشد - را بهتر بشناسد و بداند که وی در چه مرتبه ای از مراتب کمال قرار دارد و بداند که علم و آگاهی امام که ولی نعمتش میباشد به حدی است که به تمامی نیاز مخلوقات بیش از خودشان آگاه است و تنها از طریق ایشان است که میتوان به سعادت ابدی برسد یقینا" در پی شناخت امام و ویژگیهای او برمی آمد ، و آنگاه که به او وعلم وقدرت او که از طرف خداوند به وی اعطا شده یقین پیدا کرد ، با قلبی آکنده از عشق و محبت ایشان در راهی که امام به او نشان میدهد قدم برمیدارد و سرانجام دست در دست امام به قله کمال که منتها آرزوی هر موجودی است نائل میشود.آری امام کسی است که حضرت امام حسن عسگری (ع) از آباء اطهارش(س)پیرامون آن فرموده اند:( أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً فَقَالَ (ع )إِنَّ هَذَا حَقٌّ کَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَق) (16)
ادامه دارد ....
پی نوشتها :
1.بقره / 30 ، 31و 32
2.رعد / 43
3.نمل /40
4.راغب اصفهانى حسین بن محمد /المفردات فی غریب القرآن دارالعلم الدار الشامیة/ دمشق بیروت 1412 ق/ج 1 /ص 580
5.فراهیدى خلیل بن احمد/ کتاب العین / انتشارات هجرت/ قم/1410 ق/ج 2 /ص 153
6. الجرجانی الحنفی ابی الحسن علی بن محمدبن علی الحسینی / التعریفات / ناشر الدار الکتب العلمیه / چاپ دوم بیروت 1424ق/باب العین /ص157
7. فارابی ابونصر - اسماعیل غازانی / فصوص الحکمة و شرحه/ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى/ چاپ اول تهران: 1381 ه ش /ص 57/ ص 580
8. موسوى همدانى سید محمد باقر / ترجمه تفسیر المیزان/ دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم/1374 ش/ج17
9. انبیاء 73/
10.القصص / 41
11. مفردات راغب /ج 1 ص 78
12.البقرة / 124
13.اسراء /71
14. انبیاء /73
15.حسینى طهرانىعلامه سید محمد حسین/ امام شناسی / ناشر علامه طباطبایى/چاپ سوم/ مشهد 1426 ش /ج1 /درس هشتم / ص 141
16.شیخ صدوق محمد بن على بن حسین بن بابویه قمی/ کمال الدین و تمام النعمة /ناشر: اسلامی /تهران/چاپ دوم 1395 ق /38 باب ما روی عن أبی محمد الحسن بن علی العسکری ع من وقوع الغیبة حدیث آخر/ ج2 /ص 409
ادامه دارد
/ع