«22» إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ
همانا بدترین جنبندگان نزد خداوند، (کسانى هستند که نسبت به شنیدن حقّ) کران (و نسبت به گفتن حقّ) لالهایند، آنها که تعقّل نمىکنند.
نکتهها:
«صُمّ» جمع «أصَم»، به معناى کر و «بُکم» جمع «أبکَم»، به معناى لال است و در اینجا، کنایه از کسانى است که گوش به شنیدن حقّ نمىدهند واز بیان حقّ لب فروبستهاند.
در تعبیرات قرآن، افرادى که تربیت الهى انبیا را نمىپذیرند و دل را تسلیم حقّ نمىکنند، گاهى به مرده تشبیه شدهاند: «فانّک لا تسمع الموتى»(58)،
گاهى به چهارپایان: «اولئک کالانعام»(59)، «یأکلون کما تأکل الانعام»(60)،
گاهى به بدتر از چهارپایان: «کالانعام بل هم أضلّ»(61)
و گاهى به بدترین جنبنده: «شرّ الدّوابّ» تشبیه شدهاند.
حضرت علىعلیه السلام فرمود: «بدترین جنبندهها کسانى هستند که حقّ را مىفهمند، ولى لجاجت کرده و کفر مىورزند».(62)
گروهى در قیامت اقرار خواهند کرد که به سخن حقّ گوش فرا نمىدادند ویا در آن تعقّل نمىکردند و این سبب دوزخى شدن آنان شده است. «لو کنّا نسمع أو نعقل ما کنّا فى اصحاب السعیر»(63) اگر گوش شنوا داشتیم، یا تعقّل مىکردیم، از دوزخیان نبودیم.
پیامها:
1- مدّعیان ایمان و کسانى که ملتزم به اطاعت از خدا و رسول نباشند، «و لا تکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون»، بدترین جنبندگانند. «انّ شرّ الدّوابّ»
2- ارزش انسان به خردورزى اوست، اگر تعقّل نکند، بدترین جنبندگان مىشود. «انّ شرّ الدّواب... الّذین لایعقلون» (آرى، داشتن گوش، زبان و عقل زمانى ارزشمند است که بهرهگیرى صحیح از آنها شود. کسى که مثلاً با زبانش امر به معروف و نهى از منکر نمىکند، همچون آدم لال است.)
3- کسانى که از تعالیم دین روى مىگردانند، بىخردند. «و لا تولّوا نه... لا یعقلون»
«23» وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَّأَسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعْرِضُونَ
و اگر خداوند خیرى در آنان مىدانست، شنوایشان مىساخت، (حرف حقّ را به گوش دلشان مىرساند،) ولى با (این روحیهى لجاجتى که فعلاً دارند، حتّى) اگر شنوایشان مىساخت، باز هم سرپیچى کرده روى مىگرداندند. (در دل یقین پیدا مىکردند، ولى در ظاهر اقرار نمىکردند)
نکتهها:
افراد لجوج، چند گروهند:
برخى حتّى حاضر به شنیدن حقّ نیستند. «لا تسمعوا لهذا القرآن»(64)
برخى مىشنوند، ولى مسخره و استهزا مىکنند. «قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا»(65)
برخى مىشنوند و مىفهمند، ولى تحریف مىکنند. «یحرّفون الکلم عن مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا»(66)
برخى به خاطر دلبستگىهاى شدید، حسادتها و قساوتها، قدرت تشخیص ندارند. «و جعلنا قلوبهم قاسیة»(67)
پیامها:
1- از سنّتهاى الهى این است که فیض خود را به افراد مستعد عطا مىکند و به هر کس به مقدار لیاقت و استعداد حقّپذیرى که در خود ایجاد کرده، توفیق داده و لطف مىکند. «و لو علم اللّه فیهم خیراً لاسمعهم»
2- زمینههاى بهرهگیرى از لطف الهى را باید خودمان به وجود آوریم. «و لو علم اللّه فیهم خیراً لاسمعهم»
3- تنها فراگیرى و شنیدن آیات ملاک نیست، حقّپذیرى و تسلیم بودن نیز لازم است. «و لو أسمعهم لتولّوا»
4- خداوند از هدایت افراد مضایقهاى ندارد، ولى لجوجان از سخن حقّ روى برمىتابند. «لو علم... لاسمعهم»
5 - انسان داراى اختیار است و در برابر نداى حقّ مىتواند اعراض کند. «و لو اسمعهم لتولّوا و هم معرضون» (آرى، کسى که استعداد رشد را در خود کور کند، فیض خدا را نیز نمىپذیرد.)
«24» یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ
اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگاه خدا و رسول شما را به چیزى که حیاتبخش شماست دعوت مىکنند، بپذیرید و بدانید خداوند، میان انسان و دل او حایل مىشود و به سوى او محشور مىشوید.
نکتهها:
حیات، اقسام مختلفى دارد:
1. حیات گیاهى. «انّ اللّه یحى الارض بعد موتها»(68) خداوند زمین را زنده مىکند.
2. حیات حیوانى. «لمحى الموتى»(69) خداوند مردگان را زنده مىکند.
3. حیات فکرى. «مَن کان میتاً فأحییناه»(70) آن که مردهدل بود و بصیرت زندهاش کردیم.
4. حیات ابدى. «قدّمت لحیاتى»(71) کاش براى زندگیم چیزى از پیش فرستاده بودم.
مقصود از حیاتى که با دعوت انبیا فراهم مىآید، حیات حیوانى نیست، چون بدون دعوت انبیا نیز این نوع حیات وجود دارد، بلکه مقصود حیات فکرى است که حیاتبخش انسان در زمینه عقلى و معنوى، اخلاقى و اجتماعى و بالاخره حیات و زندگى در تمام زمینهها مىباشد. البتّه ممکن است مراد از دعوت به حیات در اینجا (به دلیل آن که آیه در کنار آیات جنگ بدر آمده است)، دعوت به جهاد باشد.
حیات انسان، در ایمان و عمل صالح است و خداوند و انبیا هم مردم را به همان دعوت کردهاند. «دعاکم لما یحییکم» اطاعت از فرامین آنان رمز رسیدن به زندگى پاک و طیّب است، چنانکه در جاى دیگر مىخوانیم: «مَن عمل صالحاً من ذکر أو أنثى و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیّبة»(72) و طبق روایات شیعه وسنّى، یکى از مصادیق حیات طیّبه، پذیرش نداى پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله در مسألهى ولایت علىّبن أبىطالبعلیهما السلام و اهلبیت اوست.(73)
حایل و فاصله شدن خدا میان انسان و قلبش، نشاندهندهى حاضر و ناظر بودن خداوند در همه جا و احاطهى او بر تمام موجودات است و اینکه قدرت و توفیق از اوست. از رگ گردن به ما نزدیکتر است، فعالیّت عقل و روح نیز به دست اوست و اگر لطف او نبود، هرگز انسان به حقّانیّت حقّ و بطلان باطل پى نمىبرد.
از امام صادقعلیه السلام روایت شده است که یکى از مصادیق حایل شدن خدا بین انسان و دل او، مسألهى محو و اثبات است؛ محو کفر و اثبات ایمان، محو غفلت و شک و تثبیت تذکّر و یقین.(74) در جاى دیگر فرمودند: «خداوند نمىگذارد انسان، باطل را حقّ ببیند».(75) همچنین فرمودند: «گاهى انسان با گوش، چشم، زبان و دست خود به چیزى علاقه دارد، ولى اگر آن را انجام دهد، قلبش با آن همراه نیست و مىداند آنچه میل به آن داشته حقّ نیست».(76) و ممکن است حائل شدن، کنایه از مرگ باشد.
پیامها:
1- شرط ایمان واقعى، اجابت کردن دعوت خدا و رسول است. «یا ایها الّذین آمنوا استجیبوا للّه و للرّسول»
2- دعوت خدا و رسول، حقیقت و هویّتى واحد دارد. «دعاکم» و نفرمود: «دعواکم»
3- حرکت در مسیر خدا و انبیا، حیات واقعى است و کناره گیرى از آن، مرگ انسانیّت است. «دعاکم لما یحییکم»
4- تمام دستورات دینى و فرامین انبیا، حتّى فرمان جنگ و جهاد، مایهى حیات فرد و جامعه مىباشد. «دعاکم لما یحییکم»
5 - کسى که به حضور و احاطه خداوند ایمان داشته باشد، از دعوت پیامبران سرپیچى نمىکند. «استجیبوا... یحول بین المرء و قلبه»
6- تا فرصت داریم، حقّ را بپذیریم. (بنابراین که حائل شدن خدا بین انسان و قلبش، کنایه از مرگ باشد). «استجیبوا... یحول بین المرء و قلبه»
7- نه مؤمن مغرور شود ونه از کافر مأیوس گردید، چون دلها به دست خداست و او مقلّب القلوب است. «یحول بین المرء و قلبه»
8 - هر فکر و اندیشهاى که بر دل انسان بگذرد، خداوند بدان آگاه است. «یحول بین المرء و قلبه»
9- خداوند از هر چیزى به انسان نزدیکتر است، حتّى از خود او به خودش. «یحول بین المرء و قلبه»
10- همهى ما خواسته یا ناخواسته در قیامت محشور خواهیم شد، پس به رسولان الهى پاسخ مثبت دهیم. «استجیبوا للّه وللرّسول... الیه تحشرون»
«25» وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لَّا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ
و بترسید (و حفظ کنید خود را) از فتنهاى که تنها دامنگیر ستمگران شما نمىشود، (بلکه همه را فرا خواهد گرفت، چرا که دیگران نیز در مقابل ستمگران سکوت کردند) و بدانید که خداوند سخت کیفر است.
نکتهها:
«فتنه»، به معناى شرک، کفر، بلا و آزمایش، شکنجه و عذاب است و در این آیه به معناى بلا و مصیبتهاى اجتماعى است.(77)
در آیهى قبل، دستور اطاعت از پیامبرصلى الله علیه وآله بود، اینجا پرهیز از فتنه. پس معلوم مىشود که یکى از مصادیق فتنه، عدم اطاعت از پیامبر است و مفهوم این آیه، با آیهى «واعتصموا بحبل اللّه جمعیاً و لا تفرّقوا»(78) یکسان است.(79)
مصداق دیگر فتنه، فساد و فحشا مىباشد که باعث فروپاشى یک نظام مىشود و آسیب آن عمومى و فراگیر است. مثل فساد حکّام بنىامیّه که چون ولایت پیشواى حقّ را کنار زدند، مسلمانان را قرنها به ذلّت کشاندند.
سکوت و ترک امر به معروف و نهى از منکر، باعث فتنه و فراگیرشدن عذاب است، چنانکه پیامبر فرمودند: «خداوند هرگز تمام مردم را به خاطر گناه بعضى از آنان مجازات نمىکند، مگر زمانى که منکرات در میان آنان آشکار گردد و دیگران در حالى که توان انکار و برخورد با آن را داشته باشند، سکوت کنند که اگر چنین شد، خداوند همهى آنان (خاصّ و عام) را عذاب مىکند».(80)
چنانکه حضرت علىعلیه السلام فرمودند: «اگر گناهى پنهانى انجام گیرد، خداوند عموم مردم را عذاب نمىکند، امّا اگر گروهى منکراتى را آشکارا انجام دهند و مردم آنان را سرزنش نکنند، هر دو گروه مستوجب عقوبت مىشوند».(81)
معناى پرهیز از اعمالى که باعث فتنه شده ودر همه تأثیر مىگذارد، عزلت وکنارهگیرى از مسائل نیست، بلکه هوشیارى و توجّه انسان را مىرساند. حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «در فتنهها مثل بچّه شترى باشید که نه از شما بار بکشند و نه شما را بدوشند و نه از شما بهرهبردارى کنند. «کن فى الفتنة کابن الّبون، لاظهر فیرکب و لاضرع فیحلب»(82)
هنگام نزول این آیه، پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمود: «هرکس پس از من در جانشینى علىعلیه السلام ظلم کند، «فکانّما جحد نبوّتى و نبوة الانبیاء قبلى» گویا رسالت من و نبوّت پیامبران پیشین را انکار کرده است».(83)
پیامها:
1- تخلّف از دین و دستورات الهى، مایهى بروز فتنه و نزول عذاب الهى است. «دعاکم لما یحییکم... واتّقوا فتنة...»
2- نه خود عامل فتنه شویم، نه با فتنهگران همصدا شویم و نه در برابرشان سکوت کنیم. «واتّقوا فتنة»
3- افراد جامعهى ایمانى علاوه بر کارهاى خود، نسبت به کارهاى دیگران نیز باید تعهّد داشته باشند. چون گاهى آثار کارهاى خلاف، دامنگیر دیگران هم مىشود، همچون کسى که در کشتى، جایگاه خود را سوراخ کند. «و اتّقوا فتنة لاتصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة»
4- توجّه به شدّت و سختى عذاب الهى، زمینهساز پرهیز از ظلم و گناه است. «و اتّقوا فتنة... انّ اللّه شدید العقاب»
پی نوشت ها :
58) روم، 52.
59) اعراف، 179.
60) محمّد، 12.
61) اعراف، 179.
62) تفسیر درّالمنثور.
63) ملک، 10.
64) فصّلت، 26.
65) انفال، 31.
66) نساء، 46.
67) مائده، 13.
68) حدید، 17.
69) فصّلت، 39.
70) انعام، 122.
71) فجر، 24.
72) نحل، 97.
73) تفسیر فرقان.
74) تفسیر فرقان.
75) بحار، ج 5، ص205.
76) تفسیر نورالثقلین.
77) تفسیر نمونه.
78) آلعمران، 103.
79) تفسیر المیزان.
80) تفسیر نمونه.
81) تفسیر اثنىعشرى.
82) نهجالبلاغه، حکمت 1.
83) تفسیر فرقان.
منبع:مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن
/ع