معنا شناسی عصمت در نهج البلاغه
1. حضرت امیر (ع) درحکمت 345 دربیان عصمت فرموده است: من العصمه تعذر المعاصی (مشکل بودن ارتکاب گناهان از نشانه های عصمت است).
ازمحتوای سخن امام (ع) برمی آید کسی که ارتکاب معصیت برایش مشکل باشد صاحب اولین نشانه های عصت شده است، برخی به سادگی به گناه آلوده می شوند، اما برخی دیگر بسیار سخت در دامهای شیطان می افتند. بنابراین، درعصمت قوه یا ملکه ای هست که شخص را از هر معصیتی که عقل وشرع نهی کرده اند، باز داشته ومانع رخ دادن آن می شود. انسان معصوم به سبب صفای باطن وطهارت قلبی رأی ثابت دارد وبه دور از مشکلات رفتاری مردم ناقص ونامعصوم است - که با اندک رضایت یا نارضایی هر آنچه یافته اند .پنبه می کنند وبه سادگی با یک حرف از سخن وعزم خود برمی گردند.
2. علی (ع) این حقیقت را در حکمت 343 نمایانده است: الاقاویل محفوظه والسرائر مبلوه و«کل نفس بما کسبت رهینه» والناس منقوصون مدخولون الا من عصم الله: سائلهم متعنت ومجیبهم متکلف ، یکاد افضلهم رایا یرده عن فضل رایه الرضی والسخط ویکاد اصلبهم عودا تنکوه اللحظه ، وتستحیله الکلمه الواحداه (گفتار مردم هر چه باشد [نزد خداوند] محفوظ است، ونهان مردم آفتابی وآشکار ، «هر نفس درگرو آن است که کسب کرده»، مردم ناقص عقل و بیمارند جز انان که خداوند قدرت عصمتشان داده است.انچه مردم نامعصوم می خواهند ملال آور است، اجابت کنندگانشان نیز به هنگام اجابت آن به رنج می افتند. گاهی می شود با فضیلت ترین مردم [نامعصوم] اندیشه و رأیی با فضیلت دارند که رضایت یا نارضایی (سخط) کسی آنان را از این رأی باز می گرداند، و از این بدتر آن است که نامعصوم هرچه محکم وباصلابت باشد از نیم نگاهی ناراحت می شود یا کلمه ای او را زیر و رو می کند).
«عصم» دراین سخن به معنی «حفظ» است. اگر بعضی افراد استعدادشان را به کار گیرند تا به کمال برسند، خداوند آنان را از بسیاری لغزشها حفظ خواهد کرد، زیرا بسیاری از «مردم اهل خسران و گناه اند، مگر آنانی که همدیگر را به حق وصبر سفارش کنند.»
....والناس منقوصون مدخولون الا من عصم الله ... با سوره عصر درقرآن مطابقت دارد: ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. پس معلوم می شود کسانی درپناه عصمت حق تعالی قرار خواهند گرفت که ایمان بیاورند وعمل صالح به جا آورند وهم توصیه به حق کنند (خود سازی) وهم توصیه به صبر (دیگر سازی). طبق این سخن قرآن وکلام امام (ع) - که یکی متن است. ودیگری شرح - می توان عصمت را چنین ترسیم کرد:
(توصیه به حق) خودسازی
ـــــــــــ عصمت
(توصیه به صبر) دیگر سازی
عصمت ـــــــــــــ ایمان وعمل صالح
یعنی عصمت معلول ایمان وعمل صالح است. از طرف دیگر، خودسازی ودیگر سازی معلول عصمت است. این، حکمت معصومیت انبیا درطول تاریخ نبوت است. انبیا ابتدا مؤمن، صالح وموحداند؛ سپس معصوم. عصمت آنان سازندگی امتی را در پی خواهد داشت.
نکته مهم دیگر دراین حکمت از نظر معنی شناسی آن است که همه جمله های پس از عصم الله مبین اهمیت عصمت است. سیاق سخن امام (ع) دربیان همین واژه است. اگر سرنوشت هر کس درگروه کاری است که انجام می دهد، اگر قرار است که گفتار و کردار هر کس تا ابد محفوظ بماند وچیزی از بین نرود، واگر رازهای نهفته درسینه ها که برای بسیاری از مردم نهان است وبرای پروردگار با آنچه بر همگان آشکار است فرقی ندارد واوعالم به سر وخفیات است، پس باید به فکر حفظ خویشتن خویش (توصیه به حق) وحتی به فکر خویشتن دیگران (توصیه به صبر) بود.اخلاق برآمده از وحی هدفش الهی است: چه خود را حفظ کنی چه دیگران را، در راه اوحرکت کرده ای و آنچه دراین مسیر اهمیت دو چندان دارد اصل عصمت، به معنی حفظ وخویشتن داری، است. اگر این عصمت مخدوش ومنقوص شود، انسان ناقص وناخالص می شود وهر ناحقی وارد فطرت الهی او می شود، زیرا وقتی خواسته ها برآورده می شوند که اجابتها مطابق با آنها باشند. اما اگر خواسته ناخالص وناموافق با طبع خواهنده باشد، طبیعی است به اجابت نرسد زیرا خالص نیست ودوباره خواهنده در صدد بر آوردن خواسته خود برمی آید که به اجابت نمی رسد وبه همین ترتیب ادامه خواهد یافت.
برآورده نشدن خواسته ها موجب رشد خواسته های کاذب و، از سوی دیگر، اجابتهای کاذب خواهد شد واین سلسله بی سروته همچنان ادامه می یابد.
از طرف دیگر، کسی هنوز به مرتبه عصمت نایل نیامده است، هرگز نمی تواند مقتضیات انسان را درست اجابت کند. او خود به بی ثباتی فکری دچار است ومی کوشد پاسخش را مطابق رضایت ونارضایی خواهندگان تنظیم کند؛ اما خواهنده، که خود حیران و سرگردان است، به دنبال به اجابت رسیدن خواسته خود است ومی خواهد به ثبات فکری دست یابد. اگر چنین نشود، وی ملول، عیب جو و طعنه زن می شود.
امروزه، همه مکاتب فکری درجامعه بشری به همین مشکل دچار شده اند: خواستهای متنوع بشر، که از فطرت او سرچشمه می گیرد، مرتباً گوشهای اجابت کنندگان مدعی را می نوازد واگر خواسته هایش به هدف اجابت ننشیند ، دوباره به طریقی دیگر همین درخواست را مطرح می کند. اگر بشر به جهالت، حیرت وبی ثباتی فکری دچار باشد (که بیشتر مکاتب فلسفی امروز بشر به این درد بی درمان مبتلا شده وتا آنجا پیش رفته اند که اصول ثابت علمی را نیز نفی می کنند ودرهمه چیز به نسبیت روی آورده اند) ، این مشکل به خواهندگان دیگر نیز سرایت کرده وآنان را از لحاظ روحی بیمار می کند.
نتیجه آن می شود که اگر انسان به عصمت نرسد (آن گونه که انبیا رسیدند)، با اندک نگاه به حادثه ای ممکن است همه اندیشه ها ونقشه های قبلی را کنار بگذارد وتصمیم جدیدی بگیرد وزندگی خود را زیر و رو وخود و دیگران را غرق بی هویتی ها کند و، بدین ترتیب، همه را به ورطه هلاکت برساند.
این سخن امام علی (ع) اهمیت عنصر عصمت را (که نه فقط برای انبیا و امامان معصوم بل برای همه انسانها تجویز شده) روشن می کند. این نسخه (عصمت عام) ممکن است قاعده ای کلی برای ازاله ناخالصی ها ونقص ها دربشر باشد تا از سرگردانی و بی اراده کار کردن دست بردارد ومعیار رضایت ونارضایی مشتری را در تبلیغات رها کند ودر اندیشه دیگر سازی (توصیه به صبر) وخودسازی (توصیه به حق) برآید.اینجاست که عصمت خداوند رخ می نماید وهمه را به سوی حق وصبر دعوت می کند؛ حق وصبر هر دوبرای عصمت شرط اند ومقام عصمت نیز بدون دستیابی به این دو ممکن نیست.
3. امام علی (ع) درخطبه 140 راه کسانی را تبیین می کند که می خواهند «متواصی به صبر» باشند واز عصمت عام برخوردار شوند. متواصیان به حق، چون راه نرفته دیگر را رفته اند، در مرحله بعد باید «متواصی به صبر» باشند.متواصیان به حق راه عصمت را رفته اند وعصمت خداوند آنان را در برگرفته است. عصمت خدا را شکری لازم است. شکر عصمت خدا چیست؟
شکر عصمت خدا توصیه به صبر است. اهل عصمت دراین سخن امام (ع) همان شکر گزاران عصمت خدایند. کار اهل عصمت ، پس از آنکه راه انبیا را رفتند، سرزنش وتغییر دیگران نیست. آن را که هنوز در ورطه گناه است وراه نجات را نمی داند، یا می داند ولی توان نجات ندارد باید نجات داد. ناجیان اینان همان اهل عصمت اند که برای شکر گزاری آنچه یافته اند باید به دیگر سازی روی آورند.
پس ظاهر خطبه 140 درخصوص دوری اهل عصمت از سرزنش اهل معصیت است وبا توجه به الا من عصم الله ... درحکمت 343، این خطبه کار آنان را مشخص کرده است. تفاوت بین ...سائلهم متعنت ومجیبهم متکلف ...(دشتی، حکمت 343) درآن حکمت و وانما ینبغی لاهل العصمه....(همان، خطبه 140) دراین خطبه آن است که اگر اهل عصمت به تکلیف خود عمل نکنند، راه برای ناقصان مدخول باز می شود، که ناخالصی در فطرت پاکشان راه یافته است. بنابراین، با توجه به آنچه درحکمت 334 گذشت، باید هشیار بود وبه جای سرزنش دیگران به فکر ساختن آنان بود.
مقدمه این کار آن است که بسیار ظریف ودقیق عمل شود. راهکار آن است که شخص به درون خویش نظر کند وعیبهایی را ببیند که از چشم دیگران پنهان است واینکه خداوند چگونه آنها را پوشانده است. گناهانی که شاید از گناه دیگران بسیار بزرگ تر باشند. درچنین حالی جرئت او بر عیب جویی کم می شود وپیش از شروع به دیگر سازی به خود می پردازد ودر راه سازندگی خود (توصیه به حق) قدم برمی دارد. این همان طریق سپاسگزاری وشکر نعمت خداوند (عصمت او) است که به آسانی مشمول همگان نمی گردد. پس خطبه ذیل دربیان تکلیف اهل عصمت وتوصیه به صبر برای دفع سرزنش آنها از اهل معصیت است:
... وانما ینبغی لاهل العصمه و المصنوع الیهم فی السلامه ان یرحموا اهل الذنوب و المعصیه.... (وکسانی که اهل عصمت اند واز سلامت دین برخورداراند رواست که به گناهکاران ترحم کنند؛ این میثم، 1420ق، ج3، ص 168-165 ، ذیل خطبه 39).
4- حضرت امیر درخطبه 156 ذیل بیان ارزشهای برخاسته از امر به معروف ونهی ا زمنکر وتوصیه به عمل به قرآن و توصیف آن می فرماید:
... العصمه للمتمسک (دشتی، خطبه 156) قرآن حافظ ونگهدار کسی است که به آن تمسک جوید).
عصمت دراینجا به معنی حفظ ونگهداری است وتمسک به قرآن موجب حفظ شخص از بسیاری از لغزشهاست. پس قرآن هم عاصم وهم معصوم است ودراین شکی نست. چون معصوم است (حق است)، پس عاصم است (توصیه به صبر می کند) و دیگران را برای رسیدن به حق، به صبر واستقامت دعوت و سفارش می کند. قرآن تنها معصومی است که هر کس به آسانی در دسترس دارد، پس هر که به عصمت قرآن دست یابد، به عصمت الله می رسد واهل عصمت می شود. این سخن امام (ع) بیان دیگری است از آنچه در خطبه 140 گذشت. در واقع، برنامه اهل عصمت برای توصیه به صبر وحق از قرآن است که بیان آن نیز در سخن معصومان وانبیا مفصل روشن شده است (همان، ص 248، ذیل خطبه 155).
5. حضرت امیر(ع) درخطبه 169، ذیل بیان اطاعت از رهبری، به نکته بسیار مهمی اشاره می کند وآن یاری گرفتن از عصمت سلطان خداوند است: یعنی تمسک ناقصان وافراد گرفتار آمده در شبهه ها ، بدعتها، وفتنه های برآمده از آن دو به سلطان اسلام.
درواقع، این خطبه بیان روشن راه کسانی که درحکمت 343 وصف حالشان گذشت (یعنی سائلان متعنت واجابت کنندگان متکلف)؛ خصوصاً دربرهه ای از زمان که حق با باطل مشتبه وبدعتها روز به روز فراوان تر می شوند. مردم ناقص محروم از قوه تشخیص درست به چه کسی روی آورند تا دچار دامهای شیطان نشوند؟ یا به چه تمسک جویند تا از مهلکه ها جان سالم به در برند؟
برای پاسخ به هر دو سوال ناچاریم به متن خطبه باز گردیم:
ان الله بعث رسولا هادیا بکتاب ناطق وامر قائم لا یهلک عنه الا هالک وان المبتدعات المشبهات هن المهلکات الا ما حفظ الله منها وان فی سلطان الله عصمه لامرکم فاعطوه طاعتکم غیر ملومه ولا مستکره بها والله لتفعلن او لینقلن الله عنکم سلطان الاسلام ثم لا ینقله الیکم ابداحتی یارز الامر الی غیرکم (دشتی، خطبه169؛ و خداوند پیامبری راهنما را با کتابی گویا ودستوری استوار برانگیخت. هلاک نشود. جز کسی که تبهکار است، وبدانید که بدعتها به رنگ حق درامده وهلاک کننده اند، مگر خداوند ما را از آنها حفظ فرماید [لزوم عصمت عام]، وهمانا حکومت الهی حافظ امور شماست [که شما را از آن مهلکه ها حفظ می کند]، بنابر این زمام امور [سیاسی] خود را بی آنکه نفاق ورزید یا کراهتی داشته باشید، به دست امام [معصوم] خود بسپارید. به خدا سوگند، اگر درپیروی ازحکومت وامام اخلاص نداشته باشید خدا دولت اسلام را از شما خواهد گرفت که هرگز به شما باز نخواهد گردانید ودر دست دیگران قرار خواهد داد.
آنچه دراینجا باید افزود این است که عصمه مصدر منصوب است (اسم ان). اگر مصدر به معنای عاصم باشد، شخص امام (ع) مراد است واگرمصدر به معنی خودش باشد، به معنای اسلام است که وقتی سلطه اش را بر جامعه اسلامی گسترش داد مانع بسیاری از کجرویها، انحرافها وحتی مهلکه های خطرناک می شود.
با توجه به سیاق متن، خطبه درخصوص فتنه ناکثین ایراد شده وخود امام علی (ع) حصن محکم مردم مسلمان به شمار می آید وسنگ آسیایی است که همه چیز به گرد او درحرکت است.
گفتار بعدی درهمین خطبه مؤید این سخن است (ابن میثم، همان، ص 302).
ازبررسی خطبه ها وحکمتهای امام (ع) دراین واژه چند نکته مهم درمعنی شناسی واژه عصمت درنهج البلاغه به دست می آید:
1. عصمت به معنای حفظ انسان از گناه: حکمت 345.
2. عصمت برای خود سازی ودیگر سازی (توصیه به حق وصبر): حکمت 343.
3. آن که عصمت ندارد. درمعرض خطر است وبزرگ ترین خطر سرایت بی ثباتی و بی هویتی است که از دیگران (راهزنان) عارض انسان ناقص می شود: حکمت 343.
4. اهل عصمت باید شکرگزار نعمتی باشند که خداوند به آنها عطا کرده وراه سپاس آنها دوری از عیب جویی اهل معصیت است ونیز کوشیدن برای نجات آنان: خطبه 140.
5. قران معصوم وبنابر این عاصم است: خطبه 156.
6. آنان که اهل عصمت نیستند به بدعتها، شبهات، وسرانجام فتنه های ویرانگر دچار می شوند: خطبه 169.
7. راه برون رفت از فتنه تمسک به اصل عصمت است: خطبه 169.
پینوشتها:
1- دانشیار گروه زبان وادبیات دانشگاه اصفهان.
2- پژوهشگر وکارشناس ارشد علوم قرآن وحدیث دانشگاه اصفهان.
منبع:نشریه النهج شماره 27و 28