روزنامه سازندگی - مهدی یزدانی خرّم: به گمان من اگر مرده ای گریه کند، نشانه آن نیست که زنده است، بلکه علامت آن است که «متاسف است». توجه بفرمایید: از مردن متاسف است. (تکه ای از کلامِ جغد بعدی معاینه پینوکیوی به دار کشیده شده و نیم جان)
وقتی کلمه پینوکیو را به زبان فارسی در گوگل جستجو می کنی نخستین صفحه ای که گشوده می شود از آن ویکی پدیای فارسی است. خب عجیب هم نیست چندان. وقتی داخل صفحه سرک می کشی و داده های متن را می بینی در می یابی که روایتِ داستان پیش از آن که مربوط به کتاب باشد بر آمده است از نسخه کارتونی بسیار پربیننده ای که در سال های اخیر از آن ساخته شده مخصوص سریالی کارتونی که در سال های دهه شصت از تلویزیون ایران پخش می شد.
در واقع متن پینوکیو زیر آوار نسخه های سینمایی و کارتونی که از آن ساخته اند گم شده و این را زمانی می فهمی که در مقایسه با متن و نسخه های کارتونی می بینی پاره ای شخصیت ها از جمله جوجه اردک یا دارکوب به عنوان همراهان پینوکیو در سفر شگفت انگیزش انتخاب شده اند ولی این در حالی است که پینوکیو در تمام این سفر «تنها» بوده و این تنهایی مهم ترین بخش وجود اوست.
کارلو کلودی؛ لیبرالی که دانه کاج را آفرید
اسم اصلی اش کارلو لورزنیتی است، از شهر فلورانس. زاده به سال 1826 و مرده به تاریخ 1890. شصت و سه سال زندگی که عمده اش به روزنامه نگاری گذشت و تماشای اوضاع سیاسی ناهمگون ایتالیای میانه قرن نوزدهم. کلودی بودن را در سی سالگی انتخاب کرد، نامی مستعار که تا امروز به نام اصلی اش مبدل شده است. او قرار بود به کسوتِ کشیشان در آید و در مدرسه علوم دینی ببالد، راه سیاست پیش گرفت و در نشریات لیبرال نوشت و البته توقیف را هم چشید.
کلودی که شیفته داستان های پریان بود، همسو با نهضتی در اروپا که رمانتیک ها به پا داشتند و در آن بازخوانی و روایت قصه های پریان ارج و قرب یافت، بر نوشتنِ این جنس داستان ها یا بازآفرینی شان همت گذاشت. «پینوکیو» که در لغات ایتالیایی به معنای «دانه کاج» است، در سال 1881 نوشته می شود و در نشریه ای منتشر. داستانی که درش سنت های مهم و جذابِ زیست ایتالیایی وجود دارد؛ نمایش عروسکی، سیرک، مذهب، کودکی و البته حضور مداوم ژاندارم ها. کلودی پینوکیو را به شیوه رمانتیست های فرانسوی و آلمانی با زبانی کودکانه و البته برای کودکان نوشت اما عملا یکی از نمادین ترین شخصیت های تاریخ ادبیات جهان را ساخت که روایت اش بر آمده بود از داستان های کتاب مقدس.
پینوکیو چگونه انسان شد؟
قصه را با کمی پایین و بالا همه می دانند. چوبی خشک و خوش دست که در کارگاه استاد آلبالوی نجار زبان به سخن باز می کند و در فرآیندی به دست ژپتوی پیر؛ آن عروسک ساز فقیر می رسد. هبوط پینوکیو و درک مفهوم «آفریده شدن» در همین وضعیت اتفاق می افتد. او در جایگاه پدر، پدرِ آفریننده به مثابه موجودی سرکش آفریده می شود و در سلوک خود عملا شش گناه از هفت گناه کبیره را انجام می دهد. هر چند گناه هفتم یا «زنا مکن» نیز به شکلی استعاری در وجود او تبلور می یابد... این چوبِ خشک پسرکی است کم عقل و ضدِ تربیت. از همان اوانِ وجود، پدرش را دچار زحمت می کند و باعث می شود او به زندان بیفتد.
او دروغ می گوید (نمادین ترین گناه او که با دراز شدن دماغ اش خود را نشان می دهد، هر چند در زمان این اتفاق دو سه بار نشان داده می شود)، دست به کشتن می زند (جیرجیرک نصیحت گو را با چکش له می کند)، شکم بارگی، طمع، غرور و ... نیز در حرکات و سکنات او مستتر است. او در جستجوی ثروت همراه روباه و گربه (که عملا کنار خودش مشهورترین شخصیت های رمان هستند، هر چند در اثر تنها در سه جا آنها را می بینیم) پنج سکه طلای خود را به امید چند برابر شدن در خاک می کارد و باد درو می کند. به دست آنها به دار کشیده می شود و عملا بئاتریس اش در این سفر همان پری زاده مو آبی زیبارویی می شود که مدام نجاتش می دهد. شخصیتی که کلودی با تأسی از دانته و کمدی الهی و به خصوص «بهشت» وارد متن اش می کند و اصولا او به دلیل شناخت مذهبی اش از مفهوم و جایگاه فرشتگان در سنتِ مسیحی این شخصیت را که رنگِ نمادینِ «آبی» (رنگی که از نیمه قرون وسطا، رنگ مشخصه مریم مقدس است) در او به چشم می آید همراه پسرک خام و نافرمانبردار می کند. زنی که کم کم با صفت مادر شناخته می شود، مقابلِ پدر که همان ژپتوی آفریننده است.
پینوکیو برای تبدیل شدن به انسانِ کامل؛ انسانی که خون و رگ و استخوان داشته باشد، باید نیک سیرت باشد. درس بخواند و از بدی و شر دوری کند اما عملا گذر از مراحلِ گناه است که او را آماده انسان شدن می کند. نکته ظریف کلودی در همین کلان روایت است که این پسرکِ چوبی که مدام فریب می خورد یا اسیر نفس اش می شود، در حالِ تجربه شرارتی است که خمیرمایه او را ساخته. او حتی سقوط کامل را هم تجربه می کند؛ رفتن به شهر «خوشی ها» پنج ماه شادی و بازی و تن آسایی و ناگهان تبدیل شدن به الاغ (الاغ حیوان محبوب کلودی بود) یک دگردیسی عجیب که باعث می شود پینوکیوی الاغ شده به سیرک برود و در آنجا شل شود و برای مردن و کنده شدنِ پوست اش به دریا افکنده شود؛ دریایی که در داستانِ او نقشی اساسی ایفا می کند.
اکثر آدم هایی که پینوکیو با آنها برخورد می کند خشن، بی محبت و تندخو هستند. شهرهای کوچکی که از آنها می گذرد به سرعت او را متهم می کنند و ژاندارم ها همه جا هستند. وقتی به دریا می افتد و با هیبت پیشینِ خود (نشانه از از غسل تعمید) بر می آید، از مردی که او را به آب انداخته تشکر می کند! چه آن قدر دل رحم بوده که نخواسته سرش را ببرد و پوست اش بکند بلکه خواسته خفه شود و بعد پوست را به دست آورد!
او به مثابه اودیسه در سفرش مدام با این نشانه ها روبرو می شود و جان به در می برد. نیکی می کند گاهی و نیکی می بیند در ازای اش. در غارها غول ها می خواهند او را به نیش بکشند و در شهرها آدم ها بی رحم اند. در واقع کلودی فضای افسانه ای قرونِ قبلی را به همسایگی شهرها می آورد و پینوکیو را با نمادهای آن روبرو می کند. هر چند در نهایت این پسرک با کار فراوان و ایثار، پوستی تازه در می آورد اما حسِ هولی که او تجربه کرده بر این ارتقاء مهمِ وجودی سایه انداخته است.
ای پدر ما...
اما یکی از محوری ترین مفاهیمی که پینوکیو را بیش از پیش به متنی بر آمده از قصه ها و باورهای کتاب مقدس مربوط می کند، جایگاه ژپتوی پیر است... مردی که پینوکیو را آفریده و جان بخشیده. در یکی از عهد عتیق وارترین تکه های متن در دهان نهنگ می رود و تا دو سال بعد که پسرکِ چوبی طی حادثه ای به دهان ماهی یا بخوانید لویاتان می افتد خبری از او ندارد. پیرمرد با ریش های سپید بلند چونان یونس عهد عتیق در شکم ماهی روزگار می گذراند و عملا پسر او را نجات می دهد.
ژپتو که در رمان حضور پررنگی دارد، نمایشی است از وضعیتِ پدر بودگی و حذفِ تدریجی اش به دستِ پسر. او از اوانِ کار با نافرمانی پسرش روبرو می شود. حتی وقتی پسر پاهای خود را در منقل زغال های گداخته می سوزاند باز او را ترمیم و مهیای حرکت می کند. از سوی دیگر در ژپتو نوعی جاه طلبی به چشم می آید در کارِ ساختن پینوکیو.
او توانسته از چوب جانی کامل بیرون بکشد و برای همین هزینه آفرینش اش را می دهد. او راوی اصلی داستان است، نباید از یاد ببریم که در سنتِ مسیحی کهن و کاتولیک آفرینش موازی با خداوند امری شرارت بار تلقی می شد و برای همین ساحران، شاعران و حتی پزشان جایگاه خوبی نداشتند. اولی را که معمولا می کشتند و به دومی و سومی نیز با دیده تردید می نگریستند، چه آفرینش و جان بخشی از آن خداوند است و لا غیر... اما کلودی در شخصیت ژپتو همان روحِ آفریننده ای را قرار می دهد که باید به خاطر این امر عذاب بکشد.
او هم تمثیلی از آفریننده والاست، هم کسی که در کار کیهان دخالت کرده است. او نیز مانند پینوکیو دچار مرارت های شدیدی می شود که فقر، زندان و حبس شدن و بیماری طولانی نمونه هایی از آن هستند. از سویی دیگر پسر هم ناخلف است و گستاخ، هر چند در نهایت به آغوش او باز می گردد اما در فرآیند تبدیل شدن اش به انسان، پدر را دچار رنج ها و سرگشتگی های فراوان می کند.
پینوکیو هر چند در استعاری ترین وجه خود و گویا برای مخاطب نوجوان نوشته شده (نباید از یاد ببریم که نوجوانِ آخرِ قرن نوزدهم بسیار متفاوت است با تعریف امروزی ما) اما جامعه مخاطب بسیار بزرگ تری را هدف قرار گرفته است. جامعه ای که در حال فروپاشی است. شهرهایی باران زده، گل اندود و مملو از گناه. چهره ای بی رحم از ایتالیای آن زمان که درش تنها عناصر خیال انگیز و متافیزیکی مانند پری زاده مو آبی یا روحِ جیرجیرک و یک ماهی تُن و ... نشانه هایی از محبت بروز می دهند. جامعه ای که به زعمِ روزنامه نگارِ لیبرال در تقلای مردن و نمردن گیر کرده است و نمی تواند تکلیفی برای خود مشخص کند.
ایتالیای پینوکیو یا یک جامعه از هم گسیخته
کارلو کلودی این مرد شیفته سنتِ عروسک گردانی، عملا شخصیت پینوکیو را با شمایل یک عروسکِ نمایش می آفریند؛ عروسکی که تمرد کرده و نخ های دست و پایش را بریده و بهای این تمرد را هم با سلوکِ دردناکش می پردازد. او در صحنه ای از رمان به دیدنِ یک نمایش عروسکی می رود و با بسیاری همگنان خود روبرو می شود که تحت قیمومیت و اسارت و عروسک گردانی مردِ «آتش خوار» هستند. مردی تنومند و قوی که در نهایت بر پینوکیو رحم می آورد و اوست که پنج سکه طلایی مشهور را به او می بخشد. ارباب عروسک های خیمه شب بازی...
روح ایتالیایی تحقیر شده اواخرِ قرن بیستم که کولی وار در تکه های مختلفِ خاک می گردد مگر بتواند خود را اثبات کند، کشوری از هم پاشیده که عکسِ همگنان دیگرش در گردابی از مشکلات غرق است و در معادلاتِ قدرت کاملا ناتوان و بیرون، جنسی از دیکتاتوری در فضای کتاب وجود دارد که نشان می دهد جامعه ترس خورده ایتالیای زمانِ او تا چه حد در تلخی و خشونت فرو رفته. برای همین است که پینوکیو با معیارهای متونِ امروزی متنی خشن محسوب می شود. خشونتی که در نسخه های سینمایی و کارتونی تا حد زیادی تلطیف و اخلاقی شد اما در متنِ اصلی در صحنه هایی مثل دار زدنِ او یا تنهایی های مکررش، مرگِ دوستش در کسوتِ الاغ و ... رخ می نماید. هر چند چنان که گفتم برخورد با نوجوان در آن دوره تا حد زیادی مشابه انسان بزرگسال است و حتی قانون اعدام برای دزدان گاه برای نوجوانان سیزده ساله نیز اجرا می شده.
شاید یکی از بهترین مصداق های ما در این زمینه رمان «الیور توئیست» باشد یا از آن مهم تر مقاله بلند آرتور کویستلر درباره تاریخ اعدام در بریتانیا. کودکی و ملازمات اخلاقی اش عملا امری است نو و تازه زاده شده، به همین دلیل است که کودک یا نوجوانِ جهان کلودی که باید کار کند و همه از او نیز چنین توقعی دارند، عملا در بافتِ واقعی جامعه خود است و البته به شدت مستعد خشن شدن.
کارلو کلودی قهرمان های خود را به رستگاری می رساند. پینوکیو «خواندن» را فرا می گیرد، امری که کنارِ کار بدنی فراوان در راستای خدمت به «پدر» و تا حدی «مادر» می تواند او را نجات دهد. هر چند خواندن به خودی خود کافی نیست و این ترکیب کار و دانش است که او را نجات می دهد. هر چند درباره این که انسان شدن را می توان نجات یافتن تلقی کرد هم بحث وجود دارد!
در ایتالیای پر آشوبِ آخر قرن نوزدهم که مملو از تناقض هاست و شر همه جا پرسه می زند، کلودی سراغ سنت می رود و با ترکیبِ سنت مذکور، قصه های پریان و روایت های انجیلی با واقعیت های امروزی جامعه، نشانه های داستان هایی که به روشنی استعانت دارند به روایت های انجیلی و البته عهد عتیق نشان از حضور این تمثیل ها دارند. در زندگی فکری کارلو کلودی، چیزی که تصویرگران متعددِ این کتاب از جمله روبرتو اینوچنتی نیز به خوبی آن را درک کرده اند.
یکی از مشهورترین تصاویر چنیتی آن بز ایستاده زیر صخره است که سعی می کند پینوکیو را از به کام نهنگ اندر شدن نجات دهد، هر چند توفیق نمی یابد. بزی که می کوشد در هیات قربانی باشد ولی در نهایت در این کار شکست می خورد. تئوری سقوط اسطوره های مذهبی و کم کارکرد شدن شان با تبدیل شدن پینوکیو به پسری عادی و پدر ژپتو به مردی که آراسته کت و شلوار پوشیده، همه چیز را مهیای وداع با آن سنت و ورود به قرن جدید می کند.
هبوطِ پسرک چوبی، برهنه بودن و قدم های نامطمئن اش در نهایت و پس از سفر اودیسه وارش او را از جهانی که درش بالیده جدا می کند و تحویل روزگار نو می دهد. روایتی که در کارِ تصویرسازی حیرت انگیز این نسخه کتاب به خوبی مشهود است.