ماهان شبکه ایرانیان

حضور بهائیان پس از کودتای ۲۸ مرداد( ۲)

(دوره رضاخان) فعالان بهایی در حوزه فرهنگ   یکی از نخستین بهائیانی که با برنامه ریزی قبلی، در حوزه فرهنگ و هدایت افکار عمومی مردم ایران در روزگار اقتدار خاندان پهلوی فعال شد، فرخ دین پارسای نام داشت

حضور بهائیان پس از کودتای 28 مرداد( 2)

(دوره رضاخان)
فعالان بهایی در حوزه فرهنگ
 

یکی از نخستین بهائیانی که با برنامه ریزی قبلی، در حوزه فرهنگ و هدایت افکار عمومی مردم ایران در روزگار اقتدار خاندان پهلوی فعال شد، فرخ دین پارسای نام داشت. این شخص که با ماموریت مشخص و مدون به این عرصه رو کرده بود، از اوایل دیکتاتوری رضاخان تا سال های پایانی عمر خود، در اواسط سلطنت محمدرضا پهلوی، نقشی درجه اول و کلیدی در کار اداره مطبوعات و سمت و سو دادن به فعالیت زنان و رواج ابتذال و ولنگاری در میان آنان داشت. فرخ دین پارسای یکی از نامداران فرقه بهائیت بود که سال های سال در مطبوعات ایران فعالیت داشت و از جراید - که قوی ترین رسانه آن ایام بود - در جهت خواست و اهداف مطابق با میل و سلیقه و منافع محافل و مجامع بهایی و صهیونیستی استفاده می کرد. فرخ دین پارسای همکاری رسمی خود را با دولت کودتایی سید ضیاء و رضاخان آغاز کرد. چندی بعد نام او به عنوان رئیس دایره اجرا در اداره ممیزی دیده شد. اداره ممیزی، یکی از ادارات و تشکیلات متولی سانسور کتاب و مطبوعات در ایران بود که در 26 فروردین 1300 شمسی - 27 روز پس از کودتای 29 اسفند 1299 - بر اساس طرح و برنامه انگلیسی ها و با هدف پشتیبانی و هموار کردن راه دیکتاتوری رضاخان، به ریاست علی اصغر خان حکمت در وزارت معارف ایجاد شد.
البته فرخ دین پارسای فعالیت مطبوعاتی خود را در سال 1288 با ماموریت از سوی کانون های بهائیت، آغاز کرد و با انتشار نشریه ای به نام عصر جدید، به سلک روزنامه نگاران پیوست. او سلسله مقالاتی را با عنوان «کمک به پیشرفت نسوان ایرانی، از طریق آشنایی با تمدن» انتشار داد و از همان ابتدا توجهی خاص به رواج بی حجابی زنان داشت و چادر را به عنوان پوشش و حجاب زنان، مناسب زن ایران در عصر جدید نمی دانست.
همسر او که فخر آفاق نام داشت، تحصیلات خود را زیر نظر معلمان خصوصی بهایی گذرانده بود و به عنوان یک بهایی متعصب در کنار فرخ دین پارسای قرارگرفت. او در سال 1291 همسر فرخ دین پارسای شد. پس از آن برای مدتی عازم مشهد شدند. فخر آفاق پارسای در دبستان فروغ مشهد به کار آموزش کودکان اشتغال ورزید و در همین شهر، امتیاز نخستین مجله ویژه بانوان ایران را با نام «جهان زنان» به دست آورد (27) و اولین شماره آن را در این شهر انتشار داد. او که با ماموریت از سوی مرکز بهائیان و با هزینه این فرقه به انتشار این نشریه روی آورده بود، برای اینکه مورد هجوم مخالفین قرار نگیرد، نهایت احتیاط را به کار می بست و ابتدا تنها مطالبی درباره لزوم رعایت بهداشت در محیط خانواده از سوی زنان خانه دار به رشته تحریر در می آورد. اما به دلیل محیط مذهبی شهر مشهد، امکان اجرا و دستیابی به اهداف فرقه ضاله بهائیت در ترویج بی بندو باری و لاابالی گری و به طور کلی «از خود بیگانگی» مورد نظر این فرقه ضاله وجود نداشت. لذا سران «بیت العدل» و «ایادی امرالله»، شهر تهران را برای تحقق افکارشان مناسب تر تشخیص دادند و با اعمال نفوذ، این زن و شوهر را دوباره به تهران منتقل کردند.
فرخ دین پارسای و همسرش فخرآفاق در تهران اندکی از محافظه کاری دست کشیدند و سلسله مطالبی درباره لزوم تعلیم و تربیت زنان به رشته تحریر درآوردند. اما نشر این سلسله مقالات به این سبب که رگه های روشنی از آموزه های ضد اسلامی در آن مشاهده می شد، اعتراض روحانیت را برانگیخت و کار به جایی رسید که شورای تامین شهر تهران، فرخ دین پارسای و همسرش فخر آفاق را به جرم تبلیغ شعائر مخالف با شرع انور به شهرستان قم تبعید کرد. این تبعید در سال 1301 که رضاخان دورخیز برای رسیدن به تاج و تخت را آغاز کرده و نیازمند حمایت جامعه مذهبی مسلمان بود، انجام گرفت. در همین ایام تبعید به قم و در سال 1301 شمسی بود که دخترشان، فرخ رو پارسای (28) به دنیا آمد. البته برخی صاحبنظران تاریخ نیز عقیده دارند که «فرخ دین پارسای» و همسرش هرگز به قم تبعید نشدند و این نقشه ای برای ساختن چهره ای تلاشگر و مبارز در راه به اصطلاح آزادی زنان از آنان بود. ذکر این نکته ضروری است که فرخ دین پارسای نخستین کسی بود که برای اعزام زنان ایرانی به اروپا و آمریکا و اقامت در پانسیون ها و نزد خانواده های یهودی آمریکا تلاش های فراوانی مبذول می داشت. او پس از سقوط کابینه سید ضیاءالدین طباطبایی در سال 1300 شمسی و در دوران نخست وزیری قوام السلطنه که خزانه کشور تهی و دولت ایران برای پرداخت حقوق کارکنان خود واقعا درمانده شده بود، به تکاپو پرداخت. در این زمان، قوام السلطنه نخست وزیر وقت، حسین علا را به عنوان سفیر «آکریدته ایران» به ایالات متحده آمریکا فرستاد و به او اختیار داد تا پیرامون واگذاری امتیاز نفت شمال کشور و مناطق خارج از حوزه قرارداد «دارسی»، با کمپانی ها و کارتل های نفتی آمریکایی مذاکره کند و حتی قرارداد منعقد سازد و سریعا به هر قیمتی که شده پولی برای پرداخت حقوق عقب افتاده کارکنان دولت، بویژه نظامیان فراهم آورد و به ایران ارسال دارد. در این سفر، بنیاد راکفلر آمادگی خود را جهت پذیرش و پانسیون و آموزش رایگان دانشجویان ایرانی اعلام داشت. حتی کالج های دخترانه آمریکایی نیز در این امر پیشقدم شدند و اعلام داشتند که کلیه هزینه های زندگی و پانسیون و تعلیم و تربیت چند دختر جوان ایرانی را تا پایان تحصیلات دانشگاهی و کسب تخصص می پردازند.
افزون بر این موارد، دولت آمریکا اعلام داشته بود که آمادگی دارد تا از 900 هزار دلار طلب دولت آمریکا بابت هزینه اعزام یک ناوآمریکایی به اروند رود برای بردن جنازه ماژور رابرت ایمبری - عکاس و عضو سفارت آمریکا - که در حادثه سقاخانه خیابان شیخ هادی کشته شده بود، صرفنظر کند و هر سال معادل هزینه هر تعداد دانشجوی ایرانی که در خاک آمریکا تحصیل کنند و در امتحانات مربوطه قبول شوند، از این 900 هزار دلار طلب کسر کند.
حسین علا این امر را یک فرصت مغتنم برای ایران دانسته و طی گزارشی به «قوام السلطنه»، اعلام کرده بود که ما، نه تنها 900 هزار دلار به آمریکا پرداخت نمی کنیم، بلکه معادل این مبلغ هم از آمریکا می گیریم و می توانیم دهها دانشجوی تحصیلکرده که تخصص خود را در آمریکا گرفته اند، بدون دیناری هزینه تربیت کنیم. او خبر توافق دولت آمریکا و نیز آمادگی بنیاد راکفلر و همچنین موضوع توافق کالج های دخترانه آمریکایی برای تعلیم و تربیت دختران ایرانی، به همراه کاتالوگ چند کالج دخترانه آمریکایی را همراه این گزارش به ایران فرستاد.(29)
این خبر از مجاری دیپلماتیک و وزارت امور خارجه به ایران مخابره گردید و تا مدتی در شمار اخبار محرمانه تلقی می شد. اما «فرخ دین پارسای» از این اخبار و جزئیات آن و پیشنهادات آمریکایی ها با خبر بود و به همین سبب تلاش هایی را برای یافتن تعدادی دانشجوی دختر جهت اعزام به آمریکا و استفاده از امکانات این بورس های تحصیلی آغاز کرد.
کارشناسان تاریخ معاصر و نویسندگان بر این عقیده اند که «فرخ دین پارسای» این خبر را از طریق لابی های بهایی و یهودی در ارتباط با مجمع بهائیان آمریکایی - که از ایرانیان بهایی مهاجر به این کشور و چند آمریکایی تشکیل شده بود - کسب کرده و از جزئیات و محتوای هر یک از این بورس ها آگاهی کامل یافته بود. اما فعالیت «فرخ دین پارسای» و همسرش در این ایام به صورت نیمه علنی بود. زیرا پس از ماجرای تبعید به قم، حساسیت ویژه ای در مورد این دو نفر پیش آمده بود و محفل ملی بهائیان ایران خواستار اعمال احتیاط بیشتر در برخورد با مسائل مذهبی و عقیدتی مسلمان شده بود. به همین سبب با احتیاط و مراقبت های ویژه، نخستین گروه از جوانان ایرانی برای استفاده از بورس های اعطایی دولت و بنیادهای به اصطلاح خیریه آمریکایی اعزام شدند.(30)
فرخ دین پارسای از سال از 1305 شمسی به دستور «بیت العدل» و محفل ملی بهائیان ایران (مرکز هدایت و طراحی و تدوین برنامه های فرقه ضاله بهائیت) فعالیت هایش را علنی تر کرد. او در رویکرد دوباره خود، به مقوله تجدد و نوگرایی (مدرنیته) و در واقع گسترش غربزدگی توجهی ویژه نشان داد و در سلسله مقالاتی که برای روزنامه ها نوشت، زنان را در دایره توجه بیشتری قرار داد. بر اساس دستورات همین «بیت العدل» بود که وی سال ها قبل از کشف حجاب، به مقوله پوشش زنان ایرانی پرداخت و لباس و چادر همسر و خانواده های نمایندگان سیاسی ایران در خارج از راه دور از شئونات دوران مترقی! رضاخان و ایران در عصر جدید دانست و اقدام صدیقه دولت آبادی را که برای مسافرت به اروپا و آمریکا ترک حجاب کرده بود، ستود.
صدیقه دولت آبادی ظاهرا نخستین زنی بود که سال ها قبل از فاجعه کشف حجاب، چادر از سر برداشت و پس از انجام مراسمی خاص در برابر دوربین عکاسان و خبرنگاران خارجی، بدون حجاب عازم اروپای غربی و آمریکا شد. این اقدام که یک حرکت سیاسی برای جا انداختن تجدد منحط غربی و تحکیم گسترش دیکتاتوری رضاخان بود، با اقبال و توجه رسانه های آن زمان مواجه شد و خبرنگاران جراید با برنامه ریزی قبلی، در شهرهای مختلف، با «صدیقه دولت آبادی» مصاحبه می کردند و سخنان و تصاویر او را در صفحات خود انتشار می دادند. صدیقه دولت آبادی، خواهر میرزا یحیی دولت آبادی بود که خاطرات خود را از حرکت مشروطه خواهی مردم ایران، بویژه نقش خود در این نهضت را که در واقع تلاش برای بازگویی نقش بابیان و بهائیان و ازلیان در شکل گیری نهضت مشروطیت است، در کتابی به نام حیات یحیی گرد آورده و انتشار داده است. وی نماینده ادوار اولیه مجلس شورای ملی هم بود و انتخاب او به عنوان نماینده مجلس، نشانه عدم اطلاع و شناخت مردم از سمت گیری فکری و اعتقادات دینی عده ای بود که با حمایت بیگانه به عنوان رهبران مشروطه مطرح شده و به شهرت رسیده بودند.
«میرزا یحیی دولت آبادی» افزون براین، سفیر رضاخان در مجامع بین المللی بود. او از عناصر پر تلاش و بسیار فعال در راه به سلطنت رسیدن رضاخان میرپنج بود که همراه میزا علی اکبر خان داور، عده ای از نمایندگان مجلس شورای ملی را به زیرزمین خانه سردار سپه واقع در چهارراه حسن آباد برد و از آنها ذیل ماده واحده ای که درباره خلع خاندان قاجار از سلطنت تنظیم شده بود، امضا گرفت. به سبب این گونه تلاش ها و بسیاری دیگر از فعالیت های پشت پرده، بویژه ارتباط «یحیی دولت آبادی» با سفارتخانه های خارجی داشت، رضاخان به وی توجه و عنایت ویژه داشت و به اصطلاح او را مورد ملاطفت و تفقد خاص قرار می داد.
پدر و برادر و شخص «میزرا یحیی دولت آبادی» سال های سال نماینده و امین امور حسبیه میرزا یحیی صبح ازل بودند و همواره کمک های مالی «بابیان ازلی» را جمع آوری می کردند و آن را برای میرزا یحیی صبح ازل و جانشین او به جزیره قبرس می فرستادند. او در اوایل سلطنت رضاخان به سرپرستی کل «بابی های ازلی» و پیروان میرزا یحیی صبح ازل برادر بزرگتر میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) - که او هم مانند برادرش «بهاء» ادعای «مهدویت» و «من یظهره اللهی» و سپس پیغمبری داشت - انتخاب شد. از آنجا که پیروان فرقه ضاله «بابی های ازلی» در سراسر جهان، بویژه در کشورهایی که پس از جنگ جهانی اول از دولت عثمانی جدا شده بودند و نظیر جزیره قبرس، فلسطین، سوریه، شامات، اردن و عراق تحت قیمومت انگلیس و فرانسه قرار داشتند، پراکنده بودند، اداره امور این سرپرستی و جانشینی میرزا یحیی صبح ازل، مستلزم سفر مداوم حاج میرزا یحیی دولت آبادی به کشورهای مختلف بود. به همین سبب رضاخان با گشاده دستی سوءظن برانگیزی، وی را به عنوان سفیر سیار و «سوپر آمبا سادور» و به عبارتی دیگر «سفیر السفرای» دولت ایران که استوار نامه اش در تمام کشورها اعتبار داشت، در کلیه کشورهای اروپایی و آفریقایی منصوب کرد و او با حق و مزایای هنگفتی که از وزارت امور خارجه دریافت می کرد و با هزینه ملت مسلمان ایران، برای تمشیت امور و اداره و حل مشکلات «بابیان ازلی» به سراسر جهان سفر می کرد و با وجود سختگیری ظاهری که رضاخان در انتقال ارز و به اصطلاح آن ایام «اسعار» داشت، در این مورد استثناء قائل شده بود و با گشاده دستی مخارج سفرهای حاج میرزا یحیی دولت آبادی را به صورت ارز از بیت المال مسلمانان پرداخت می کرد.
یحیی دولت آبادی هم که یک دوبیتی ساخته بود که آن را بر روی تمام کتاب های درسی ابتدایی و دوره اول متوسطه چاپ کرده بودند. در این دوبیتی رضاخان به عنوان معمار و بانی «عصر طلایی» ایران معرفی و ستوده شده بود.
صدیقه دولت آبادی نیز همچون برادرش میرزا یحیی دولت آبادی یک «بابی ازلی» بود. حتی عده ای او را بهایی می دانند و بر این اعتقادند که وی از ازلی ها جدا شده و به بهائیان پیوسته بود. او در یکی از روستاهای اطراف اصفهان به نام «دولت آباد» به دنیا آمده بود.
براساس نوشته مهدی بامداد در کتاب «تاریخ رجال ایران»، پدر یحیی و صدیقه دولت آبادی، نماینده امور حسبیه میرزا یحیی صبح ازل و سرکرده فرقه «بابی ازلی» در ایران بودند و کمک های مالی پیروان این فرقه را جمع آوری می کردند و به شهر «ماگوستیا» در قبرس می فرستادند.
فرقه بهائیت برای دستیابی هر چه سریع تر به اهداف و برنامه های خود، یعنی کمرنگ ساختن ارزش های دینی و باورهای اعتقادی و مبارزه با سنت های بومی و ملی و منطقه ای مردم مسلمان ایران تلاش های وقفه ناپذیری را دنبال می کرد.
بهائیان برای رسیدن به این هدف، تنها چشم به تهران نداشتند. برای آنان شهرستان ها و روستاهای ایران هم واجد اهمیت بود. به همین سبب تنها «فرخ دین پارسای» و همسرش «فخر آفاق» در تهران
به فعالیت های اسلام ستیزانه نمی پرداختند. همزمان با آنان دهها فرد و گروه بهایی دیگر، در نقاط مختلف ایران به تلاش های مخرب خود برای هرچه بیشتر تهی کردن ایران از معنویات اسلامی و رواج بی بند و باری در بین جوانان، بویژه زنان و دختران این آب و خاک مشغول بودند. در شمار این دسته از بهائیان باید به ذبیح الله قربان و خواهرش کیاقربان اشاره کرد. این گروه شهر شیراز را مرکز فعالیت های خود قرار داده بودند. زیرا این شهر زادگاه سید علی محمد باب بود و به خاطر همین ویژگی، شوقی ربانی سرکرده و رهبر وقت بهائیان و دومین جانشین «بهاء الله»، دستورات ویژه ای در مورد این شهر صادر کرده بود.
ذبیح الله قربان در سال 1282 در یک خانواده بهایی به دنیا آمد. پدرش از اعضای سازمان ویکتوریا وابسته به تشکیلات جاسوسی M-I-6 در استان فارس، بود. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را تحت نظر و مراقبت شدید «لجنه»(31) های بهائیان در شیراز گذراند و سپس با هدایت و اشاره محافل بهایی به لبنان رفت و در دانشگاه آمریکایی بیروت به تحصیل اشتغال ورزید. شهر بیروت از این نظر برای «ذبیح الله قربان» انتخاب شده بود که به طور مداوم تحت مراقبت و تعالیم مربیان بهائیت باشد و راحت بتواند به شهرهای عکا و حیفا واقع در فلسطین اشغالی رفت و آمد کند و از تعلیمات «بیت العدل اعظم» بهره مند شود.
ذبیح الله قربان در دوران تحصیل در بیروت به عضویت فراماسونری درآمد و پس از بازگشت به ایران به ریاست بیمارستانی
به نام «بهبودستان» برگزیده شد. او در این مسند اقداماتی در جهت گسترش غربزدگی و ترویج فرهنگ غربی انجام داد.ذبیح الله قربان در حوالی سال 1310 شمسی، چند سال قبل از اعلام رسمی کشف حجاب، در صدد برآمد تا عده ای از دختران و زنان را به استخدام این مرکز درآورد. ذبیح الله قربان با کمک خواهرش کیاقربان عده ای از دختران بهایی را به استخدام این بیمارستان درآورد و یک زن انگلیسی به نام آوانسیان که از کارکنان «سفارت انگلیس» در تهران بود، برای آموزش آنها به شیراز فرستاده شد.(32)
در سال 1314 زمانی که رضاخان تصمیم به اجرای برنامه استعماری «کشف حجاب» گرفت و با زور سرنیزه و قدرت نیروهای قزاق و پاسبان های نظمیه چادر را از سر زنان برداشت، ماموریت اداره جبهه فرهنگی این اقدام خائنانه بر عهده فرخ دین پارسای گذاشته شد تا پیرامون مزایا و محسنات بی حجابی تبلیغ کند. به همین سبب و با حمایت و سرمایه مستقیم بهائیان، مجله ویژه زنان با نام جهان زنان را که مدتی به دلایل نامعلوم منتشر نمی شد، مجددا انتشار داد. لازم به ذکر است که 17 دی (روز کشف حجاب) روز ملی جوانان بهایی است.
نقش دیگر فرخ دین پارسای، سازماندهی انجمن های زنانه و فمینیستی در ایران بود. او بر اساس نامه های از پیش تدوین شده، عده ای از زنان مرفه و مدعی تجدد و عمدتا بهایی را گرد آورد و چند انجمن اختصاصی زنان به وجود آورد. این انجمن ها عمدتا پس از فاجعه کشف حجاب در سال 1314 به وجود آمدند.
فرخ دین پارسای در شمار چهره های مرموز دوران پهلوی قرار دارد. او فعالیت مطبوعاتی خود را در فاصله بسیار کوتاهی تا بالاترین سطح شغلی در این حرفه رشد داد و به مقام سردبیر کل روزنامه اطلاعات رسید. وی چند سالی هم مدیر مجله «اتاق تجارت ایران» بود.
بعد از کودتای 28 مرداد 1332، زمانی که توجه ویژه به بانوان و رواج بی بند و باری و اشاعه ولنگاری و تقلید از غرب در دستور کار رژیم پهلوی قرار گرفت و از این جهت، ضرورت ایجاد یک نشریه کاملا اختصاصی زنانه بیش از پیش احساس شد، بار دیگر «فرخ دین پارسای» فعال شد و با همکاری کلوب زونتا (33) (خواهر خوانده کلوب روتاری)، مجله اطلاعات بانوان را سازماندهی کرد و با همکاری قدسی مسعودی (34)،ایرج مستعان (35) و ویکتوریا بهرامی (36) این مجله را انتشار داد.
فرخ دین پارسای یکی از چهره های مرموز مطبوعات در دوران پهلوی بود و ضرورت دارد که درباره او و نقش و تاثیرش در فعالیت های مرتبط با امور بانوان درآن رژیم تحقیقات مفصلی انجام شود؛ زیرا او به عنوان نماینده حضیره القدس بهائیان و شخصیت مورد اعتماد ارتشبد عبدالکریم ایادی (پزشک مخصوص محمدرضا شاه و سرپرست فعالیت های اداری و سیاسی بهائیان ایران) و عنصر مورد حمایت سپهبد علی محمد خادمی (مدیر عامل بهایی هواپیمای ملی ایران (هما) در رژیم پهلوی و شخصیت شماره 2 مافیای هواپیمایی کشور) در بیشتر حوادث و فعل و انفعالات مربوط به حوزه زنان نقش داشته است.(37)
سپهبد علی محمد خادمی - مدیر عامل سازمان هواپیمایی ملی (هما) - با استفاده از اختیارات خود بودجه هنگفت و محرمانه ای در اختیار فرخ دین پارسای گذاشته و در هزینه کردن این بودجه به او اختیار تام داده بود. بر اساس همین اختیارات بود که کلیه انجمن های زنانه، چشم به دست و دهان او داشتند و با اشاره «فرخ دین پارسای» به فعالیت های خود سمت و سو می دادند و برای تامین هزینه های تبلیغاتی خود به سراغ وی می آمدند.
فرخ دین پارسای چهار فرزند داشت که یکی از دخترهای او به نام اسفند فرخ رو پارسای (38) در کابینه امیر عباس هویدا به عنوان اولین زن به وزارت آموزش و پرورش رسید.
اسفند فرخ روپارسای با نام شناسنامه ای فرخ روپارسای، وزیر آموزش و پرورش در کابینه هویدا بود، اما از این نام جز در فرمانی که شاه برای وزارت او صادر کرد، هیچ گاه استفاده نشد.
البته آنچه درباره گسترش فساد در ایران به وسیله بهائیان ذکر شد به اعتراف سران آنها، دقیقا مطابق دستورات صریح استعمار پیر- انگلیس- و جانشین آن آمریکا بوده است. ساواک در گزارش مورخه 18 / 2 /1350 خود می نویسد:
«جلسه ای با شرکت 9 نفر از بهائیان ناحیه 15 شیراز در منزل آقای «ولی الله لقمانی» و زیر نظرآقای لقمانی تشکیل گردید. بعد از قرائت نامه،«ولی الله لقمانی» در مورد ادیان جهان و آمار آنها و شهدای بهائیت سخن گفت. وی اضافه کرد آقایان بهائیان بهتر است بیشتر مطالعه نمایند و از روی حقیقت قضاوت کنند تا بفهمند معنی بهائیت که امروز آزادی بیشتری دارند یعنی چه؟ در زمان قدیم احباء نمی توانستند بگویند ما بهایی هستیم و نمی توانستند تبلیغ کنند اگر هم مبارزه ای می نمودند فورا آنها را می کشتند. لیکن اکنون آن تعصب ها کنار گذاشته شده است. اکنون از آمریکا و لندن صریحا دستور داریم در این مملکت مد لباس و یا ساختمان ها و بی حجابی را رونق دهیم که مسلمانان نقاب از صورت خود بردارند به طوری که من مطالبی در منزل آقای معتمد قرائت کردم و تمام دختران و پسران بهایی خوشحال شدند در ایران و کشورهای مسلمان دیگر هر چه بتوانید با پیروی از مد و تبلیغات، ملت اسلام را رنج دهید تا آنها نگویند امام حسین [علیه السلام] فاتح دنیا بود و علی [علیه السلام] غالب دنیا. البته بهائیان هم تصدیق دارند، ولی نه برای قرن اتم. اتمی که به دست بهائیان درست می شود. اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته می شود. این مسلمانان آخر به دست بهائیان از بین می روند و دنیای حضرت بهاءالله رونق می گیرد.»(39)
«ساواک» همچنین در گزارش دیگری به تاریخ 21 / 10 / 1345 چنین آوده است:
«ساعت هشت صبح مورخ 18 / 10 /1345 آقای ایقانی، مدیر عامل فروشگاه فردوسی در داخل فروشگاه به یکی از بانوان فروشنده که روسری به سر داشته است دستور می دهد که روسری را از سر بردارد. بانوی فروشنده که به خانم بهرامی معروف است اظهار می کند که روزه هستم و بدین جهت روسری به سر نموده ام و تقاضا می کند به خاطر رعایت حال وی اجازه داده شود کماکان روسری خود را به سر داشته باشد، ولی ایقانی با تشدد و درحالی که موضع روزه گرفتن بانو بهرامی را به باد مسخره گرفته بود تکلیف می کند یا روسری را از سر بردارد و یا فورا به خدمت وی خاتمه داده خواهد شد بانو بهرامی درحالی که به شدت می گریست به اجبار روسری را از سر برداشت... فروشندگان... عموما از اینکه عده ای بهایی فروشگاه فردوسی را وسیله ای برای فعالیت خود قرار داده و تا این حد اصول و معتقدات کارمندان غیر بهایی را تحقیر می نمایند، متاثرند.» (40)
در همین زمینه وزارت آموزش و پرورش پهلوی نیز در کتابی با عنوان «کارنامه زنان مشهور ایران» که با بودجه مردم محروم در آن سالها به چاپ رسید، در معرفی قره العین معلوم الحال می نویسد:
«[طاهره، قره العین] زنی بود که در ایران ظلمانی یعنی در صد و چند سال پیش رفع حجاب کرد و... زنی فاضل و با ذوق بود و...»(41)
از دیگر بهائیانی که در این عرصه فرهنگی نقش موثری ایفا کردند می توان لیلی آهی (ایمن) فرزند مجید آهی را نام برد.
لیلی آهی (ایمن) متولد 1308، همسر بهایی معروف ایرج ایمن بود. وی مشاور فنی اداره کل مطالعات و برنامه های وزارت فرهنگ، مدرس ادبیات کودک به مربیان کودکستان، پایه گذار بخش انتشار کتاب های کودکانه به زبان فارسی به دعوت بنگاه ترجمه و نشر کتاب، عضو گروه بررسی کتاب های درسی ابتدایی به دعوت موسسه آمریکایی فرانکلین بود. «لیلی ایمن» پس از سفری که به آمریکا داشت و در آن دوره ویژه ای را گذرانده بود، دبیر فنی و مشاور فنی وزارت آموزش و پرورش، بنیانگذار، عضو و دبیر هیات مدیره شورای کتاب کودک از ابتدای تاسیس در 1341 تا 1359 - کار عمده این شورا بررسی ادبیات کودکان بود و انتخاب کتاب سال کودک از وظایف آن به شمار می رفت - بود.( 42)
ایمن از سال 1359 به آمریکا رفت و طی این سال ها بدون سر و صدا به همراه دیگر بهائیان به فعالیت های ضد انقلابی خود مشغول بود و اکنون در سایه تغافل مسئولان، طی سال های اخیر مجددا در کشور فعال شده است.(43)
مهری آهی خواهر لیلی آهی نیز در عرصه فرهنگی بسیار فعال بود و به عنوان نماینده ایران در بسیاری از مجامع بین المللی شرکت داشت.
مهری آهی، استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، رئیس گروه زبان و ادبیات روسی و رئیس مرکز زبان های خارجی دانشگاه تهران (1344)، جزو موسسین و نایب رئیس جمعیت راه نو (1334)، از اعضای موسس و دبیر اول کمیسیون بین المللی شورای عالی جمعیت های زنان ایران، نماینده اعزامی ایران در کنفرانس حقوق زن که از طرف سازمان ملل در 1336 تشکیل شده بود، عضو هیات نمایندگی ایران در کمیسیون مقام زن سازمان ملل در 1341 و رئیس این کمیسیون در 1343 بود. وی موسس انجمن کتاب و رئیس کتابخانه آن در 1336، عضو هیات مشاوران راهنمای کتاب و گروه بررسان کتاب های برگزیده سال بود که به همراه دیگر بهائیان در جهت دهی فرهنگی ایران در زمان پهلوی نقش بسزایی داشت. (44)
پرتو بیضایی (پدر بهرام بیضایی، کارگردان سینما و تئاتر) شاعر و غزل سرای معاصر، یکی دیگر از عناصر شاخص بهائیت در حوزه فرهنگ بود که در رژیم پهلوی انجمن ادبی به راه انداخته بود و به اصطلاح جوانان را آموزش و جهت می داد. (45)

فعالیت بهائیان در دانشگاهها
 

بهائیان که در تمام حوزه های فرهنگی نفوذ کرده بودند، با کمک مسئولان دانشگاهها سعی در تبلیغ و جذب جوانان مسلمان به این فرقه ضاله صهیونیستی داشتند. برای مثال تنها به نمونه ای از تحرکات آنان در دانشگاه تبریز به نقل از کتاب «جنبش دانشجویی تبریز به روایت اسناد و خاطرات» اشاره می کنیم. در کتاب مذکور در بخش «گسترش فعالیت بهایی ها در دانشگاه تبریز» آمده است:
«از سال 1351 به بعد فعالیت بهایی ها در مراکز فرهنگی و آموزشی کشور افزایش چشمگیری یافت که دانشگاه تبریز هم از این گسترش برکنار نماند.»
در گزارشی می خوانیم:
«... ساعت 19 الی 21 روز جمعه 24 / 10 / 50 جلسه جوانان دانشجوی بهایی در منزل سرکار سرگرد دکتر برق آسا افسر ارتش در تبریز تشکیل و تعدادی از روسای دانشکده ها و استادان دانشگاه از جمله معاون دانشکده پزشکی و آقای دکتر میر آفتابی در جلسه شرکت داشته اند.»
در گزارشی دیگر از تشدید فعالیت بهایی ها با استفاده از زنان و دختران بهایی برای جلب و جذب اعضای جدید چنین گزارش شده است:
«... در آموزشگاه مامایی به وسیله خانم فیروزی، در آموزش وپرورش به وسیله آقای یزدانی و خانم مظهری، در اداره بهداشت و تنظیم خانواده توسط دوشیزه سپاهی بهداشت یزدانی زنوزی و همچنین توسط شخصی به نام کریم پور ویزیتور کارخانجات دارویی ساندوز تبلیغ و فعالیت می نمایند. خانم مظهری آموزگار دبستان و کودکستان پروانه است.»
در سال های بعد دامنه فعالیت آنها در دانشگاه تبریز افزایش می یابد، به طوری که «علنا تبلیغ بهایی گری می نمایند.» از بهایی هایی که آشکارا در دانشگاه فعالیت می کرد، شخصی به نام مسعود فنائیان بود که پدرش مدیر عامل کارخانجات زمزم شیراز بود و خانم مینو انصاری ماشین نویس سازمان آب تبریز «که در اجتماع تبلیغ می نمایند.»(46) این سیر رو به تزاید تا نزدیکی های انقلاب ادامه داشت تا جایی که مبلغان بهایی به وابستگی خود به دولت های خارجی چون انگلیس افتخار می کردند:
«طبق اطلاع اخیرا شخصی به نام شهرام عیسی خانی، دانشجوی سال اول ریاضی دانشکده علوم دانشگاه آذرآبادگان در کلاس درس سایر دانشجویان را به قبول مسلک بهائیت تشویق و چنین اظهارمی دارد که دولت شوروی و انگلیس مخفیانه به بهایی ها پول می دهد تا کمیته بهائیان را تقویت کنند ما نیز افراد بهایی بویژه اشخاصی را که به این مسلک بپیوندند از نظر تامین مسکن و کمک هزینه زندگی حمایت و کمک می کنیم.»(47)

رابط هویدا با روشنفکران
 

از دیگر بهائیانی که به طور رسمی در حوزه فرهنگ فعال بود، داوود رمزی (48) نام داشت. وی به عنوان کارگزار بهائیان در رسانه های جمعی ایران نقش آفرینی می کرد.
داوود رمزی به عنوان اولین فعالیت، اداره یک برنامه ویژه در تلویزیون کانال 3 را که با سرمایه بهائیان ایران و زیر نظر یک یهودی زاده بهایی معروف - حبیب ثابت - اداره می شد، به عهده گرفت. این برنامه هفته ای یک شب به مدت 55 دقیقه بر روی آنتن می رفت.
رمزی از طریق این برنامه و از رهگذر برنامه هایی که روی آنتن می فرستاد با شاعران و نویسندگان معروف آشنا شد و روابط ویژه ای با آنان برقرار کرد. داوود رمزی در حقیقت رابط هویدا با جریان روشنفکری ایران بود و همزمان با نمایندگی فرقه ضاله بهائیت در مطبوعات و رسانه ها، گزارشی از فعالیت های خود را در اختیار لجنه ها و کمیته های ویژه بهائیان در ارتباط با ساماندهی امور فرهنگی و نیز در اختیار امیر عباس هویدا - که او هم بهایی بود - می گذاشت.
امیر عباس هویدا در آن زمان نخست وزیر بود و اعتقاد داشت که ارتباط با روشنفکران می تواند به دولت او وجهه و اعتبار ویژه ای بدهد. به همین سبب غیر از «داوود رمزی»، عده ای دیگر از روشنفکران از جمله صادق چوبک، رئیس دفتر رمز و محرمانه او و امیر طاهری ( 49) سردبیر وقت روزنامه کیهان و احسان نراقی، رئیس موسسه علوم اجتماعی و کورش لاشایی (50) و عده ای دیگر از اعضای بریده از «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج» در ارتباط مستقیم با وی بودند.
در اواسط دهه 1340، زمانی که ساماندهی سانسور در دستور کار دولت هویدا قرار گرفت، امیر عباس هویدا از داوود رمزی خواست تا به صورت نامحسوس با نویسندگان و هنرمندان ظاهرا رادیکال رابطه ایجاد کند و نمایندگای از این قشر را به دیدار او ببرد.
داوود رمزی برای ارتباط با نویسندگان و هنرمندان ناراضی به تلاش و تکاپو پرداخت. او که از هر فرصتی برای آشنایی و نزدیکی با این افراد سود می جست، یک روز در محل قدیم کتابفروشی نیل واقع در چهارراه مخبرالدوله، ابتدای کوچه رفاهی با غلامحسین ساعدی - نویسنده و نمایشنامه نویس معروف - مواجه شد و به بهانه ای با او به بحث و جدل پرداخت. ساعدی در این گفت و گو صحبت از حاکمیت سانسور در مطبوعات ایران می کرد و «داوود رمزی» در موضع دفاع از اقدامات فرهنگی دولت، بویژه حسن نیت هویدا حرف می زد. رمزی در این دیدار ادعا کرد که می تواند چند تن از نویسندگان و هنرمندان مخالف را به دیدار هویدا ببرد تا آنان حرف و سخن های خود درباره سانسور و اعتراضاتی را که پیرامون فعالیت های فرهنگی رژیم دارند، به صورت رو در رو با او مطرح سازند.
ساعدی از این دعوت استقبال کرد و قرار شد تا درباره آن با عده ای از نویسندگان همفکر خود گفت وگو کند و پس از انتخاب افراد و تصمیم گیری درباره رئوس مطالب مورد بحث، به صورت دسته جمعی به دیدار نخست وزیر بروند.
سرانجام جلال آل احمد، غلامحسین ساعدی، رضا براهنی و چند نفر دیگر از نویسندگان، برای ملاقات با امیر عباس هویدا به کاخ نخست وزیری رفتند و درباره سانسور به بحث و گفت وگو پرداختند.
هویدا در همین روز دکتر ناصر یگانه بهایی را که با عنوان وزیر مشاور در کابینه حضور داشت و کریم پاشا بهادری رئیس دفتر فرح پهلوی را که در آن موقع از مدیران دفتر هویدا بود، به عنوان نمایندگان و رابطین خود با نویسندگان معین کرد و قرار شد این ملاقات ها تا حصول نتیجه ادامه داشته باشد.
چند هفته بعد دومین جلسه بحث و گفت وگو پیرامون سانسور در نخست وزیری تشکیل شد. آن روز وقتی نمایندگان نویسندگان به کاخ نخست وزیری و محل برگزاری جلسات رفتند، با تعجب مشاهده کردند که احسان نراقی و ایرج افشار هم در جمع نویسندگان حضور دارند و وقتی از علت حضور آنان سوال شد، احسان نراقی گفت:
«تنها شما نمایندگان نویسندگان ایران نیستید. ما هم به نمایندگی از طرف عده ای دیگر از نویسندگان به این جلسات دعوت شده ایم...»
طرز رفتار و چگونگی مواضع احسان نراقی و ایرج افشار در همین اولین جلسه نشان داد که آنها با هدف به هم زدن نظم جلسات و لوث کردن موضوع دعوت شده اند تا این گفت و گوها به سرانجام و نتیجه ای نرسد.
از همین زمان بود که احسان نراقی وظیفه جذب و جلب روشنفکران و نویسندگان ظاهرا مخالف رژیم پهلوی را بر عهده گرفت و بسیاری از آنان را در موسسه تحقیقات علوم اجتماعی که ریاست آن را بر عهده داشت، به کار گماشت؛ تا به این ترتیب در اتحاد و جمع نویسندگان شکاف ایجاد کند.
برخی از نویسندگان چپ گرا که توسط احسان نراقی به استخدام آن موسسه درآمدند، عبارت بودند از: باقر مومنی، محمدرضا زمانی و غلامحسین ساعدی و... اینان به عنوان پژوهشگر، کتب و رسالات و سلسله «مونوگرافی» هایی را برای این تشکیلات تهیه می کردند. غلامحسین ساعدی کتاب های «ایلخچی» و «اهل هوا» را در زمان همکاری با «احسان نراقی» تهیه کرد و با سرمایه موسسه تحقیقات اجتماعی انتشار داد.
احسان نراقی (51) در سال 1357 به هنگام اوج گیری انقلاب اسلامی یک بار دیگر به کانون نویسندگان نزدیک شد و همراه رضا قطبی به عنوان رابط فرح پهلوی، با هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران ملاقات و گفت و گو کرد.
سال ها بود که زنده یاد جلال آل احمد به ضرورت وجودی مجمع و اتحادیه نویسندگان ایرانی واقف شده بود و با تلاش بسیار و جلسات متعددی که در خانه خود - در همسایگی خانه نیما یوشیج - واقع در یک قطعه از اراضی موقوفه در انتهای کوچه ای نزدیک ایستگاه اسدی خیابان شریعتی کنونی (جاده قدیم شمیران) با اهل قلم برگزار می کرد، موفق شد کانون نویسندگان ایران را به وجود آورد.
دولت هم با حمایت دفتر فرح پهلوی و بودجه بی حساب و کتاب شرکت نفت که از سوی دکتر اقبال تامین می شد در برابر تاسیس کانون نویسندگان، تشکیلاتی به عنوان انجمن قلم را به سرکردگی زین العابدین رهنما و همراهی افرادی نظیر سیمین بهبهانی (52 ) و فروزنده اربابی (53)، ایجاد کرد.
داوود رمزی تا مدت ها عهده دار ارتباط با نویسندگان بود.پس از چندی عهده دار مسئولیت در وزارت فرهنگ و هنر شد و به عنوان وابسته فرهنگی به اروپا رفت.
ایرج افشار هم چند ماه بعد از دیدار در نخست وزیری، به ریاست کتابخانه مرکزی دانشگاه منصوب شد و بودجه و اعتباراتی در اختیارش قرار گرفت. او از رهگذر همین بودجه و اعتبارات، طرح های پژوهشی ویژه ای در اختیار نویسندگان می گذاشت و در ازای پرداخت حقوق ماهیانه، نتیجه پژوهش های آنان را به قیمت گزاف خریداری می کرد. از جمله افرادی که در این زمینه با «ایرج افشار» همکاری می کردند، می توان به ابولفضل قاسمی «دبیر کل حزب ایران» در ایام انقلاب اشاره کرد. قاسمی اجرای بخشی از پروژه تحقیقاتی الیگارشی و خاندان های حکومتگر ایران را به عهده گرفت و بر اساس اسناد و مدارکی که ایرج افشار در اختیارش گذاشت، چند کتاب درباره شخصیت های سیاسی روزگار رضاخان و محمدرضا پهلوی تالیف و تدوین کرد.
شایان ذکر است هویدا برای اینکه به حضور داوود رمزی در میان نویسندگان و هیئت مذاکره کننده پیرامون سانسور، مشروعیت بدهد، طی حکمی وی را به سمت سردبیر مجله تلاش منصوب کرد. با این محمل،«داوود رمزی» ضمن بهره گیری از امکانات دفتر نخست وزیری، عده ای از نویسندگان و خبرنگاران را گرد خود جمع کرد و به مدد آنها و به یاری بودجه و اعتباری که در اختیار داشت، گروهی از نویسندگان مطبوعات ایران را تحت نفوذ خود گرفت و آنها را به سمت اهداف شوم بهائیان هدایت کرد.

پی نوشت:
 

27- در کتاب «چهره مطبوعات معاصر» از فرخ دین پارسای به عنوان موسس مجله «جهان زنان» یاد شده است.
28- فرخ روپارسای، وزیر بهایی مسلک آموزش و پرورش در کابینه امیر عباس هویدا، به دلیل خیانت و فساد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شد.
29- گزارش حسین علا در این مورد به نخست وزیر وقت و همچنین تصاویری از کاتالوگ های مدارس دخترانه آمریکا -که آمادگی خود را برای پذیرش دانشجویان دختر ایرانی اعلام داشته بودند - پس از پیروزی انقلاب اسلامی در فصلنامه «تاریخ معاصر ایران» چاپ شده است.
30- برای آشنایی بیشتر با نقش بنیادهای فرهنگی آمریکا در گستره اهداف استعماری آمریکا به کتاب «کنترل فرهنگ» تالیف «ادوارد برمن» ترجمه «حمید الیاسی» نشر «نی»، چاپ اول، سال 1366، مراجعه فرمایید.
31- لجنه نام یکی از اجتماع مذهبی در بهائیت است که جوانان را ضمن بردن به تفریح، تحت آموزش های مذهبی هم قرار می دهند و جمع آن لجنات است.
32- برای آشنایی با شرح حال و عملکرد «ذبیح الله قربان» به جلد سوم از مجموعه کتاب های «معماران تباهی» تالیف دفتر پژوهش های موسسه کیهان مراجعه فرمایید.
33- تا اوایل دهه 1990 میلادی زنان حق عضویت رسمی در کلوب های روتاری را نداشتند. اما دولتمردان آمریکایی که نمی خواستند خود را از خدمات زنان در عرصه کارهای جاسوسی محروم کنند، در اوایل دهه 1990، اعضای آن به عضویت رسمی کلوب های روتاری درآمدند.
34- قدسی امیر ارجمند همسر عباس مسعودی، مالک و مدیر موسسه اطلاعات بود. او پس از اینکه شوهرش به عضویت گروه موسس کلوب روتاری در ایرن منصوب شد به همراه شوهرش و همکاری جمعی دیگر، مامور سازماندهی کلوب زونتا در ایران شد و در نخستین مجمع عمومی این کلوب که ویژه بانوان بود، به ریاست کلوب زونتای تهران انتخاب شد. او صاحب امتیاز مجله اطلاعات بانوان بود.
35- ایرج مستعان در سال 1307 به دنیا آمد. تحصیلات خود را در رشته حقوق به پایان برد. فعالیت مطبوعاتی را از سال 1328 آغاز کرد. او یکی از بنیانگذاران مجله اطلاعات بانوان بود و مدت 12 سال سردبیری این نشریه را بر عهده داشت و با نگارش مقالات و گزینش مطالب مورد نیاز، دختران و زنان جوان را به سمت بی بند و باری سوق می داد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی چند سالی به فعالیت مطبوعاتی روی آورد و سردبیری نشریه دولتی «روز هفتم» زیر مجموعه روزنامه همشهری در دوره غلامحسین کرباسچی را برعهده گرفت. ایرج مستعان چند سال پیش درگذشت.
36- ویکتوریا بهرامی در سال 1312 به دنیا آمد. لیسانسیه زبان انگلیسی بود و فعالیت مطبوعاتی را از 1332 آغاز کرد و از ابتدای تاسیس مجله اطلاعات بانوان به عضو هیئت تحریریه این مجله برگزیده شد و سالها در شمار گردانندگان ارشد آن بود. ویکتوریا بهرامی اولین زن عضو سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات بود و چند دوره هم در هیئت مدیره این سندیکا عضویت داشت.
37- خادمی علاوه بر ریاست شرکت هواپیمایی ملی ایران (هما)، ریاست هیئت مدیره شرکت هتل های ایران و مرکز مدیریت ایران را بر عهده داشت. وی عضو هیات مدیره بانک عمران بود. خادمی همچنین در کنار محمد خاتمی (فرمانده کل نیروی هوایی شاهنشاهی ایران) - مالک اکثریت سهام «ایرتاکسی» به مدیر عاملی علی رفعت - شرکت «ایرتاکسی» بود. علی محمد خادمی، از اعضای موسس کلوب صهیونیستی روتاری و رئیس مرکز مشاوره بین المللی روتاری در ایران به شمار می آمد و منزل او در محله امامزاده قاسم شمیران از اماکن مهم تبلیغات بهایی گری بود که سرهنگ فردوس بهایی در آنجا فعالیت می کرد.
برای آشنایی بیشتر با شرح حال و عملکرد «علی محمد خادمی» به جلد سوم از مجموعه کتاب های «معماران تباهی ؛ سیمای کارگزاران کلوب های روتاری» تالیف دفتر پژوهش های موسسه کیهان، مراجعه فرمایید.
38- برای آشنایی بیشتر با شرح حال و عملکرد اسفند فرخ روپارسای به جلد بیستم از مجموعه کتاب های «نیمه پنهان» با عنوان «انتهای تاریکی» مراجعه فرمایید.
39- جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، جلد اول، سند 78 /2.
40- همان، سند شماره 76 / 2.
41- فخری قویمی [خشایار وزیری] مولف و گردآورنده، کارنامه زنان مشهور ایران از قبل از اسلام تا عصر حاضر، انتشارات وزارت آموزش و پرورش، تهران، 1352.
42- فرهنگ ناموران معاصر ایران، زیر نظر شورای عالی فرهنگ ناموران معاصر ایران، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، 1381، صص 362و 363.
43- متاسفانه در کتاب ارزشمند فرهنگ ناموران معاصر ایران که می تواند یکی از منابع مفید محققان باشد، هیچ گونه اشاره ای به بهایی بودن لیلی و مهری آهی و سوابق فعالیت های خانواده آهی و ایرج ایمن - داماد بهایی خانواد ه آهی - نشده است. امید می رود که مسئولان محترم سازمان تبلیغات در چاپ های بعدی با دقت و بازنگری نسبت به رفع برخی نواقص این مجموعه ارزشمند اقدام کنند.
44- فرهنگ ناموران معاصر ایران، زیر نظر شورای عالی فرهنگ ناموران معاصر ایران، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، 1381، ص370.
45- حامیان شیطان، پیشینه عملکرد بهائیت و تکاپوی آن در جهان معاصر بر ضد اسلام و ایران، بینا، 1384،ص20.
46- شهربانی استان آذربایجان شرقی در پنجم آبان سال 1352 به سازمان امنیت از فعالیت بهایی ها گزارش داد: «خبر رسیده حاکی است پیروان مسلک بهایی که در ادارات و موسسات مانند دانشگاه (آقای فنائیان) سازمان آب (خانم مینو انصاری) و شهرداری (علی شاه مرادی) و آموزش و پرورش (خانم مظهری) وجود دارند، اغلب به طور علنی تبلیغ مسلک مزبور را می نمایند.» به نقل از جنبش دانشجویی تبریز به روایت اسناد و خاطرات، رحیم نیکبخت، سوره مهر، چاپ اول، 1381، صفحه 394.
47- نیکبخت، رحیم، جنبش دانشجویی تبریز به روایت اسناد و خاطرات، سوره مهر، چاپ اول، 1381، صص 394-393.
48- داوود رمزی یک یهودی بهایی شده بود و خواهرش در تشکیلات حبیب ثابت - مالک نخستین فرستنده تلویزیون ایران - دارای موقعیت ممتازی بود.
49- برای آشنایی بیشتر به جلد اول مجموعه نیمه پنهان دفتر پژوهش های موسسه کیهان مراجعه فرمایید.
50- کورش لاشایی از دانشجویان عضو کنفدراسیون بود که به دلیل گرایش های مارکسیستی و با هدف مبارزه علیه رژیم پهلوی به ایران آمد. اما در جریان اولین فعالیت بازداشت شد. او که تحمل زندان و محرومیت را از رفاه را نداشت، خیلی زود دست از آرمان هایش کشید و از شاه درخواست عفو کرد و از جانب محمدرضا پهلوی به عنوان رئیس لژیون خدمتگران بشر منصوب شد. او از افرادی بود که بسیاری از جوانان این مرز و بوم را به کام مرگ فرستاد، اما خود تحمل چند سال محکومیت و زندان را نداشت.
51-برای آشنایی شرح حال و عملکرد احسان نراقی به جلد ششم از مجموعه کتاب های « نیمه پنهان » تالیف دفتر پژوهش های موسسه کیهان مراجعه فرمایید.
52- برای آشنایی با شرح حال و عملکرد «سیمین بهبهانی» به جلد هفتم از مجموعه کتاب های «نیمه پنهان» مراجعه فرمایید.
53- فروزنده اربابی یکی از معروف ترین گویندگان زن رادیو ایران بود که به سبب اینکه صدایش «رادیو فونیک» بود، اجرای اکثر برنامه های رادیو را هر روز بر عهده داشت. او ظاهرا مدیر روابط عمومی انجمن قلم بود و ماهانه از این انجمن حقوق گزافی می گرفت. وی در جریان کار در انجمن قلم، به سودای بهره برداری از نفوذ و قدرت و از همه مهمتر، ثروت هنگفت و سرشار زین العابدین رهنما با آن پیرمرد که هم سن و سال پدربزرگش بود، ازدواج کرد و چون کارمند رادیو بود و سازمان رادیو زیر مجموعه وزارت اطلاعات و جهانگردی قرار داشت و حمید رهنما،پسرزین العابدین رهنما، وزیر اطلاعات بود، به امید دستیابی به موقعیت اداری بهتر و مزایای بیشتر، ماجرای ازدواجش را به اطلاع حمید رهنما رساند. اما حمید رهنما به جای توجه به همسرجوان پدر پیرش، فروزنده اربابی را به شدت مورد غضب قرار داد و او را از تشکیلات رادیو اخراج کرد که سرانجام پس از وساطت برخی از دوستان رهنما، وی موافقت کرد که فروزنده اربابی فوراً بازنشسته شود. به این ترتیب فروزنده اربابی از این ازدواج نه تنها به ترفیع و مزایای بیشتر و بهتر دست نیافت بلکه بخش مهمی از حقوق، مزایا و درآمدی که از رهگذر گویندگی در برنامه های مختلف روزانه رادیو به دست می آورد، از کف داد و از این ازدواج جز رسوایی چیزی نصیب وی نشد.
 

منبع:اللهیاری،احمد، نیمه پنهان31-بهاییان در عصر پهلوی ها،تهران،انتشارات کیهان،1389ش
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان