درست است که مردم با بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خدا را با چشم سر ندیدند و این امری محال است، ولی کلمات خداوندی در قرآن مجید، تا آن جا که مردم بتوانند از استعداد خدایابی خود استفاده کنند، خدا را برای آنان قابل شهود ساخت؛ کلمات علیای خداوندی، علم، قدرت و دیگر صفات جمال و جلال کبریایی را قابل دریافت کرد. این کلمات، خبر از هستی و جریان آن را داد که هیچ مخبری جز خالق آن هستی، نمی تواند چنین خبری بدهد؛ واقعیات را آن چنان روشن ساخت که با هیچ وسیله و ابزاری نمی توان به آن ها رسید؛ انسان را با همه ابعاد و سطوح و استعدادها و سرمایه هایی که دارد و به کدامین فعلیت ها و کمالات می تواند برسد، چنان بیان فرمود که فروغ ربّانی حاصل از معرفت انسان- بدان گونه که خدا طرح فرموده است- برای هر انسان آگاهی قابل شهود می باشد.
از طرف دیگر، کلمات خداوندی در قرآن، در تفسیر سقوط و نابودی جوامع، چنان روشن و چنان ارائه دهنده است که هر شخص آگاه و خردمندی با مطالعه و تفکر در آن ها، نظم و قانونمندی هستی را مشاهده می کند و یقین پیدا می کند که: با گردنده گرداننده ای هست. حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:
وَ إِنَّهُ سَیأْتی عَلَیکمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیسَ فِیهِ شَیءٌ أَخْفَی مِنَ الْحَقِّ، وَ لَاأَظْهَ مِنَ الْبَاطِلِ، وَلَا أَکثَرَ مِنَ الْکذِبِ عَلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ وَلَیسَ عِنْدَ أَهْلِ ذلِک الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکتَابِ إِذَا تُلِی حَقَّ تِلَاوَتِهِ، وَلَا أَ نْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ؛ وَ لَافِی الْبِلَادِ شَی ءٌ أَ نْکرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَلَا أَعْرَفَ مِنَ المُنکرِ!.[1]
«و قطعی است که پس از من، روزگاری برای شما روی خواهد آورد که چیزی پوشیده تر از حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و رسولش نخواهد بود. و در نزد اهل آن زمان، کالایی کسادتر از قرآن وجود نخواهد داشت. اگر حقِ خواندن آن ادا شود، متاعی با رونق تر از کتاب الهی نخواهد بود. اگر از معانی و حقایق خود منحرف شود، و در آن روزگار هیچ چیزی ناشناخته تر از معروف (زشت تر از نیکو) و شناخته تر از زشتی ها (نیکوتر از زشتی) ها وجود نخواهد داشت.»
وقتی اعتقاد و عمل به قرآن از بین رفت، مجبورند برای حفظ مقام خود، خط و شکل و حتی تجوید و قرائت آن را حفظ کنند! زیرا همان قرآن بوده است که آن جاه پرستانِ خودکامه را از سقوط نجات داد و دنیا را متوجه آنان ساخت و به ثروت و جاه و مقامی رسیدند که حتی تصورش نیز برای آنان محال بود. حال، اگر بخواهند حتی نام و نشان و قرائت و مباحث لفظی محض آن را از دست بدهند، هیچ مبنایی برای سلطه گری و عیش و خوش گذرانی خود نخواهند داشت. بحث از این که قرآن «حادث» است یا «قدیم»، و تحقیق در این که قرآن بر مبنای ادبیات کدامین قبیله نازل شده است، برای اثبات این که آنان اهل قرآن هستند و از قرآن حمایت می کنند، کافی است!
ما چو خود را در سخن آغشته ایم از حکایت، ما حکایت گشته ایم.[2]
اما این که:
فَاسْتَقِمْ کما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَک.[3] «همان گونه در دین خدا استقامت کن که مأمور شده ای و کسانی که با تو
به سوی خدا بازگشت کرده اند»؛
اتَّقُوا اللَّهَ[4] «به خدا تقوا بورزید» اعْدِلُوا[5] «عدالت بورزید» لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ[6]«عهد [زمامداری و امامتِ ] من به ستمکاران نمی رسد»؛ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ.[7] «هیچ چیز مردم را از ارزش نیندازید.»
نه تنها کاری باآن ها ندارند، بلکه بایدمطابق خواسته های آن خودکامگان، تفسیروتأویل شوند؛ هر چند که محکم ترین آیات باشند نه متشابه. باز حضرت چنین فرموده است:
وَ مِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِینَ کلَّ مُثْلَةٍ، وَسَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَی اللَّهِ فِرْیةً، وَجَعَلُوا فِی الْحَسَنَةِ عُقُوبَةَ السَّیئَة.[8]
«و آنان پیش از آن زمان، عذاب هایی را بر مردم صالح وارد کردند و سخنان راست آنان را افتراء به خدا تلقی نمودند و آن نابکاران، کیفر گناه را به کار نیک و دارای ثواب قرار دادند.»
سلطه گری و استبداد تباه کننده آن نابخردان، با شکنجه و زجر انسان های پاک شروع می شود و به نابودی خود آنان پایان می یابد. مرحوم محقق هاشمی خویی از علامه حلی از صاحب کتاب الهاویه چنین نقل می کند:
«معاویه از مهاجرین و انصار چهل هزار نفر را کشت، و آن چه که پسر ملعون او یزید در کربلا و قتل عام مدینه کرد، بی نیاز از بیان است، و آن چه که عبدالملک بن مروان و کارگزار او حجاج بن یوسف در عراق و حجاز و غیر آن ها انجام داده اند، مشهور است.»[9]
بدیهی است که آنان برای توجیه شکنجه ها و کشتاری که انجام می دادند، می بایست هر گونه خلاف واقع را مرتکب شوند و آیات و روایات را به سود خود تفسیر کنند. حتی اگر مقتضی باشد، روایاتی را جعل کنند و سخنان حقِ آن ستمدیدگان و آن مردان راه حق را به دروغ و افتراء متهم کنند. آن شاگردان مکتب ماکیاولی که از یک جهت اساتید این مرد و بنیان گزاران اصلی مکتب او بودند، می گفتند: «برای هر هدفی که می خواهی به دست بیاوری، هر حقیقتی را می توانی به عنوان وسیله، قربانی آن هدف کنی!!»
اف بر تو ای خودکامگی و سلطه گری که بعضی ها بی شرم ترین دروغگویی را برای بقای چند روزه خود مرتکب می شوند و در شام شایع می کنند که علی بن ابیطالب علیه السلام نماز نمی خواند!!! وقتی آن حضرت در محراب عبادت شهیدشده وخبر آن در تمام جوامع اسلامی شایع می شود، مردم از یکدیگر می پرسند مگر علی بن ابیطالب نماز هم می خواند؟! امام حسین بن علی علیه السلام را با فجیع ترین وضعی که تاریخ به خود دیده است، می کشند و تکبیر هم می گویند!! جاؤوُا بِرَأْسِک یاابْنَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ مُتَرَمِّلًا بِدِمائِهِ تَرْمیلًا وَیکبَّرُونَ بِانْ قُتِلْتَ وَ انَّما قَتَلُوا بِک التَّکبیرَ وَ التَّهْلیلًا «سربریده تورا ای پسر دختر محمد صلی الله علیه و آله آوردند، و درحالی که آغشته به خون خود بود. آنان تکبیر می گفتند که تو رابه قتل رساندند! در حالی که کشتند تکبیر و تهلیل را با کشتن تو.»
پی نوشت ها
[1] نهج البلاغه، خطبه 147.
[2] تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 6، ص 638.
[3] سوره هود، آیه 112.
[4] سوره آل عمران، آیه 102.
[5] سوره مائده، آیه 8؛ سوره انعام، آیه 152.
[6] سوره بقره، آیه 124.
[7] سوره اعراف، آیه 85؛ سوره هود، آیه 85؛ سوره شعراء، آیه 183.
[8] نهج البلاغه، خطبه 147.
[9] منهاج البراعة، هاشمی خویی، ج 9، صص 70 و 71؛ نقل از علامه حسن یوسف بن مطهر حلی، کتاب دعوة الحق.