امامت را زمام دین و نظام مسلمین
«... نظام سازی بر اساس فقه اسلامی تا قبل از امام راحل عظیمالشأن سابقه نداشته است و آن بزرگوار، اول کسی است که در مقام نظر و عمل، یک نظام سیاسی را بر مبنای مردمسالاری دینی و ولایت فقیه، مطرح و ایجاد کرد. حضرت آیتالله خامنهای، موضوع ولایت مطلقه فقیه را ناظر به بحث نظامسازی و اصلاح حرکت نظام دانستند و افزودند: بُعد مهمی از مفهوم اطلاق که ابتدا در قانون اساسی نبود و امام به ولایت فقیه منضم و اضافه کردند به همین مسئله باز میگردد... ولایت مطلقه فقیه یعنی انعطافپذیری دستگاه ولایت. و معنای این مسئله این است که مجموعه دستگاههای تصمیمساز و تصمیمگیر که رهبری در رأس آنها قرار دارد بطور دائم با انتخاب آنچه درستتر و کاملتر است، خود را بطور مدام متحول کنند و با تکمیل نظامسازی، کشور را به پیش ببرند... آنها می گویند ولایت مطلقه یعنی کشور بر اساس میل فقیه عادل حرکت کند در حالیکه فقیهی که عادل است نمی تواند به میل خود عمل کند...مطلقه یعنی در دستِ کلیددار اصلی نظام، حالت انعطافی وجود دارد که می تواند هر جا لازم شود مسیر را تصحیح و تکمیل کند... برداشت خطرناکی که باید از آن بر حذر بود اشتباه گرفتن انعطاف با انحراف و کوتاه آمدن در مقابل فشارهای بیرونی است.
(بیانات مقام معظم رهبری، 17 شهریور 1390)
رابطه بین ولیّ و مردم
« ولایت، یعنی حاکمیت و سرپرستی در جامعهی اسلامی، طبیعتاً چیزی جدا از ولایت و سرپرستی و حکومت در جوامع دیگر است. در اسلام، سرپرستی جامعه، متعلق به خدای متعال است. هیچ انسانی این حق را ندارد که ادارهی امور انسانهای دیگر را بهعهده بگیرد. این حق، مخصوص خدای متعال است که خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همهی ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعهی اسلامی، چیز کمنظیری است. هیچ قدرتی، هیچ شمشیر برایی، هیچ ثروتی، حتّی هیچ قدرت علم و تدبیری، به کسی این حق را نمیدهد که مالک و تصمیمگیرنده دربارهی سرنوشت انسانهای دیگر باشد. اینها ارزش هستند. حق تولیت امور و زمامداری مردم را به کسی اعطا نمیکند. این حق، متعلق به خداست.
خدای متعال، این ولایت و حاکمیت را از مجاری خاصی اعمال میکند. یعنی آن وقتی هم که حاکم اسلامی و ولىّ امور مسلمین، چه بر اساس تعیین شخص - آنچنانکه طبق عقیدهی ما، در مورد امیرالمؤمنین و ائمه(علیهمالسّلام) تحقق پیدا کرد - و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتی این اختیار به او داده میشود که امور مردم را اداره بکند، باز این ولایت، ولایت خداست؛ این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهی است که بر مردم اعمال میشود. آن انسان - هرکه و هرچه باشد - منهای ولایت الهی و قدرت پروردگار، هیچگونه حقی نسبت به انسانها و مردمِ دیگر ندارد. خود این، یک نکتهی بسیار مهم و تعیینکننده در سرنوشت جامعهی اسلامی است.
ولایت فقیه و حکومت اسلامی
حضرت امام خمینی ره بنیانگذار انقلاب اسلامی؛ و ایده پرداز بحث های فقهی ولایت فقیه و اجرایی کردن حکومت اسلامی و احکام حکومتی؛ در قرن حاضر به شمار می آیند. حضرت امام خمینی ره در مباحث ولایت فقیه و تدریس در نجف اشرف به صورت مبسوط اصول و فروع ولایت فقیه را بیان کرده اند. که در کتاب البیع ج2 و در منابع دیگر به صورت مفصل بیان شده است. در اینجا نیم نگاهی به بیانات مقام معظم رهبری که درباره ولایت فقیه از حضرت امام نقل کرده اند می پردازیم.
دیکتاتوری نعلین!
حضرت آیت الله خامنه ای می فرمایند: «دشمنان ما که حاضرند برای خاطر تشفّی قلب های سیاه و تاریک شان، شب را روز، و روز را شب جلوه بدهند، کشور را متّهم می کنند به دیکتاتوری و این حرف ها. زمان امام (رضوان الله علیه) هم می گفتند، اوایل انقلاب هم می گفتند: «دیکتاتوری نعلین». نعلین اصلاً قابل دیکتاتوری نیست! طبیعت نعلین طبیعت دیکتاتوری نیست؛ آن طبیعت چکمه است که طبیعت دیکتاتوری است. امام فرمود که ولایت فقیه جلوی دیکتاتوری را می گیرد؛ این فرمایش امام بود و خیلی حرف عمیق و پُر مغزی است؛ واقع قضیّه هم همین است. انتخابات از جمله ی چیزهایی است که بحمدالله [در جمهوری اسلامی] هست. ما این همه هم انتخابات داشته ایم [امّا] دشمنان ما هم دریغ نکردند از اینکه بگویند اینجا دیکتاتوری است. [درحالی که] دیکتاتورهای منطقه رفیق های خودشان هستند و بر سرِ خوان غارت و یغمای ملّت ها با هم شریکند و سهیمند، به آنها چیزی نمی گویند -مثل همین دولت هایی که مشاهده می کنید و می بینید و می دانید- امّا جمهوری اسلامی را متّهم می کنند. اگر انتخابات نبود، این دیگر تهمت نبود [بلکه] واقعیّت می شد؛ یعنی اگر حقیقتاً از مردم این حق گرفته می شد، حرف دشمن راست در می آمد.»
(بیانات مقام معظم رهبری، در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور، 14 دی 1394)
حضرت امام و ایجاد حکومت اسلامی
در جای دیگر می فرماید: ما مبارزه ی خود را برای اسلام و خدا شروع کردیم و قصد قدرت طلبی و قبضه کردن حکومت را هم نداشتیم. چندین بار از امام عزیزمان(اعلی اللَّه کلمته) پرسیده بودم که شما از چه زمانی به فکر ایجاد حکومت اسلامی افتادید، و آیا قبل از آن چنین تصمیمی داشتید؟ (این پرسش به خاطر آن بود که در سال 1347، درس های «ولایت فقیه» ایشان در نجف شروع شده بود و 48 نوار از آن درس ها نیز به ایران آمده بود). ایشان گفتند: درست یادم نیست که از چه تاریخی مسأله ی حکومت برایمان مطرح شد؛ اما از اول به فکر بودیم ببینیم چه چیزی تکلیف ماست، به همان عمل کنیم؛ و آنچه که پیش آمد، به خواست خداوند متعال بود.
(بیانات مقام معظم رهبری، در مراسم بیعت طلاب و فضلای حوزه ی علمیه ی مشهد، 20تیر 1368)
مبنای فقهی و اسلامی حضرت امام خمینی ره
حضرت آیت الله خامنه ای می فرمایند: من یک وقت درباره ولایت فقیه با ایشان صحبت می کردم؛ گفتم قبل از انقلاب، ما با بعضی از فضلا و دوستان بحث داشتیم؛ بعضی ها می گفتند اسلام شیوه خاصّی در باب اقتصاد ندارد. هر شیوه ای که بتواند آرمان های اسلامی - مثلاً عدالت - را تأمین کند، اسلامی است؛ ولی عقیده ما این بود که نه، اسلام خطوطی معیّن کرده و شیوه ای بنا نهاده و چارچوبی برای اقتصاد اسلامی درست کرده و این چارچوب باید تبعیّت شود. ایشان گفتند: بله، این درست است. من نمی خواهم به این قضیه استناد کنم که این حرف درست است؛ می خواهم استناد کنم که نظر امام این بود؛ یعنی ایشان به کمتر از این اصلاً قانع نمی شدند. آن جایی هم که بحث سرِ احکام ثانوی بود، ایشان به عنوان یک حکم اسلامی و فقهی بر آن تأکید می کردند. ایشان تا آخر هم همین طور بودند. در خصوص غنا - موسیقی - ایشان حرف جدیدی مطرح کردند. مبنای فقهی ایشان این طور بود. برای این قضیه، ایشان استناد فقهی داشتند. البته چیزی که در کتاب مکاسب گفتند، در جهاتی با این تفاوت دارد؛ اما بر اساس مبنای فقهی می گفتند؛ بر اساس ضرورت و مصلحت و پسند دنیا نبود.
(بیانات مقام معظم رهبری، در دیدار اعضای کنگره امام خمینی ، 4 بمهن 1378)
و اما آن کسی که این ولایت را ازطرف خداوند عهدهدار میشود، باید نمونهی ضعیف و پرتو و سایهیی از آن ولایت الهی را تحقق ببخشد و نشان بدهد، یا بگوییم در او باشد. خصوصیات ولایت الهی، قدرت و حکمت و عدالت و رحمت و امثال اینهاست. آن شخص یا آن دستگاهی که ادارهی امور مردم را به عهده میگیرد، باید مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حکمت الهی باشد. این خصوصیت، فارق بین جامعهی اسلامی و همهی جوامع دیگری است که به شکلهای دیگر اداره میشوند. جهالتها، شهوات نفسانی، هوی و هوس و سلایق شخصىِ متکىِ به نفع و سود شخصی یا گروهی، این حق را ندارند که زندگی و مسیر امور مردم را دستخوش خود قرار بدهند. لذا در جامعه و نظام اسلامی، عدالت و علم و دین و رحمت باید حاکم باشد؛ خودخواهی نباید حاکم بشود، هوی و هوس - از هر کس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصیتی - نباید حکومت کند...
ن دستگاهی که حکومتش به شکل ولایت است، ارتباط بین ولىّ و مردم، غیرقابل انفکاک میباشد. ولایت، یعنی سرپرستی، پیوند، ارتباط، اتصال، بههمپیچیدهشدن دوچیز، بههمجوشیدگی و بههمپیوستگی کسانی که با یکدیگر ولایت دارند. معنا و شکل و مفهوم ولایت در جامعه و نظام اسلامی، این است. از اینجهت، در جامعهی اسلامی، کلمهی ولایت به حکومت اطلاق میشود و رابطهی بین ولىّ و مردم، یک رابطهی ولایتی است و ارتباط و اتصال آنها، غیرقابل انفکاک میباشد و تمام اجزای این جامعه، با یکدیگر متصلند و از هم جدا نیستند. قضیه، مثل دستگاههای سلطنت، دستگاههای قدرت و کودتاچیهایی که بر یک جامعه مسلط میشوند، نیست.
در جامعهی اسلامی، دستگاه مدیریت و حاکمیت جامعه، همه و همه، متکی به مردم، جزو مردم، همراه با مردم، متصل به مردم - به تمام معنای اتصال - هستند و جدا نیستند. آنجایی که دستگاههای حکومت، به راهی میروند و مصالح مردم، به راه دیگری، به خاطر همین احساس جدایی است. مصالح دستگاه حاکم، یک چیز است؛ مصالح مردم، یک چیز دیگر. مصالح دستگاه حاکم، پیوند با امریکا و قدرتهای مسلط و استعمارگران و غارتگران منابع نفتی و این چیزهاست - همچنانکه در دوران رژیم منحوس پهلوی، در کشور ما بود و امروز در خیلی از کشورهای دیگر هست - مصالح مردم، یک چیز دیگر است. مصالح مردم در این است که آن دستگاه حاکم و آن نوکران و پیوستگان بیگانه را از سر راه کمال خودشان بردارند. مصالح این دو، بکلی در دوجهت قرار دارد. لیکن در نظام اسلامی، اینطور نیست. در نظام اسلامی، حاکم، ولىّ و دوست و سرپرست و برادر و مرتبط و برای مردم است.
این، یکی از افتخارات جمهوری اسلامی است که توانسته ولایت اسلامی را پیاده کند. ما هنوز نتوانستهایم خیلی از احکام اسلامی را بهطور کامل تحقق ببخشیم. یک جامعه، تا بهطور کامل اسلامی بشود، زمانِ زیادی لازم است؛ لیکن بحمداللَّه مسألهی حکومت و ولایت، در جامعهی اسلامی ما تحقق بخشیده شد. شکل اسلامی، علیرغم طرد و نفی و بغض و عناد قدرتهای جهانی، در جامعهی ما پیاده شد. دشمنان اسلام، مخالفت هم کردند؛ اما بحمداللَّه روزبهروز در جامعهی ما، ثابتتر و درخشانتر و ماندگارتر شده است.
ما مسؤولان وظیفه داریم که ولایت الهی و اسلامی را در جامعهی خودمان، در شکل پرجاذبهی آن، برای انسانهای مشتاق و محروم، هرچه بیشتر تحقق ببخشیم. قدم اول این است که از راه مردم جدا نشویم و فراموش نکنیم که همین مردم، پابرهنگان، طبقات ضعیف، این کسانی که در معیارهای مادّی جوامع، چیزی بهحساب نمیآیند، صاحبان اصلی کشورند و پیروزیهای این انقلاب و این کشور و عزت ایران، به خاطر فداکاریهای آنان بهدست آمده است. فراموش نکنیم که این مردم بودند که اسلام را برای این کشور الهی و اسلامی خواستند و اراده کردند و آن را تحقق بخشیدند. از مردم جدا نشوید. (بیانات مقام معظم رهبری، 20 تیر 1369)
حکومت ولایی نیز مبنای مشروعیت الهی
« ما هرجا که در مسائل فراوان فقهی که به ولایت حاکم، ولایت قاضی یا به ولایت مؤمن - که انواع و اقسام ولایات وجود دارد - ارتباط پیدا میکند، شک کنیم که آیا دلیل شرعی بر تجویز این ولایت قائم هست یا نه، میگوییم نه؛ چرا؟ چون اصل، عدم ولایت است. این منطق اسلام است. آن وقتی این ولایت مورد قبول است که شارع آن را تنفیذ کرده باشد و تنفیذ شارع به این است که آن کسی که ولایت را به او میدهیم - در هر مرتبهای از ولایت - باید اهلیّت و صلاحیت یعنی عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند. این منطق مردمسالاری دینی است که بسیار مستحکم و عمیق است. یک مؤمن میتواند با اعتقاد کامل این منطق را بپذیرد و به آن عمل کند؛ جای شبهه و وسوسه ندارد... قانون اساسی راه چارهای را باز کرده و گفته آنجایی که مسؤولان امور در اجرای فلان قانون مالیاتی یا سیاست خارجی، بازرگانی، صنعتی و دانشگاهی دچار مضیقه میشوند و هیچکار نمیتوانند بکنند - مجلس هم اینطور نیست که امروز شما چیزی را ببرید و فردا تصویب کنند و به شما جواب دهند - رهبری مرجع است. زمان امام هم همینطور بود. (بیانات مقام معظم رهبری، 26 آذر 1382)
ذوب در ولایت
«ذوب در ولایت را غالبا مخالفان شماها، کسانی که می خواهند نکته گیری کنند و مضمونی بگویند به کار می برند؛ والا بنده این حرف را از آدمهای حسابی کمتر شنیده ام. بنده نمی فهمم معنای ذوب در ولایت را. ذوب در ولایت یعنی چه؟ باید ذوب در اسلام شد. خود ولایت هم ذوب در اسلام است. . . ذوب در رهبری، ذوب در شخص است؛ این اصلا معنا ندارد. رهبری مگر کیست؟ رهبری هم باید ذوب در اسلام باشد تا احترام داشته باشد. احترام رهبری در سایه این است که او ذوب در اسلام و ذوب در همین هدفها بشود؛ پایش را یک قدم کج بگذارد، ساقط می شود. هیچ کس در شخص و در جهت ذوب نمی شود؛ در آن هدفها باید ذوب شد؛ در اسلام باید ذوب شد.»
(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نمایندگان مجلس 27 خرداد 1383)
مبنای تفکر اسلامی و ولایت
« اگر خدای متعال برای این ولایت مجرایی مشخص کرد و روشن کرد، این مجرا میشود همان مجرای الهی و مورد قبول و قابل اتّباع، که این مجرا را خدای متعال مشخص کرده است؛ در اسلام مشخص شده است.
قانون و اجرا بایستی با معیارهای خدایی و با مقررات الهی باشد؛ یعنی با احکام اسلامی یا با احکام مشخص یا با کلیات و آنچه که از اسلام دانسته شده و فهمیده شده است، منطبق باشد و معارض نباشد. افرادی هم که مجری هستند، مشخصات و خصوصیاتی دارند؛ باید عادل باشند، فاسق نباشند - خصوصیاتی که در قانون اساسىِ ما متجسد شده - و قانون اساسی هم همان شکل اجرایی و دالان عبور به سمت آن چیزی است که ولایت الهی برای ما ترسیم میکند... بنابراین ولایتی که امروز شما دارید - قانونگذاری، ولایت است - یک ولایت الهی است؛ ریشه در ولایت الهی دارد؛ برخاسته و پدید آمده از ولایت الهی است.»
(بیانات مقام معظم رهبری در 21 خرداد 1387)
ولایت فقیه جزو مسلّمات فقه شیعه
«در سال 1347، امام در نجف - مرکز فقاهت – فکر «ولایت فقیه» را با اتّکاء به مایههای محکم فقهی از آب درآورد.
البته «ولایت فقیه» جزو مسلّمات فقه شیعه است. این که حالا بعضی نیمه سوادها می گویند امام «ولایت فقیه»را ابتکار کرد و دیگر علما آن را قبول نداشتند، ناشی از بیاطّلاعی است. کسی که با کلمات فقها آشناست، میداند که مسأله «ولایت فقیه» جزو مسائل روشن و واضح در فقه شیعه است.»
(بیانات مقام معظم رهبری در 14خرداد 1378)