روزنامه اعتماد - بابک احمد: چنگیز جلیلوند با نمایش «پدر» بعد از چند دهه بار دیگر گام بر صحنه تئاتر گذاشت. هنرمند پیشکسوت دوبله البته پیشتر تجربه تغییر میزانسن از آنسوی میکروفن به اینسو را داشت و ایفای نقش در چند فیلم سینمایی و تلویزیونی را تجربه کرد که عموما با استقبال مواجه شد.
احتمالا به این دلیل که حالا صاحب صدای خاطرهها با وضوح بیشتری نه تنها شنیده، که دیده میشود و گویی به واسطه این صدا، سیمای مارلون براندو، پل نیومن، رابرت دنیـرو و بروسویلس جان میگیرد. تجربههایی که در سالهای اخیر روند صعودی به خود گرفت تا در نهایت به صحنه نمایش رسید. همین اتفاق حالا با کیفیتی دوچندان روی صحنه رخ میدهد و به محض شروع دیالوگها از خود میپرسید «با کدام چنگیز جلیلوند مواجهیم؟» اینجا تصویر چهره بازیگران قدرقدرت سینمای جهان از پیش چشمتان میگذرد.
نمایش «پدر» نوشته فلوریان زلر نویسنده جوان فرانسوی است که ظاهرا مورد توجه کارگردانان ایرانی قرار گرفته و امسال برای دومین بار است که متنی نوشته این نویسنده روی صحنه میآید. سمانه زندینژاد چند ماه قبل نمایش «اگه بمیری» را در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه برد و حالا متن «پدر» با ایفای نقش چنگیز جلیلوند، محسن بهرامی، میرطاهر مظلومی و دیگران در سالن شهرزاد اجرا میشود. مخاطب در این نمایش با روزگار احتضار پیرمردی مبتلا به آلزایمر مواجه است که هرچه از نمایش میگذرد بر شدت بیماری و فراموشکاریاش افزوده میشود تا در نهایت نام خودش را هم از یاد میبرد.
اینجا نیز از همان الگویی پیروی میکند که در نمایشنامه «اگر بمیری» شاهد بودیم و خواننده یا بیننده در پیشرفت خط روایی است که با کنار رفتن تدریجی بعضی پازلها و ایجاد علامت سوال مواجه میشود. «اگر بمیری...» درباره شخصیتی به نام «آن» است که همسر خود «پییر» را به تازگی از دست داده است. «آن» با مطالعه یادداشتهای همسر نویسندهاش حدس میزند که او پیش از مرگ با زن دیگری رابطه داشته و با پیشرفت روند درام همهچیز بههم میریزد و واقعیت با روندی ابهام آلود در هم میپیچد، آنطور که به نظر میرسد ما در ذهن «آن» به سر میبریم نه آنچه واقعا وجود داشته است. فرمی که در نمایش «پدر» نیز تکرار شده و بیننده مدام با آشفتگیهای ذهنی شخصیت اصلی داستان مواجه میشود.
جلیلوند در نقش «پدر» تمام تلاش خودش را برای بازنمایی صحیح آنچه نویسنده و کارگردان از او طلب میکنند به کار بسته اما در این میان دو مشکل اساسی وجود دارد. نخست، دریافت اشتباه کارگردان از متن و انتخاب فروم نامناسب برای به نمایش گذاشتن پیچیدگیهای ذهنی شخصیت اصلی داستان و دوم؛ صدایی که خاطرات دیداری و نوستالژیک سینمای جهان را برای مخاطب زنده میکند و این ویژگی تنها موتور پیش برنده اجرای بازیگر است.
شما بازیگری در سینما را تجربه کردهاید اما در زمینه تئاتر چطور؟ تجربه حضور صحنهای شما به چه زمانی بازمیگردد؟
خیلی سال قبل تجربههایی داشتم اما راستش در سن و سالی نبودم که دقیق بدانم تئاتر چیست؟ یا بازیگری تئاتر واقعا چه معنایی دارد. حالا وقتی به آن زمان فکر میکنم متعجب میشوم که چطور نقشهایی برعهدهام گذاشته شد و من از پس ایفای آنها برآمدم. وقتی میگویم از پس ایفای نقشها برآمدم مقصودم این است که کار همانجا به پایان نرسید و بعدا دوباره پیشنهادهایی مطرح شد. مثلا زمانی قرار بود آقای سارنگ نقشی را بازی کند که به دلایلی نشد و من برعهده گرفتم. آن زمان دوستان هم از حضورم حمایت کردند؛ مثلا آقای اسدزاده که پانزده سالی از من بزرگتر است خیلی خوب به یاد دارد چه تجربه خوبی پشت سر گذاشتیم.
این نمایش کجا اجرا میشد؟در تئاتر تهران که حدود ٦٠ شب هم روی صحنه بود. قرار بود کار از تماشاخانه تهران به سالن دهقان کوچ کند که از آنجا به بعد من همکاری نکردم.
چرا؟به من یک تومان حقوق میدادند در حالی که من پنج تومان میخواستم. آن زمان تازه با دوبله آشنا شده بودم و خب وضعیت پرداختها متفاوت بود. سه چهار نقش به همراه آقای وحدت کار کردم و بعدها هم در نمایشی به نام «شاهزاده خانم تاتیانا» روی صحنه رفتم که هنرمندان شناخته شدهای در کار حضور داشتند. از جمله خانمها معینی و فخری خوروش که برای نخستین بار در همین نمایش روی صحنه رفت و آقایان وحدت، مصفا، داریوش اسدزاده را به خاطر دارم. حتی آقای تهامینژاد هم آنجا با ما همراه بودند و نقش «کنت بران کانسکی» را بازی میکردند.
از چه مقطعی بین شما و صحنه تئاتر فاصله افتاد؟تقریبا از سالهای دانشکده به بعد تئاتر کنار رفت و دوبله من را بلعید! از آن زمان دیگر متوجه نشدم تئاتر چه وضعیتی دارد و به کدام سمت و سو حرکت کرده است. از طرفی وقتی به دوبله وارد شدم پیشرفت خیلی سریع اتفاق افتاد، به حدی که سال دوم نقش اول را میگفتم. این روند تا زمانی ادامه داشت که به مدیریت دوبلاژ رسیدم.
معمولا اینطور شنیده و خواندهایم که هنرمندان دوبله، به ویژه پیشکسوتهای این عرصه اهل مطالعه هستند و به نسل جوان هم توصیه میکنند. در تمام این سالها ارتباط شما با نمایشنامهها چطور بود؟ اصلا در جریان آثار نویسندگان ایرانی و خارجی قرار گرفتید؟واقعیت این است که زمان چندانی برای مطالعه نمایشنامهها باقی نماند. به قدری گرفتار کار دوبله شدم که اصلا فرصتی دست نداد راجع به سینما یا تئاتر مطالعه کنم. همیشه وقت کم میآورم و این مساله گاهی موجب دلگیری دوستانم هم میشود. مثلا میگویند چطور شد رفتی و در فلان فیلم صحبت کردی اما برای کار ما زمان نیست. خب مشکل کار اینجا است که صد میکروفن وجود دارد و من یک دهان بیشتر ندارم. در نهایت دوبله هیچ زمان اجازه نداد کار دیگری انجام بدهم ولی این جلوی علاقهام به این هنر را نمیگرفت. همیشه تئاتر را دوست داشتم و منتظر فرصتی بودم که تجربهای داشته باشم. گرچه با توجه به سن و سالم دیگر نقشهای چندانی وجود ندارد و به طور طبیعی پیشنهادهای چندان جذابی هم از راه نمیرسد.
کارگردانهای دیگر هم از شما دعوت کردهاند؟بله، خیلی زیاد اتفاق افتاد و من هم تمام توانم را به کار میگرفتم و به قول معروف دورخیز میکردم که با گروه همکاری کنم اما متاسفانه در نهایت دوبله اجازه نمیداد. البته با خودم حساب میکردم که باید ٤٠ روز صرف تمرین کنم و بعد ٣٠ شب اجرا داشته باشم درحالی که در مدت ٧٠ روز در دوبله اتفاقهای زیادی رخ میداد. تازه قرار نیست برای شبهای تمرین هم هیچ دستمزدی پرداخت شود. به هرحال تئاتر وضعیت اقتصادی خودش را دارد.
توضیح شما از تجربه اخیرتان چیست؟ بهویژه در زمینه برقراری ارتباط مستقیم و رودر رو با مخاطب بعد از سالها.تجربه عجیب و سختی بود چون به قول یکی از بزرگان، بچههای دوبله هنرپیشههای قابلی هستند ولی نشسته. حالا در نمایش «پدر» امکانی به وجود آمد که جای هنرپیشگیِ نشسته را به ایستاده و با حرکت روی صحنه عوض کنم. تجربه خیلی خوبی هم بود.
نقشی هست که آرزوی ایفایش را داشته باشید؟به بعضی نقشها علاقهمندم اما خب قرار نیست الزاما امکان کار به وجود بیاید. بطور مشخص نقش «هارون الرشید» از قدیم برایم جذابیت زیادی داشته و دارد؛ سلیقهای هم دارم؛ یعنی بیشتر به سالنهای قاب عکسی علاقهمندم. واقعیت را بخواهید چندان با شیوه اجرا در سالنهای بلک باکس ارتباط برقرار نمیکنم، حتی اگر مدرنتر به نظر برسد. دلم نمیخواهد همسطح با تماشاگر کار کنم و این شیوه جدید موجب فاصله گرفتنم از صحنه میشود.
روی صحنه با چالش هم مواجه شدید؟در این اجرا خیلی دچار آشفتگی میشوم چون شخصیت پیچیده است. باید نقش یک فردی را بازی کنم که به آلزایمر دچار شده و راستش را بخواهید گاهی خودم هم روی صحنه دچار آلزایمر میشوم. بعضی اوقات که ناخواسته جابهجایی اتفاق میافتد سعی میکنم با تجربه دوبله کار را نجات بدهم.
نیاز نیست من بگویم که صدای شما ویژه است و معتقدم خاطره شنیداری تماشاگر نمایش «پدر» با این صدا درگیر میشود. فکر نمیکنید این ویژگی، دیگر جنبههای بازی شما روی صحنه را تحت تاثیرقرار میدهد؟
تلاش میکنم تمام جنبههای بازیگری در کار وجود داشته باشد و بازیام چندان تحت تاثیر صدا قرار نگیرد، چون قرار نیست فقط واژهها را ادا کنم. به هرحال نقش مرد پیرِ دچار آلزایمر پیچیدگیهای زیادی دارد و در مواقعی تحرک بیشتر من روی صحنه ضروری میشود. اما بطور کل تمام تلاشم را به کار گرفتهام که این اتفاق رخ ندهد و تماشاگر فقط با صدا مواجه نباشد. نمیتوانم انکار کنم که سالها منتظر این روز بودم.
منظور انرژی ذخیره شده حاصل از سالها بازیگری پشت میکروفن است؟ نیرویی که حالا مجال برونریزی پیدا کرده؟بله، شاید اگر این نیرو وجود نداشت، اصلا جرات نمیکردم بعد از پنجاه سال دوباره حضور روی صحنه را تجربه کنم. اصرار و راهنماییهای دوستان هم در این تصمیم بیتاثیر نبود، به ویژه کارگردان که اعتقاد داشت به خوبی از پس نقش برمیآیم. دوستانه بگویم که نمیدانم چه اتفاقی افتاد من برای این نقش انتخاب شدم، چون در این سن و سال گزینههای خوب دیگری در زمینه بازیگری وجود دارند ولی کارگردان هر بار تاکید میکرد که «شما شروع کن، باقی ماجرا با من.» امیدوارم به اعتماد دوستان پاسخ درست داده باشم.
به هرحال حضور روی صحنه ریسک زیادی دارد و وجود این روحیه در شما برایم جالب است. چطور همچنان ریسکپذیر هستید؟ به حرفه دوبلوری ارتباط دارد؟نه چندان، چون در حرفه دوبلوری وقتی شما تجربه کسب کنید ریسک کاهش مییابد. به عنوان مثال وقتی من بدانم به خوبی از پس صحبت جای یک بازیگر برمیآیم دیگر بحث ریسک مطرح نیست. اما بازیگری روی صحنه تفاوت دارد و واجد پیچیدگیهای زیادی است که امکان دارد در مقاطعی بازیگر را با چالش مواجه کند. در دوبله وقتی بدانید از پس گفتن صدای یک بازیگر برنمیآیید اصلا به سراغش نمیروید که چالش پیش بیاید. یکی از مشکلات دوبله به این بازمیگردد که سینمایی برای نشان دادن حاصل زحمات فعالان این عرصه وجود ندارد. به نظرم این مقوله تا حد زیادی به زحمات بچهها صدمه زده و متاسفانه همهچیز ثابت باقی مانده و قرار نیست شاهد تغییر خاصی باشیم.
چند دهه قبل اینطور بود که اگر بازیگر تئاتر به سینما یا تلویزیون میرفت با نقد اساتید خود مواجه میشد. تجربههای سینمایی و تلویزیونی شما نشان میدهد با حضور هنرمندان دوبله در سوی دیگر قاب موافق هستید، آیا این رویه را به دوبلورهای جوان توصیه میکنید؟هنر دوبله یک هنر مستقل نیست و کاملا به تولید فیلم بستگی دارد. دوبلور تا زمانی وجود دارد که فیلم وجود داشته باشد، بنابراین مستقل نیست. همهچیز به صاحب فیلم و استودیو و کارگردان بستگی دارد. این مساله ایجاب میکند افراد به حرفههای دیگری هم مسلط باشند ولی من هیچوقت به یک دوبلور توصیه نمیکنم کارش را رها کند و به تئاتر برود. در تمام این سالها فقط به یک نفر گفتم بهتر است استعدادش را در زمینه بازیگری دنبال کند.
به چه کسی؟خسرو شکیبایی. پیش از انقلاب یک فیلم معروف از سینمای هند دوبله میکردیم که زمان خودش سروصدایی به راه انداخته بود. فیلم «شعله» که آقای شکیبایی آنجا صحبت میکرد. اتفاقا آقای زنجانپور و تعدادی دیگر از بازیگران تئاتر هم با ما همکار بودند. چون گویندهها در اعتراض به کمبود دستمزد کار نمیکردند، حتی وقتی اعلام شد دستمزدتان را دو برابر میپردازیم هم نپذیرفتند که به نظرم اشتباه کردند. در نهایت ما آقایان اکبر زنجانپور، خسرو خسروشاهی، خانم مهین نصری و دوستان دیگر را از کلاسهای دوبلاژ به کار دعوت کردیم.
بازیگری تئاتر برای شما ادامه دارد یا به همین تجربه ختم میشود؟حدود ٧٠ درصد پاسخم منفی است و قصد ندارم به این کار ادامه بدهم.
حتی اگر با اصرار مواجه شوید؟ یا نقش ویژهای باشد؟ مثلا شاهلیر؟بله؛ به این دلیل که ویژگیهای مورد نظرم را نمیبینم. شاید یک زمانی دوباره اتفاق بیفتد ولی در حال حاضر واقعا آمادگی ادامه این مسیر را ندارم. شاید اگر امکان استفاده از قدرت صدا باشد جذابیت به وجود بیاید. چون مواقعی میبینید بازیگر کارش را با قدرت پیش میبرد ولی صدا به حدی ضعیف است که همهچیز را تحت تاثیر قرار میدهد. به هرحال در این لحظه معتقدم ٧٠ درصد تمایلی برای ادامه ندارم.
تنها صداست که میماند؟نام چنگیز جلیلوند بیش از هر چیز با هنر دوبله پیوند دارد. گرچه به گفته خودش در سالهای جوانی بازی در چند نمایش را تجربه کرد اما این رابطه چندان طول نکشید و این جدایی به واسطه ادامه تحصیل در دبیرستان و بعدها در دانشگاه طولانیتر نیز شد. این هنرمند بعد از انقلاب حدود ٢٠ سال را در خارج از کشور به سر برد و به محض بازگشت فعالیتهایش را آغاز کرد که دوبله بیش از ٦٠٠ نقش سینمایی و تلویزیونی حاصل این دوران است. جلیلوند تا امروز دوبله و مدیریت دوبلاژ آثاری مثل «کسی آن بالا مرا دوست دارد»، «گربهای روی شیروانی داغ»، «بیلیارد باز» و «آسمان خراش جهنمی» به صحبت جای پل نیومن یا «وحشی»، «زنده باد زاپاتا»، «اتوبوسی به نام هوس»، «در بارانداز» و «شیرهای جوان» با ایفای مارلون براندو را در کارنامه ثبت کرده است. اما حضور دوباره روی صحنه تئاتر یکی از تصمیمهای جالب عمر فعالیتهای هنری جلیلوند به شمار میرود که ظاهرا قرار نیست دوباره تکرار شود. او در این باره گفته است: «من در زمان نوجوانی با تئاتر وارد کار هنری شدم. دلم هم میخواست در تئاتر ماندگار شوم اما متاسفانه به خاطر پایین بودن سطح کیفی تئاتر در آن زمان که با کنسرتها و پیشپردهخوانیهایی مخلوط شده بود، از این هنر دور شدم. روز به روز از ارزش تئاتر کم میشد و کار به جایی رسید که دیگر نمیدانستیم چه اسمی رویش بگذاریم؛ بالاخره هم آن تئاتری که ما انتظارش را داشتیم، نابود شد. »