هفته نامه کرگدن - اسم نویسندگان؛ به متن رجوع شود: غذا دادن به هیولا از آن سریال های خوشحال
است؛ یعنی سریالی که وقت تماشا کردنش حواستان را به ساعت نمی دهید یا
فکرتان درگیر کارهای عقب افتاده نمی شود.
سریال خوشحال
رامین پیروزان: وقتی یک نفر به شما بگوید نام سریالی که قصد دارد به شما معرفی کند «غذا دادن به هیولا» است شما پیش خودتان فکر می کنید باید از آن سریال های ماورایی باشد؛ سریال هایی ماورایی با درونمایه خشونت. اما غذا دادن به هیولا از آن سریال های بی رنگ و خاصیتی است که نه دیدنش شما را کیفور می کند و نه ندیدنش. برای تماشای این سریال باید یک بهانه شخصی داشته باشید وگرنه هیچ عامل دیگری شما را مجاب به تماشای این سریال نمی کند. دلیل شخصی من این بود که یکی از بازیگران اصلی این سریال «دیوید شویمر» یا همان «راس» دوست داشتنی سریال «دوستان» است.
دیوید شویمر
او شخصیت مورد علاقه من در سریال دوستان است و همیشه به نظرم می آمد که بازی درخشان او است که این شخصیت را برای من تبدیل به شخصیت مورد علاقه ام در میان شخصیت های اصلی سریال «دوستان» می کند. به همین خاطر هر وقت دیوید شویمر را می بینم تمام خاطرات خوبی که به وقت تماشای 10 فصل از سریال «دوستان» داشتم برای من زنده می شود. به هوای او سریال «داستان جنایت امریکایی» را دیدم که سریال خیلی خوبی هم بود و این بار به بهانه او سریال غذا دادن به هیولا را دیدم که نه می توانم بگویم سریال خوبی است و نه می توانم بگویم سریال بدی است. طبق آخرین شنیده هایم ادامه این سریال برای همیشه منتفی شده و تمام سریال همان چیزی است که مشاهده می کنید، شاید هم شبیه سریال «هانیبال» سازندگان این سریال از تصمیمشان برگشتند و به صرافت ساختن ادامه سریال افتادند.
تماشای این سریال را به آدم های زیادی پیشنهاد کردم، بیشتر به آن هایی که سریال هایشان تمام شده بود و چیزی برای تماشا نداشتند. هیچ کدام بعد از تماشای سریال نگفتند دستت درد نکند چه سریال خوبی معرفی کردی برای تماشا! هیچ کدامشان هم نگفتند این سریال مزخرف چه بود که معرفی کردی برای تماشا؟ اما می دانم همه شان، تکرار می کنم، همه شان این سریال را تا انتها دیدند، حتی یکی، دو نفرشان هم پیگیر ادامه سریال و فصل بعدش شدند. که من آب پاکی را ریختم روی دستشان و گفتم که اینده ای در کار نیست. غذا دادن به هیولا از آن سریال های خوشحال است؛ سریال خوشحال یعنی سریالی که وقت تماشا کردنش حواستان را به ساعت نمی دهید یا فکرتان درگیر کارهای عقب افتاده تان نمی شود اما تمام بضاعت سریال همین است؛
یعنی فقط همین قدر ذهنتان را درگیر خودش می کند. از این خبرها نیست که شما را درگیر خودش بکند و شما با خودتان مدام به داستان سریال فکر کنید. بعد از تمام شدن سریال حتی یک دقیقه هم به سریال فکر نمی کنید. تمام شخصیت های سریال یا حداقل بیشترشان دوست داشتنی هستند. این را به دیگران خواهیدگفت که بیشتر شخصیت های این سریال را دوست داشته اید اما اگر قرار باشد لیستی از دوست داشتنی ترین شخصیت های سریال هایی که تا حالا تماشا کرده اید، تهیه کنید، اسم هیچ کدام از شخصیت های غذا دادن به هیولا در این لیست نیست. اگر سریالی برای تماشا ندارید، غذا دادن به هیولا گزینه بدی نیست.
جیم استراگس
غذای مدیترانه ای با چاشنی جنایت
روناک حسینی: یکی از زیباترین مناظر دنیا، تصویر آشپزهای حرفه ای در حال ادا و اطوار درآوردن با مواد غذایی است. پروسه ای که خودشان اسمش را آشپزی می گذارند، اما بیشتر به نمایش شعبده می ماند. وقتی که مواد اولیه ظاهرا بی ربط را جوری با هم ترکیب می کنند و با سس ها و چاشنی ها می آمیزند و دست آخر ترکیبی خوش عطر و طعم تحویل مشتری گرسنه منتظرمانده می دهند، بیشتر به جادوگر شبیهند تا کسانی که صاحب یک شغل و مهارت عادی هستند. درس ریال «غذا دادن به هیولا»، دیان هم صاحب همین مهارت جادویی است.
تصویر آغازین، صحنه آشپزی دیان است که با مهارتی عجیب و غریب مشغول شعبده و پخت و پز است دیان و تامی با بازی دیوید شویمر یا همان راس محبوب سریال فرندز، دو رفیق نزدیکند که قرار بوده است زمانی رستوران خودشان را تاسیس کنند. از بد حادثه، یک تصادف همه چیز را بر هم می زند. تصادف سهم تامی از کشکول سرنوشت است و برای دیان هم روزگار سهم بی پایان از دردسر را کنار گذاشته. در روایت این دوستی پرماجرا، گروهی از خرده جنایتکاران، و خلافاکارن بزرگ و مقامات فاسد و مباشران خشنشان هم جولان می دهند و مسیر اتفاقات را تغییر می دهند.
از جذابیت های حضور «راس» در این سریال که بگذریم، برای شخصیت دیان هم چیزهایی برای کسب محبوبیت در نظر گرفته شده است. از جمله آن که دیان یک شخصیت بی قید و بند، مهربان، دروغگو، صمیمی، هنرمند و ماجراجو است. نویسندگان در روایت داستان این سریال، کمتر اعتقادی به پیچیدگی داشته اند. ترجیح داده اند داستان را سرراست تعریف کنند و در این راستا، تا جایی که توانسته اند کلیشه گنجانده اند. به همین دلیل ممکن است تماشای این سریال برای کسانی که عادت به داستان پردازی های ماهرانه تر دارند، چندان خوشایند نباشد. احتمالا از دیدن این سریال حوصله تان سر نیم رود، اما ممکن است دلتان نخواهد که بیدار بمانید یا کارهای مهم ترتان را نادیده بگیرید
و قسمت های مختلف را پشت سر هم تماشا کنید. از این رو سریال در جذب شما به عنوان مخاطبش، احتمالا چندان موفق نیست. اما اگر چیزی برای تماشا نداشتید و دلتان یک ماجرای ساده، هیجان انگیز، با شخصیت های دوست داشتنی و کلیشه ای خواست، از دیدن غذا دادن به هیولا خسته نمی شوید. راستش داستان هم همین است؛ غذا دادن به هیولا، دیو یا هر چه که هست. این کار خیلی تکراری است و شاید حوصله سربر باشد، با این وجود برای خودش ماجراجویی ها و خطراتی هم دارد که آنرا از باقی امور روزمره جدا می کند. می پرسید منظورمان از غذا دادن به هیولا چیست؟ با تماشای این سریال متوجه خواهیدشد. ضمنا موقع تماشای این سریال، احتمالا غذا درست کردن های آشپز پردردسر یونانی، دیان، گرسنه تان کند. این سریال را در حالت سیری یا با یک بغل خوردنی تماشا کنید.
لوزرها
المیرا حسینی: قلدر خلافکار شهر آن قدر نفوذ دارد که برای یکی از کسانی که به او حسابی بدهکار است، عفو مشروط بگیرد تا آزاد شود و مرگ دردناک تک تک عزیزانش را به چشم ببیند. این وسط قلدر خلافکار فکر می کند این معتاد هزار سال دیگر هم نمی تواند بدهی اش را به او بپردازد و لااقل این طوری دلش خنک می شود؛ اما این معتاد استعداد کم نظیری دارد که او و دوستانش را نجات می دهد: آشپزی. هنری که همه زندانبان ها دوستش داشته باشند و این دوران خیلی به او سخت نگذرد. از این جا به بعد داستان سر و شکل دیگری به خود می گیرد؛ خلافکار قلدر، آشپز را پیدا می کند و راضی می شود که به هنر آشپزی او اعتماد کند و اجازه دهد با راه انداختن رستورانش و پرداخت اقساط بدهی، جان خود و دوستانش را نجات دهد.
این رستوران را هم با دوست قدیمی و صمیمی اش سرپا می کند که تازه همسرش را در یک تصادف از دست داده و از آن زمان او و تنها پسرش اوضاع خوشی ندارد و در افسردگی و اندوه غلت می خورند. دوراقع دو لوزر و بازنده به معنای واقعی کار خطیری را آغاز می کنند که در نگاه اول از پس انجام آن بر نمی آیند. ترکیب مرد پرشور و حال بی خیال و زرنگ و دوست افسرده و داغدیده، ترکیبی نیست که در فیلم ها و سریال ها کم به آن برخورده باشیم. حتی سازندگان سریال «غذا دادن به هیولا» مبتکر استفاده از هنر آشپزی و آب و رنگ دادن این چنینی به فضای داستان نیستند. آن قلدر و نوچه های رنگ به رنگ هم در بی شمار فیلم و سریال دیگر تکرار شده اند. لوزرها هم در سریال ها و فیلم های بسیاری نقش اول را برعهده گرفته اند و ما با داستان های زیادی مواجه شده ایم که سازندگانش بازنده ها را بر صدر نشانده اند.
اما سریال دو نکته دارد که می تواند با وجود تمام این فاکتورهای تکرارشونده شما را به تماشای خود علاقه مند کند. اول این که داستان سریال فضایی که می سازد، شخصیت ها و اتفاقات در یک کلام ساده و بامزه هستند. از سوی دیگر برای طرفداران سریال «دوستان» جذابیت دیگری هم وجود دارد و آن حضور راس است؛ شخصیت محبوب این سریال که در این جا نقش پدر و دوست افسرده را بازی می کند. اما باید این واقعیت را بپذیریم که این سریال جز «بامزگی» و احتمالا «خوش ساختی»، ویژگی مهم دیگری را یدک نمی کشد. داستان همان طور که به آن اشاره کردم، مولفه های تکراری دارد و خلاقیت چندانی در داستان، شیوه روایت و حتی شخصیت ها و بازی ها به چشم نمی خورد و نمی توانیم به عنوان یک سریال درجه یک که نکات تازه ای را پیش روی مخاطب قرار می دهد، از آن یاد کنیم.
این برای سریال ها نکته مهمی است و راستش را بگویم سریالی واقعا به دلم می نشیند که یک برگ جدید را در داستان پردازی یا روایتگری رو کرده باشد. از این جهت است که با وجود عِرق شدیدی که به سریال «دوستان» دارم و نکات بامزه سریال، نمی توانم غذا دادن به هیولا را در لیست سریال های مورد علاقه ام جا بدهم. غذا دادن به هیولا تفریح است. می توانید روزی که از مشغله و اضطراب نمی توانسته اید سر خود را بخارانید و تحت فشارهای مداوم و آزاردهنده بوده اید، یک قسمت آن را پلی کنید و از آن لذت ببرید.
نکته مهمی که باعث می شود این سریال را برای روزهای پراضطراب کاری پیشنهاد بدهم، این است که داستان پیچیدگی چندانی ندارد و می توانید همراه با شخصیت ها ذهن خود را رها سازید و در یک ماجرای فان با آن ها همراه شوید. بعد از پایان سریال، داستان در ذهن شما هم تمام می شود و درگیر آن نمی شوید. اما اگر دنبال داستانی هستید که ذهن شما را به خود مشغول کند، پر از ماجراهای شگفت و هیجان انگیز باشد و تا مدت ها بتوانید از آن در محافل دوستانه حرف بزنید و با بقیه مخاطب هایش به تحلیل آن بپردازید، غذا دادن به هیولا گزینه مناسبی به حساب نمی آید. غذا دادن به هیولا سریالی است که از هر جهت متوسط است و نمی تواند مخاطبان سختگیر را راضی کند اما سهلگیرها از آن لذت خواهندبرد.
کریستین آدامز
مختصر و مفید درباره سریال «غذا دادن به هیولا»
تهیه و ترجمه مستانه تابش:
• «غذا دادن به هیولا» یک سریال تلویزیونی جنایی امریکایی است که براساس مجموعه ای دانمارکی به کارگردانی کیم فوپ آیکسون با نام ورشکسته ساخته شده است. هنریک روبن ژنز و مالن بلانکوف که در سریال ورشکسته به عنوان تهیه کننده حضور داشتند، تهیه کنندگی غذا دادن به هیولا را نیز برعهده گرفتند.
• فیلمنامه اقتباسی این سریال را کلاید ب. فیلیپس نوشته است که نویسندگی و تهیه کنندگی فیلم و مجموعه های تلویزیونی زیادی را در کارنامه خود دارد، مانند بازیگران، چارلز و دایان: داستان یک عشق سلطنتی، اگر چیزها متفاوت بود، حقیقت عریان، داد بزن، ناگهان سوزان، پارکر لوئی زنمی تواند ببازد، دره میداس و تله گذاری دکتر جان و... او همچنین از سال 2006 تا 2009 در تولید چهار فصل از مجموعه تلویزیونی دکستر مشارکت داشت، اما پس از آن از تیم تولید این مجموعه تلویزیونی کناره گیری کرد.
• دیوید شویمر، بازیگر مشهور سریال «دوستان» که بیشتر با نقش راس در این مجموعه شناخته می شود، در مجموعه غذا دادن به هیولا به عنوان یکی از نقش های اصلی حضور دارد و همبازی اش جیمز آنتونی استرجس، بازیگر، خواننده و ترانه سرای انگلیسی تبار است که با ایفای نقش جود در فیلم درام رمانتیک موزیکال سراسر جهان به شهرت رسید.
• پخش این مجموعه را شبکه ای ام سی از 5 ژوئن 2016 آغاز کرد اما در سپتامبر مدیران شبکه نمایش این سریال را در حالی که فقط یک فصل آن به نمایش درآمده بود، لغو کردند. در بیانیه ای که پس از اعلام این تصمیم منتشر شده، آمده بود که مجموعه غذا دادن به هیولا در طی یک فصل موفق به دریافت امتیاز لازم برای تجدید قرارداد ساخت نشده است و آن ها مجبور هستند ساخت آن را متوقف کنند.
• اولین قسمت این مجموعه با عنوان Pilot Light روی آنتن رفت و توانست حدود یک میلیون بیننده را پای تلویزیون بکشاند اما از قسمت دوم به بعد تعداد بینندگان سریال به شدت افت کرد، به طوری که قسمت آخر سریال را فقط 406 هزار نفر تماشا کردند.
• در سایت اینترنتی روتن تومیتوز که نقدهای سینمایی و تلویزیونی را بررسی می کند، 5.1 امتیاز از 10 امتیاز منتقدان را (براساس 39 ریویوی منتشر شده) به دست آورد. طرح قابل پیش بینی داستان، گفت و گوهای پیچیده و غیرقابل فهم، شخصیت های نچسب و نداشتن جلوه های بصری جذاب، مهم ترین نقدهایی بود که بینندگان به این سریال وارد کردند. امتیاز این مجموعه در متاکریتیک نیز 46 درصد است.