ماهان شبکه ایرانیان

پژمان جمشیدی: سقف آرزوهای فوتبالی‌ام بلند نبود

پژمان جمشیدی با سریال «پژمان» نشان داد جدا از فوتبال، در بازیگری هم استعداد دارد، استعدادی که خوب دیده شد و مخاطبان خاص خودش را پیدا کرد تا پیشنهادات بازیگری همچنان ادامه پیدا کند و رفته رفته بازیگری برایش تبدیل به دغدغه‌ای جدید و حرفه‌ای پرچالش شود.

وب‌سایت مردم سالاری - مرضیه دارابی: اگر پسر بد سینمای ایران هم نباشد اما پسر بانمک و طناز چند سال اخیر صفحه جادویی تلویزیون و پرده سینما هست که لبخند را بر لب خیلی‌ها نشانده. او در دوران فوتبالش هم بازیکن خوب و بی‌حاشیه‌ای بود.

پژمان جمشیدی با سریال «پژمان» نشان داد جدا از فوتبال، در بازیگری هم استعداد دارد، استعدادی که خوب دیده شد و مخاطبان خاص خودش را پیدا کرد تا پیشنهادات بازیگری همچنان ادامه پیدا کند و رفته رفته بازیگری برایش تبدیل به دغدغه‌ای جدید و حرفه‌ای پرچالش شود.
 
 سقف آرزوهای فوتبالی‌ام بلند نبود

او که در اولین سال برگزاری لیگ برتر، قهرمانی با پرسپولیسی‌ها را تجربه کرده، در گفت‌وگو با «مردم‌سالاری» از فوتبالش گفت که چقدر ساده شروع شد، از روزهایی که توپ و زمین خاکی و چمن همه زندگی‌اش بود. از حضور در تیم علی پروین و تجربه ملی، از رها کردن درس و دانشگاه تا پایان فوتبالش و همچنین فصل جدید زندگی‌اش با بازیگری.

گرچه از نظر هنری سال خوبی را پشت سر گذاشته اما درگذشت مادرش، یکی از تلخ‌ترین اتفاقات امسال پژمان جمشیدی بود.

حرف‌های خواندنی و جالب بازیگر موفق فیلم سینمایی «خوب، بد، جلف» که در همین مدت کوتاه اکرانش، نظر مردم را به خود جلب کرده، پیش روی شماست:

اولین چیزی که از فوتبال‌تان به خاطر می‌آورید کدام روز و اتفاق است؟

نمی‌توانم یک روز و یک اتفاق را نام ببرم، از جایی که یادم می‌آید من مشغول فوتبال بازی کردن بودم.

این عجین بودن با فوتبال به خاطر محله ای بود که در آن به دنیا آمده بودید؟

من در بلوار کشاورز تهران به دنیا آمدم اما بزرگ شده گوهردشت کرج هستم. مادرم تهرانی بود و پدرم اصالتا کرجی. فوتبال تنها تفریح دوران کودکی‌ام بود، تا جایی که به یاد می‌آورم فقط فوتبال بازی می‌کردم و درس می‌خواندم. در خانه با جوراب و لباس توپ درست می‌کردم و بازی می‌کردم. به خاطر همین نمی‌توانم بگویم که یک اتفاق یا یک فرد بود که باعث شد من سمت این رشته بیایم. فوتبال خود زندگی من بود.

اینکه فوتبال‌تان از کوچه به سطح حرفه‌ای کشیده شود چطور؟ باز هم کسی در آن نقشی نداشت؟

اول راهنمایی بودم که یک معلم ورزش داشتیم به اسم حسین قربانی، از کردستان آمده بود. آن زمان که مدرسه فوتبال وجود نداشت، یک روز گفت یک پوشه و عکس و یک برگه کپی از شناسنامه و 150 تا تک تومانی بیاورید که به تیم آموزشگاهی بروید، همین کار را کردم و از همان جا فوتبال حرفه‌ای ام آغاز شد. بغل پا زدن و خیلی از تکنیک‌ها را آنجا یاد گرفتم، از همین کار آموزشگاهی به تیم باشگاهی رفتم، عضو تیم نوجوانان دارایی تهران شدم و پایم به تیم‌ها باز شد. از همان سالی که در تیم دارایی بازی کردم، به تیم ملی نوجوانان هم دعوت شدم.

پس فوتبال را در رده‌های سنی پایه و پله به پله تجربه کردید؟

به تیم ملی نوجوانان دعوت شدم اما در مرحله آخر خط خوردم. اما در تیم جوانان، امید و بزرگسالان حضور داشتم.

تا جایی که یادم می‌آید شما جزو تحصیلکرده‌های فوتبال ما بودید، آن زمان خانواده‌ای که روی درس خواندن فرزندش تاکید داشت خیلی موافق فوتبال نبود.

پدرم یک آدم کاملا ورزشی بود. او 15 سال در کرج رئیس هیات کشتی بود و بعدا هم رئیس هیات کوهنوردی شد و فردی بسیار شناخته شده بود. او در ورزش خیلی هزینه کرده بود، فوق دیپلم تربیت بدنی و لیسانس زمین‌شناسی داشت به همین دلیل او با ورزش کردن من اوکی بود اما نه در حد درس خواندن. درس و دانشگاه اولویت اولش بود خصوصا اینکه سال 70 برادرم در دانشگاه شریف قبول شد و این کار من را خیلی سخت کرد و توقع خانواده از من بالا رفت.

که شما هم البته جزو فوتبالیست‌های دانشجوی آن زمان بودید.

هم کشاورزی دانشگاه سراسری قزوین قبول شدم و هم مهندسی عمران دانشگاه آزاد گوهردشت کرج، که خب هم عمران رشته بهتری بود و هم اینکه نزدیک‌تر بود این را انتخاب کردم.

اما هیچ وقت در رشته دانشگاهی‌تان فعالیت نکردید؟

من کلا معماری را بیشتر دوست داشتم، اصلا هم مدرکم را نگرفتم. سال آخر مشکلاتی با دانشگاه پیدا کردم و سنوات ندادند و باید دو ترم دیگر می‌خواندم. من 115 واحد پاس کرده بودم که دیگر دانشگاه را رها کردم.
 
 سقف آرزوهای فوتبالی‌ام بلند نبود

هیچ وقت برای حل مشکل و ادامه دانشگاه اقدام نکردید؟

آن زمان اوج فوتبالم بود و در پرسپولیس حضور داشتم. اتفاقا یک روز رفتم پیش خانم فائزه‌ هاشمی‌رفسنجانی و او نامه‌ای به من داد که یک ترم دیگر بخوانم و مدرکم را بگیرم اما مشکلی داشتم در عالم بچگی، درگیر بحث عشق و عاشقی شده بودم و اصلا روی نامه اقدامی ‌نکردم.

از اینکه دنبال مدرک‌تان نرفتید پشیمان نشدید؟

پشیمان که نه، چون هیچ وقت به مدرک احتیاج پیدا نکردم، اما اشتباه کردم که ادامه ندادم.

شما در دو مقطع به پرسپولیس آمدید، چرا بار اول از تیم جدا شدید؟

ابتدا سال 76 از کشاورز به پرسپولیس آمدم اما بازی به من نرسید. هفته ششم بود که حمید علیدوستی خواست به سایپا بروم. حضور در سایپا عالی بود و هر افتخاری که می‌شد در فوتبال به دست آورد را در این تیم به دست آوردم، به تیم ملی امید و بزرگسالان هم دعوت شدم، دوران خیلی خوبی بود، خصوصا کار کردن زیر نظر حمید علیدوستی.

بعد دوباره از پرسپولیس پیشنهاد داشتید. درواقع رفتن به سایپا باعث شد به عنوان ستاره به تیم برگردید.

بله اوج پختگی‌ام بود که به پرسپولیس آمدم. تقدیر خوشایندی بود، واقعا حمید علیدوستی در زندگی ورزشی من تاثیر فوق‌العاده‌ای داشت، او شبیه خیلی از مربیان نبود، یک آدم ویژه بود. سه سال در سایپا بودم که یک سال و نیمش علیدوستی مربی بود و یک سال و نیم دیگرش هم محمد مایلی‌کهن.

وقتی به پرسپولیس برگشتید هم این تیم شرایط خوبی داشت و در اوج بود.

بله وقتی برگشتم علی پروین سرمربی بود که قهرمان شدیم، اولین دوره لیگ برتر بود. سال بعدش به جام باشگاه‌های آسیا رفتیم که متاسفانه حذف شدیم. من تا سال 84 در این تیم بودم که وقتی کار دانشگاهم درست نشد به خدمت رفتم.

حتما بهترین خاطره از آن سالها همان قهرمانی است؟

بله. آن سال پرسپولیس در فصل نقل و انتقالات فقط من و بهنام ابوالقاسم پور و البته سهراب انتظاری را گرفت که آن زمان کسی سهراب انتظاری را نمی‌شناخت که از شموشک آمده بود. در اصل من و بهنام تنها خریدهای تیم بودیم که پرسپولیس با همان خرید اندک قهرمان شد. آن زمان من، هم راست بازی می‌کردم هم چپ.

بازیکن خاصی بود که بخواهید جایش را در پرسپولیس بگیرید؟

قبل آمدن پرسپولیسی بودم اما اینطور نبود که بازیکن خاصی را دوست داشته باشم، من کلا در زندگی‌ام الگوی خاصی نداشتم اما یک نسل فوتبالی را خیلی دوست داشتم، آن تیم ملی که در پکن و با مربیگری علی پروین در سال 1990 قهرمان آسیا شد. تیمی‌که شاهرخ بیانی، کرمانی مقدم، عابدزاده و خیلی دیگر از خوب‌ها را در خود داشت.

خیلی‌ها هنوز آن تیم را بهترین تیم ملی تاریخ فوتبال ایران می‌دانند.

در آن سنی که من تمام بازی‌ها را تعقیب می‌کردم و دیوانه فوتبال بودم این تیم خیلی دوست داشتنی بود. البته تیم جام جهانی 98 هم نوستالژیک بود اما من از آن تیم سال 90 خیلی خاطره دارم، تیمی‌مقتدر، آبرومند، تر و تمیز که به نظرم هیچ وقت دیگر تکرار نشد. خدا رحمت کند مرحوم سیروس قایقران را.

معمولا وقتی جوان‌ها به تیم‌های سرخابی می‌رفتند اوایل کار با مشکلاتی در این تیم‌های بزرگ مواجه می‌شدند. شما هم این روزها را تجربه کردید؟

موقعی که دوباره به پرسپولیس آمدم تجربه تیم ملی داشتم و حضور در تیم‌های بزرگ برایم چیز عجیب غریبی نبود، اما به هر شکل بازی کردن در پرسپولیس واقعا کار هر کسی نیست و سختی‌های خاص خودش را دارد. من البته از همان روز اول در این تیم اوکی بودم، همان سال اول حضورم در تیم، منجر به قهرمانی شد. علی پروین در تیم مشوقم بود و خیلی به من اعتقاد داشت خصوصا در کار دفاعی، به خاطر همین خیالم راحت بود که می‌توانم رشد کنم.
 
قهرمانی هم که به شکلی نوستالژیک به دست آمد؟

تیم ما آن سال خیلی خوب بود، رقابت مان با استقلال خیلی نزدیک بود و هفته به هفته با هم رقابت داشتیم. دو سه هفته مانده به پایان لیگ به برق باختیم و این ما را از کورس عقب انداخت، شرایط استقلال برای قهرمانی مساعدتر بود که خب در هفته آخر نتایج برگشت و ما بردیم و استقلال باخت و پرسپولیس در اولین دوره لیگ برتر به مقام قهرمانی رسید.

با اتفاقاتی که در سایپا و پرسپولیس برای شما افتاد حضور در کدام تیم بیشتر در پیشرفت‌تان موثر بود؟

سایپا بهترین روزهای فوتبالی‌ام بود که برای تیم ملی امید و بزرگسالان هم انتخاب شدم اما پرسپولیس هم فوق‌العاده بود، خصوصا قهرمانی‌ای که داشتیم. هر بازی‌ای که می‌بردیم به خاطر هواداران کلی خوشحال می‌شدیم. من و داوود فنایی، حامد کاویانپور و بهنام ابوالقاسم پور بیشتر با هم بودیم و هم اتاق می‌شدیم. روزهای خوبی بود.

در چند تا دربی حضور داشتید؟

هشت تا که یکی را بردیم، دو تا باختیم و پنج تایش مساوی شد.

همان مساوی‌های کسل کننده؟

نه اتفاقا مساوی‌های خوب و مهیجی بود. سال‌های بعدش بود که دیگر خیلی تکراری و خسته کننده شد.

و همان بحث‌های مربوط به شایعه مساوی‌های سفارش شده درآمد؟

زمان ما که اصلا چنین بحثی نبود، اصلا این بحث به نظر من اصلا درست نیست چون اگر واقعا هم قرار بود چنین سفارشی بشود هیچ وقت به بازیکن نمی‌گفتند و خیلی حربه‌های بهتر و مناسب‌تری برای این کار وجود داشت. هیچ وقت به ما نگفتند باید بازی را مساوی کنید.

سابقه درگیری در دربی هم داشتید؟!

یک بار با عنایتی درگیری لفظی داشتم که از همان صحنه هم دوربین کلوزآپ گرفت و دائم آن صحنه را نشان می‌دادند! اما محروم نشدیم و ما را بخشیدند.

امروز بیشتر رفقای تان ورزشی هستند یا هنری؟

هر دو، فرقی نمی‌کند.

برای گذراندن خدمت سربازی بود که به پاس رفتید؟

بله سرباز شدم. آن زمان شرایط خیلی خوبی در پرسپولیس داشتم که مجبور شدم بروم و این خیلی به من لطمه زد. البته کار کردن با مصطفی دنیزلی یکی از نقاط خوب و برجسته حضورم در پاس بود. او آن زمان پاس بود و بعد به پرسپولیس رفت و من چون سرباز بودم نتوانستم با او بروم. با پاس به جام باشگاه‌های آسیا رفتیم.

دنیزلی محبوبیت زیادی در فوتبال ایران دارد.

او فوق‌العاده بود. حضور در تیم او یکی از بهترین سال‌های ورزشی زندگی من بود. او رابطه خیلی خوبی هم با من داشت، با من و جواد نکونام. پرسپولیس هم دوره او خیلی خوب بازی می‌کرد اما به سپاهان باخت و قهرمان نشد. او مربی خیلی محبوبی بود.
 
 سقف آرزوهای فوتبالی‌ام بلند نبود

می‌توانید از بین مربیانی که با آنها کار کردید یکی را تاثیرگذارترین در زندگی فوتبالی‌تان بنامید؟

نمی‌توانم انتخاب کنم چون همه برایم زحمت کشیدند، علی پروین، حمید علیدوستی، مصطفی دنیزلی، بلاژه ویچ، جلال طالبی، مایلی کهن. حمید علیدوستی خیلی تاثیرگذار بود و اگر من را از پرسپولیس به سایپا نمی‌برد اصلا شاید همان زمان فوتبالم تمام می‌شد. شاید هم نمی‌شد و در پرسپولیس می‌ماندم و یک سال دیرتر به فوتبال ایران معرفی می‌شدم. به هر حال علیدوستی خیلی به من اعتماد کرد، یک بار بازی من را دید، 10 – 15 دقیقه با تیم ملی دانشجویان جلوی سایپا بازی کردم و او خواست که به تیمش بروم.

آن زمان بازیکنان انگار خیلی سخت‌تر از امروز به تیم ملی می‌رسیدند.

چون فقط در دو مقطع اردوی تیم ملی جدی می‌شد یکی برای جام ملت‌ها و یکی هم مقدماتی جام جهانی اما امروز این اتفاق در تمام طول سال می‌افتد و مربی فرصت دارد همه را تست کند. مثلا زمانی که بلاژه ویچ آمد زمان زیادی نداشت، زمان ما اینقدر سفر و اردو نبود.
 
در فوتبال امروز در مقایسه با گذشته راحت‌تر می‌شود چهره شد. دوست نداشتید جزو نسل امروز فوتبال ایران بودید؟

خب فوتبال آن زمان محاسنی داشت که امروز ندارد، مثلا جایگاهش در بین مردم خیلی بیشتر بود. مردم ذخیره‌های پرسپولیس را هم می‌شناختند اما امروز خیلی‌ها بازیکنان فیکس پرسپولیس و استقلال را هم نمی‌شناسند.
فوتبال آن زمان فراگیرتر بود، با وجودی که امروز فوتبال ما خوب است، پرسپولیس یکی دو سال است که خیلی زیبا بازی می‌کند، استقلال هم پوست‌اندازی کرده و بازیکنان جوانی دارد که تا سال‌ها برای این تیم افتخارآفرینی خواهند کرد.

اینکه تیم‌های باسابقه آن روزها از هم متلاشی شدند و دیگر تیمی‌به اسم پاس نداریم برایتان دلگیر و ناراحت‌کننده نیست؟

واقعا جای تاسف دارد، یک باشگاهی که کلی آدم عمرشان را در آن تلف کردند، می‌گویم تلف کردند چون وقتی باشگاه منحل می‌شود و کسی هم ککش نمی‌گزد، می‌شود تلف شدن عمر و جوانی یک عده. پاس یک باشگاه نبود، یک مکتب بود. آدم‌هایی سالها در آن زندگی کردند که بعدها رفاقت‌های شان به رفت وآمد خانوادگی رسید، تیم در ایران و آسیا اقتدار داشت اما به سادگی به خاطر ناکارآمدی برخی تیم را به شهر دیگری فرستادند و در نهایت پاس نابود شد.

بعد از پاس هم به استیل‌آذین رفتید.

در 30 سالگی، من و کلی بازیکن دیگر به خاطر علی پروین به این تیم رفتیم تا کمک کنیم به لیگ برتر بیاید، اما در بازی برگشت فینال باختیم و به لیگ برتر نرفتیم. خیلی‌ها همان سال فوتبال شان تمام شد اما من اتفاقی مجید جلالی را در مجموعه ورزشی آزادی دیدم که گفت دفاع راست می‌خواهم، در شهرستان بازی می‌کنی؟ گفتم می‌آیم که چهارشنبه رفتم اهواز و روز جمعه هم بازی کردم. بعد دیسک کمرم عود کرد. فصل 88-89 رفتم ابومسلم که خیلی نامنظم بود. با وجود داشتن این همه هوادار و اینکه مشهد شهر فوق‌العاده‌ای هست اما با آن مدیریت، سامانی نداشت و با اعصاب خراب به تهران برگشتم. عید 89 بود که از مدیر باشگاه خواستم که 40 درصد قراردادم را ببخشم و به تهران بیایم.
 
بعد از آن دیگر از لیگ برتر پیشنهاد خوبی نداشتم، یکی دو تا پیشنهاد از لیگ یک هم داشتم اما مغرور بودم و نمی‌خواستم بروم. 6-7 ماه پشتم باد خورد و شرایط جوری شد که تصمیم گرفتم کلا دیگر بازی نکنم. البته به اندونزی هم رفتم و تست دادم و انتخاب شدم اما وقت بستن قرارداد پشیمان شدم و سال 90 بود که عطای بازی کردن را به لقایش بخشیدم و رفتم. دو سال هم در تیم پاراگ مربیگری کردم و قهرمان جام حذفی تهران شدیم بعد که بحث سریال پیش آمد و دیگر کلا از فوتبال دور شدم.

وقتی دور فوتبال خط کشیدید، چه حسی داشتید؟

قبلش وقتی به این روزها فکر می‌کردم خیلی عذاب می‌کشیدم. خب خیلی سخت بود، هر فوتبالی که می‌بینی خودت را در آن می‌بینی، ولی آنقدر افسرده نشدم که آهنگ داریوش گوش کنم (باخنده)، به هر حال مقطعی از زندگی‌ام بازی کردن در زمین فوتبال بود که تمام شده بود. خوشحال بودم که آدم پرحاشیه‌ای نبودم و مردم دوستم داشتند و بعد از آن هم می‌توانستم زندگی نرمالی داشته باشم.

به پژمان فوتبالی چه نمره‌ای می‌دهید؟

با توجه به آرزوهای کودکی‌ام، 20 می‌دهم. با شرایطی که من داشتم، هم درس می‌خواندم و هم بازی می‌کردم، از کرج به تهران می‌آمدم و وضع مالی آنچنانی هم نداشتم اما باز به خیلی از آرزوهای بچگی‌ام رسیدم به شماره 17 تیم ملی و 10 پرسپولیس به خاطر فرشاد پیوس و شاهرخ بیانی، به این خاطر به خودم بیست می‌دهم اما حالا که فکر می‌کنم با وجود توانایی‌هایم، سقف آرزوهایم خیلی بلند نبود و به همین خاطر به پژمان نمره 17 را می‌دهم.

به ‌خاطر تعداد کم بازی‌های ملی‌تان می‌گویید؟

قرار نیست که همه 100 بازی ملی داشته باشند، من کلی می‌گویم. پوشیدن پیراهن تیم ملی برای هر بازیکنی باید افتخار باشد و این برای من هم یک موضوع بسیار خوشایند بود.

بالاخره چند بازی ملی دارید؟

من می‌گویم بیست و یکی، عادل فردوسی‌پور می‌گوید 14 تا و فدراسیون هم می‌گوید 19 تا (با خنده) اما خیلی هم فرق نمی‌کند و این تفاوت چیز عجیب و غریبی نیست. یک بازی ملی هم افتخار کردن دارد.

همانطور که در سریال پژمان دائم تکرار می‌شد یک گل ملی هم به ثمر رساندید؟

بله بازی با گرجستان بود. در پرسپولیس هم دو سه تا زدم. یکی از آنها  به سپاهان بود که طلسم بردن در اصفهان شکست.

وقتی فوتبال را کنار گذاشتید واقعا با همان مشکلاتی که در سریال پژمان البته به صورت غلو شده نشان داده شد، مواجه شدید؟

زمانی که بازی می‌کردم وقتی به سوپرمارکت می‌رفتم فروشنده اصلا نمی‌گذاشت دست به هیچ چیزی بزنم و خودش همه چیز را می‌آورد اما وقتی فوتبالم تمام شد دیگر به من محل نمی‌گذاشت و خودم باید همه چیز را برمی‌داشتم. این برایم کمدی جالبی بود. یا وقتی به بانک می‌رفتم اصلا نوبت و این حرفها نبود و سریع کارم انجام می‌شد اما بعد از فوتبالم به بانک رفتم و دو ساعت نشستم، کسی هم من را نشناخت و چکم هم برگشت خورد، اما وقتی از بانک آمدم بیرون دو نفر آمدند و با من عکس انداختند. اینها را به پیمان قاسم‌خانی می‌گفتم که او می‌گفت از اینها یک خط بنویس. طرحش را پیمان نوشت و قرار شد عید 91 آن را بسازند که نرسید به سال بعدش موکول شد.

که خیلی هم طرح و سریال خوبی از کار درآمد.

گرفت دیگر. این نگاه درست پیمان بود. او گفت اگر این سریال را یکی غیر از فوتبالیست بازی کند نتیجه نمی‌دهد و می‌شود یکی مثل سریال‌ها و فیلم‌های شکست خورده فوتبالی، گفت اجازه بده اسم خودت باشد و خودت بازی کن. من هم اعتماد کردم و کاری شد که همه دیدند. به نظرم پیمان یک نابغه است.

پژمان سریال «پژمان» انگار یک خط را در کار طنز دنبال کرده و به «خوب، بد، جلف» رسیده.

نه، پژمان در فیلم خوب، بد، جلف با پژمان آن سریال خیلی فرق دارد. البته هر کمدینی در دنیا یک خطی دارد و به هر شکل در همان خط نسبتا حرکت می‌کند و هر کارش نقاط مشترکی با نقش‌های قبلی‌اش دارد و من هم از این قاعده مستثنی نیستم. کلا طنز کار کردن سخت است، در کل فیلم‌ها و تئاترهایی که بازی کردم «خوب، بد، جلف» خیلی سخت بود.
 
 سقف آرزوهای فوتبالی‌ام بلند نبود

مخاطبان فوتبال و سینما چقدر با هم تفاوت دارند؟

مخاطبان سینما و تلویزیون عام تر هستند، مثلا خانم‌ها نمی‌توانند به استادیوم بیایند، نه اینکه هوادار فوتبال نباشند اما به هر حال ما این مخاطب را در ورزشگاه نداریم، اما مخاطبان سینما و تلویزیون همه اقشار جامعه را دربرمی‌گیرد.

با کدام مخاطب راحت‌تر بودید؟

من هر‌چه دارم از فوتبال دارم و از هوادارانش، خصوصا از پرسپولیسی‌ها، آنها مرا حمایت کردند که شدم پژمان جمشیدی و این را هیچ وقت نمی‌توانم فراموش کنم. بعد هم پیمان قاسم خانی کمک کرد و به این سمت رفتم.

دیگر کاملا با زندگی جدید خو گرفته‌اید؟

دوست داشتم فوتبالم را برای همیشه ادامه دهم اما خب نمی‌شد، فوتبال سن دارد و برای همیشه نمی‌توانی بازی کنی، اما قطعا هنوز هم فوتبال را بیشتر دوست دارم.

زندگی هنری با ورزشی خیلی تفاوت دارد، زندگی ورزشی یک زندگی منظم و روتین است، پذیرفتن دنیای جدید که برایتان سخت نبود؟

کار سینما و بازیگری کلا تایم ندارد و خیلی سخت است. وقتت دست خودت نیست و نمی‌دانی دقیقا کی کار داری و کی نداری درحالیکه در فوتبال همه چیز مشخص هست، کی مسابقه داری، کی تمرین داری، چه تایم‌هایی از سال باید در اردو باشی و ... بعد دیگر وقتت دست خودت هست.

یعنی زندگی هنری سخت‌تر است؟

نه فوتبالی. داشتن زندگی حرفه‌ای ورزشی خیلی سخت است، خواب و استراحت و غذا خوردنت باید روتین و معین باشد، تمرینات بسیار سخت را داری اما از نظر تایمی ‌زندگی‌ات منظم‌تر است.

کارهای تلویزیونی و سینمایی‌تان چند تا شد؟

اولین کارم که همان سریال «پژمان» بود. بعد سریال تلویزیونی «سال‌های ابری» از مهدی کرم‌پور و حالا هم سر کار «نفس» از جلیل سامان هستم و همچنین سریال نوروزی «خانه ما» از سامان مقدم. سینمایی‌ها هم «آتش‌بس 2»، «50 کیلو آلبالو» و «خوب، بد، جلف»، البته یک نقش هم در فیلم جدید علیرضا امینی دارم.

کدام کار را بیشتر از همه دوست داشتید؟

همه را، اما «خوب، بد، جلف» عالی بود.

می‌شود گفت در این کار آخر سینمایی تان به بلوغ بازیگری رسیدید؟

شاید این را منتقدان و کارشناسان بگویند، اما من کلا تلاش می‌کنم هر کاری را به نحو احسن انجام دهم. در «50 کیلو آلبالو» همان کاری را انجام دادم که کارگردان گفته بود و مانی حقیقی هم راضی بود. در کار خانم میلانی هم همین طور، آدم هر کاری که انجام می‌دهد در همان وقت که دیده می‌شود همه از آن تعریف می‌کنند. شاید اگر 50 کیلو آلبالو را الان بازی کرده بودم همه می‌گفتند این بهتر از خوب، بد، جلف بوده.

طنز پیمان قاسم‌خانی طنزی است که برای خنداندن مردم زور نمی‌زند، طنزش با زندگی روتین مردم همخوانی دارد.

این آدم بخصوص، مخاطب را می‌شناسد. من لااقل کسی را سراغ ندارم که اینطور باشد، او هر کاری در سینما و تلویزیون انجام داده، گرفته. پیمان موجود منحصربفردی است که واقعا نمونه ندارد. هر کاری که به یاد دارم از برره و پاورچین گرفته تا مارمولک، مکس، نان عشق موتور 1000، سن پطرزبورگ، ورود آقایان ممنوع، طبقه حساس و... همه و همه موفقیت آمیز بودند. طنز او در عین سادگی رکیک نیست، از الفاظ زشت استفاده نمی‌کند و شاید یک دلیلش که مردم کارش را دوست دارند و به او اعتماد دارند، همین باشد. مردم به اسم او به سینما می‌روند چون کار کمدی‌اش را می‌پسندند.

دیالوگ‌هایی که دارید بیشتر در فیلمنامه هست یا بداهه هم چیزی می‌گویید؟

کلیت کار و متن پیمان خیلی محکم است و نیاز به دستکاری ندارد، اما در عین حال به من اجازه می‌دهد که با وجود تازه کار بودن در این عرصه، بعضی موقع‌ها بداهه هم در حد یکی دو جمله بگویم، او دست بازیگر را باز می‌گذارد اما اگر خوب از کار درنیامد خودش آن را روتوش می‌کند.

با سام درخشانی هم ترکیب خوبی تشکیل داده‌اید.

کار کردن با او خیلی خوب است، با سام راحتم، شوخی اش هم درآمده! همکاری با خانم ویشکا آسایش و حمید فرخ‌نژاد و سایرین هم خیلی خوب بود.

وقتی پیشنهاد بازی کردن در سریال پژمان را قبول کردید فکر می‌کردید در سینما و تلویزیون بمانید؟

نه، واقعا زمانی که داشتم این سریال را کار می‌کردم فکر نمی‌کردم که اینقدر بازیگری برایم جدی شود که در یک سال دو فیلم سینمایی بازی کنم و هر دو رکورد گیشه را بشکنند. صادقانه می‌گویم که اصلا فکرش را نمی‌کردم.

این لفظی که دائم در فیلم جدیدتان تکرار می‌شد، «پسر بد سینمای ایران»، از کجا بود، واقعا چنین لقبی را از جایی گرفته بودید؟

نه، اول اسم فیلم انتخاب شد و بعد این لفظ در فیلم گنجانده شد که به اسمش بیاید. جلف را قرار بود سام بازی کند که یک آدم بی‌خیال باشد، من هم پسر بد سینما. اسم فیلم این نبود اما بعدا اینها به کار اضافه شد.
 
سقف آرزوهای فوتبالی‌ام بلند نبود 

از اینکه در پایان فوتبال تنها به یک پیشکسوت و یا مربی فوتبال تبدیل نشدید و به نوعی سرنوشت‌تان تغییر کرد، راضی هستید؟

اینکه لطف خدا بود و از سرنوشتم راضی هستم البته کار راحتی هم نبود و خیلی سختی کشیدم. خیلی حرف کشیدم و هیچ وقت هم در مقام پاسخگویی برنیامدم. البته عاقبت به خیری به این نیست شاید خیلی از آنهایی که بعد از فوتبال‌شان مربی شدند و یا پیشکسوت، شرایط شان از من بهتر باشد، مثلا من حاضر بودم هیچکدام از چیزهایی که الان دارم را نداشتم اما مادرم را داشتم... به هر حال از زندگی ای که دارم خوشحالم و باز هم تلاش می‌کنم.

برسیم به پرسپولیس. قهرمان می‌شود؟

شانسش برای قهرمانی در لیگ که خیلی زیاد است ولی همه چیز هم اوکی نیست. تراکتورسازی برده و 6 امتیاز فاصله خیلی مطمئن نیست آنهم برای هفت- هشت هفته و ممکن است که امتیازها باز هم جابه جا شود. پرسپولیس باید مقتدر بازی کند تا خیال همه راحت شود.

‌هافبک‌های پرسپولیس را چطور دیدید؟

رضاییان و ماهینی هر دو خوب بازی می‌کنند.

دربی را اینطوری که رقم خورد پیش‌بینی می‌کردید؟

خیلی هم دور از ذهن نبود چون پرسپولیس و استقلال را خیلی براساس نتایج قبلی و سابقه‌شان نمی‌شود نگاه کرد و سنجید. سال‌هایی بوده که فکر می‌کردیم نتیجه خوبی می‌گیریم اما باختیم، هر بازی شرایط خاص خودش را دارد. درهرصورت تیمی‌ که می‌برد تاکتیک بهتری را انتخاب کرده، استقلال هوشمندانه‌تر بازی کرد. باید برای بردن جنگید.

سخت‌ترین روز فوتبالی و تلخ‌ترین روز هنری‌تان؟

بازی ایران و بحرین که سه بر یک باختیم و بحرینی‌ها با پرچم عربستان رقصیدند سخت‌ترین روز فوتبالی‌ام بود. روز تلخ هنری که زیاد نداشتم، اما یادم هست نمایشی داشتیم که در تئاتر فجر شرکت می‌کرد که یک ذره اذیت شدم. کسانی بودند که بلیت خریده بودند جو را خراب کنند، آن روز، روز تلخی بود ولی در کل روز بدی نداشتم. 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان