چکیده:
حضرت خدیجه از باشرافت تر ین و اصیلترین قبایل عرب بودند، که از جانب پدر در جد چهارم و از ناحیه مادر، در جد هشتم با پیامبر (صلوات الله علیه واله) مشترک بودند. به خاطر همین شرافت نسب و ایمان قلبیش به پیامبر (صلوات الله علیه واله) و مکتب خاتم رسولان (صلوات الله علیه واله) توفیق ازدواج با رسول خدا را پیدا کرد.
و مدت بیست و پنج سال با تمام توان از محبوبش پیامبر اکرم (صلوات الله علیه واله) دفاع کرد؛ و سرانجام در سالی که از طرف پیامبر (صلوات الله علیه واله) به عام الحزن نام گرفت به جوار رحمت ابدی شتافت.
کلید واژه:
خدیجه، سیره، ازدواج، عام الحزن.
مقدمه:
زن گلی است خوشبو و پر ثمر که در همیشه تاریخ بر تارک عالم بشری درخششی غیر قابل انکار داشته است.
زنان و بانوان از ارکان اساسی جوامع بشری هستند، و عالیترین نقش سازنده را با عناوین، همسر، مادر در دوایر زیستی انسان دارا میباشند.
و بدین خاطر است که اگر بانوان در جامعهای سالم وبا کمال و عفت پیشه باشند و از انحرافات بنیان برانداز به دور، آن جامعه در کمال سلامت اخلاقی و سعادت انسانی خواهد بود، وگرنه سراشیبی سقوط و مرگ در انتظارش لحظه شماری میکند.
پس بی جهت نیست که دین جاودانی اسلام که در بر دارنده تمامی نیازهای بشر مترقی است، تا پایان قرون تکاملی انسانی است، اهتمام بسیاری به این قشر بزرگ و مهم جامعه نموده، و دستورات متعددی در رابطه با ابعاد مختلف زندگانی آن صادر فرموده است.
بر همین اساس است که علاوه بر آیات نورانی کلام وحی، و احادیث و روایات معصومین، (علیهم السلام)، که شامل برنامهها و احکام سازنده و هدایت گر است، مطالعه و بررسی زندگانی و سرگذشت بانوان بزرگ، و نمونه تاریخ مورد سفارشات مؤکد دین قرار گرفته است، تا مسیر سازندگی دختران وزنان کمال جو و سعادت طلب را روشنتر و هموارتر گرداند.
آنچه در این مجموعه از نظرتان میگذرد، برگهایی است از دفتر زندگی حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، که با زندگی خود بهترین درسهای زندگی را به همه بانوان کمال جوی تاریخ داده است.
الف:اجداد و نصب خدیجه.
سلسله نسب حضرت خدیجه (علیها سلام) از ناحیه پدر چنین بود:
«خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبد العزی ابن قصی بن کلاب»
قصی بن کلاب جد چهارم پیامبر خدا (صلی الله علیه واله)، بنابراین حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با چند واسطه دختر عموی پیامبر (صلی الله علیه واله)، و ریشه خاندانش از خاندان قریش در جد چهارم پیامبر (صلی الله علیه واله) با هم متحد میشدند.
از این رو گاهی همدیگر پسر عمو و دختر عمومی خواندند.
سلسله نسب حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از ناحیه مادر چنین بود:
«خدیجه دختر فاطمه بنت زائده بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لوی بن غالب.».
لوی بن غالب جد هشتم پیامبر (صلی الله علیه واله) است، به این ترتیب حضرت خدیجه (علیها سلام) از جانب مادر، در جد هشتم پیامبر (صلی الله علیه واله) به همدیگر متحد میشوند، در نتیجه سلسله نسب حضرت خدیجه (علیها سلام) به حضرت اسماعیل و ابراهیم خلیل (علیهما السلام) جد بیست هشتم و بیست نهم میرسد.
در این جا نظر شما را به شرح کوتاه سه نفر از خاندان اصیل و شرافتمند خدیجه (علیها السلام) جلب میکنیم:
1-جناب «اسد» فرزند عبدالعزی، جد خدیجه (سلام الله علیها) :
«أسدبن عبدالعزی» جد خدیجه (سلام الله علیها) از جملهی شخصیتهای بزرگ مکه که به مظلومان و گرفتاران توجه خاص داشت و از جملهی کارهای مهمی که در این مسیر انجام داد شرکت در پیمان جوانمردانه به نام «حلف الفضول (1) بود که مورد احترام شایان پیامبر صلی الله علیه و آله هم قرارگرفته بود و این نشان میدهد که اسد از خیرخواهان و خردمندان عصر خود بوده، در تاریخ نوشته شده این پیمان در خانهی«عبدالله بن جدعان» بسته شد و پیامبر صلی الله علیه و آله در آن هنگام بیست سال داشتند و ایشان در مورد این پیمان فرمودهاند: «لَقَدْ شَهِدْتُ حِلْفاً فِی دارِ عَبداللهِ بْنِ جُدعان ما اُحِبُّ اَنَّ لِی بِهِ حُمُرُ النَّعَمِ (2)؛ «در پیمانی شرکت کردم که حاضر نیستم آن را بشکنم و در عوض شتران سرخ موی حجازی را به من بدهند.».
2- خویلد پدر خدیجه (سلام الله علیها) :
برای توضیح شخصیت خویلد پدر خدیجه به برخی تلاشهای او اشاره میکنیم:
خویلد تنها مردی بوده که در مقابل پادشاه یمن به نام «تُبّع» ایستاد، آن زمان که میخواست حجر الا سود را با خود به یمن ببرد و خویلد هم به نیت حمایت از مناسک و عبادات دینی با شجاعت تمام با او مبارزه کرد و به او هشدار داد که اگر این کار را بکند مورد خشم خدا قرار میگیرد؛ «انَّ رَبُّ البَیْت لَنْ یَتْرُکْهُ، بَلْ سَتَحِلُّ عَلَیه اللَعنَة اللَّتی تُؤدِی بِهِ اِلَی النَّهلُکَة (3)؛«بدان که پروردگار کعبه از آن دفاع خواهد کرد و متجاوز را به کیفرمی رساند و به لعنت ابدی گرفتار خواهد ساخت.»که نشان دهندهی یکتاپرستی و دین داری و اعتقاد راسخ او به خداوند و شجاعت و فضیلت و درایت و مقاومت و ایستادگی او در برابر اشغالگری های بی منطق آن محیط کفرآمیز دارد که مسلماً همهی این ویژگیها در وجود حضرت خدیجه (سلام الله علیها) جریان مییافت.
3- ورقة بن نوفل عموی خدیجه (سلام الله علیها) :
«ورقه» فرزند «نوفل» عموی اندیشمند خدیجه (سلام الله علیها) در جد جدش با پیامبر مشترک بود، بیان شده او دین نورانی داشته و حقانیت اسلام را میدانسته و دائماً از بت پرستان اهل مکه خرده میگرفته و عبادتش را طبق دین ابراهیم علیه السلام انجام میداده، او مسلط به تورات و انجیل بوده، از شاعران و صاحبان علم در جاهلیت بشمار میآمده و بسیاری از امور زندگی خدیجه (سلام الله علیها) با مشورت و راهنمایی ورقه ختم به خیر میشده (4)، پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد او فرمود: «لاتَسَبّوا وَرَقَة فَاِنّی رَأیْتُهُ فِی ثیاب بَیضٍ وَهُوَالذّی یَقول: اِرْفَعْ ضَعیفُکَ لایُحِرُّبِکَ ضَعْفُهُ یَوْماً فَتَدْرُکُهُ العَواقِبَ قدنما (5) ؛«ورقه را سبّ نکنید، زیرا من او را در لباس سفیدی دیدم که میگفت: به ضعیفان یاری رسانید زیرا عواقبش در روزی میآید.».
همچنین بیان شده در یکی از عیدهای قریش، بت پرستان دور بُتی جمع شده بودند و در برابر آن سجده میکردند، چهار نفر از سران آن جامعه، این رفتار آن بت پرستان را نپسندیدند و در گوشهای با هم صحبت کردند تا چه کنند که این مردم را که از راه و رسم ابراهیم خلیل علیه السلام منحرف شدهاند به راه حق برگردانند، یکی از این چهارنفر «ورقة بن نوفل» گزارش شده. (6)
ب:ازدواج خدیجه :
برخلاف پندار برخی که پیوندهای خانوادگی را همانند و همسان میبینند، ازدواجها نه تنها یک فرم وهمانند نیستند، بلکه مانند زندگیها متنوع و دارای اقسام گوناگونی هستند:
1-پیوندهای قالبی و محیطی؛
2-غریزی و حیوانی؛
3-واپس گرا یا نه و دنباله روانه؛
4-انسانی و اخلاقی؛
و دیگر پیوندها و ازدواجهای هدفمند و درس آموز و تاریخ ساز والهام بخش، که در معنویت و شکوه چیزی فراتر از پیوندهای انسانی و اخلاقی است و برای خود ویژگیهایی دارد.
ازدواج پیامبر و خدیجه از آخرین نوع بود؛ چرا که ان دو انسان بزرگ منش، همانگونه که خود دو جوان بی نظیر و نمونه در سیما و منش و یا جمال و کمال بودند، پیوندشان نیز برای تاریخ قالب شکن، تاریخ ساز، نمونه وزندگی بخش بود؛
مراحل ازدواج:
1- تحقیق در ازدواج.
تحقیق در ازدواج از مهمترین راههای شناخت در ازدواج است که هر دو خانوادهی دختر و پسر باید آن را جدی بگیرند. در حقیقت دو نوع تحقیق رایج است یکی تحقیق اولیه که بیشتر مسألهی همتایی خانوادگی از جهت دینی و فرهنگی مدنظر است و دومی تحقیق اصلی که پس از خواستگاری و جلسات گفت و گوی پسر و دختر انجام میشود که هر دو نوع تحقیق در زندگی خدیجه (سلام الله علیها) برای انتخاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به چشم میخورد بیان میشود.
1/1- تحقیق اولیه: فرستادن میسره با کاروان محمد صلی الله علیه و آله :
ماجرای فرستادن میسره به همراه کاروان محمد صلی الله علیه و آله از اینجا آغاز میشود که حضرت ابوطالب طبق وصیت پدرش از پیامبر صلی الله علیه و آله سرپرستی میکرد، پیری و فقر و سالمندی بر او چیره شده و او را خانه نشین کرده بود و نمیتوانست به سفرهای تجارتی برود، روزی پیامبر صلی الله علیه و آله پیش عمویش، ابوطالب آمد، دید او بسیار ناراحت است، پرسید: «عنوان! چرا ناراحت هستید!؟».
ابوطالب گفته بود: «اَنَا رَجلٌ فَقیرٌ لامال لِی وَقَد اشتَدَّ زمان عَلَینا... ».
«پیری و ضعف و فقر بر من چیره شده، و عمرم روبه اتمام است، تصمیم داشتم برایت تشکیل خانواده دهم و همسری برایت بگیرم ولی میدانم که وضع مالی من اجازهی این کارها را نمیدهد» خلاصه اینها باعث شد پیامبر با پیشنهاد عمویش به همراه کاروان تجارتی خدیجه (سلام الله علیها) راهی سفر شود، این پیشنهاد از طرف خدیجه (سلام الله علیها) هم با کمال رضایت پذیرفته شد و اجرت سفر هم مشخص شد و خدیجه (سلام الله علیها) شخصاً کنار کاروان آمد و به غلام خود میسره که سرپرستی کاروان را به عهده داشت سفارش آن حضرت را کرد و به او گفت: همه جا از محمد صلی الله علیه و آله فرمان برداری کن، مبادا برخلاف دستور او رفتار کنی.
کاروان با بدرقهی باشکوه خدیجه (سلام الله علیها) و عموهای پیامبر صلی الله علیه و آله و... حرکت کرد.
در آخر کاروانیان با نظارت پیامبر صلی الله علیه و آله به مرکز تجارت رفتند و به خرید و فروش کالاها پرداختند و سود فراوانی نصیب کاروان شد و بعد به سوی مکه برگشتند.
در مسیر راه «میسره» حساب کرد و نتیجه گرفت که سود بسیاری در این سفر نصیب خدیجه (سلام الله علیها) شده و مسلماً از برکات وجود محمد صلی الله علیه و آله و ایمان و راستگویی و امین بودن اوست به خاطر همین به محمد صلی الله علیه و آله گفت: «ما سالهای زیادی است برای خدیجه (سلام الله علیها) تجارت میکنیم ولی در هیچ سفری این همه سود نبردیم، خیلی خوشحالم که هرچه زودتر به مکه برسیم و این خبر خوش را به خدیجه گزارش دهم» وقتی خدیجه (سلام الله علیها) هم کاروان تجارتیاش را با شترهایی که مانند عروس آراسته و شاداب دید خیلی خوشحال شد چون در هر سفر تجاری دست کم چند شتر میمردند و یا بیمار میشدند و این همه برکت و سودآوریهای محمد صلی الله علیه و آله او را شگفت زده کرده بود و دائماً میگفت: «هذا کُلُّهُ بِبَرِکَت مُحَمَّد، وَالله یا اَبتَاهُ اِنَّهُ مُبارک» (7)
«ای پدر! همهی این اموال به برکت وجود حضرت محمد صلی الله علیه و آله به دست ما آمده، به خدا سوگند محمد صلی الله علیه و آله سیمای پربرکت و چهرهی پر میمنت دارد، در هیچ سفر تجارتی این همه سوء به دست ما نیامده بود.».
و بعد خدیجه سریعاً پیش میسره آمد و از او خواست مو به مو رفتار محمد صلی الله علیه و آله را در این سفر، از ایمان و اخلاص و ادب و امانت و صداقت و... بگوید، و همهی اینها چیزی جز زمینه سازی یک ازدواج موفق و با معنویت نبود، و یکی از مهمترین نکتهای که به چشم میخورد این است که خدیجه (سلام الله علیها) چون خودداری این ویژگیهای برجسته بودند به همین خاطر به دنبال کسی بود که این ویژگیهای مثبت و ارزشهای اخلاقی را داشته باشد زیرا به طور مثال تأکید بر ویژگی دین داری در ازدواج، برای کسی مهم است که خود به ارزشهای دینی اعتقاد دارد وگرنه ازدواج غیرمتدین با متدین در صورتی که فاصله زیاد باشد، اصل معنویت و همتایی در ازدواج را نقض میکند و مشکلاتی جدی را در زندگی زناشویی به وجود میآورد.
1/2:نویدها و نشانههای دانشمندان:
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با اینکه دارای درایت و تدبیر بودند و با پیش شناختی که از پیامبر پیدا کردند هرگز یک تنه جلو نرفتند و عجولانه ازدواج نکردند، از همه مهمتر از بزرگان و دانشمندان زمان خود مشورت و کسب اطلاع کردند و این خود یک درس بزرگی برای مراحل قبل از ازدواج بشمار میرود، چرا که جایگاه عشق و عقل دو جایگاه متفاوت است، که هرکدام زمان خاص خود را میطلبد.
و اما اولین نوید و نشانه در زندگی خدیجه هنگامی بود که آن بانو در خانهی خود نشسته بودند و یکی از عالمان و زاهدان هم در حضورشان بودند و از موسی و مفاهیم و معارف دین و آیین او و روند تاریخ و آیندهی جهان و تحولات آینده با الهام از بشارتهایی که موسی علیهالسلام در مورد آخرین پیام آور بزرگ خدا و نشانههایی که او در این مورد داده بود، برای خدیجه (سلام الله علیها) میگفت، که در این لحظه محمد صلی الله علیه و آله از مقابل خانهی خدیجه عبور کرد.
چشم آن عالم پارسا به آن حضرت افتاد و بلافاصله از حضرت خدیجه (سلام الله علیها) خواست که آن جوان را دعوت کند. هنگامی که آن جوان وارد خانهی خدیجه شد، عالم اسمش را پرسید و پس از شنیدن نام و نشان و تبار و ریشهاش، با نهایت ادب و فروتنی از او خواست تا لباس خود را از روی سینه و قلب مبارکش کنار بزند تا او سینه و نشانههای او را بررسی کند آن عالم نشان بشارتها و وصفهایی را که در آیین موسی و مسیح علیه السلام در وصف آخرین پیامبر خدا خوانده بود دید و حقیقت را شناخت و به آرامی و متانت گفت:
«آری به خدا سوگند که یافتم، این همان انسان والاست و این نیز نشان رسالت و نبوت بر سینهی اوست، آری او آخرین پیام آور خدا و آخرین راهنمای انسانها و تاریخ ساز است و دیری نمیگذرد که پیش بینی و آینده نگریم با فرود وحی و جبرئیل بر او محقق میشود.».
خدیجه (سلام الله علیها) برای اطمینان بیشتر پرسید: از کجا میگویی که او به چنین مقام والایی رسد؟
عالم جواب داد که من نشانههای آخرین پیام آور خدا را در «تورات» خواندهام و به یادم هست که از نشانههای او این است که در کودکی پدر و مادر او، از دنیا میروند و او در حمایت نیای خود و عمویش بزرگ میشود، سپس با زنی از قریش ازدواج میکند.
و بعد آن عالم پارسا به خدیجه (سلام الله علیها) اشاره کرده و گفت: «سعادتمند کسی است که به همسری او در این راه مفتخر گردد.».
اینجا بود که خدیجه (سلام الله علیها) در دلش احساس محبت به آن جوان کرد (وَقَداشْتَغَلَ قَلبَ خَدیجَة بِنْتَ خُویلد بِحُبُّهُ... )(8)
- از دیگر نویدهایی که به تصمیم گیری خدیجه (سلام الله علیها) کمک کرد این بود که در یکی از عیدها، زنان قریش در مسجدالحرام جمع شده بودند ناگهان یک مرد از دانشمندان یهودی نزدیک آن هاآمد و گفت:
«لیوشک أن یَبعَثَ فی کُنَّ بنبِّی، فأیَکُنَّ اِستِطاعَتُ أن تَکون لَهُ أرضاً یَطأها فَلتَفعَلَ، فَحصبُنُه...»؛ «بزودی درمیان شما پیامبری پدید میآید، پس اگر هر یک از شما میتواند همچون زمینی برای او باشد و او بر آن گام نهد سزاوار است این کار را انجام دهد.»
زنان قریش وقتی این جسارت را از او دیدند، آن مرد را سنگ باران کردند و او فرار کرد، ولی این حرف آن مرد یهودی بر قلب خدیجه (سلام الله علیها) نشست و در انتظار بود تا آن افتخار نصیبش شود. (وقت ذلِکَ القَول فِی قَلبِ خَدیجَة) (9)
- از نشانهها و پیام دهندگان این ازدواج ورقة بن نوفل پسر عموی خدیجه (سلام الله علیها) از متفکران و دانشمندان عرب بود که بر اثر مطالعهی دقیق کتابهای آسمانی میدانست که محمد صلی الله علیه و آله با بانویی از قریش ازدواج میکند، که آن بانو سرور زنان قوم خود و رئیس قبیلهاش است و اموال خود را در راه.
پیشبرد و اهداف محمد صلی الله علیه و آله انفاق میکند و جانش را هم در راه همسرش فدا میکند و در همهی امور یار واقعی او خواهد شد، ورقه نتیجه گرفته بود که آن بانو همان دختر عمویش، خدیجه (سلام الله علیها) است چون این ویژگیها تنها در خدیجه وجود داشت، بخاطرهمین هر وقت او را میدید به او میگفت: «ای خدیجه! به زودی به مردی میپیوندی که برترین و شریفترین انسانها در سراسر زمین و آسمانهاست.».
ورقه اوصاف عالی پیامبر صلی الله علیه و آله را برای خدیجه (سلام الله علیها) شرح میداد و خدیجه (سلام الله علیها) به رسم احترام و تشکر خواست خلعت و هدیهای به عمویش بدهد ولی ورقه گفت:
«یاخدیجه! لا تَرغیبی فِی مثل هذا، فَلَستُ براغبٍ فِیهِ، وَإنّما الرَّغبَةُ فِی شَفاعَةِ مُحَمدٍصلی الله علیه و آله (10)....؛ «ای خدیجه! من چیزی از متاع دنیا را نمیخواهم. بلکه از تو میخواهم در روز قیامت از پیشگاه محمد صلی الله علیه و آله برای من شفاعت کنی، بدان که حساب و کتاب و عقابی در میان است. هیچکس نجات نمییابد جز کسانی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله را تصدیق کنند و از او پیروی کنند و ای بر کسی که از بهشت رانده شود و وارد دوزخ گردد.».
«ورقة بن نوفل» خدیجه (سلام الله علیها) را تشویق میکرد که حتماً با این ازدواج مقدس موافقت کند و خدیجه هم که مسلماً بی دلیل تصمیم نمیگیرد.
- نسطور از راهبان مسیحی، کسی بود که برای اولین بار خبر به همسری درآمدن خدیجه با محمد صلی الله علیه و آله را به میسره داده بود و میسره هم تمام ماجرا را برای خدیجه (سلام الله علیها) تعریف کرد، ماجرا این طور بود که هنگامی که کاروان تجارتی خدیجه همراه محمد صلی الله علیه و آله حرکت کردند، در نزدیک صومعهای که راهب مسیحی به نام نسطور در آنجا بود، گذر میکرد برای استراحت در کنار درختی که در آنجا بود توقف کردند و محمد صلی الله علیه و آله هم رفت و در زیر سایهی آن درخت نشست.
میسره هم که به دستور بانوی خود همه جا همراه رسول خدا بود، از آن حضرت جدا نمیشد، ناگهان صدای «نسطور» را شنید که او را به نام صدا زد و در مورد مردی که پای درخت نشسته بود سؤال کرد و گفت:
«سوگند به خدا زیر این درخت جز پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرود نمیآید (11)؛ و سپس به خدمت آن».
حضرت رفت و دست و پاهای محمد صلی الله علیه و آله را بوسید و گفت:
«گواهی میدهم که معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست و گواهی میدهم که محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا است.».
بعد از آن به میسره گفت: «طاوَعْهُ فِی أواره وَ نواهید، فَانَّهُ نبی والله ما جَلَسَ هذا المَجلِسُ بَعْدَ عیسی اَحد غَیره (12) ...؛ «از این شخص (حضرت محمد صلی الله علیه و آله) در امر و نهی او اطاعت کن، چرا که او پیامبر است سوگند به خدا بعد از عیسی علیه السلام هیچ کس جز این شخص در زیر این درخت ننشسته است، عیسی علیه السلام به ظهور او مژده داده است، مژده به آمدن رسولی بعد از خود که نام او احمد است و او به سراسر زمین حکومت میکند.».
1/3: وساطتهای سرنوشت ساز:
بعد از تحقیقات اولیهی انجام شده یعنی وقتی که مسألهی همتایی و هم کف و بودن تا حدی روشن شد و مشورت با بزرگان و آشنایانی که از سطح علمی برخوردارند، نوبت به تحقیق اصلی میرسد، به خاطر همین نیاز به زمینه سازی برای آشنا کردن هردو خانواده است، نیاز به وساطتهایی تا هر دو طرف به هم نزدیکتر شوند و نظر هردو طرف ازدواج را نسبت به یکدیگر بدانند، در زندگی خدیجه (سلام الله علیها) دو واسطه مؤثر بود و یکی واسطه گری «نفیسه» از دوستان خدیجه (سلام الله علیها) و دیگری وساطت «صفیه» عمهی پیامبر صلی الله علیه و آله، چرا که حیا و عفت دو دُرّ گران بهایی هستند که بو سیله ی این وساطتها حفظ میشود وگرنه اگر پردهی حیا و عفت پاره شود، شاید خدای ناکرده، حتی پدر و مادر هم از ازدواج فرزندانشان خبردار نشوند. به هر حال مرحلهی بعدی در زمینه سازی ازدواج، وساطتهای سرنوشت ساز است؛
وساطت نفیسه و صفیه:
«نفیسه» از دوستان خدیجه (سلام الله علیها) از زنان قریش و دختر «منبر» بود، خدیجه او را دعوت کرد و به صورت خصوصی حرف دلش را به او گفت و به او فرمود که پیش محمد صلی الله علیه و آله برو و موضوع ازدواج من با او را مطرح کن، نفیسه هم که کسی جز خدیجه (سلام الله علیها) را لایق محمد صلی الله علیه و آله نمیدید، پیش محمد صلی الله علیه و آله رفت و گفت: «مایَمْنَعُکَ اَن تَتَزَوَّجَ یامُحَمَّد!؟» «ای محمد، چرا زن نمیگیری!؟».
حضرت محمد صلی الله علیه و آله اعلام کرد که دستم خالی است و نمیتوانم شرایط ازدواج را مهیا کنم، نفیسه.
با امیدواری به محمد صلی الله علیه و آله به او بانویی را معرفی کرد که نزدیکترین بانو به او بود، او حضرت خدیجه را به محمد پیشنهاد کرد و محمد صلی الله علیه و آله با سکوت معنی دار خود به نفیسه جواب مثبت داد. بعد از این ماجرا خبر این ازدواج از حالت خصوصی به حالت عمومی رسید و عموهای پیامبر نیز باخبر شدند ولی آنها متحیر بودند که آیا خدیجه (سلام الله علیها) آمادگی برای ازدواج با مرد فقیری چون محمد صلی الله علیه و آله را دارد یا نه، و بالاخره با پیشنهاد محمد صلی الله علیه و آله، عمهاش «صفیه» برای خواستگاری به خانهی خدیجه (سلام الله علیها) رفت.
خدیجه (سلام الله علیها) خانه را خالی کرده بود و آمادهی پذیرایی شد و هنگامی که به استقبال «صفیه» آمد، پایش به پایین لباسش گیر کرد و لغزید و گفت: «لااَفْلَحَ مَنْ عاداکَ یا مُحَمَّد!» «ای محمد! آن کس که با تو دشمنی کند رستگار نخواهد شد.».
همین حرف خدیجه بر دل صفیه نشست و گفت: «این دلیل خوبی به رضایت خدیجه (سلام الله علیها) با وصلت با محمد صلی الله علیه و آله است، وقتی صفیه به داخل خانهی خدیجه (سلام الله علیها) آمد، خدیجه خواست غذا بیاورد، ولی صفیه گفت:«من برای خوردن غذا به اینجا نیامده اند، بلکهای دختر عمو! آمدهام از تو در مورد موضوعی سؤال کنم!؟».
خدیجه (سلام الله علیها) موضوع را فهمید و گفت: «آری، درست است، اگر میخواهی آن را پنهان کن یا آشکار کن، من از محمد صلی الله علیه و آله برای خودم به عنوان همسر خواستگاری میکنم، و مهریهی ازدواج با او را از مال خودم به عهده گرفتهام، اگر او چیزی در این مورد فرمود، سخن او را تکذیب نکنید من به خوبی میدانم که او از طرف خداوند تأیید میشود- واقعاً اگر چنین مردی پیدا شود که نمیشود لایق خواستگاری کردن است و جای سؤالی را باقی نمیگذارد-».
«صفیه» لبخندی زد و گفت: «و الله، انَّکَ لمعذورَةٌ فَمِن اَحْبَبْتَ واللهُ ما شاهِدْتَ عَیْنی مثلُ نُورُ جبینُه (13).؛«سوگند به خدا! تو در پاسخ مثبتی که دادی معذور و ستوده هستی، سوگند به خدا نوری درخشنده تر از چهره ی حضرت محمد صلی الله علیه و آله را ندیدهام، و سخنی شیرینتر و زیباتر از سخن برادرزادهام را نشنیدهام.».
1/4:گفتگوی قبل از ازدواج:
بعد از مرحلهی اول در تحقیق اصلی نوبت به گفتگوی دختر و پسری که قصد ازدواج دارند میرسد تا بعد از آن به رفع ابهاماتی که به طور معمول پس از گفت و گو و.
آشنایی بیشتر ایجاد میشود، بپردازند، وساطتها در زندگی خدیجه نشان داد که ایشان هم کفو هم هستند و شرایطشان به هم سازگار است؛ و چنان ازدواج معنوی و سرنوشت سازی تشکیل میشود، در کل بعد از این مراحل به گفتگوی خصوصی میرسیم تا نظراتشان را به هم بگویند و با ویژگیهای ظاهری، هم آشنا شوند؛
حضرت محمد صلی الله علیه و آله با صدای بلند گفت: «السَّلامُ عَلیکمُ یا اَهلَ البیت، سلام به شما ای اهل خانه».
خدیجه (سلام الله علیها) گفت: «سلام بر تو گوارا باد، ای نور چشمم.».
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «اَبْشرِخَدیجَة بقَوم اَموالها و سَلامَتها، به سلامت رسیدن اموالت را به تو تبریک میگویم.».
خدیجه (سلام الله علیها) گفت: «هنیاً لک السَّلامَة یاقُرَّةَ عَیْنی، فَوَاللهِ اَنتَ عِندی خَیرَ مِنْ جَمیعِ الاَمْوال وَالاَهل، ای نور چشمم! سلامتی خودت را به من تبریک بگو، سوگند به خدا تو در نزد من از همهی اموال و بستگانم برتر هستی.» حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از دیدار آن حضرت خیلی خرسند و خوشحال شده بود و پس از گفتگوهای طولانی به محمد عرض کرد: تو در نزد من علاوه بر آنچه را به عنوان اجرت سفر یقین کرده بودم، اموال دیگری نیز داری و در ادامه پرسید: «یاسِّیدی! اِذا سَألتَکَ عَن شیء تُخبرنی؟، آیا اگر من از شما سؤالی کردم، پاسخ من را می دهی!؟».
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: آری.
خدیجه (سلام الله علیها) گفت: وقتی که شتر و مال را از من گرفتی، میخواهی با آنها چه کار کنی؟
حضرت محمد صلی الله علیه و آله گفت: منظور شما از این سؤال چیست؟
خدیجه (سلام الله علیها) گفت: میخواهم به آن اضافه کنم.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله گفت: عمویم ابوطالب میخواهد دو شتر بارکش و دو شتر سواری و مقداری پول به من بدهد و به وسیلهی آنها با زنی از زنان قریش ازدواج کنم که به مهر و وسایل اندک قانع باشد و من را به چیزی که در توانم نیست، به زحمت نیندازد.
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) گفت: ای سرور من! آیا دوست نداری که برای تو زنی را خواستگاری کنم، تا قلبت را شاد کند!؟
حضرت محمد صلی الله علیه و آله گفت:آری، چنین همسری میخواهم.
خدیجه (سلام الله علیها) گفت: همسری برای تو و از قوم تو از اهالی مکه پیدا کردهام، که از نظر مال، جمال، کمال، عفت، سخاوت و پاکدامنی از همهی زنان برتر است، تو را در امور زندگی کمک میکند، و به اندک قانع است و از غیر تو به بسیار قانع نیست، او از خویشان نزدیک توست، شاهدان و بزرگان عرب به وجود او بر تو حسادت میورزند.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: نام او چیست؟
خدیجه (سلام الله علیها) گفت: «هی َمملو کَتُکَ خَدیجَه، او کنیز شما خدیجه نام دارد».
حضرت محمد صلی الله علیه و آله با شنیدن این حرف از شدت شرم سرش را پایین انداخت و عرق خجالت از پیشانیش سرازیر شد و ساکت ماند.
خدیجه (سلام الله علیها) دوباره صحبت را شروع کرد و گفت: «یاسِّیدی مالک لاتَجیب؟ وَانتَ وَاللهِ لی حبیب، وانّی لا اَخاف لَک اَمراً و...، ای آقای من! چرا پاسخ نمیدهی، سوگند به خدا تو محبوب دل من هستی، و من در هیچ کاری با تو مخالفت نمیکنم و مطیع تو میباشم، هرچه را دوست داری و میپسندی همان را حکم کن، قلب من جز خشنودی و رضای تو را نمیپسندند.».
حضرت خدیجه اصرار کرد تا محمد صلی الله علیه و آله صحبت کند.
حضرت گفت: ای دختر عمو! تو زنی ثروتمند هستی ولی من تهیدست، و توان زندگی با تو را ندارم، زنی مانند تو مشتاق مردی مانند من نیست، من زنی میخواهم که از نظر مالی در سطح من باشد و مانند من به ساده زیستی عادت داشته باشد ولی تو ملکهای هستی که همتایت باید شاهان باشند.
خدیجه (سلام الله علیها) گفت: سوگند به خدا اگر ثروت تو اندک است، ثروت من بسیار است، و کسی که حاضر است جانش را فدایت کند، از فدا کردن ثروت دریغ نمیکند، من و غلامان و کنیزان و همهی اموالی را که در اختیارم هست، همه را در اختیار تو میگذارم، سوگند به خدای کعبه گمان نمیکنم چیزی بین من و تو فاصله بین دارد.
سپس قطرات اشک از چشمان خدیجه (سلام الله علیها) سرازیر شد و بعد حضرت محمد صلی الله علیه و آله ماجرا را برای ابوطالب تعریف کرد و ابوطالب گفت: «همین الان تو و عموها برای خواستگاری خدیجه به خانهی او بروید.»(14)
به این ترتیب این ازدواج صورت گرفت به طوری که در روز ازدواج خداوند به جبرئیل وحی کرد به بهشت فرو رود و مقداری مُشک و عنبر از آنجا بردارد و بر کوههای مکه بریزد، باران عطر بر کوهها و خانهها و راههای مکه میبارید، بوی دل انگیز عطر بهشتی سراسر فضای مکه را پُر کرده بود به طوری که هر مردی که با همسرش ملاقات میکرد از همسرش میپرسید: «من أین لک هذا الطیب!؟»؛ «این بوی خوش از کجاست!؟».
همسرش در جواب میگفت: «هذا من طیب خَدِیجَه و مُحمدٍ (15) ؛«این بوی دل انگیز از بوی خوش ازدواج خدیجه و حضرت محمد صلی الله علیه و آله است.».
- بله، نه تنها میتوان ازجزء جزء زندگی و مراحل ازدواج این دو یار با وفا الگو گرفت بلکه میتوانیم دعا کنیم کهای کاش در هیچ شب عروسی و به دنبالش هیچ روز از روزهای زندگی هیچ انسانی بوی گناه و نفرت نیاید و همیشه بوی مشک و عنبر بهشتی در قلبها و خانههایمان بپیچد.
پینوشتها:
- در جزیرة العرب میان قبائل ضعیف پیمان هایی منعقد شد که این پیمان ها «حلف» نامیده می شد و چون یکی از این پیمان ها میان عده ای بسته شد که سه نفر ازاعضای مرکزی آن به نامهای فضل بودند، این پیمان را «حلف الفضول» گفتند.
2- احمدبن زهیدبن حرب، اخبارالمکیین، ج 1، ص 303
3- حسین شاکری، ام المؤمنین خدیجة الطاهره، ص 143
4- ابی بکر علی، خزانة الادب و غابة الادب، ج 1، ص 362؛ محمدبن طاهربن عاشور، التحریر و التنویر، ج 6، ص 49، ج 11، ص 197؛ ابی حیان اندلسی، البحرالمحیط فی تفسیرالقرآن، ج 7، ص 125؛ احمدبن محمدبن عجیبه، البحرالمدید فی تفسیرالقرآن المجید، ج 1، ص 537
5- ابی بکرعلی، همان، ج 3، ص 363
6- محمدجواد مغینه، تفسیرالکاشف، ج 5، ص 97
7- محمد عبده یمانی، الانوار فی مولود البنی، صص 254 و 297؛ محمد باقرمجلسی، بحار الانوار، ج 16، صص 16 و 26 و 51 و 52؛ یوسف صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، ج 2، ص 158؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 313؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 6؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج 8، ص 188؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج1، ص103
8- محمد عبده یمانی، همان، ص 223؛ محمدباقرمجلسی، همان، ج 16، ص 20؛ سیلاوی، الانوار الساطعة، ص34
9- علی بن یوسف حلی، العدد القویه، ص 141؛ ابن شهر آشوب، مناقب ال ابیطالب، ج 1، ص 41؛ محمدباقرمجلسی، همان، ج 16، ص4
10- همان، ج 16، صص 91 و 95؛ سیلاوی، همان، ص95
11- ابن حجر عسقلانی، الأصابه، ج 6، ص 397؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج 8، ص 188؛ علی بن یوسف حلی، همان، ص 141؛ ابن سعد، همان، ج 1، ص 104؛ ابن هشام، همان، ج 1، ص199
12- ابن شهرآشوب، همان، ج 1، ص 40؛ علی بن یوسف حلی، همان، ص 141
13- محمد عبده یمانی، همان، ص 307؛ محمدباقرمجلسی، همان، ج 16، ص 58؛ سیدمحمدکاظم قزوینی، فاطمة الزهراءمن المهد الی اللحد ص 84؛ سیلاوی، همان، ص 183
14- سیلاوی، همان، صص 73 و 79 و 80 و 100؛ محمدباقرمجلسی، همان، ج 16، صص 49 و 50 و 53 و 54 و 56 و 69؛ محمد عبده یمانی، همان صص 306 و 303 و 293؛ علی بن یوسف حلی، همان، ج 14، ص 203؛ ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعه، ج2، صص234تا237
15- محمدباقرمجلسی، همان، ج 16، صص 4972 تا 76؛ سیلاوی، همان، ص108
ادامه دارد...