ماهان شبکه ایرانیان

تعریف شیطان از زبان خودش

انواع و اقسام دام های شیطان در محضر حضرت یحیی(ع)   امام رضا(ع) از پدران و نیاکان خود نقل کرده که: شیطان از زمان آدم(ع) تا هنگامی که خداوند حضرت عیسی را به نبوت و پیامبری مبعوث ساخت، پیش پیامبران و سفرای الهی می آمد و با ایشان صحبت و گفتگو می کرد و مسائل و مطالبی را از آنان می پرسید و بیشتر از همه پیامبران با حضرت یحیی انس داشت

تعریف شیطان از زبان خودش

انواع و اقسام دام های شیطان در محضر حضرت یحیی(ع)
 

امام رضا(ع) از پدران و نیاکان خود نقل کرده که: شیطان از زمان آدم(ع) تا هنگامی که خداوند حضرت عیسی را به نبوت و پیامبری مبعوث ساخت، پیش پیامبران و سفرای الهی می آمد و با ایشان صحبت و گفتگو می کرد و مسائل و مطالبی را از آنان می پرسید و بیشتر از همه پیامبران با حضرت یحیی انس داشت.
روزی یحیی(ع) به او فرمود: ای ابومرّه(45) من به تو حاجتی دارم.
شیطان در پاسخ گفت: تو بزرگتر از آنی که حاجت تو را رد کنم و نپذیرم، هرچه دلت خواست از من بپرس محققاً در آنچه که می خواهی تو را مخالفت نخواهم کرد. و حقیقت امر را بیان خواهم کرد. یحیی(ع) فرمود: ای ابومره، دوست دارم دام های خودت را که به وسیله آنها فرزندان آدم را صید و شکار و گمراه می سازی به من نشان دهی.
شیطان گفت: با کمال میل و با رضا و رغبت این کار را فردا انجام خواهم داد. حضرت یحیی هنگام بامداد درهای خانه اش را محکم بست و در اتاق منتظر وعده شیطان شد.
ناگهان شیطان از دریچه سقف وارد و در برابر یحیی قرار گرفت. یحیی به او نگریست دید رویش مانند روی میمون و بدنش مثل خوک بود و طول چشمهایش در طول صورت و همچنین دهانش در طول رویش قرار داشت و دندانها و دهانش دارای یک فکّ بالا بود و چانه و ریش نداشت و چهار دست، دو دست در سینه و دو دست در دوش او دیده می شد، پی پایش در پیش رویش و انگشتان پایش در عقب قرار گرفته بود.
قبایی پوشیده و کمربندی روی آن بسته که رشته های رنگارنگ و گوناگونی از آن آویخته شده بود، بعضی سرخ، برخی سبز، بعضی زرد و از هر رنگی رشته ای در آن به چشم می خورد و زنگ بزرگی در دست داشت و کلاهخودی بر سر گذاشته و از آن قلاب و چنگالی آویزان بود.
وقتی که حضرت یحیی، ابلیس را با این هیبت و شکل دید پرسید: این کمربند چیست که به کمر بسته ای؟ گفت: این نشانه گبری و مجوسیت است که من آن را به وجود آورده و برای مردم آراسته ام. حضرت پرسید: این رشته های رنگارنگ چیست؟ گفت: اینها همه رنگهای زنان است که توده مردم را با الوان مختلف و رنگ آمیزی خود می ربایند و به دام می افکنند. حضرت فرمود:
این زنگی که در دست داری چیست؟ گفت: این مجموعه همه لذت ها از قبیل تنبور، عود، دهل، نی، سرنای و بوق و... می باشد چون گروهی به میگساری و باده نوشی مشغول شدند و لذتی از آن درک و احساس نکردند، من این زنگ را در میان آنان به صدا درمی آورم، هنگامی که صدای زنگ را شنیدند از کثرت سرور و شادی در پوست خود نمی گنجند. بعضی پایکوبی و دست افشانی کرده و از خوشحالی دست از پا نمی شناسند و برخی بشکن می زنند و عده ای جامه تنشان را می درند.
یحیی(ع) فرمود: چه چیزی باعث سرور و روشنی چشم تو می گردد؟ شیطان در پاسخ گفت» زنان که آنان تله و دام های من هستند و به وسیله ایشان فرزندان آدم را شکار می نمایم.
هنگامی که نفرین و لعنت های بندگان صالح و مردان الهی بر من جمع می شود نزد زنان می روم و به وسیله آنها دلخوش می شوم و خودم را به سببشان آرام و خرسند می سازم. یحیی فرمود:
این کلاهخود که بر سر گذاشته ای چیست؟ ابلیس در جواب گفت: به وسیله این، خودم را از نفرینهای اشخاص صالح و مردم نیکوکار حفظ و حراست می کنم. حضرت فرمود:
این قلاب و چنگال که در آن می بینم چیست؟ گفت: به سبب این، دلهای بندگان صالح را از راه راست و درست به سوی ذلالت و گمراهی بر می گردانم و به طرف خود می کشانم. یحیی(ع) فرود:
هرگز به من یک ساعت ظفر یافته و پیروز شده ای؟ گفت: نه، ولیکن در تو یک خصلت و صفتی است که مرا شاد و خرسند می سازد. فرمود: آن خصلت کدام است؟ شیطان گفت: تو پرخور هستی، وقتی که افطار می کنی آنقدر می خوری تا سیر شوی و در اثر این عمل، سنگین می گردی و همین کار تو را از انجام بعضی از نمازهای مستحبی باز می دارد.
حضرت فرمود:
با خدا عهد کردم که هرگز به قدر کفایت غذا نخورم و از طعام سیر نشوم تا خدا را ملاقات نمایم. شیطان به آن حضرت گفت:
من نیز با خود پیمان بستم که هیچ مسلمانی را نصیحت نکنم تا خدا را ملاقات کنم. پس از آن از محضر حضرت یحیی(ع) خارج شد و دیگر به خدمت آن بزرگوار نیامد.
محمد صوفی می گوید: یک روز با شیطان ملاقات کردم، از من پرسید تو کیستی؟ گفتم: من فرزند آدم ابوالبشر هستم!
گفت: لا اله اله الله، شما عجب قوم دروغگویی هستید؛ زیرا ادعا می کنید خدا را دوست دارید اما از او نافرمانی کرده، معصیتش را به جا می آورید، و از طرفی می گویید با شیطان دشمن هستیم، اما از او اطاعت و فرمانبرداری می کنید. من گفتم: تو کیستی؟ گفت: من صاحب اسمایی پرآوازه، نامی بزرگ، طبلی عظیم و پرصدا هستم. من قاتل هابیل، همسفر نوح در کشتی به روی آب و غرق کننده قوم نوح، قاتل و کشنده شتر صالح، برپا کننده آتش نمرودیان بر علیه حضرت ابراهیم، طراح قتل حضرت یحیی، غرق کننده قوم فرعون در دریای نیل، مخترع سحر و جادو در مقابل (معجزه‌ی) حضرت موسی و مسبب عجله و شتابزدگی قوم بنی اسرائیل بودم که وقتی حضرت موسی بعد از نجات دوستش از دست فرعون به کوه طور رفت، زود تصمیم گرفته از عقاید حقه خود برگشتند و خداپرستی را رها کردند و به گوساله پرستی روی آوردند.
من صاحب ارّه، آلت قتل حضرت زکریا بودم که وقتی حضرت در میان درخت پنهان شده بود، مردم او را با درخت، از وسط با اره دو نیم کردند. من عامل حمله اصحاب فیل به سوی کعبه و گردآورنده قاتلین پیامبر اکرم به دور هم در روز جنگ احد و حنین و به وجودآورنده بغض و حسد در روز شورای سقیفه در قلب منافقین و اعضای آن شورا بودم. من شتربان، کجاوه دار و مددکار عایشه در روز جنگ جمل بودم.
من مانع پیروزی علی(ع) و ادامه جنگ صفین بودم در آن وقتی که قرآنها را بر سر نیزه زدند تا لشکر معاویه از شکست در این جنگ نجات یافته، سپاه علی(ع) پیروز شود. من شماتت کننده و مسرور و خوشحال از غم و اندوه مؤمنانی بودم که به خاطر حادثه کربلا و ریخته شدن خون امام حسین(ع) و یارانش و اسارت اهل بیتش ماتم زده بودند و من امام منافقین و هلاک کننده اولین و گمراه کننده آخرین فرزندان آدم هستم. من بزرگ ناکثین و منافقان و رکن و رئیس قاسطین و (دشمنان) و سایه مارقین (جاهل ها و احمق ها) هستم.
من ابوهریره (شیطان) مخلوقی از آتش جهنم نه از خاک هستم. من کسی هستم که خشم و غضب خداوند را بر علیه مردم عالم (به وسیله گناهی که مرتکب می شوند) برانگیخته، ایشان را به عذاب خشم و غضب الهی گرفتار می کنم. صوفی گفت: به شیطان گفتم: تو را سوگند به آن خدایی که بر تو حق دارد، مرا به عملی راهنمایی کن که به وسیله آن در دنیا به سوی خدای خود تقرب و نزدیکی جویم، و در آخرت از حوادث و گرفتاری های آن روز در پناه او قرار گرفته و در امان باشم. شیطان گفت، در دنیا به اندازه عفاف و کفاف قانع باش و از شهوت پرستی، شکم پرستی، حرص و طمع دوری کن تا آسوده خاطر باشی. برای نجات خود از بلایا، گرفتاریها و حوادث (ساعت مرگ و عالم قبر و برزخ) روز آخرت، حب و دوستی علی(ع) را داشته، با دشمنانش دشمن باش به خدا سوگند در هفت آسمانی که خداوند را عبادت و پرستش می کنند، من هیچ ملک مقرّب و نبی مرسلی را ندیدم مگر آن که به خاطر تقرب و نزدیکی به سوی خدای خود حب و دوستی علی (ع) را داشتند. وقتی این خبر به امام صادق(ع) رسید، حضرت فرمود: آن ملعون با زبان به حب و دوستی علی بن ابی طالب(ع) ایمان آورده بود، ولی از دل به این موضوع کافر بود. بر همین علت چون شیطان خضوع و ایمان قلبی ندارد، از حب علی بن ابی طالب(ع) هم بهره ای نمی برد. زیرا اگر در شیطان خضوعی بود، بر آدم ابوالبشر سجده می کرد.
منبع؛
قنبری، حیدر؛ (1389) داستان های شگفت انگیزی از شیطان، قم، انتشارات تهذیب، چاپ ششم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان