شهید آیت الله صدوقی و حوزه های علمیه (۱)

گفتگو با حجت الاسلام محمد حسن معزالدینی درآمد   اهتمام شهید صدوقی به یافتن استعدادهای درخشان و تشویق آنان به پیگیری دروس حوزوی ناشی از آگاهی عمیق ایشان نسبت به تاثیرگذاری روحانیون عالم و زیرک بود که خود نمونه بارز آن بودند و لذا در ایجاد و تقویت حوزه ها در اقصا نقاط کشور سعی بلیغ داشتند و دیگران را نیز پیوسته به این امر مهم ترغیب می کردند

شهید آیت الله صدوقی و حوزه های علمیه (1)
گفتگو با حجت الاسلام محمد حسن معزالدینی

درآمد
 

اهتمام شهید صدوقی به یافتن استعدادهای درخشان و تشویق آنان به پیگیری دروس حوزوی ناشی از آگاهی عمیق ایشان نسبت به تاثیرگذاری روحانیون عالم و زیرک بود که خود نمونه بارز آن بودند و لذا در ایجاد و تقویت حوزه ها در اقصا نقاط کشور سعی بلیغ داشتند و دیگران را نیز پیوسته به این امر مهم ترغیب می کردند.
در گفتگوی حاضر در کنار اقدامات بی شمار و موثر آن شهید سعید، این ویژگی نیز تحلیل شده است.

پس از شنیدن نام آیت الله صدوقی کدام جنبه از شخصیت ایشان برایتان تداعی می شود؟
 

با وجود اینکه آیت الله صدوقی در عرصه های مختلف حضور فعال داشتند؛ اما چهره ایشان برای بعضی از افراد ناآشناست. در یک کلام باید بگویم که ایشان فقیه فعال، اجتماعی و پیگیر مشکلات مردم بودند. در واقع این ابعاد تشکیل دهنده مجموعه بزرگی از زندگی آیت الله صدوقی است. جنبه فقاهت ایشان در رهبری دینی مردم بسیار قابل توجه است. لازمه رهبری دینی مردم بودن، رسیدگی به کار طلاب و امور حوزه و سروسامان دادن به مدارس است. ایشان در انجام فعالیت های اجتماعی شان ارتباط مداوم و مستمری با مردم داشتند و مشکلات عدیده مردم با سرپنجه تدبیر ایشان حل می شد.

شما به فقاهت آیت الله صدوقی اشاره کردید. شاید این فقاهت حاصل هجرت آیت الله صدوقی به اصفهان و قم در زمان تحصیلشان در یزد بوده است. علت این دو هجرت بود و ایشان به چه دلیل دوباره به یزد بازگشتند؟
 

در فراگیری دروس حوزوی، طلاب ملزم می شوند که در کلاس درس بنشینند و یا به اجبار یک شهر را برای تحصیل در علوم دینی انتخاب کنند. علمای قدیم هم هرگاه حوزه قوی تری پیدا می کردند، برای تحصیل به آنجا می رفتند. حتی برخی از علما قصد داشتند که برای یادگیری علوم دینی به نجف بروند. از جمله آقا سید محمد کاظم یزدی. ایشان اول تصمیم گرفتند برای ادامه تحصیل به نجف بروند؛ اما بعد متوجه شدند که حوزه علمیه اصفهان بسیار قوی تر است. حوزه علمیه اصفهان در زمان تحصیلات آیت الله صدوقی حوزه ای پررونق و کثیر العالم بود و مدرسان آن بسیار قوی بودند. شهید صدوقی مقدماتی دروس را در یزد، در مدرسه خان، زیر نظر مرحوم آقای کاظمینی و علمای دیگر گذراندند. ایشان استعداد سرشار و حافظه خوبی در یادگیری داشتند و همین مسئله باعث شد تا مرحوم آقا سید علی لب خندقی، امتحانی از همه از جمله آیت الله صدوقی بگیرند، سپس نامه ای به حاج شیخ عبدالکریم حائری نوشتند و آیت الله صدوقی را به ایشان معرفی کردند، در نتیجه شهید صدوقی برای ادامه تحصیلات عازم قم شدند. علت رفتنشان به اصفهان این بود که در آن زمان حوزه علمیه اصفهان در کشور فوق العاده قوی و مطرح بود. شهید صدوقی به اصفهان رفتند. سپس دوباره به قم آمدند و در نهایت به یزد بازگشتند.

علت بازگشت آیت الله صدوقی از قم به یزد چه بود؟
 

قبل از آیت الله صدوقی، زعامت دینی مردم با حاج شیخ غلام رضا فقیه خراسانی بود. حاج شیخ غلام رضا مردی بسیار پرهیزگارو در تقوا و زهد ضرب المثل بودند؛ اما حاج شیخ غلام رضا به اندازه آیت الله صدوقی جنبه اجتماعی نداشتند. حاج شیخ غلام رضا به دلیل کهولت سنشان پیشنهاد دادند که سراغ شخص دیگری بروید که توانائی بیشتری داشته باشد. قدرت تدریس بالا و حافظه قوی و از همه مهم تر روح جمعی و اجتماعی شهید صدوقی باعث که به مجرد مطرح شدن این پیشنهاد، سرانگشت اشاره همه به سمت ایشان برود.

برخورد ایشان با گروه های مختلف چگونه بود؟
 

آیت الله صدوقی با گروه ها و جناح ها کنار می آمدند و به خوبی می دانستند که چگونه باید با با آنها برخورد شود. مسئله گروه ها در یزد بسیار مهم است. اگر شخص بتواند شهر یزد را اداره کند، از قدیم معروف بوده است که اگر می خواستند به کسی مسئولیت بزرگی بدهند، ابتدا او را به یزد می فرستادند و مثلاً آن شخص را به فرمانداری یزد منصوب می کردند. اگر آن شخص از عهده اداره یزد برمی آمد، به پست بالاتری را می دادند. علت آن هم این است که اداره شهر یزد دشوار است.

شهر یزد چه تفاوتی با سایر شهرها دارد که اداره آن مشکل تر از سایر شهرهاست؟
 

مردم یزد انسان های پیچیده ای هستند و از همان ابتدا دست خود را رو نمی کنند، به همین دلیل کنار آمدن با آنها کار دشواری است. اگر آیت الله صدوقی در قم می ماندند، مقام مرجعیت در اختیار ایشان قرار می گرفت، به این دلیل که تنها لازمه مرجعیت، سواد و فقاهت نیست. یک مرجع کامل باید روحیه قوی و بصیرت بالا در مدیریت داشته باشد و آیت الله صدوقی تمام این ویژگی ها را داشتند. ایشان توانائی مالی، قدرت بیان و کرسی تدریس داشتند و از طرفی امور مربوط به طلاب از جمله حجراتشان و از جمله مدرسه فیضه در اختیار آیت الله صدوقی بود. در زمان آیت الله بروجردی، آیت الله صدوقی در مسائل اجتماعی، مطرح تر از امام بودند.
البته مسلم است که امام از لحاظ علمی فوق العاده مطرح و قوی بودند؛ اما آیت الله صدوقی در مسائل اجتماعی، در حوزه بیشتر از امام مطرح بودند. آن زمان امام مرتبا به منزل آیت الله صدوقی می رفتند و رابطه صمیمانه ای بین این دو بزرگوار وجود داشت. مسائل انقلاب مطرح شد و آیت الله صدوقی و مردم با روحیات امام آشنا شدند، در نتیجه همگی همچون مریدی پشت سر امام حرکت کردند. روحیه جمع پذیری در میان روحانیون مسئله مهمی است. یکی از مسائل قابل بحث در جامعه مذهبی این است که روحانیون و طلاب در حوزه ها می مانند و سنگ حوزه ها را می سایند و به این ترتیب شهرها و روستاها خالی از مبلغ است. یکی از مدرسین در این باره می گفت: «خداوند در قرآن می فرماید، لینظرو قومهم اذا رجوا... باید قومشان را هدایت کنند وقتی برگشتند. اما آقایان قومهم را با قمهم اشتباه می گیرند و فکر می کنند که فقط باید قم را نظاره کنند، بنابراین در قم می مانند.» آیت الله صدوقی بسیار به روحیه هجرت پذیری در علما توجه می کردند و احساس می کردند که جامعه به این وجه نیاز بسیار دارد و هم چنین منطقه وسیعی از کشور احتیاج به مدیریت مذهبی دارد. آیت الله صدوقی در یزد اقامت داشتند؛ اما بخش وسیعی از کشور تحت مدیریت ایشان بود. به اعتقاد من آیت الله صدوقی بعد از امام پرنفوذترین و قوی ترین روحانی بودند. حتی نفوذ ایشان از بعضی علما و مراجع قم هم بیشتر بود.

به نظر علت این مسئله چیست؟
 

به نظر من علت این امر جنبه های معنوی شخصیت این بزرگوار و باورها و اعتقادات ایشان در مسائل مذهبی است. امروزه در جامعه، عالم زیاد داریم؛ اما باور در وجود انسان ها کمتر دیده می شود. آیت الله صدوقی به باور و یقین قلبی درامور دینی رسیده بودند و هرگاه در مسئله ای به یقین می رسیدند، در عمل به آن می کوشیدند. تهجد و راز و نیازهای شبانه ایشان و ارتباطشان با قرآن و ادعیه در زندگی این بزرگوار بسیار تأثیر گذار بود. ایشان در واقع به خاطر بیان قوی، حافظه خارق العاده و عملشان در مدیریت موفق بودند. با وجود اینکه آیت الله صدوقی وقتی عصبانی می شدند با دست به صورتشان می زدند؛ اما در عین حال بسیار صبور بودند. شهید صدوقی با بسیاری از هم لباس هایشان که به ایشان جفا کرده بودند، کریمانه برخورد می کردند و از خطایشان می گذشتند. گذشت در وجود ایشان از ویژگی های بارز شخصیتی شان بود. در روایات آمده است: هیچ دو چیزی به هم آمیخته نشده است که زیباتر از آمیخته شدن علم با حلم باشد. علم و صبر با هم در وجود آیت الله صدوقی تجلی پیدا کرده بود. ایشان بسیار دلسوز مردم و طلاب بودند. وقتی همه ی این ویژگی های مثبت در وجود یک انسان جمع شود، آن شخص منتظر هجوم مشکلات نمی شود، بلکه خودش به سوی مشکلات می رود تا با آنها مبارزه کند. شهید صدوقی بسیار به فکر حل مشکلات مردم و دلسوز آنها بودند. همان طور که می دانید خدمت به مردم عمل صالح است و در قرآن آمده است از ثمرات عمل صالح این است که انسان صالح محبوب دیگران خواهد شد. بر این اساس مردم به شهید صدوقی علاقه وافری داشتند. همین مسئله باعث شده بود تا ایشان در امر مدیریت موفق باشند.

از سوابق علمی شهید صدوقی نکاتی را بیان کنید.
 

آیت الله صدوقی از قدمای حوزه بودند. ایشان در شکل گیری حوزه نقش داشتند و در نتیجه اکثریت علما و روحانیون زیر مجموعه ایشان بودند. قبل از انقلاب مسئله احترام میان استاد و شاگرد و بزرگ و کوچک بسیار حائز اهمیت بود و به این نکته توجه زیادی می شد. آیت الله صدوقی زمانی که به مجلس خبرگان رفتند، جمله ای گفتند و یادآور شدند تا زمانی که من زنده هستم این حرف جائی نقل نشود. ایشان گفته بودند: «وقتی در مجلس خبرگان نشستم و به حاضرین نگاه کردم متوجه شدم که غیر از 2، 3 نفر از حضار بقیه همه شاگرد من بودند.» آیت الله صدوقی کرسی تدریس قوی داشتند. کلاس های درس ایشان مملو از جمعیت بود. البته لازم به ذکر است که جمعیت زیاد در کلاس یک استاد، نشانه نفوذ کلام آن شخص نیست؛ اما حاج آقا صدوقی از جمله افرادی بودند که نفوذ کلامشان همه را مجذوب خود می کرد.

از ورود شهید صدوقی به یزد چه خاطراتی دارید؟
 

آیت الله صدوقی در سال 1330 به یزد آمدند و من 11 سال بعد از آمدن ایشان به یزد متولد شدم. مسلما خیلی از وقایع را به چشم خود ندیده ام؛ اما مطالعات و شنیده های من در مورد ایشان بسیار است. پدرم که 11 سال با حاج آقا صدوقی اختلاف سنی داشت، خاطرات بسیاری را از ایشان برایم نقل کرده است. از پدرم شنیده ام که وقتی آیت الله صدوقی به یزد امدند، همزمان دو کار را انجام دادند. در ابتدا با چهره های مؤثر و شناخته شده شهر آشنا شدند. ایشان با خانواده های عنوان دار برخورد ظریفی داشتند. به عنوان مثال حاج آقا طاهر آیت اللهی که دندان پزشک و خانواده ایشان از خانواده های اصیل و ریشه دار و عالم یزد بود، در بین مردم مقبولیت عام داشتند. سالی که آیت الله صدوقی به یزد آمدند، حاج آقا طاهر به تازگی از سفر مکه بازگشته بودند و از همین نتوانسته بودند در مراسم استقبال ایشان شرکت کنند. حاج آقا طاهر تعریف کردند که یک شب در منزلشان به صدا درآمد. ایشان در را باز کردند و دیدند یک رو حانی مقابل در ایستاده است. ایشان گفتند: « من صدوقی هستم و تازه به شهر یزد آمده ام.» حاج آقا طاهر، آیت الله صدوقی را به داخل منزل دعوت کردند و این دو بزرگوار با هم گرم صحبت شدند. حاج آقا طاهر آیت اللهی در شهر وزنه ای بود. در واقع شهید صدوقی با ملاقات حاج آقا طاهر، باب آشنایی را با ایشان باز کردند. به قول معروف:
صد ملک به نیم نگاه می توان خرید خوبان در این معامله تقصیر می کنند

همگان معتقدند که حتی رژیم هم از ایشان حساب می بردند.در این زمینه خاطره ای دارید؟
 

آن زمان، شهربانی یزد رئیسی داشت به نام سرهنگ علائی (البته نام او را دقیقا به خاطر ندارم) این شخص قیافه عجیبی داشت و وقتی یونیفورم به تن می کرد و شلاق به دست می گرفت، ترسناک می شد. آیت الله صدوقی مسیر منزل تا مسجد را پیاده می رفتند. هر وقت که در مسیرشان به چهارراه میرچخماق می رسیدند تا از عرض خیابان بگذرند، سرهنگ به حالت احترام مقابل ایشان می ایستادند تا حاج آقا صدوقی از خیابان رد شوند. آیت الله صدوقی پول و جعبه شیرینی به سرهنگ نداده بودند، حتی از آن شخص خوششان نمی آمد. برخی از مواقع هم بر منبر، این افراد را سرزنش می کردند، در نتیجه سؤالی که در ذهن افراد به وجود می آید این است که چه چیزی باعث می شود آن شخص تا این حد برای آیت الله صدوقی احترام قائل شود. به نظر من علت تمامی این مسائل جنبه معنوی شخصیت این بزرگوار است. پیغمبر فرموده اند: «ترس از خدا باعث می شود که همه کس از او بترسد.» من نام مجموعه ای را که مصاحبه های ایشان در آن است تدبیر مدارا گذاشته ام. مسئولان دولتی می دانستند که وقتی آیت الله صدوقی حرفی بزنند و از مردم چیزی بخواهند، مردم بنا به فرمایش ایشان شورش خواهند کرد. همین مسئله باعث شده بود تا رژیم تسلیم آیت الله صدوقی شود. کار به جائی رسید که ساواک بین دو راهی قرار گرفت و شک داشت که آیا حاج آقا را تبعید کند یا اینکه اجازه دهد در یزد بماند.

از شیوه های مدیریتی شهید صدوقی در دوران انقلاب نکاتی را بیان کنید.
 

آیت الله صدوقی جایگاه ویژه ای در میان مردم یزد داشتند و اکثر مردم تسلیم ایشان بودند. در آن دوران امام اعلام کردند که سربازها از خدمت سربازی فرار کنند. سربازها سرشان را می تراشیدند و مسلما ساواک به راحتی سرباز فراری را از میان جمع می توانست تشخیص دهد. آیت الله صدوقی برای اینکه سربازها دستگیر نشوند، مردم گفتند که همگی سرتان را بتراشید. به طور حتم، وقتی همه سرشان را می تراشیدند، تشخیص سرباز فراری از میان مردم غیرممکن خواهد بود. این حکایت نشان می دهد که مردم تسلیم آیت الله صدوقی بودند و فورا خواسته ایشان را اجرا می کردند چون به هر حال سر تراشیدن کار آسانی برای مردم نبود. آیت الله صدوقی پس از ورودشان به یزد علاوه بر آشنا شدن با بزرگان یزد، حوزه ها را هم سرو سامان دادند. زمانی که ایشان به یزد آمدند، عمر حوزه ها بیش از ده سال نبود و حوزه بعد از رفتن پهلوی به تازگی پا گرفته بود. زمانی که برای آخرین باز نزد آقای شاملودی رفتیم، او برای ما تعریف کرد که چگونه بعد از 20 شهریور برای راه اندازی حوزه ها افراد را برای طلبه شدن جمع می کردند. آن زمان هیچ کس فعالیت خاصی را در امور حوزه انجام نداده بود، حوزه ها مدیریت قوی نداشتند. آیت الله صدوقی از آنجائی که پول کافی در اختیارشان بود، مدارس مخروبه را تعمیر کردند و پول مکفی در اختیار طلاب قرار دادند و اوضاع طلبه ها را سر و سامان دادند.

آیا پول هائی که در اختیار آیت الله صدوقی بود، از وجوهات بود یا پول ها را از سرمایه گذاری هم به دست می آوردند؟
 

این پول ها مربوط به وجوهات بود. ایشان از سال 1330 تا سال 1353 سرمایه گذاری نکرده بودند و به خاطر دارم که بعد از سال 1353 سرمایه گذاری کردند. آقای سید حسن مرداوی که اخیرا هم فوت کرده است و برای ما تعریف می کرد: «روزی که آیت الله صدوقی به یزد آمدند، در مراسم استقبال، من ایشان را بر شانه هایم گذاشتم و در بین مردم حرکت می کردم.» وقتی معلوم شد که قرار است شهید صدوقی به یزد بیایند، علمای محلات خبر آمدن ایشان را به مردم می دادند. آقا میرزا حسن صدر محمود آبادی هم که عالم منطقه محمود آباد یزد بود، به مردم محمود آباد خبر داد که آیت الله صدوقی روز جمعه سوم بهمن 1330 به یزد می آیند. ما هم از ایشان پرسیدیم: « آیت الله صدوقی چه کسی هستند؟» آقا میرزا حسن پاسخ داد: «او کسی است که کل وجوهات ایران به امضای اوست.» این ماجرا نشان می دهد که آیت الله صدوقی منبع مالی گسترده ای در اختیار داشتند و از آن در امور خیر استفاده می کردند. آن زمان همه مراجع قم و نجف بدون اینکه آیت الله صدوقی خودشان درخواست کنند، نمایندگی امور را به ایشان واگذار کرده بودند و این مبین اعتماد مردم و مراجع به ایشان است. همان طور که می دانید آیت الله صدوقی مقسم شهریه ها بودند و به امور دفتر آیت الله العظمی بروجردی رسیدگی می کردند.
پدرم برایم تعریف کردند که یک بار پشت سر آقای صدوقی حرف زده بودند، شهید صدوقی هم قهر کردند و دفتر آیت الله بروجردی را به خودشان تحویل دادند. پدرم تعریف می کردند که بعدازظهر که سر کلاس درس آیت الله بروجردی نشسته بودیم، ایشان ابتدا ده دقیقه درباره آیت الله صدوقی برای طلاب صحبت کردند و گفتند: «من به اندازه چشمانم به آیت الله صدوقی اعتماد دارم.» پدرم گفتند که منتظر شروع درس نشدم و از کلاس بیرون آمدم و به منزل آیت الله صدوقی رفتم و دیدم حاج آقا روح الله (امام خمینی) و آیت الله صدوقی در حیاط نشسته اند. آقای صدوقی پرسیدند: «چه خبر؟» پدرم گفتند: «خبر دست اول دارم» و صحبت های آیت الله بروجردی شهید صدوقی تعریف کردند. زمانی که پشت سر آیت الله صدوقی غیبت شده بود، ایشان از امام در این باره نظر خواهی کرده و پرسیده بودند که چکار باید بکنم؟ امام هم فرمودند که اگر از من می پرسید دیگر اطراف تشکیلات آقای بروجردی نباید بروید چون حرفی که زده شده، زده شده است. زمانی که آیت الله صدوقی دفتر را به آیت الله بروجردی واگذار کردند، هیئتی نه نفره مسئول انجام کارهای دفتر شد. در واقع کارهائی را که شهید صدوقی به تنهائی انجام می دادند، نه نفر با هم عهده دار آن شده بودند و با وجود این کارها خوب پیش نمی رفت و گاهی اوقات یک ماه به طلبه ای شهریه نمی رسید.

از حافظه اعجاب انگیز شهید صدوقی بسیار گفته اند. آیا شما در این مورد خاطره ای دارید؟
 

آیت الله صدوقی وقتی شهریه ای به طلبه ای می دادند اسم او را یادداشت نمی کردند، به خاطر می سپردند و شب که به منزل می رفتند، یادداشت می کردند، در مدرسه هم وقتی طلبه ای را می دیدند، به خوبی به خاطر داشتند که آن طلبه شهریه گرفته است یا نه و اگر شهریه نگرفته بود صدایش می کردند و می گفتند بیا و شهریه ات را بگیر. حتی یک بار طلبه ای قصد داشت آیت الله صدوقی را امتحان کند یک ماه دو بار از ایشان شهریه گرفت. ماه بعد وقتی آمد تا شهریه اش را بگیرد، آیت الله صدوقی به دلیل حافظه بالایش گفتند: «این ماه به تو شهریه نمی دهم. ماه قبل دو بار شهریه گرفتی.»

به چه دلیل آیت الله صدوقی به ساخت حوزه حتی در شهرها و روستاهای کوچک اصرار می ورزیدند؟ حتی ایشان در شهرهای خارج استان یزد از جمله بم و تاکستان هم حوزه علمیه تأسیس کرده اند. علت این مسئله چه بوده است؟
 

همان طور که گفتیم، آیت الله صدوقی با وجود اینکه در یزد اقامت داشتند، اما کل ایران را اداره می کردند. ایشان به ترویج روحانیت باور داشتند و به طلبه پروری اهمیت بسیار می دادند. طلبه پروری به معنای واقعی را آقای صدوقی انجام می دادند. ایشان به همه مسائل یک طلبه از جمله طرز پوشش، راه رفتن و موی طلاب توجه می کردند. امروزه طلبه پروری در حوزه ها کمرنگ شده است. در حوزه ها فقط دروس تدریس می شود و مسئولین حوزه ها به فکر تعویض مدیر هستند، در حالی که به مسئله مهم طلبه پروری هیچ توجهی نمی شود. به قول یکی از دوستانم 20 سال است که حوزه ها تعطیل شده است.

اگر امکان دارد، در این باره مصادیقی بفرمائید.
 

آیت الله گاهی اوقات اشخاصی را می دیدند و می گفتند که به حوزه بیائید و در آنجا مشغول تحصیل شوید. گاهی اوقات هم اگر پدری را می دیدند به او می گفتند، فرزندت را به حوزه بیاور تا دروس حوزوی را فرا گیرد. آقای صدوقی ساداتی کودکی مرا به خاطر دارند. یک روز که کتاب جامع المقدمات دستم بود، از مدرسه خان که به کوچه راه داشت خارج شدم و قصد داشتم به منزل آیت الله صدوقی که مدرسه خان واقع بود بروم. اتفاقا آیت الله صدوقی هم ساعت 10/5 ـ 11 قدم زنان در حال عبور از کوچه بودند و قصد داشتند به مدرسه عبدالرحیم خان بروند. در بین راه در حالی که می دویدم به سینه حاج آقا صدوقی برخورد کردم. خیلی خجالت کشیدم. به یاد دارم ایشان فقط به من گفتند: «طلبه نباید در کوچه بدود.» ایشان در تربیت طلاب تمامی نکات کوچک را هم مدنظر قرار می دادند و این صحبتشان تا پایان دوران طلبگی در خاطرم ماند. حاج غلام حسین ابوئی برایم تعریف کردند که یک بار طلبه ای در قم برای کاری نزد آیت الله صدوقی آمده بود. آیت الله صدوقی کارش را راه انداختند. وقتی طلبه در حال رفتن بود، شهید صدوقی گفتند صبر کنید. سپس به آقای ابوئی گفتند: «برو و به آن طلبه بگو که موهایش را کوتاه کند. زلف زیر عمامه برای طلبه خوب نیست.» یک بار هم آقای ابوترابی تعریف کردند، آیت الله صدوقی وقتی کار طلبه ای را راه انداختند و طلبه از خدمتشان رفت، گفتند: «این شخص از طلبگی بیرون خواهد رفت.» نکته جالب اینکه بعدها همین اتفاق افتاد و آن شخص طلبگی را رها کرد. آیت الله صدوقی معتقد بودند که باید مشکلات مردم را حل و آنها را جذب کرد. آقای صدری خوب به یاد دارند که در آن زمان دستگاه ها و تأسیسات خنک کننده در شهر یزد وجود نداشت و همه کتب در سال طول تحصیلی خوانده نمی شدند و به طلبه ها فشار نمی آمد تا به سرعت همه را بخوانند. آیت الله صدوقی حوزه های علمیه ای در مناطق دیوانش و تزرجان تأسیس کردند تا طلاب از هوای مطلوب این مناطق در تابستان استفاده کنند و به مطالع سایر کتاب ها بپردازنند. رویه اشتباهی که حوزه ها در حال حاضر در پیش گرفته اند این است که طلاب ناچارند همه کتاب ها با هم بخوانند و همین مسئله باعث می شود که نتوانند با دقت به عمق مطالب توجه کنند. در حال حاضر همه قصد دارند از طلبه فقیه، متکلم و ادیب بسازند و با این رویه در نهایت آن شخص نه فقیه می شود، نه متکلم و نه ادیب. آن زمان رسم نبود که طلاب کتاب مغنی را همراه با سایر کتب مطالعه کنند. طلاب در تابستان و درمناطق خنک فرصت داشتند تا این کتاب ها را بخوانند. به طور کلی آیت الله صدوقی به طلبه پروری توجه ویژه ای داشتند و معتقد بودند که کانون تقویت روحانیت در کشور باید زیاد شود. آن زمان روحانیت در مقابل دولت قرار داشت و به اعتقاد ایشان یکی از راه های تضعیف دولت تقویت روحانیت بود. آیت الله صدوقی باور داشتند که وقتی یک طلبه وارد حوزه ی می شود، انگار که یک سرباز وارد ارتشی قوی شده است. ایشان برای روحانی ارزش بسیار قائل بودند. بازار خان در مجاورت بازار مسگرها قرار دارد. یک روز پیرمردی در بازار با طلبه ای دعوایش می شود و با چکش به سر او می زند. صبح هنگام خبر به گوش آیت الله صدوقی می رسد. ایشان به مردم می گویند برای نشان دادن اعتراض، هنگام ظهر در نماز جماعت شرکت نکنند و آن روز ظهر تمام نمازهای جماعت شهر یزد تعطیل شد. کار به جائی رسید که آن مرد در حضور مردم از آن روحانی عذرخواهی کرد و دست او را بوسید. در واقع آیت الله صدوقی معتقد بودند که اگر طلبه ای در منطقه ای فعالیت می کند، باید از جانب مرکز حمایت شود.

از هنگام ورود امام به ایران چه خاطره ای دارید؟
 

به خاطر دارم روزی که قرار بود امام از پاریس به تهران بیایند، همه ما به همراه شهید صدوقی به فرودگاه رفتیم. تا سالن فرودگاه همراه حاج آقا بودیم. بعد از آن شهید صدوقی به باند فرودگاه و از آنجا هم به بهشت زهرا رفتند. آقای صدوقی با همان بنزی رفتند که افراد زیادی فکر می کردند قرار است امام با این بنز از فرودگاه تا بهشت زهرا بروند. ایشان مرتباً به ستاد استقبال سرکشی و به امور رسیدگی می کردند. دوستان همگی به مدت یک هفته برای استقبال از امام برنامه ریزی می کردند. در این میان جریان اعتصاب دانشگاه هم مطرح بود. صحبت بر سر این مسئله بود که چه کسانی همراه امام از پاریس خواهند آمد. در این بین اسامی آقایان بنی صدر، یزدی و قطب زاده به میان آورده شد. آیت الله صدوقی گفتند: «اینها اگر برای به عهده گرفتن مسئولیتی آمده اند، کارشان بیهوده است. یا کاره ای نمی شود و یا دوام نمی آورند.» این حرف بسیار عجیب بود. آیت الله صدوقی قدرت تشخیص بالائی در شناخت شخصیت ها داشتند و با دیدن چهره افراد و با اندکی نشست و برخاست با اشخاص، شخصیت آنها را می شناختند. در دوران ریاست جمهوری بنی صدر تنها استانی که بنی صدر به آن سفر نکرده بود، استان یزد بود. آیت الله صدوقی در عین حال با تیپ های مختلف جامعه در ارتباط بودند. زمانی که قرار بود ایشان به پاریس بروند، قبل از سفر به منزلی در تهران که ما در آن ساکن بودیم، آمدند. به خاطر دارم صبح زود آقایان بازرگان، سنجابی و سحابی به ملاقات آیت الله صدوقی آمدند. حتی از دربار هم تقاضای ملاقات با آیت الله صدوقی را کردند. یک بار رئیس دفتر فرح درخواست کرد تا با شهید صدوقی ملاقات کند. حاج آقا هم با علمای تهران مشورت و از ایشان نظرخواهی کردند. شهید بهشتی گفت: «چه اشکالی دارد. حرف هایشان را بشنوید و ببینید چه می خواهند بگویند» و سرانجام ملاقات در منزل یکی از خاله های ن در تهران انجام شد. در این ملاقات آیت الله صدوقی حکایاتی را نقل کردند و حرف هائی هم رد و بدل شد.

به چه دلیل بعد از این جلسه آیت الله صدوقی از رفتن به پاریس پشیمان شدند؛ ولی دوباره تصمیمشان عوض شد و به پاریس رفتند؟
 

آیت الله صدوقی بعد از این جلسه از رفتن به پاریس پشیمان نشدند. قرار شده بود که گذرنامه آقازاده شان حاج محمدعلی را برای ملاقات گرو بگیرند. حاج آقا هم گفتند، اگر قرار به عدم ملاقات با امام باشد. من به پاریس نمی روم. خلاصه ایشان با علما مشورت کردند و سرانجام به پاریس سفر کردند. حاج محمدعلی هم دو سه روز بعد در پاریس به شهید صدوقی ملحق شدند.
حاج آقا از جانب یزد نگران بودند. ممکن بود در حالی که درگیری و تظاهرات در شهرها اج گرفته بود، مردم تصور کنند که آیت الله صدوقی خودشان را از میدان مبارزه کنار کشیده اند و به جای آرام تر و راحت تری رفته اند و در این شرایط برای آیت الله صدوقی بسیار مشکل بود که مردم را تنها بگذارند؛ اما از طرفی دیدار با امام پس از 15 سال، روحیه ایشان را تقویت می کرد و هم چنین صحبت های امام در تصمیم گیری برای مبارزات بسیار مؤثر بود.

شهید آیت الله صدوقی و حوزه های علمیه (1)

آیا از مکالمات آیت الله صدوقی با امام در پاریس چیزی شنیده اید؟
 

من در این مورد اطلاعی ندارم. آقای صدوقی بیشتر از من در این باره می دانند. فقط یک بار حاج شیخ محمدعلی تعریف کردند، در پاریس وقتی وارد اتاق شدم دیدم که پدرم با امام درباره ترکیب شورای انقلاب بحث می کنند. به نظر من امام احساس می کردند که فعالیت در شورای انقلاب برای آیت الله صدوقی پست کوچکی است. به خاطر دارم یک بار که آیت الله بهشتی به یزد آمده بود، یکی از آقایان پرسید که چرا آیت الله صدوقی برای شورای نگهبان انتخاب نشدند؟ شهید بهشتی گفت: ایشان ذخیره اند برای پست های دیگر. در واقع امام آیت الله صدوقی را برای پست ها و کارهای دیگر ذخیره کرده بودند. پدرم برایم تعریف کرد: زمانی که اولین جلسه هیئت دولت برگزار شد و بازرگان به همراه هیئت دولت خدمت امام رفتند. امام به هیئت دولت فرمودند: حرف آیت الله صدوقی حرف من است و امضای او امضای حضور نداشتند؛ ولی با وجود این، امام آن قدر به ایشان اعتماد داشتند که این مطلب را خطاب به هیئت دولت گفتند. البته فکر می کنم که آیت الله صدوقی خودشان این خاطره را برای پدرم تعریف کردند. فرمایش امام باعث شده بود تا دولتمردان بیش از پیش حواسشان را جمع کنند.

آیا این جلسه قبل از نامه نگاری بین آیت الله صدوقی و مهندس بازرگان بود؟
 

دقیقاً به یادم ندارم. اما ظاهراً این جلسه بعد از مصاحبه آیت الله صدوقی با روزنامه کیهان تشکیل شده بود. مردم هنوز در تظاهرات از بازرگان حمایت می کردند و شعار می دادند: بازرگان بازرگان مجری خوب قرآن. در همین اثنا آیت الله صدوقی با روزنامه کیهان مصاحبه کردند و از بی توجهی دولت به برخی مسائل انتقاد کردند. یک شب در منزل آقای نجفی و خاله ام در محله نارمک تهران بودیم که احمدآقای خمینی به آنجا آمد و رسماً به آیت الله صدوقی گفت: امام از مصاحبه شما ناراحت شدند و گله مندند.» آقای صدوقی با خونسردی گفتند: «فردا می آیم و توجیهشان می کنم و ناراحتی را از دلشان در می آورم. فردای آن روز آقای صدوقی نزد امام رفتند و به امام گفتند که به چه دلیل در مصاحبه شان با کیهان آن حرف ها را زده بودند.

از رابطه شهید صدوقی و فدائیان اسلام نکاتی را بیان کنید.
 

زمانی که آیت الله صدوقی در قم بودند منزلشان مأمن نواب صفوی بود. حتی چند صباحی نواب در منزل حاج آقا صدوقی مخفی شده بود. رابطه تنگاتنگی بین این دو بزرگوار برقرار بود. در این میان آیت الله کاشانی از نواب صفوی حمایت می کردند و در ضمن آیت الله صدوقی و آیت الله کاشانی هم رابطه نزدیکی با هم داشتند. جریان های آن زمان و مبارزات از طریق نواب در بیت حاج آقا صدوقی پیگیری می شد.
به طور کلی حضورشان در آن جریان ها مربوط به مبارزات نواب صفوی و آیت الله کاشانی بود. البته باید بگویم که امام هم حامی نواب صفوی بودند.

از شیوه های شهید صدوقی در حل مسائل گوناگون خاطراتی را نقل کنید.
 

نمی دانم چه نکته ای در شخصیت آیت الله صدوقی وجود داشت که هرگاه کسی با مشکلی برخورد می کرد، فوراً برای آیت الله صدوقی نامه می نوشت. در ماجرای قتل آقای شمس آبادی من بسیار کم سن و سال بودم و از مسائل چیزی سر در نمی آوردم. مهدی هاشمی از زندان نامه ای برای آیت الله صدوقی نوشت و به یاد دارم که من نامه را به آقای صدوقی رساندم. زمانی شخصی به نام انصاری یک بهائی را کشته بود و قرار شد اعدام شود و حتی تاریخ اعدام هم معلوم شده بود؛ از مردم هم دعوت کرده بودند که برای تماشا بیایند. آیت الله صدوقی نامه ای به آیت الله بروجردی دادند و گفتند که این کار نباید بشود. آیت الله بروجردی هم نامه ای به شاه نوشتند و به دست گماشته شان آقا شیخ احمد دادند. آقا شیخ احمد مرد با سیاستی بود و نیمه شب به در منزل صدرالممالک رفت و او را از خواب بیدار کرد، سپس با هم به دربار رفتند و قبل از اذان صبح شاه را بیدار کردند. شاه گفت: «حالا چرا این وقت شب آمده اید؟» آقا شیخ احمد گفت: «اعلیحضرت! آیت الله نگران جان شما هستند. اگر این مشکل حل نشود، جان شما در خطر است.» همان جا شاه فوراً دستور عفو آن شخص را صادر کرد. آیت الله صدوقی به ندرت از یزد خارج ی شدند. فقط تابستان ها برای زیارت به مشهد می رفتند؛ ولی بقیه اوقات را در یزد سپری می کردند. اگر مشکلی در نقطه ای از کشور به وجود آمد یا اگر نامه ای می نوشتند یا برای حل مشکل به آن منطقه نماینده می فرستادند. آقای موسوی جزایری نماینده امام در خوزستان به من گفتند: «در حوزه روحانیت خوزستان اگر مشکلی پیش می آمد، آیت الله صدوقی تنها کسی بودند که می توانستند آن را حل کنند. در واقع سایر روحانیون به اندازه آیت الله صدوقی بر روحانیون خوزستان نفوذ نداشتند.»

از آمدن مهندس بازرگان و دکتر سحابی به یزد خاطره ای دارید؟
 

مهندس دوست حسینی آمدن آقایان دکتر شیبانی، مهندس بازرگان و دکتر سحابی را به یزد خوب به خاطر دارد. آنها به یزد آمدند و از آیت الله صدوقی سئوال کردند: «در حالی که شاه ارتش قوی و سلاح دارد، چگونه مبارزه کنیم؟» آیت الله صدوقی گفتند: «با همان نیروئی که موسی با فرعون و ابراهیم با نمرود جنگید.» آیت الله صدوقی فاز فکری این افراد را می شناختند و با شخصیت آنها آشنائی داشتند. آشنائی شهید صدوقی با آنها از جلساتی قبل از انقلاب برگزار می شد، حاصل شده بود.

شهید صدوقی اهتمام ویژه ای در تکثیر اعلامیه های امام و توزیع رساله ایشان داشتند. در این زمینه خاطره ای دارید؟
 

در سال 1357 که اعلامیه آیت الله صدوقی جهت اعلام عزای عمومی صادر شده بود و هنوز در یزد خبر خاصی نبود، جوان طلبه ای به نام سجادی به مدرسه آقای مجتهدی آمد. آن زمان، من در آنجا حجره داشتم. از من پرسید: «رساله آیت الله خمینی در یزد موجود است یا خیر؟» گفتم: «نه.» او نیز یک جلد از رساله امام را به من داد و گفت که آن را به یزد ببرم و به آیت الله صدوقی نشان بدهم و گفت: «اگر حاج آقا باز هم از این رساله خواستند، من به شما خواهم داد تا به یزد ببرید.» فردا صبح فوراً به یزد رفتم و رساله را به شهید صدوقی نشان دادم. ایشان به من گفتند: «به آن جوان بگو، هر تعداد که می تواند از این رساله برای من بیاورد.» دوباره به تهران رفتم و با یک چمدان پر از رساله امام به یزد بازگشتم. قیمت هر رساله 40-50 تومان بود. بعد از یکی دو هفته رساله ها توزیع شد و شهید صدوقی گفتند که باز هم به رساله نیاز داریم. در یک کلام باید بگویم که همت ایشان در پخش رساله های امام بی نظیر بود. آیت الله صدوقی بسیار دوراندیش بودند. و معتقد بودند که جایگاه امام در جامعه باید حفظ شود تا مردم ایشان را به خوبی بشناسند.

آیا اثر مکتوبی از ایشان باقی مانده است؟
 

آیت الله صدوقی اهل قلم نبودند و اگر به آثار مکتوب نگاهی بیندازید، خواهید دید که کتابی از شهید صدوقی وجود ندارد. جالب است بگویم که ایشان به فتوای خودشان عمل می کردند. ولی با وجود شایستگی که داشتند وارد امور مرجعیت نمی شدند. یک بار از ایشان پرسیدم: «چرا کتابی تألیف نمی کنید؟» ایشان پاسخ دادند: «اگر بخواهم کتاب در حد سایر آقایان بنویسم لزومی ندارد چون همانند آن موجود است. اگر بخواهم کتابی جامع تر از دیگران تألیف کنم، ناچارم همه کارهایم را کنار بگذارم و به تألیف کتاب بپردازم.» اطمینان دارم که اگر ایشان رساله ای می نوشتند تمام مردم یزد از رساله ایشان استفاده می کردند. حتی به احتمال زیاد مردم تهران و هند هم از این رساله استفاده می کردند.

از رابطه شهید صدوقی با مقام معظم رهبری نیز نکاتی را ذکر کنید.
 

شهید صدوقی به آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی علاقه داشتند؛ اما علاقه شان به آیت الله خامنه ای بسیار عجیب بود و در حد یک مرید به ایشان محبت و ارادت داشتند. آیت الله خامنه ای در سفر اخیرشان به یزد در مسجد حظیره فرمودند: من اولین بار آیت الله صدوقی را در مشهد در منزل فیلسوف بزرگ، حاج سید جلال الدین آشتیانی ملاقات کردم. نکته جالب توجه این است که چه ویژگی های برجسته ای در شخصیت آیت الله خامنه ای وجود دارد که شهید صدوقی در همان دیدار اول از ایشان خواستند که به یزد بیایند و در آنجا اقامت کنند. شهید صدوقی با بصیرت عمیق از همان ابتدا متوجه شخصیت آیت الله خامنه ای شدند. سفر آیت الله صدوقی به سیستان و بلوچستان و ایرانشهر و دیدارشان با مقام معظم رهبری باعث تشدید علاقه شان به آیت الله خامنه ای گردید. ایشان در آخرین نامه شان رهبر را با عنوان آیت الله خامنه ای خطاب کردند، البته به اعتقاد من علاوه بر شایستگی آیت الله خامنه ای برای این عنوان شهید صدوقی هدف دیگری هم از انجام این کار داشتند. ایشان می خواستند تا از این طریق تودهنی محکمی به بنی صدر بزنند. در حالی که می توانستند آقای هاشمی را با این عنوان خطاب کنند؛ ولی این کار را نکردند. پس واضح و مبرهن است که قصد داشتند با این اقدام بنی صدر را سر جای خود بنشانند. من آیت الله خامنه ای را قبل از انقلاب فقط یک بار ملاقات کردم. به یاد دارم در اتاقی که پنج شنبه ها مجلس روضه برگزار می شود. آیت الله صدوقی و آیت الله خامنه ای نشسته بودند. در آن مجلس قرار بود، نامه ای برای امام موسی صدر نوشته شود. البته دقیقاً یادم نیست که آیت الله خامنه ای هم در نوشتن آن نامه نظر می دادند یا خیر.

درباره ویژگی های روحی شهید صدوقی به نکاتی اشاره فرمودید. ایشان اهل حرص و جوش خوردن نبودند. ولی گاهی اوقات که عصبانی می شدند با دو دست به صورتشان می زدند. در حالی که افراد بسیاری از صبر ایشان سخن گفته اند. اگر امکان دارد در این باره توضیحی بدهید.
 

یکی از آقایان به نام گرانمایه می گفتند: «من بالاخره نفهمیدم حاج آقا عصبانیتشان واقع است یا خیر؟»
ولی ایشان وقتی حرفی را می زدند که باید فوراً اجرا می شد و نمی شد، واقعاً عصبانی می شدند.

نگاه و رویکرد شهید صدوقی در برابر روشنفکران دینی چه بود؟
 

ماجرائی را در این مورد به خاطر دارم که برایتان نقل می کنم. آیت الله صدوقی اوایل با دکتر شریعتی میانه خوبی نداشتند. آن زمان دکتر شریعتی کتابی به نام امام حسین(علیه السلام) و شهادت نوشته بود و شهید صدوقی آن کتاب را مطالعه کردند و فوق العاده از کتاب خوششان آمد و حتی به یاد دارم که درباره مطالب آن با آیت الله روح الله خاتمی بحث می کردند. حاج آقا آیت الله خاتمی از جمله کسانی بودند که کتاب های دکتر شریعتی را مطالعه می کردند. آیت الله صدوقی پس از مطالعه آن کتاب، سفارش کردند که چند جلد از آن را بیاورند تا جوانان از مطالب آن استفاده کنند.

در خلال صحبت هایتان به جنبه های معنوی شخصیت آیت الله صدوقی اشاره کردید. معمولاً کسانی که دارای جنبه های معنوی در وجودشان هستند، دستورالعمل های مخصوصی را هم در زندگی رعایت می کنند. اگر امکان دارد در این مورد مثالی بزنید.
 

شهید صدوقی عطوفت و رأفت بسیاری نسبت به اطرافیان بالاخص اقوام داشتند. در عین حال همه مردم از ایشان حساب می بردند. وجود این دو ویژگی ممتاز در شهید صدوقی شگفت برانگیز بود. رأفت و قدرت در وجود ایشان متجلی بود. آیت الله صدوقی در عین حال که انسان مقدسی بودند، ولی به قول معروف دکان معنویت باز نمی کردند و از این عمل هم بدشان می آمد و از اینکه عده ای در کشور به عنوان افراد مقدس مطرح شوند، بسیار ناراحت می شدند. اهل دستورالعمل های خاص و کرامات ویژه ای که امروزه بازار گرمی هم دارد، نبودند. مرحوم حافظیان که در مشهد ساکن بود، دعائی به حاج آقا صدوقی داده بود. مرحوم حافظیان اهل چله نشینی بود و شخصیت فوق العاده ای داشت. شهید صدوقی آن دعا را با آداب خاصی هر شب می خواندند. خواندن دعا 20 دقیقه طول می کشید و هر وقت قصد داشتند خواندن آن را شروع کنند، به اطرافیان سفارش می کردند که به هیچ تلفنی پاسخ داده نشود. یک بار هم در حالی که مشغول خواندن بودند، از پاریس با منزل ایشان تماس گرفته شد که بالطبع شهید صدوقی دعا را قطع و با تلفن صحبت کردند و سپس خواندن دعا را ادامه دادند. به خاطر دارم روز 10 فروردین سال 1357، (پنج شنبه) بعد از اینکه مجلس در مسجد حظیره برگزار شد و روضه خوانده شد، ناگهان آشوب و تیراندازی آغاز شد. در این اثنا ما به همراه آیت الله صدوقی در حیاط نشسته بودیم که شخصی آمد و گفت که چند نفر شهید شدند. همگی متوجه شدیم که دیگر صلاح نیست در حیاط بنشینیم. من فوراً همراه شهید صدوقی، حاج آقا ربانی، آقای آشوری و سیدرضا سادات اخوی به اتاقی آمدیم که در حال حاضر در آن نشسته ایم. آقای راشد را از یکی از درهای اتاق فراری دادیم تا اتفاقی برایشان نیفتد. شب هنگام من، آیت الله صدوقی، همشیره ام و دامادمان آقای احمد صدرالساداتی در منزل بودیم. ساعت 11 شب که شهید صدوقی قصد داشتند بخوابند، ناگهان یادشان آمد که دعا را نخوانده اند لباس را بر تن کردند تا پیاده به منزلشان بروند و دعا را بیاورند. شرایط برای رفتن ایشان مساعد نبود و حکومت نظامی اعلام شده بود. همه ما نگران شدیم. احمد آقای صدرالساداتی که پسر عموی ایشان هم بودند، به حاج آقا گفت: «شما بمانید، خودم می روم.»احمد آقا با دوچرخه به منزل شهید صدوقی رفت و دعا را برایشان آورد. نکته جالب این است که با وجودی که شرایط ویژه ای بر شهر یزد حاکم بود، قصد رفتن به خانه را داشتند. شهید صدوقی برای اینکه بتوانند قبل از اذان بیدار شوند، معمولاً ساعت 9 شب می خوابیدند تا صبح برای تهجد بیدار بشوند. ایشان به حدی به این مسئله مقید بودند که حتی اگر ساعت یک شب هم می خوابیدند، قبل از اذان از خواب بیدار می شدند.

تا جائی که اطلاع دارم، شهید صدوقی شب ها پیاده روی می کردند. هدفشان از پیاده روی چه بود؟ آیا حین پیاده روی ذکر هم می گفتند؟
 

بله، آیت الله صدوقی برای حفظ سلامتی شان بالاخص تعدیل بیماری قندشان پیاده روی می کردند. معمولاً عادت داشتند که شب ها تا هنگام اذان صبح قدم بزنند و پس از خواندن نماز هم از مسجد تا منزل را پیاده بیایند. به طور معمول عادت داشتند که مسیرها را پیاده طی کنند؛ اما بعد از انقلاب، از ماشین استفاده می کردند. البته ایشان حین پیاده روی ذکر و دعائی را زیرلب زمزمه می کردند.

شهید صدوقی درحرم امام رضا(علیه السلام) دعا کردند که به مقام والای شهادت نائل شوند. شما از این قضیه اطلاع دارید یا خیر؟
 

بله. به یاد دارم آیت الله صدوقی به همراه آیت الله دستغیب و آیت الله مدنی به مشهد سفر کردند و در این سفر در حرم مطهر امام رضا، این سه بزرگوار دعا کردند که به شهادت برسند که دعایشان برآورده شد و هر سه این عالم بزرگ به مقام رفیع شهادت نائل شدند.

واکنش شهید صدوقی پس از شنیدن خبر شهدای محراب چه بود؟
 

من اولین بار در ماجرای شهادت آیت الله مدنی گریه کردن شهید صدوقی را دیدم. به یاد دارم شهید صدوقی به جمکران رفته بودند و ما هم به ملاقاتشان رفتیم. هنگام صبح مشغول خوردن صبحانه بودیم که صحبت آیت الله مدنی شد. دقیقاً به خاطر ندارم که موضوع بحث چه بود. وقتی نام آیت الله مدنی به میان آمد، ناگهان اشک از چشمان شهید صدوقی جاری شد و گفتند: «آیت الله مدنی انسان دوست داشتنی و نازنینی بود.»

واکنش آیت الله صدوقی پس از شنیدن خبر شهادت آیت الله دستغیب چه بود؟
 

پس از به شهادت رسیدن آیت الله دستغیب، یزد اولین شهری بود که خبر شهادت ایشان به آن رسید. آقازاده آیت الله دستغیب از شیراز با منزل آیت الله صدوقی تماس گرفت. رجب علی گوشی را برداشت و سپس به شهید صدوقی داد. آیت الله صدوقی پس از شنیدن خبر شهادت آیت الله دستغیب گفتند: «نوبت من بود که شهید شوم.» این جمله یادآور درخواستی بود که شهید صدوقی، شهید مدنی و شهید دستغیب در حرم امام رضا(علیه السلام) از خداوند و حضرت رضا(علیه السلام) کردند تا زودتر به شهادت برسند.

اگر نکته ای از قلم افتاده است بفرمائید.
 

گفتنی ها در مورد این عالم بزرگوار بسیار است. آرزو می کنم که در این راه موفق باشید و از خداوند می خواهم تا همه ما راهی را طی کنیم که در آینده انسان های بزرگی چون شهید صدوقی در کشور داشته باشیم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر