گفتگو با حجت الاسلام حسین نبی پور
درآمد
اهتمام بلیغ شهید آیت الله صدوقی به ایجاد حوزه های علمیه در نقاط دورافتاده، از جمله ویژگی های بارز ایشان است. در دورانی که ورود زنان به این عرصه، موضوع نادری بود، ایشان با پیگیری بسیار، به این امر مبادرت
می ورزیدند. در این گفتگو درباره ترویج حوزه های علمیه توسط شهید آیت الله صدوقی سخن رفته است.
شروع آشنایی شما با آیت الله صدوقی چگونه بود؟
در سال 1336، من وارد حوزه علمیه یزد شدم. در آن زمان شهید صدوقی از بزرگان و روحانیون بنام یزد بودند. از سال 1336-1337 من به تدریج با روحیات و شخصیت ایشان آشنا شدم. شهید صدوقی قبل و بعد از انقلاب از چهره های مبرز و بارز ایران بودند. شهرت ایشان بعد از انقلاب بیشتر شد تا جائی که منافقین نتوانستند وجودشان را تحمل کنند و ایشان را به شهادت رساندند. در مورد شخصیت این بزرگوار، مقالات بسیاری نوشته شده است. در این مورد کنگره ای نیز در شهر یزد برگزار شد. در یک کلام باید بگویم که شخصیت شهید صدوقی در میان روحانیون ایران، برجسته و ممتاز بود.
گویا در کلاس های درس این بزرگوار حضور داشتید. شیوه تدریس ایشان چگونه بود و چگونه کلاس را شاداب و طلبه ها را هوشیار نگه می داشتند؟
در ابتدا باید چند نکته را در مورد شیوه مدیریت ایشان در مسائل فرهنگی، اخلاقی، سیاسی و اقتصادی بیان کنم. من اگرچه مستقیماً از کلاس های درس ایشان بهره نبردم، اما دو تن از اساتید من در قم، آیت الله فاضل لنکرانی و آیت الله شب زنده دار، از شاگردان شهید صدوقی بودند. به خاطر دارم، یک در کلاس درس مکاسب آیت الله فاضل نشسته بودم. ایشان حافظه ای قوی داشتند. من به ایشان گفتم: «شما حافظه فوق العاده ای دارید.» آقای فاضل لنکرانی به من گفتند: «اگر شما حافظه شهید صدوقی را می دیدید، به من خوش حافظه نمی گفتید.» آیت الله فاضل لنکرانی درس مکاسب را خدمت آیت الله صدوقی فرا گرفتند. ایشان برای ما تعریف می کردند که شهید صدوقی وقت کافی نداشتند تا مطالب را شب قبل از تدریس مطالعه کنند، از این رو دقایقی قبل از تدریس در کلاس یک صفحه را مطالعه می کردند و مطالب آن را بدون کم و کاست برای طلاب شرح می دادند. بنده نزد آقای شب زنده دار هم دروسی را فرا گرفتم. ایشان گاهی اوقات در حین تدریس وقتی به مطلب خاصی می رسیدند، نکته و مسئله ای را که شهید صدوقی در تدریس آن مطلب گفته بودند، برای ما بیان می کردند.
آیا شما در حادثه 15 خرداد در یزد بودید؟
آن زمان، آن قدر لیاقت نداشتم که در متن انقلاب، مبارزه کنم، اما در حاشیه و نزدیک به متن انقلاب فعالیت می کردم. در روز 15 خرداد من در تهران بودم و 17-19 سال بیشتر نداشتم؛ ولی با وجود این در تهران به منبر می رفتم. روز عاشورا بود و به سمت بازار حرکت کردیم تا پای منبر آقای فلسفی بنشینیم. آن روز مرحوم طیّب، هیئت بزرگی را راه انداخته بود. اولین صحنه ای که به خاطر دارم این است که مردم عکس های امام را روی پرچم هائی نصب کرده بودند. جمعیت زیادی از مردم به خیابان ها آمده بودند. روز دوازدهم که امام دستگیر شدند، بنده از سه راه آذری حرکت کردم تا پای منبر آقای فلسفی بنشینم که ناگهان مشاهده کردم آشوب ایجاد شد و اوضاع به هم ریخت.
از چگونگی ارتباط آیت الله صدوقی با آقای فلسفی، مطلع بودید؟
بله، آیت الله صدوقی با آقای فلسفی رابطه صمیمانه ای داشتند. حتی گاهی اوقات شهید صدوقی از ایشان دعوت می کردند تا به یزد بیایند. آقای فلسفی در یزد هم به منبر می رفتند و برای مردم سخنرانی می کردند.
در روز 15 خرداد، آقای فلسفی سخنرانی و در خلال صحبت هایشان از امام طرفداری کردند. درباره ارتباط آیت الله صدوقی با این ماجرا چه می دانید؟
در مورد این قضیه دقیقاً اطلاع ندارم. اما بعد از دستگیری امام، یکی از کسانی که فوراً به تهران آمدند، آیت الله صدوقی بودند. علمای بزرگی از جمله آیت الله صدوقی، آیت الله میلانی، آیت الله گلپایگانی و آیت الله شریعتمداری به باغ ملک در شاه عبدالعظیم تهران آمدند، زیرا قرار بود رژیم، امام را محاکمه صحرائی کند. اگر بزرگان، مرجعیت امام را در جلسه امضا نمی کردند و از نظر قانون به ایشان مصونیت داده نمی شد، معلوم نبود که چه اتفاقی برای امام می افتاد. آیت الله صدوقی کمتر از مراجع نبودند و زمانی که مراجع بزرگ از شهرهای قم، مشهد و شیراز به تهران آمدند، شهید صدوقی نیز فوراً خود را از یزد به تهران رساندند. برخورد با ساواک، واقعاً شجاعت می خواست. زندان قزل قلعه، زندان اصفهان و ساواک تهران از مراکز فعال ساواک در آن زمان بودند. فشار شدیدی نیز از سوی ساواک بر مردم اعمال می شد. در این شرایط، تأئید مرجعیت امام، شجاعت بسیاری می خواست، ولی آیت الله صدوقی با شهامت، این کار را انجام دادند.
آیا شما نیز آن روز در جلسه حاضر بودید یا خیر؟
آن روز من در باغ حضور داشتم. اما آن زمان طلبه بودم و به خود اجازه نمی دادم که در جلسه شرکت کنم.
از صحبت هائی که در آن جلسه شد و اتفاقات آن روز، مطلع بودید یا خیر؟
اطلاع چندانی ندارم، اما مطلع بودم که رژیم در آن جلسه قصد دارد امام را محاکمه صحرائی کند و علما و مراجع نیز آن روز با امضایشان مرجعیت ایشان را تأئید کردند.
آن روز رژیم چگونه موفق شد جمع را متفرق کند؟
اطلاعی ندارم، ولی امام دو بار دستگیر شدند. یک بار به خاطر انجمن های ایالتی و ولایتی بود که ایشان را دستگیر کردند و مدتی در قیطریه در منزل حاج طاهر روغنی بودند و در این مدت رژیم، کاملا امام را تحت نظر داشت. که البته، بعد از مدتی آزاد شدند. بعد از این اتفاق، در قضیه کاپیتولاسیون نیز مشکلاتی برای امام به وجود آمد.
قضایای روز 15 خرداد، چه انعکاسی در شهر یزد داشت؟
ماجرای 15 خرداد در کل کشور، موج عظیمی را ایجاد کرد، اما این حادثه، بیشترین اثر را بر شهرهای تهران، ورامین و قم داشت.
زمانی که آیت الله صدوقی در مسجد ملااسماعیل سخنرانی کردند، شما در تهران بودید؟
بله. آن زمان من به مدت 15 روز با لباس شخصی در تهران بودم. برای رفتن به منبر، به تهران سفر کرده بودم.
از رفت و آمدهای آیت الله صدوقی به قم (قبل و بعد از نهضت)، در زمان اقامتشان در یزد، خاطره ای به یاد دارید؟
به دلیل کشش و علاقه خاصی که بین طلاب و مراجع وجود دارد، هرگاه ایشان به قم می آمدند، به ملاقاتشان می رفتیم. یک روز عصر در مدرسه آقای بروجردی بودیم که شهید صدوقی به آنجا آمدند، فوراً وضو گرفتند تا نماز بخوانند. از طرفی ایشان فردی جامع و روحانی محبوبی بودند و با اینکه به مقام مرجعیت نرسیده بودند، اما موقعیت یک مرجع را داشتند.
ارتباط جدی شما با آیت الله صدوقی از چه زمانی آغاز شد؟
شهید صدوقی برای تربیت طلاب و رسیدگی به آنها لطف خاصی داشتند. مدیریت مقتدرانه ایشان منحصر به فرد بود. ایشان در عین رأفت و رحمت، فوق العاده با سیاست بودند. آن زمان چون جوان بودم، موهای سرم اندکی بلند شده بود. شهید صدوقی یک بار طوری مرا نگاه کردند که من از نگاهشان متوجه شدم منظورشان شدم و فوراً موهایم را کوتاه کردم. ایشان سیاست فوق العاده ای داشتند. گاهی اوقات شب ها (ساعت 11-12) به مدرسه ها سر می زدند و احوال طلاب را جویا می شدند. این اقدام ایشان، مصداق روشنی از محبتشان به طلاب بود. من در سال 1354- 1355، از سوی آقازاده ایشان از قم به یزد دعوت شدم تا منبر بروم. آن زمان، بسیاری از مردم یزد نمی دانستند که من یزدی هستم. از من دعوت شد تا برای حاج آقا جلائی به منبر بروم. در منزل آیت الله صدوقی در محضر ایشان نیز منبر می رفتم. تمامی خاطرات خود با این بزرگوار را در چند عبارت می توانم خلاصه کنم. صدوقی و صراحت و صداقت، صدوقی و عبادت و دیانت، صدوقی و سیاست و فتانت، صدوقی و پایداری و استقامت، صدوقی و فقاهت و درایت، صدوقی و تلاش و مجاهدت، صدوقی و شهامت و شجاعت، صدوقی و تدبیر و مدیریت، صدوقی و آزادی و حرّیت، صدوقی و ایثار و شهادت.
اگر امکان دارد، خاطراتتان را به صورت جزئی تر برایمان شرح دهید. در سفرتان به قم در سال 1355- 1354، برخورد آیت الله صدوقی با شما و رفت و آمد مردم به مجالس چگونه بود؟
شهید صدوقی به دلیل روحیه مردمداری شان محبوبیت فوق العاده ای بین مردم داشتند. نه تنها من، بلکه همه مردم شاهد فعالیت های ایشان از گذشته بوده ایم. ایشان چندین خانه را در اطراف مسجد روضه محمدیه خریداری کردند و بنای مسجد را وسعت دادند. مجالس ایشان و استقبال مردم از این مجالس فوق العاده بود. ایشان گاهی اوقات به مدت 3 ساعت بالای منبر صحبت می کردند. یک سال در ماه مبارک رمضان، شهید صدوقی مراسم را در چادر بر پا کردند. چون آن زمان، ساختمان مسجد برای برگزاری مراسم آماده نبود.
آیا شما آن زمان صدای اذان گفتن شهید صدوقی را می شنیدید؟
بله، ایشان بسیار زیبا و دلنشین اذان می گفتند.
تا جائی که من اطلاع دارم، شهید صدوقی چه در دوران طفولیتشان (زمانی که پدرشان نماز را اقامه می کردند) و چه در اوایل اقامتشان در شهر یزد، اذان می گفتند. در حالی که معمولاً ائمه جمعه، خودشان اذان نمی گویند. چه ویژگی خاصی در شخصیت شهید صدوقی وجود داشت که باعث می شد تا ایشان با اشتیاق و علاقه اذان بگویند.
شهید صدوقی به معنای واقعی حر و آزاده بودند. هنگامی که یک روحانی به مقام حرّیت برسد و خود را مقید به رعایت تکلّفات زائد اجتماعی نکند، هیچ گاه در انجام واجبات و حتی مستحبات کوتاهی نخواهد کرد. شهید صدوقی نیز، از جمله کسانی بودند که خود را در قید و بند تفکرات فرهنگی محدود جامعه قرار نمی دادند و سعی می کردند که آزادانه بیندیشند و راه صحیح را بدون هیچ قیدوبندی، طی کنند. این مسئله باعث شده بود تا برخلاف رسم و عادت با وجودی که امام جماعت بودند، خودشان اذان بگویند. از طرفی شهید صدوقی علاوه بر رعایت واجبات، خودشان را موظف می دانستند که مستحبات را حتی الامکان رعایت کنند. اذان گفتن نیز از مستحبات است و از این رو، ایشان در این امر، اهتمام می ورزیدند. یکی دیگر از نکات قابل توجه در شخصیت شهید صدوقی، این است که ایشان اعصاب فوق العاده آرامی داشتند. راننده های ایشان، کاملاً این مسئله را تأئید می کنند. حتی برخی از آنان گفته اند که هیچ گاه پیش نیامد که ما ترمز کنیم و شهید صدوقی دستشان را روی داشبورد ماشین بگذارند. گاهی اوقات، وقتی ایشان هنگام ظهر در مجلسی حاضر می شدند و خوابشان می گرفت، مقابل همه حاضرین در مجلس، عبا را روی سر خود می کشیدند و همان جا می خوابیدند. این مسئله، مصداق روشنی از اعصاب آرام شهید صدوقی است.
در مورد اذان نکاتی باقی مانده است که گفتن آن خالی از فایده نیست. همان طور که می دانید، اذان، اعلام دعوت بندگان به حضور در محضر کبریائی حق است. جملات اذان و اقامه، همگی کوتاه و پرمحتوا هستند. اذان شامل 18 جمله و اقامه شامل 17 جمله است. اگر با دقت بیشتری به معنای این جملات توجه کنیم، خواهیم دید که در اذان و اقامه، 60 مرتبه از بندگان دعوت می شود تا در محضر خداوند حاضر شوند. در این دعوت از کلمه بیائید استفاده نشده است؛ بلکه خداوند با لغت بشتابید مردم را به سوی خویش فرا خوانده است. واضح و مبرهن است که هویت و حقیقت اسلامی هر ملتی به اذان وابسته است. افسوس که برخی از ما با دقت در مسائل مذهبی نمی نگریم. اگر هر مسلمانی اندکی دقیق تر به متن اذان توجه کند، از خود خواهد پرسید که چرا در اذان 4 بار از عبارت الله اکبر استفاده شده است و خداوند به چه دلیل در اذان، مردم را به شهادت دادن به وحدانیت خدا، رسالت پیامبر و ولایت امیرالمؤمنین(علیهمالسلام)دعوت می کند. اگر مسلمانان به عمق معانی اذان و نماز توجه کنند، جامعه اسلامی احیا خواهد شد.
پس به نظر شما شهید صدوقی به دلیل اهمیتی که برای اذان قائل بودند، سعی می کردند تا با گفتن اذان به ترویج آن بپردازند؟
بله. اذان در قرآن به معنای نداست. ندا، معنائی متفاوت با دعوت کردن دارد. ندا به معنای فریاد است. این فریاد باید در منازل به گوش برسد تا غرور و کبر و نخوت در وجود مرد از بین برود. در واقع اذان، تبری است برای شکستن بت ها در وجود انسان ها.
آیا شهید صدوقی مسئولیتی را هم به شما واگذار می کردند؟
بله، دو بار به من انجام اموری را واگذار کردند. ایشان مدیریت خارجی مکتب الزهرا را که آن زمان به عصمتیه شهرت داشت، به من واگذار کرده بودند. البته مدیریت داخلی آنجا را خانم سعادتی بر عهده داشتند. علاوه بر این، بنا بر درخواست شهید صدوقی، بررسی تعدادی از پرونده های فرهنگیان را نیز انجام می دادم. در یزد با انجام این امور، در خدمت ایشان بودم. همان طور که می دانید مادر من اصالتاً نائینی اند و منیز متولد اطراف نائین هستم. پدرم نیز اهل میبد است، از این رو، ساکن میبد بودیم. از 16 – 17 سال قبل به یزد آمدم و مقیم یزد و در نهضت سوادآموزی یزد، مشغول به کار شدم. از 15 – 16 سال قبل، مسئول ستاد اقامه نماز در شهر یزد شدم.
از روابط امام با آیت الله صدوقی چه خاطراتی دارید؟
بنده در قم بودم. امام به تنهائی از منزل تا مسجد اعظم یا مسجد سلماسی می رفتند. ملاقات من با امام از خاطرات شیرین و به یاد ماندنی برای من است. آن زمان شهر یزد یکی از مراکز انتقال پیام های امام به ایران بود. پیام ها و اطلاعیه ها در منزل شهید صدوقی به صورت مکتوب و یا ضبط شده روی نوار وجود داشت و پس از انتشار، بین مردم توزیع می شد. در واقع منزل شهید صدوقی از پایگاه های اصلی تبلیغات به شمار می آمد. آیت الله صدوقی در مبارزات انقلابی نقش مؤثری ایفا کردند و سهم بزرگی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند. در مورد رابطه دوستانه امام با آیت الله صدوقی نیز باید بگویم که این صمیمیت طی چند سال به وجود آمده بود و ریشه دار و عمیق بود.
با وجود رابطه دوستانه و عمیقی که بین امام و شهید صدوقی وجود داشت، شهید صدوقی در نامه هایشان به امام از الفاظ خاصی استفاده می کنند، به طوری که ارتباط ایشان با امام به صورت رابطه مرید و مرادی جلوه می کند. همان طور که اشاره فرمودید، شهید صدوقی خود را در حد مرجع می دانستند و به حق نیز شایسته این مقام بودند. ایشان در محضر اساتید بزرگی از جمله آیت الله العظمی بروجردی و آیت الله حائری شاگردی کرده بودند و از این رو، وزنه علمی بزرگی در کشور بودند. با وجود این مسائل، چه ویژگی ای در شخصیت امام وجود داشت که شهید صدوقی در مقابل ایشان همچون یک مرید، رفتار متواضعانه ای داشتند؟
امام جاذبه زیادی داشتند، به طوری که علمای بزرگی از جمله مرحوم آیت الله اراکی در مقابل امام سر تعظیم فرود می آوردند. آیت الله اراکی استاد من در درس تفسیر صافی بودند. با وجود اینکه شخصیت بالائی در جامعه روحانیت داشتند، در مقابل امام، متواضعانه و با فروتنی برخورد می کردند. عظمت امام، کوه را پائین می آورد؛ در نتیجه شهید صدوقی در مقابل امام روحیه ولایت مداری فوق العاده ای داشتند.
شما در خلال صحبت هایتان، به حوزه عصمتیه اشاره کردید. یکی از خدمات آیت الله صدوقی، توسعه حوزه علمیه در شهرها بود. ایشان به چه دلیل در شهرهای کوچک، حوزه علمیه تأسیس می کردند، در حالی که همواره اثر یک حوزه علمیه مرکزی بزرگ بیشتر از چند حوزه کوچک است؟
آیت الله صدوقی همواره آینده نگر و جامع نگر بودند و به مسائل جامعه با دیدی وسیع نگاه می کردند. این ویژگی ها را من در کمتر کسی دیده ام. به عنوان مثال، شهید صدوقی حدود 45 سال پیش دویست هزار متر زمین را در محله زنبیل آباد قم خریداری کردند. آن زمان اکثر افراد از شنیدن خبر خرید این زمین تعجب می کردند و می خندیدند، در حالی که شهید صدوقی به فکر آینده بودند. یک بار که به منزل آیت الله صدوقی رفتم، ایشان نقشه و طرحی را به من نشان دادند. از دیدن نقشه که طبق اصول کشیده شده بود، تعجب کردم. شهید صدوقی با دید وسیعی که داشتند معتقد بودند که در شهرهای کوچک نیز باید حوزه های علمیه تأسیس شود تا در تحصیل طلاب وقفه ای ایجاد نشود. ایشان در ییلاق ها و روستاهی بسیاری مدرسه ساختند. نکته جالب توجه این است که ایشان بسیاری از این اقدامات را قبل از انقلاب انجام داده اند. ایشان علاوه بر مدارس و حوزه های علمیه، مراکز بهداشت و بیمارستان نیز تأسیس کرده اند. بیمارستان سیدالشهدا(علیه السلام) نتیجه تلاش ها و اقدامات این شهید بزرگوار است. در یک کلام باید بگویم که فکر جامع شهید صدوقی در مسائل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، علمی و بهداشتی منحصر به فرد بود.
در چه سالی شهید صدوقی در مورد حوزه عصمتیه با شما صحبت کردند؟
شهید صدوقی مدرسه عصمتیه را که امروزه به نام مکتب الزهرا معروف است، در باغ یکی از بزرگان اصفهان به نام حاج ابراهیم خالقیه، تأسیس کردند. حاج ابراهیم خالقیه، این باغ را به شهید صدوقی واگذار کرد. در زمان عصمتیه من در جریان امور نبودم، اما اوایل انقلاب نام مدرسه عصمتیه به مکتب الزهرا تغییر یافت. چند سال بعد از شکل گیری مکتب الزهرا، مدرسه ای به نام مکتب الزینب نیز تأسیس شد و شروع به کار کرد.
زمانی که به فرمان شهید صدوقی، بساط منافقین در یزد برچیده شد، شما در یزد بودید؟
بله، استان یزد اولین استانی بود که بساط منافقین در آن برچیده شد. شهید صدوقی در مبارزات همواره برخورد شجاعانه ای داشتند و هرگاه موضعی را انتخاب می کردند، با شهامت ایستادگی می کردند.
زمانی که شهید صدوقی به منافقین دستور دادند تا بساط خود را جمع کنند و از یزد خارج شوند، عکس العمل مردم چه بود؟
شهید صدوقی به منافقین گفتند: «اگر جمع نکنید، جمعتان می کنیم.» در این میان حمایت مردم از فرمان شهید صدوقی نقش مهمی را ایفا کرد. مردم نیز در برچیدن بساط منافقین تلاش بسیار کردند.
شما چگونه از خبر شهادت ایشان مطلع شدید؟
آیت الله صدوقی روز جمعه در مسجد به شهادت رسیدند و من پنج شنبه، یک روز قبل از شهادتشان، با ایشان ملاقات کردم. آن روز آیت الله خاتمی (امام جمعه اردکان) و آیت الله اعرافی (امام جمعه میبد) نیز در آنجا حضور داشتند. شهید صدوقی حال عجیبی داشتند و رنگشان پریده بود. یکی از یزدی ها مصر بود تا ایشان را ملاقات کند. از طرفی پاسدارها به او می گفتند که حال ایشان مساعد نیست و بهتر است که مزاحمشان نشوید، ولی آن شخص همچنان اصرار می ورزید و می گفت کار واجبی با ایشان دارد. خلاصه نزد شهید صدوقی رفت، اما وقتی بیرون آمد، متوجه شدیم که در مورد مسئله ای جزئی و غیرقابل ذکر با شهید صدوقی صحبت کرده است.
چگونه از خبر شهادت آیت الله صدوقی مطلع شدید؟
هنگام ظهر بود و من در میبد بودم که خبر شهادت ایشان را شنیدم.
خبر شهادت ایشان چه اثری بر مردم گذاشت؟
عموم مردم متأثر شدند. البته هیچ زمان و مکانی، مردم کاملاً یکپارچه و هم عقیده نیستند، اما اکثر مردم علاقه بسیار به شهید صدوقی داشتند و از شنیدن خبر شهادتشان نیز، فوق العاده ناراحت شدند.
واکنش آیت الله اعرافی نسبت به این قضیه چه بود؟
آقای اعرافی از ارادتمندان شهید صدوقی بودند و مسلماً از شنیدن این خبر متأثر شدند. در آن زمان خوشبختانه علما وحدت رویه داشتند.
از مناسبات بین آیت الله صدوقی و آیت الله اعرافی در قبل از انقلاب، نکته ای به خاطر دارید؟
نکته خاصی به خاطر ندارم، فقط به یاد دارم که آیت الله اعرافی دستگیر و سپس آزاد شدند و شهید صدوقی نیز در آن ماجرا حضور داشتند. من حدوداً دو سال با آیت الله صدوقی در نائین درس داشتم. در سال 1356 به عنوان روحانی، به نائین دعوت شدم. آن زمان آیت الله مکارم و آیت الله پسندیده دوران تبعید خود را در انارک به سر می بردند. در این حین من در نائین اقامت داشتم و در آنجا سرشناس بودم. بزرگانی از جمله آیت الله صدوقی و آیت الله خاتمی به دیدار تبعیدی ها در انارک می رفتند و در مسیرشان، هنگام عبور از نائین با این بزرگان ملاقات می کردم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34