(1) (الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکم بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضلاً وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ) (2)
تصدیق عملی و فرشتگان
یکی از شئون ملائکه در خصوص انسان ها این است که گروهی از آنان مأمور و موظف اند تا مؤمنان را به تصدیق عملی بکشانند و آنان را به عمل وا دارند. یکی از مشکلات اساسی برای صاحبان ایمان، تصدیق عملی و فعلی است؛ زیرا آنچه که آدمی را به صراط مستقیم هدایت کرده و نقش ویژه و در خور توجّهی در این میان دارد، تصدیق عملی است. ما نوعا تصدیق فکری و عقیدتی داریم؛ یعنی، در فکر و نظر به آموزه های اسلامی معتقد بوده و آنها را در ذهن خویش پذیرفته ایم؛ ولی در عرصه ی عمل دچار مشکل جدی هستیم و در عین تصدیق فکری، تصدیق فعلی نداریم!
چند نمونه:
1.وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَهُ مخْرَجا*وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یحْتَسِب ...)(3)
«کسی که تقوای خدا را پیشه خود سازد، خداوند مفرّ و مخرجی برای او قرار داده و از جایى که حسابش را نمىکند، به او روزى داده می شود».
ما این آیه را قبول داریم و در فکر و عقل خود آن را می پذیریم و معتقدیم که تقوای الهی راه خروج از مشکلات و کمبودها است؛ ولی در عمل، پرهیزگاری را پیشه ی خود نمی سازیم! ما می دانیم که این کلام الهی حق بوده و از صاحب حق صادر گردیده؛ ولی در هنگام بروز مشکلات، اصل و ریشه ی اسباب حلّ مشکلات را به سویی نهاده و به دنبال اسباب و علل های میانی و پندارهای خود روی می آوریم! حال اگر آن سبب یا راه، حرام نیز باشد برای حلّ معضل، ایرادی ندارد که از آن استفاده کنیم. در اینجا عقلاً قبول داریم که تقوای الهی، کلید حلّ مشکل است؛ ولی در دل تردید و شک داریم و از این رو در حوزه ی عمل به آنچه که عقل ما پذیرفته است، اعتنایی نداریم. در اینجا انسان میان سخن فرشته ــ که آدمی را به عمل کردن دعوت می کند ــ و میان سخن شیطان ــ که او را وسوسه می کند که به علل و اسباب میانی و پنداری روی آورد و مشکلش را هر چند از راه حرام حلّ کند ــ قرار دارد. ملک می خواهد او را به تصدیق فعلی بکشاند و شیطان تلاش می کند که او را از این امر باز دارد.
2.بسیاری از ما آیه ی شریفه: (وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ)(4)؛ را شنیده و به آن عقیده داریم و می دانیم که در حد معمول باید با اسباب امور محقق شود (در عین حال برای رسیدن به نتیجه باید بقیه امور را به دست خداوند متعال سپرد)؛ امّا در هنگام عمل وسوسه های شیطانی ما را از توکّل به خدا باز می دارد و تمام تکیه و تأکید را بر روی اسباب مادی متمرکز می سازد.
فرشته از آن سو ما را به این حقیقت می کشاند که به او توکل کنید، او خود کفایت می کند؛ ولی ما در عمل به دلیل دغدغه های شیطانی، دچار تردید و دودلی هستیم.
3.همه ی ما ــ به خصوص کسانی که تمکن مالی دارند ــ به صورت مکرر این آیه را خوانده ایم:
(مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فى سبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أنبَتَت سَبْعَ سنَابِلَ فى کُلِّ سُنبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضعِفُ لِمَن یَشاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)(5)
«مَثَل [صدقات] کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند همانند دانهاى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشهاى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر کس که بخواهد [آن را] چند برابر مى کند، و خداوند گشایشگر داناست».
ما به این، باور فکری و عقلی داریم، ولی در هنگام عمل دغدغه های شیطانی به سراغ ما می آید که: تو خود مشکل داری، زن و بچه داری، خرج و مخارج داری، برای آینده باید فکر کنی، وظیفه ی اصلی تو رسیدگی به خانواده ی خودت هست و...در مقابل فرشته الهی به ما متذکر می شود که اگر انفاق کنی، هم حیات معنوی نصیبت خواهد شد و هم خداوند متعال این کمک مالی را به چندین برابر جبران خواهد کرد.
آیه ی صدر گفتار همین حقیقت را برای ما بازگو می کند:
(الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکم بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضلاً وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)(6)
«شیطان شما را از تهیدستى بیم مى دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ [ولى] خداوند از جانب خود به شما وعده ی آمرزش و بخشش مىدهد، و خداوند گشایشگر داناست».
علامه طباطبایی (قدس سرّه) در تفسیر المیزان روایت جالبی در تفسیر و تبیین بهتر و بیشتر آیه نقل کرده است:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
«ان للشیطان لمة بابن آدم و للملک لمة: فامالمة الشیطان فایعاد بالشر و تکذیب بالحق و اما لمة الملک فایعاد بالخیر و تصدیق بالحق، فمن وجد ذلک فلیعلم انه من الله فلیحمد الله، و من وجد الاخری فلیتعوذ بالله من الشیطان ثم قرء: الشیطان یعدکم و یأمرکم بالفحشاء الآیة»؛ (7)
«شیطان یک نزدیک شدنی به قلب ابن آدم دارد و فرشته نیز یک نزدیکی [به قلب وی] دارد. امّا نزدیکی شیطان [به قلب او] وعده دادن به خیر و تصدیق[عملی] حقی است [که به آن ایمان آورده است]. هر کسی در دلش یافت [حق را عملاً تصدی می کند]، بداند که این تصدیق عملی از ناحیه ی خداوند است [که از طریق فرشته انجام می دهد] پس خدا را سپاس گزارد [برای اینکه او را به وسیله فرشتگان به تصدیق عملی کشاند] و هر کس در دلش یافت [که حق را عملاً تکذیب می کند] پس پناه ببرد از [شرّ] شیطان به خداوند متعال». سپس این آیه را قرائت کرد: (الشیطان یعدکم الفقر تا آخر آیه).
4.تعداد مسلمان در جنگ بدر کم و دشمن بی شمار بود و نیز امکاناتشان بسیار محدود و ناچیز و در مقابل تجهیزات دشمن فراوان بود؛ ولی مسلمانان به وسیله ملائکه الهی به تصدیق فعلی کشانده شدند و علاوه بر عقل و فکرشان، دلشان نیز به این حقیقت قرآنی باور داشت که:
(الَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فى سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَ أولئِک هُمُ الْفَائزُونَ * یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضوَانٍ وَ جَنَّاتٍ لهَُّمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ * خَالِدِینَ فِیهَا أبَداً إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ أجْرٌ عَظِیمٌ)
«کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با اموال و جانشان به جهاد پرداخته اند نزد خدا مقامی هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند * پروردگارشان آنان را از جانب خود، به رحمت و خشنودی و باغ هایی [در بهشت]ــ که در آنها نعمت هایی پایدار دارند ــ مژده می دهد. جاودانه در آنها خواهند بود، در حقیقت، خدا است که نزد او پاداشی بزرگ است».
بر این اساس در آن نبرد نابرابر پیروز گشتند و در عرصه ی فعل نیز تصدیق کردند که این کلمه ی حق است و صاحب حق گفته است.
در مقابل شیطان وسوسه می کرد که: فرزند دارید، خانواده و عشیره دارید، مال دارید، و اگر بخواهید جهاد کنید، اینها چه می شوند! باید بمانید و ازاین ها مراقبت کنید؛ ولی خداوند از طریق ملائکه به آنان متذکر می شد:
(قُلْ إِن کانَ آبَاؤُکُمْ وَ أبْنَاؤُکمْ وَ إِخْوَنُکُمْ وَ أزْوَجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أمْوَلٌ اقْترَفْتُمُوهَا وَ تجَارَةٌ تخْشوْنَ کَسادَهَا وَ مَساکِنُ تَرْضوْنَهَا أحَبَّ إلَیْکم مِنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ جِهَادٍ فى سبِیلِهِ فَترَبَّصوا حَتى یَأْتىَ اللَّهُ بِأمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ)(9)
«بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى که گرد آوردهاید و تجارتى که از کسادش بیمناکید و سراهایى را که خوش مى دارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وى دوست داشتنى تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایى نمى کند».
و نیز ملک این آیه ی شریفه را به یاد آنان می آورد که:
(یَاأیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ)(10)
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! با کافرانى که مجاور شما هستند کارزار کنید، و آنان باید در شما خشونت بیابند، و بدانید که خدا با تقواپیشگان است».
به هر روی آدمی میان سخن فرشته ــ که او را به تصدیق عملی می کشاند ــ و میان سخن شیطان ــ که وی را از تصدیق فعلی باز می دارد ــ قرار گرفته و به هر که جواب مثبت دهد، به همان سو خواهد رفت. اما خداوند از طریق فرشتگان، او را به تصدیق عملی می خواند و اصلاً گروهی از فرشتگان را به این کار موظف ساخته است؛ چنانکه خود بدین امر اشاره نموده است:
(إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنزِّلُ عَلَیْکُم مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِیُطهِّرَکُم بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنکمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیرْبِط عَلى قُلُوبِکمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الأقدَامَ * إِذْ یُوحِى رَبُّکَ إِلى الْمَلائکَةِ أنِّى مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سأُلْقِى فى قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضرِبُوا فَوْقَ الأعْنَاقِ وَ اضرِبُوا مِنهُمْ کلَّ بَنَانٍ)(11)
«[به یاد آورید] هنگامى را که [خداوند] خواب سبک آرامش بخشى که از جانب او بود، بر شما مسلط ساخت و از آسمان بارانى بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاک گرداند، و وسوسه ی شیطان را از شما بزداید و دل هایتان را محکم سازد و گام هایتان را به آن استوار دارد * هنگامى که پروردگارت به فرشتگان وحى مى کرد که من با شما هستم. پس کسانى را که ایمان آوردهاند ثابت قدم بدارید. به زودى در دل کافران وحشت خواهم افکند. پس، فراز گردن ها را بزنید، و همه ی سرانگشتانشان را قلم کنید».
در این آیه به صراحت خداوند متعال به وجود فرشتگانی اشاره دارد که مأمور تثبیت عملی و فعلی مؤمنان هستند و به مشیّت خداوند، این امر را در دل و جان مؤمنان محقق می سازند.
***
شیاطین و تکذیب عملی
چنان که گذشت در مقابل این فرشتگان، شیاطین می کوشند، آدمی را از تصدیق عملی باز داشته و او را گمراه سازند. آیات ذیل این حقیقت را با تعبیرهای گوناگون بازگو می کند:
1.(کُتِبَ عَلَیْهِ أنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یهْدِیهِ إِلى عَذَابِ السَّعِیرِ)(12)
«بر [شیطان] مقرر شده است که هر کس او را به دوستى گیرد، قطعاً او وى را گمراه مىسازد و به عذاب آتشش مى کشاند».
این آیه با لحن خاصی بیانگر این نکته ی ظریف است که قلم تکوین، چنین نگاشته که دوستی با شیطان و پذیرش حرف او، گمراهی و عذاب ابدی در پی دارد. این یک سنت است و خارج شدن از این سنت، کار هر کسی نیست.
2.(...وَ إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیَائهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لمَُشرِکُونَ)(13)
«شیطان ها به دوستان خود وسوسه مى کنند تا با شما ستیزه نمایند. و اگر اطاعتشان کنید قطعاً شما هم مشرکید».
طبق تعبیر خاص این آیه شیطان کوشش می کند علاوه بر آنکه مؤمنان را از تصدیق فعلی باورهای دینی باز دارد؛ سعی می کند آنان را به برخورد عملی با حق بکشاند؛ از این رو آنها را وسوسه می کند تا در برابر حق ستیزه جویی و مجادله کنند.
3.(وَ کَذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نَبىٍّ عَدُوّاً شیَاطِینَ الإنسِ وَ الْجِنِّ یُوحِى بَعْضهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّک مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْترُونَ)(14)
«و بدین گونه براى هر پیامبرى، دشمنى از شیطان هاى انس و جن برگماشتیم. برخى از آنها به بعضى، براى فریب [یکدیگر]، سخنان آراسته را القا مى کنند؛ و اگر پروردگار تو مىخواست چنین نمى کردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى سازند واگذار».
این آیه نیز با لحن خاصی، خاطر نشان می سازد که در برابر هدایت های پیامبران، شیاطین قرار دارند تا با حقایق آنان مقابله کنند. خداوند متعال توصیه می کند که دروغ آنان را به خودشان واگذارید و به وسوسه های آنان گوش ندهید.
چند برداشت
از مطالب بیان شده، چند برداشت مهم به دست می آید:
یکم.انسان قدر نداهای ملائکه ای را که می کوشند او را به تصدیق فعلی بکشانند، بداند و به توصیه ها و نجواهای آنان و سخن آنها با نفس و جان عمل نماید.
دوّم.شیطان و مکرها و وسوسه ها و القائات و تلبیسات او را ساده و کم نینگارد.
سوّم.از توجیهاتی که شیطان برای آدمی ترسیم می کند، بپرهیزد؛ چرا که باب توجیه بسیار خطرناک است و او را به ورطه ی هلاکت می کشاند! این موضوع در خصوص تصدیق عملی، دارای اهمیت است؛ زیرا شیطان می کوشد با توجیهات گوناگون، او را از عمل به عقاید خویش باز دارد.
چهارم.لحظه به لحظه در وجود خویش تأمل کند که آیا تصدیق عملی دارد یا تکذیب عملی؟ اگر تصدیق عملی داشت، خداوند را شکر کند و اگر تکذیب عملی، بکوشد خویش را اصلاح کند و مراقبت های بیشتری از خود نماید.
پنجم.برای محک زدن خود که آیا از ابرار است یا از فاجران و گناهکاران، به فرموده ی ابوذر خویش را به قرآن عرضه کند؛ اگر خود را موافق با آنچه که آیات قرآن در خصوص توصیف مومنانی که تصدیق عملی دارند، یافت، بداند که در محضر پروردگار منزلت و مقامی دارد و اگر خود را موافق با آنها نبیند، و در حقیقت خود را همسان با آیات قرآن در خصوص تکذیب کنندگان عملی دید، بداند که در ردیف فاجران قرار دارد و باید به سرعت نفس خویش را اصلاح کند. در این مورد نباید تنها به رحمت خدا دل بست؛ زیرا به گفته ی ابوذر، خداوند در قرآن می فرماید: (...إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ)(15) رحمت خدا شامل نیکوکاران خواهد گشت نه هر مدعی.(16)
یاد کردی بایسته
شیطان و سربازان او از راه های گوناگون و با روش های مختلف، انسان ها را به سمت خویش کشانده و آنان را منحرف می سازند. از افرادی که دچار مکر شیطان شده اند، جمعی اند که مدعی عرفانند؛ شب می خوابند و صبح که بیدار می شوند، خویش را عارف می پندارند؛ چند کتاب مطالعه می کنند و عارف می شوند؛ چند صباحی درسی می خوانند و خویش را عارف تلقی می کنند؛ جلسات و کلاس هایی می گذارند و از مباحث عرفانی سخن می گویند و در میان مطالب خود، حرف ها و راه و روش هایی نشان می دهند!! این گروه گر چه در ظاهر، خدا، پیامبر، امامان معصوم (علیهم السلام)، مبدأ و معاد و...را قبول دارند، ولی در مجموع سخنانی بر زبان جاری می کنند که در عمل، مغایر گفته های قرآن و عترت است! گاهی نیز حرف های نادرستی در راستای هواها، امیال و هوس های خویش مطرح می کنند که با روح اسلام، قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) ناسازگار است!
یکی از مباحث انحرافی آنان این است که اگر آدمی با ریاضت و یک سلسله اعمال و افعال به مقام، رتبه و مرحله ای خاص و حالتی ویژه رسید، ترک برخی از احکام و رعایت نکردن بعضی از بایدها و نبایدها و حلال ها و حرام ها اشکالی ندارد!! با توجّه به شرایط گاهی به طور صریح و شفاف چنین می گویند و گاهی به طور غیرمستقیم و ضمنی مطلبی را تأیید می کنند. این مدعیان، کسانی اند که شیطان را به دوستی گرفته و نداهای او را به جان می خرند و سخنان او را میان مردم اشاعه می دهند! و آنان با این عمل ناپسند خویش، هم خود را گمراه می سازند و هم دیگران را. به راستی آنها مصداق این آیه ی شریفه هستند که: (کُتِب عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یهْدِیهِ إِلى عَذَابِ السَّعِیرِ).(17)
ترک احکام و بی توجهی به حلال ها و حرام ها و برداشته شدن تکالیف، با قرآن و سیره ی اهل بیت (علیهم السلام) و رسیدن به بعضی از مقامات عرفانی منافات دارد. علاوه بر آنکه بسیاری از عارفان بزرگ راستین، به شدت با این مسأله مخالفت کرده اند؛ از جمله محی الدین ابن عربی ــ که مردی عارف و در واقع پدر عرفان به شمار می رود ــ به صراحت در کتاب ارزشمند فتوحات مکیه، این مسأله را ردّ کرده است. وی می نویسد:
«...ثم لتعلم اذا رقیت الاولیاء فی معارج الهمم فغایة وصولها الی الاسماء الالهیة تطلبها فاذا وصلت الیها فی معارجها افاضت علیها من العلوم و انوارها علی قدرت الاستعداد الذی جائت به فلا تقبل منها الاعلی قدر استعدادها و لا تفتقر فی ذلک الی ملک و لا رسول فانها لیست علوم تشریع و انما هی انوار فهوم فیما اتی به هذا الرسول فی وحیه او فی الکتاب الذی نزل علیه ...ولکن لا یخرج علم هذا الولی عن الذی جاء ذلک الرسول به من الوحی عن الله و کتابه و صحیفته ...فلا یتعدی کشف الولی فی العلوم الالهیة فوق ما یعطیه کتاب نبیّه و وحیه قال الجنید فی هذا المقام علمنا هذا مقید بالکتاب و السنة و قال الآخر کل فتح لا یشهد له الکتاب و السنة فلیس بشیء فلا یفتح لولی قط الا فی الفهم فی الکتاب العزیز فلهذا قال: (مَّا فَرَّطنَا فى الْکِتَبِ مِن شىْءٍ)(18)
...فلا یخرج علم الولی جملة واحدة عن الکتاب و السنة فان خرج احد عن ذلک فلیس بعلم و لا علم ولایة معابل اذا حققته وجدته جهلا...فالولی لا یأمر ابدا بعلم فیه تشریع ناسخ لشرعه...»(19)
ترجمه ی این بیان با توضیحی مختصر چنین است:
«اولیای الهی هنگامی که در مدارج و معارج توحید و ایمان پیش می رفتند، به آخرین منزل ــ که عالم اسمای الهی است ــ می رسند؛ برای آنکه اسمای الهی در طلب آنانند و آنان نیز به سوی آنها در حرکت اند. وقتی اولیا به اسمای الهی در معراج عبودی خویش رسیدند، اسما از علوم و انوارشان به اندازه ای که ولی استعداد دارد، به او افاضه می کنند. پس اولیای الهی از انوار و علوم، تنها به قدر استعداد خویش بهره مند می شوند و در بهره گیری از علوم و انوار اسمای الهی، نایز به وساطت فرشته و رسول نیست. اینها علوم تشریعی نیستند که تشریع تازه و جدیدی اضافه شود؛ بلکه یک سلسله فهم هایی برتر، و والاتر و عمیق تر آن چیزی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در وحی خویش یا در کتابی که بر او نازل شده، آورده است...هر چه ولیّ برایش مکاشفات بالا پیش بیاید، خارج از آنچه که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده نیست؛ بلکه همان حقایق برایش بازتر می شود...پس هیچ گاه کشف و مکاشفه صحیح و درست ولیّ در علوم الهی، از آنچه که کتاب و وحی پیامبرش آورد، تجاوز نمی کند. جنید (یکی از بزرگان متصوفه) در این خصوص گفته است: مکاشفات ما مقیّد و در چارچوب کتاب و سنت است و عارف بزرگ دیگری نیز گوید: هر بابی که به روی ما در مکاشفات گشوده می شود که کتاب و سنت آن را تأیید نکرده و بر صحت آن شهادت ندهد، هیچ نیست و اعتباری ندارد. پس برای ولیّ هیچ فتح بابی نمی شود مگر دست یابی به فهم عمیق تر؛ از این رو خداوند می فرماید: «ما هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکرده ایم». پس علم ولیّ در کلّ از کتاب و سنت خارج نمی شود [اگر چنین بود باید دانست که او ولیّ خدا نیست، بلکه ولیّ شیطان است]. بنابراین اگر کسی از این چارچوب به درآمد و خارج از کتاب و سنت چیزی گفت؛ آن گفته او علم نیست و هم علم ولایت نمی باشد؛ بلکه اگر تحقیق و موشکافی کند، می یابد آنچه که به آن رسیده و مدعی آن شده، «جهل» است ...نتیجه آنکه ولیّ حقیقی، هیچ گاه به علمی و مکاشفه ای امر نمی کند که در آن تشریع جدید باشد که شرعش را نسخ کند».
بنابراین، آدمی به هر مرتبه از مراتب سلوکی برسد، مجوّزی برای ترک شریعت و بایدها و نبایدها و حلال و حرامها ندارد و نخواهد داشت.
پینوشتها:
1. 72/8/7 (مصادف با شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
2.بقره (2)، آیه ی 268.
3.طلاق (65)؛ آیه ی 2 و3.
4.همان، آیه ی 3.
5.بقره (2)، آیه ی 261.
6.همان، آیه ی 268.
7.المیزان، ج2 ، ص 404.
8.توبه (9)، آیات 20ــ22.
9.همان ، آیه ی 24.
10.همان، آیه ی 123.
11.انفال (8)، آیه ی 11 و 12.
12.حج (22)، آیه ی 4.
13.انعام (6)، آیه ی 121.
14.همان ، آیه ی 112.
15.اعراف (7)، آیه ی 56.
16.نگا: بحارالانوار، ج6، ص 137، ح42.[ک]
17.حج(22)، آیه ی 4.
18.انعام (6)، آیه ی 38.
19.فتوحات مکیة، ج3 ، ص 55 و 56، باب 314.
منبع : کتاب ملائکه(سلسله دروس معارف اسلامی 1)گفتارهای آیت الله محمد شجاعی،تنظیم و نگارش کاشفی،انتشارات وثوق- 1385