ج.ظاهر نگری در تاریخ
فهم تاریخ بسان هر علم دیگری، در پرتو نگاه عالمانه و روشمند به تاریخ ممکن خواهد بود. جمود در استناد به مجرد یک گزارش تاریخی بدون توجه به همه ی عوامل دخیل در فهم، نتیجه ناقصی به دنبال خواهد آورد. این آسیب در حوزه علم تاریخ، شبیه همان آسیبی است که در دوره هایی، قرآن و حدیث به آن مبتلا شده اند. ظهور عده ای به عنوان قرآنیون و یا اهل حدیث، بر مبنای همین تفکر بوده است که یک آیه ی قرآن و یا یک حدیث نبوی، فی نفسه و صرفاً بر اساس
معنای ظاهری که در ذهن مخاطب تبادر کرده است، می تواند ملاک شناخت و فهم باشد، مثلاً اگر به آیه «و اعبد ربّک حق یأتیک الیقین» برسد، از آن برداشت می کند که منتهای حد عبادت کردن خدا تا آن جایی است که انسان، به یقین برسد؛ از آن مرحله به بعد نیازی به انجام اعمال عبادی نیست.
تاریخ هم کم و بیش با این آسیب مواجه بوده است. در تاریخ است که وقتی امام صادق(ع) فرزند خود اسماعیل را دفن می کرد، روی قبر وی نوشت: «هذا اسمعیل ...» ظاهر گرایان همین را مبنای عمل خود قرار می دهند و کلمه اسماعیل را روی قبر اموات خود می نویسند.
باید اعتراف کرد در شناخت پیشینه ی مفهوم امامت با این آسیب جدی مواجهیم و اتفاقاً با توجه به حساسیت موضوع امامت که به آن نیز خواهیم پرداخت، حضور این آسیب در این حوزه قوی تر است. به یاد دارم در دوره ای از مراحل تحصیل، روزی استاد محققی تمام شاگردان مجموعه علمی مان را که چیزی نزدیک به دویست تا سیصد نفر بودند گرد آورد و از آنها برای به ثمر رسیدن تحقیقی در مورد پیشینه ی ولایت فقیه یاری خواست و آن هم به این صورت که هر یک از افراد، کتابی فقهی یا حدیثی را بردارد و با مرور از اول تا به انتها، هر جا به واژه ی ولی و حاکم برخورد، آن را استخراج کند تا در نهایت مبنایی برای استنباط آن محقق گردد؛ بی آنکه بخواهیم از کارکردهای نسبی این مقایسه آماری چشم پوشی کنیم، این را نیز نمی توان نادیده گرفت که چنین نگرش و ورودی به بحث پیشینه تاریخچه ولایت فقیه، در نگاه اولیه خود، اتفاقاً با نتایج اصالت زدایانه ای روبرو خواهد شد. به راستی باید گفت: شمول این نوع آسیب در تحقیقات مربوط به اینگونه موضوعات، از آسیب های جدی و قابل بررسی است. شاید ظهور نیروی رایانه در رسیدن سریع تر به این آمار به این آسیب، بیشتر هم
دامن زده باشد. به راستی باید دید کندوکاو در پیشینه ی تاریخی واژه ی مثلاً «ولی فقیه» تا چه حد با پیشینه تاریخی «مفهوم مراد از آن» ارتباط دارد. ما نه این ارتباط را انکار می کنیم و نه آن را ارتباطی کاملاً همخوان می دانیم؛ در هر صورت باید نحوه تعامل این لفظ و این مراد ابتدا کاملاً مشخص گردد؛ البته طرح این بحث، ظرافت خاصی می خواهد. عدم توجه به این ظرافت، ممکن است ما را متهم به دفاع از نظریه تطور مفهوم مثلاً ولایت فقیه گرداند و اتفاقاً بر عکس، یعنی آنکه ما دقیقاً علت عمده گرایش پاره ای اندیشمندان را به ادعایی این چنین، همان غلبه ی رویکرد روشی مذکور در نوع این تحقیقات می دانیم.(1) در پژوهش هایی این چنین باید توجه داشت که الفاظ، بیشتر از معانی دچار عارضه هایی چون تولد، مرگ و یا تطور معنای درونی شان می شوند؛ اما معانی، مخصوصاً مفاهیم مورد ادعا در حوزه دین باوران کمتر دچار این عارضه ها می گردند.(2)
در مورد مفهوم امامت و پیشینه ی تاریخی آن نیز، وضع به همین قرار است؛ یعنی باید بدانیم پژوهش ما بررسی تاریخی یک مفهوم است و نه لفظ و بر این اساس، این مفهوم می تواند در ادوار مختلف تاریخی، در قالب های متفاوتی ظهور یافته باشد؛ اگر چه چندان که اشاره رفت، به سبب بشری بودن آن، خودش هم می تواند به مرور زمان تغییراتی پذیرفته باشد و البته در مقام تحقق، خواهیم گفت که این تطورات (در حوزه مفهوم امامت) به نحو ملموسی قابل درک است.
د.حساسیت موضوع امامت
ریشه یابی تاریخی در مورد هر مفهومی، فواید علمی متناسب خود را دارد؛ چنانچه امروزه ظهور تاریخ های مضاف، رشد چشمگیری داشته است. پرداختن به مقوله هایی چون تاریخ علم پزشکی، تاریخ فلسفه، تاریخ علوم قرآن و امثال آن، همه گویای کارآمد بودن اینگونه مباحث تاریخی در شناخت کامل تر آن علم است؛ اما به نظر می رسد پیوند تاریخ و مسئله امامت با ملاحظات قابل توجهی روبروست که به حساسیت موضوع می انجامد. برای آنکه فهم این حساسیت، روشن شود، علم دیگری مثل هسته ای را در نظر می گیریم. این علم می تواند به علوم مختلفی مدد برساند، اما اگر بخواهیم از این علم در پزشکی هم مدد بگیریم، مسلماً، مسئله حساسیت ویژه ای پیدا خواهد کرد؛ از این جهت که اصل تولد این علم، همراه با مضرات جدی برای سلامتی بشر است و حال ادعا این است که به کمک این علم به سلامت انسان ها بپردازیم. در بررسی تاریخ امامت هم با شبیه چنین حساسیتی روبرو هستیم. تاریخ، به هر علمی مدد برساند، باید قبول کرد کمیت آن در سود رسانی به حوزه امامت، لنگ است.
اندیشه امامت را می توان به دلایل متعدد تاریخی، فرایند رمزگونه ای دانست که نه تنها تحلیل گزاره های مربوط به آن با نگاه صرف تاریخی ممکن نیست، بلکه عدم توجه به ظرافت مسئله، کاوشگر تاریخی را با تناقضات آشکاری روبرو خواهد ساخت؛ لذا عدم توجه به این حساسیت و ظرافت ویژه بحث امامت، از آسیب های جدی امامت پژوهی محسوب می شود.
امروزه و از نگاه عالمان علم تاریخ، این مسئله بدیهی است که نانوشته های تاریخ به اندازه نوشته های آن و چه بسا بیشتر از آن اهمیت دارد؛ به عبارت دیگر در تحلیل پیشینه ی اندیشه امامت باید توجه داشت متون نوشته شده ی تاریخی، همه ی
اسناد مربوطه به شمار نمی رود، بلکه اتفاقاً نانوشته های این موضوع، مفهوم ویژه تری دارند. این مسئله از آن روست که بسیار واضح است که اندیشه امامت شیعی، حتی یا شاخصه های حداقلی آن، به هیچ وجه مورد پسند حاکمان وقت از جمله قرن اول و مورد بحث نبوده است، بلکه قرائن مختلف، حکایت از ستیزه جویی پیوسته آنها با این اندیشه دارد. حال باید گفت: از طرفی با پذیرش وجود چنین نزاع جدی بین موافقان و مخالفان این اندیشه و از طرفی با سیطره ی این فضا بر غالب متون تاریخی، چگونه می توان با گرفتن ژست تحقیق علمی و دانشگاهی و با ادعای تبیین پیشینه ی اندیشه ی امامت، تیشه بر ریشه این اصل ارزشمند اسلامی زد و نتایجی روشنفکرمآبانه را بر باورهای شیعی بار کرد.
در شناخت پیشینه امامت، بیشتر از آنکه نیازمند متن تاریخی باشیم، به دقت در تحلیل نیازمندیم. تنوع و گستره عناوین طرح شده از زبان امام محمد باقر(ع) در مورد شئون امامت از جمله «ان السلاح عندهم، انهم قائمون بأمرالله، انهم اول ما خلق الله، ان عندهم جمیع القرآن، عندهم الجفر و الجامعه، ان الصحیفة عندهم، عندهم الاسم الاعظم، انهم الراسخون، ان عندهم اخبار السماء و ...» به گونه ای است که طرح آنها، حداقل با فضا، سبک و سیاق آن متون تاریخی که البته بازخوردی از فضای جامعه است بیگانه است؛ بنابراین نیافتن اینگونه تعالیم در متون و احادیث امامان پیش از امام باقر(ع) به فرض اثبات می تواند رساننده ی دو مفهوم کاملاً متضاد باشد: یکی آنکه این مفاهیم، پیشینه و سابقه ای ندارند و دیگر آنکه این مفاهیم بوده اند، ولی فرصت و مجالی برای ثبت آنها نبوده است. هر دوی این احتمالات، قابل بررسی است و البته توجه به ظرافت موضوع از طرفی و فضای مخالف از طرف دیگر که در مجموع منجر به حساسیت موضوع می شوند، احتمال دوم را در درجه بیشتری از احتمال قرار می دهد.
بر این اساس لازم است نقش امام باقر(ع) با توجه به این حساسیت در مورد اندیشه امامت، تبیین گردد و از هر گونه یکسویه نگری و ظاهری گری در این خصوص پرهیز گردد و به هیچ عنوان به حجم متون مرتبط با امامت در هر دوره به عنوان ملاک و میزانی مطلق، در بررسی پیشینه امامت، نگاه نشود.
باید توجه داشت نه مفهوم امامت و ولایت از آن مفاهیم چندان ساده ای است که توانسته باشد در قالب الفاظ و متون تاریخی، هویت یافته باشد و نه هر تاریخ نگاری می توانسته حقایق مربوط به امامت را در تاریخ خود ثبت کند. اگر اندیشمندی، در وهله ی اول، بی اعتمادی به تاریخ را نپذیرد، مسلماً نمی تواند تعارض دو جریان موافق و مخالف در این حوزه و پا به رکاب بودن غالب تاریخ نگاران در جریان مخالف را نادیده بگیرد. امروز دیگر هیچ تحلیلگرمسایل تاریخ صدر اسلام نمی تواند اندک تردیدی روا دارد که طرح مباحث ولایت به سبک شیعی آن به هیچ وجه با مذاق مورخان تحت الحمایه دستگاه خلافت ضد شیعی، خوش نمی آمده است.
با این توجه، واقعاً چه انتظار بی جایی است که بر پایه مستندات تاریخی مذکور، مثلاً در تاریخ طبری بخواهیم یکسره، قضاوت قاطعی در مورد تاریخچه امامت به عمل آوریم. تاریخ را اگر دشمن امامت بدانیم، بهتر از آن است که آن را مددرسان آن بدانیم.
اصل اینکه تاریخ، همه حقایق را نمی نویسد و متأثر از برداشت های مورخ است، مورد ادعای محافل علمی است؛ اما این ادعا چیزی فروتر از آن چیزی است که ما در این جا به دنبال آنیم؛ به عبارت دیگر ما با قبول تاریخ با همه کاستی هاش، در سود رساندن به همه علوم، در مورد سودرسانی آن به بحث امامت، تردید جدی داریم و از این رو، غالب رویکردهای تاریخ محور را در بررسی مسئله امامت با چالش جدی از این جهت مواجه می دانیم.
تاریخ و امامت در هر جا که با هم آشتی نیز کرده باشند، ولی شکی نیست در نمونه مورد مطالعه ی ما، یعنی از آغاز رسالت پیامبر تا عصر امامت امام باقر(ع)، جانی ترین دشمن همدیگر بوده اند و هرگز یکدیگر را برنتابیده اند، از این رو اصرار و تأکید بر ادعاهای فراوان مستند بر گزارش های تاریخی گر چه اصیل و متقدم چندان راه به جایی نخواهد برد و آبشخوران از این شیوه باید بدانند برای به دست آوردن حقیقت، دست در دهان افعی کرده اند و البته اگر جرئت و شهامت ربودن آن حقیقت را داشته باشند، کاری بس سترگ انجام داده اند.
با همه این بدبینی ها نسبت به پیوند تاریخ و امامت، دقت در یک متن تاریخی مخالف نیز می تواند کارکردهای خوبی در شناخت تاریخ امامت داشته باشد؛ چنان که یکی از راه های خود شناسی، رجوع به مخالف است.
پس از توجه دادن به این نکات، حال به بررسی طرح اندیشه ی امامت شیعی در هر یک از ادوار تاریخی از عصر رسالت تا عصر امام محمد باقر(ع) می پردازیم . نگاه صرف تاریخی ــ و بدون توجه به یادآوری های پیش گفته ــ به حوادث رخ داده پس از رحلت پیامبر اعظم(ص) تا عصر امام باقر(ع)، رویکرد خاصی است که هر از چند گاه نتایج غیر قابل انطباقی با ادعاهای شیعی در خصوص مسئله امامت به بار می آورد. اینگونه نگاه، حتی بر فرض اتکای آن برمنابع و متون شیعی و گرایش های نزدیک به آن، قرائت هایی ناهمگون با قرائت رسمی مذهب تشیع از گرایش های نزدیک به آن، قرائت هایی ناهمگون با قرائت رسمی مذهب تشیع از مسئله امامت را موجب خواهد شد و مسلماً با رجوع به منابع اهل سنت، این ناهمگونی، ظهور و جلوه بیشتری خواهد داشت.
شالوده ی نتیجه این نوع رویکرد، معرفی اندیشه(3) امامت به صورت اندیشه ای
بریده از تعالیم نبوی و یا ادعای ظهور این اندیشه به صورت تدریجی و در ضمن یک فرایند تکاملی در طول دوران امامت ائمه می باشد که به نظر ما نتیجه اخیر از نظر مبنا، تفاوت جدی چندانی با نتیجه نخستین ندارد؛ چرا که ادعای هویت تدریجی برای این اندیشه، نمی تواند بی ارتباط با ادعای نفی اصالت این اندیشه در عصر نبوی باشد و می تواند به نوعی، رگه هایی از عدم وجود کامل این اندیشه را در باورهای اصیل عقیدتی، القا نماید.
سید ابن طاووس می نویسد: «چه استبعادی دارد که نصوص بر ولایت علی(ع) و امثال آن را از روی حسد و عداوت مهمل گذاشته و به آن اعتنائی ننمایند»(ابن طاووس، 1417، ص70).
پی نوشت ها :
1.دقت به تفاوت بحث بین پیشینه ولایت فقیه و پیشینه ی امامت ضروری است؛ چرا که نمونه ی آماری در مورد اول، عمدتاً اقوال و آرای پیشوایان دینی و فقیهان است و در مورد دوم، فهم تاریخی دین باوران است.
2.در جهت شفاف شدن بحث، بیان می کنیم که باید سه مقوله را از هم تفکیک کرد: 1.لفظ؛ 2.مفهوم بشری؛ 3.مفهوم دینی.
3.در این مقال، هر گاه از امامت به «اندیشه تعبیر کردیم، به جنبه وحیانی و اصالت دار آن تأکید داریم و هر جا با عنوان «مفهوم» از آن یاد کردیم، نظر به برداشت بشری از آن است که البته قابل تطور است.
منبع: نشریه شیعه شناسی، شماره 26.