در حدیثی از سوی عامّه و خاصّه وارد شده است که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «انّ هذا القرآن أُنزل علی سبعة أحرفٍ فاقْرَؤُا ما تیسّر منه». مضمون حدیث مذکور، با تعابیر مختلف از علمای عامّه و خاصّه وارد شده است. قبل از شروع به بحث در معنای «أحرف» و «سبعه» و محتوای حدیث، چند مطلب قابل تذکر است:
در این نوشتار برآنیم تا به نقل روایات و اقوالی از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمة معصومین ـ علیهم السّلام ـ در مورد تأیید قرائات قرآنی و خصوصاً قرائات سبعه بپردازیم.
تأیید پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در حدیثی از سوی عامّه و خاصّه وارد شده است که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: انّ هذا القرآن أُنزل علی سبعة أحرفٍ فاقْرَؤُا ما تیسّر منه»[1] مضمون حدیث مذکور، با تعابیر مختلف از علمای عامّه و خاصّه وارد شده است. قبل از شروع به بحث در معنای «أحرف» و «سبعه» و محتوای حدیث، چند مطلب قابل تذکر است:
اوّلاً: هیچیک از علمای عامّه در صحّت حدیث فوق، تردید ندارد و آن را از متواترات میشمارند و از علمای خاصّه نیز بسیار اندکند که در صحّت سند و تواتر آن شک[2] و یا ردّ نمودهاند[3]، با دقت در بیان آنها سستی اقوالشان به راحتی آشکار میشود و به نقل آنها نیازی نیست. صاحب مصباح الفقیه میفرماید: این عبارت (حدیث مذکور) از پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ صادر شده است بلکه ادّعای تواتر آن را نیز نمودهاند.[4]
ثانیاً: میگوییم برخلاف عدّهای از علمای عامّه، ما معتقدیم که بر پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط یک قرائت نازل شد نه اینکه وحی در هر بار بر قرائتی خاص نازل شده باشد. و همچنین اعتقاد داریم که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط بر یک وجه قرائت میفرمود نه به چند وجه، اگر چه اختلاف قرائتِ اصحاب را بنا بر آیه ی: «وَ ما جَعَلَ عَلَیکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»[5] برخلاف و تحریف و تغییر قرآن نمیدانستند بلکه برای رفع عسر و حرج و در حدّی که معنای اصلی و مقصود حقیقی قرآن تغییر نکند، میپذیرفتند.
ثالثاً: عدّهای از علمای بزرگ علوم قرآنی با وجود طرح تمامی مباحث علوم قرآنی در کتابشان، از طرح این مبحث بخاطر مشکل بودن معنای آن و اختلاف نظر شدید علما، طفره رفتهاند چرا که نه میتوانستند حدیث را ردّ کنند؛ چون از علمای موثّق عامّه و خاصّه وارد شده بود و نه میتوانستند توجیه صحیح آن را بیان نمایند.[6]
سیوطی گفته است: «این حدیث، حدیث مشکل و نا مفهومی است» و بنا به قول ابن عربی، موحد کبیر اسلام: «برای تشخیص معنای این حدیث، هیچگونه نص و حدیثی نداریم و به همین دلیل مردم بر سر فهم صحیح این حدیث اختلاف کردهاند»[7] در «الإتقان» این حدیث از 21 نفر از صحابیان و در مقدّمه تفسیر طبری از بیش از پنجاه نفر نقل شده است. با مطالعه در تاریخ عرب جاهلی و صدر اسلام و با پی بردن به جوّ حاکم بر حجاز در ابتدای طلوع خورشید اسلام و نیز با توجه به منطق دین آخرین پیامبر خدا، در مورد عبادت و فرمانبرداری از خداوند، بدون شک باید بگوییم اسلام همیشه جاذبهاش بسیار قوی و مقدم بر دافعهاش میباشد.
آن اعرابیای که قبل از اسلام، فقط بخاطر یک کلمه حرف یا یک شعر ـ چون در مخمصه و تنگنای اجتماعی واقع میشد و احساس سرشکستگی میکرد ـ سالهای متمادی جنگ وخونریزی به راه میانداخت و یا بخاطر دختر بودن فرزندش او را زنده به گور میکرد تا این ننگ و عار اجتماعی را از گردنش بردارد، آیا بخاطر دینش این سرشکستگی اجتماعی را بجان خواهد خرید؟ البته که نه؛ چون گرچه روی به اسلام آورده ولی آن روحیه عناد وار و عصبیتش از بین نرفته و منطق دین نیز چنین اجازهای نمیدهد کسی را که جذب اسلام شده و به آن رو آورده در ابتدای امر، او را تنها بخاطر عدم صحّت قرائت، طرد کند و یا عامل طردش را به وجود آورد و عکس العمل پیامبر نیز در مشکلات اجتماعی، بسیار زیبا و دقیق است چرا که تمام افعال و اقوالش به تعلیم و برگرفته از وحی الهی است.
از آنجا که لهجههای عرب بسیار متفاوت است و اگر قرار بود قبل از مأنوس شدن با قرائت قرآن، به لهجه قریش به عرب تازه مسلمان بگویی غلط خواندی، آن روحیه، لجاج و عنادش طغیان مینمود و از دین خارج میگشت و یا کینه به دل میگرفت. پس چه زیباست که پیامبر در ابتدای امر، همه ی قرائتها را ـ که معنای اصلی تغییر نیافته ـ تأیید مینماید و به یکی میفرماید: «أحسنت» نیکو و درست خواندی و به دیگری که ـ به گونهای دیگر قرائت کرده ـ میفرماید: «أصَبْتَ» به حق قرائت نمودی و به سومی میفرماید: «هکذا أُنزلت» یعنی آیه همین گونه نازل شد. البته قابل توجه است که تأیید پیامبر، قراءات مختلف را و یا مجوّز ایشان در قراءات مختلف به جهت تیسیر، بدانگونه نیست که هر کس به هر شکل خواست بخواند بلکه باید مراد اصلی خداوند تبارک و تعالی تغییر نکند و چنین اتفاقی هم طبعاً رخ نمیداده چرا که تازه مسلمانان قصد عناد ورزی با قرآن را نداشتند و چه بسا اهتمام در صحّت قرائت و تعلّم شیوه قرائت پیامبر داشتهاند ولی چون کلمات، هم معنا و مترداف بودهاند لذا بعضی از آنها را که فراموش میکردند و به جایش کلمه مترادف را میگذاشتند و بنا بر مقدّمهای که بیان داشتیم، باید بگوییم که منظور پیامبر از کلمه «أنزل» معنای مجازی بوده و نه حقیقی و این مطلب بر متبحّر علوم اسلامی واضح و روشن است.
بعد از تعلیم و قرائت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ صحابیان در صدد حفظ و یادگیری آن بودهاند و از آنجا که صحابیان از قبایل متعدد عرب بودهاند که هر کدام لهجه و اصطلاح خاص خود را داشتهاند، پس در امر قرائت، طبیعی است که دچار اختلاف قرائت شوند و چه بسا از این امر رنج میبردهاند و به پیامبر مراجعه کرده و خواستار اصلاح این مشکل اجتماعی میشدند و تحقیقاً پیامبر اکرم نیز امر به ما لایطاق نمیکند ـ و واقعاً هم مشکل ما لا یطاق بوده ـ چون یادگیری یک لهجه و زبان خاصی که قرآن به آن شیوه نازل شده، برای افرادی که در تمام عمر با لهجه خودشان مأنوس بودهاند، نامأنوس مینموده و برای پیران با ممارست و ریاضت همراه بوده است. پس بنابراین، تیسیراً علی الأمّه این اختلاف قرائت را میپذیرفته است؛ چون معنا و مراد اصلی خداوند تغییر نمییافته ـ و تا حدّی که مقصود اصلی خداوند تغییر نیابد حضرت، میپذیرفت ـ و چون ما معتقدیم که تمامی افعال و اقوال پیامبر، تعلیم وحی است پس باید قبول کنیم که اصطلاح «أنزل» در حدیث از این باب است و پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ مجازگویی فرموده است.
این جواز قراءات، مقطعی و برای یک برهه از زمان نیست؛ چون نسخ نشده و مادامی که برای افراد، قرائت، مشکل و حرج داشته باشد، این اجازه داده شده، لذا آنهایی که فکر میکنند عثمان مردم را بر یک قرائت جمع کرد و بعد از آن این حدیث نسخ شده، در اشتباه میباشند؛ چون عمل عثمان، جهت رفع حرج و عسر نبود بلکه جهت نجات مسلمین از انحراف بود، همانطورکه اشاره شد، هر گروه بخاطر قرائت مختلف، با اختلاف بسیار شدید، گروه دیگر را تکفیر میکرد.[8]
بنابراین، باید گفت این اختلافات، دامنه چشمگیری پیدا کرد و تلاشهای عثمان هم ثمری نبخشید، اگر چه باعث شد بعدها قراءات صحیح در همان شهرهایی شهرت پیدا کند که آن پنج مصحف بدانها فرستاده شده بود تا اینکه همزمان با اختلاف قراءات، قرّاء سبعه از شهرهای بزرگ بپا خواستند و از اول دوران جوانی به امر قرائت اهتمام ورزیدند و تمام عمر خود را صرف تتبّع و تحقیق در امر قرائت نمودند و به طوری که اشاره شد آنها همیشه اوقاتشان را در امر قرائت صرف میکردند و در بلاد اسلامی مشهور شدند و همة مردم آنها را به عنوان موثّقترین اشخاص و قرائتشان را به عنوان بهترین قرائت، برگزیدند. ما برای اثبات این که این حدیثِ پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به قراءات سبعه اشعار دارد ـ البته نه مستقیماً ـ دو دلیل اساسی میآوریم:
دلیل اول:
1.بیشک مسلمین در امر قرائت ـ به علل مختلف ـ دچار اختلاف قرائت میشدهاند و این یک الزام اجتماعی بوده است.
2.و نیز تحقیقاً برای رفع این مشکل به پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ رجوع مینمودهاند.
3.و طبعاً پیامبر نیز برای رفع مشکل، چارهای میاندیشید و تا آنجا که محتوای اصلی آیه و منظور خداوند تغییر نیابد، به اختلاف قراءات اجازه میداد.
حال میگوییم این اختلاف که یک الزام اجتماعی است تا اواخر قرن اول امتداد یافته است، ولی بیشک عدّهای از اصحاب، تابعین، طبقه اول و دوم قاریان، در شیوه قرائت قید «ما لم تجعل رحمةً عذاباً أو عذاباً رحمةً»را رعایت ننمودهاند و از عدم تغییر سیاق آیه به کنار رفتهاند و این عدّه موجب شدهاند که اختلاف از حدّ لفظ گذشته و به اختلاف در معنای آیه منجر شود و امر پیامبر اسلام اجرا نشود و متعلمین اینان نیز چنین بودهاند و تا اواخر قرن اول، این مشکل گریبان گیر جامعه مسلمین بوده تا اینکه عدّهای با کاردانی و تحمّل مشکلاتِ تحقیق و تتبّع و صرف عمر در این راه، توانستند این اختلاف قراءات را پیش ببرند البته تا جایی که مخالف سفارش پیامبر اکرم نشده باشد؛ یعنی عدم تغییر محتوای آیه و مقصود خداوند متعال، با این فرق که درعصر پیامبر این امکان وجود داشت که همان قرائت مُنزل را آموخت و بخاطر سپرد و تلاوت کرد ـ و لو باعسرت و سختی ـ لکن در این زمان (اواخر قرن اوّل) هر یک از قرّاء سبعه فقط توانستند به صحیحترین وجهی که میشود قرائت کرد، دست یازند. با دقّت در مطلبی که بیان کردیم، نتیجه این میشود که «قراءات سبعه» نیز از مصادیق این حدیث میباشند بلکه چون در حال حاضر ما فقط همین هفت نوع قرائت را داریم ـ به اجماع علمای عامّه و خاصّه ـ باید بگوییم مصداق حدیث پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط همین قراءات سبعه است (دقت شود) ما نمیگوییم پیامبر خدا پیشگویی کرده و منظورشان از «أحرف سبعه» همان اشخاص مشخص قرّاء سبعه هستند بلکه میگوییم این حدیث در حال حاضر در قرائت آنان منحصر میشود. حال ممکن است این سؤال پیش آید که در این صورت باید کلمه «أحرف» به معنای قرائتها باشد و نه معنای دیگر.
اتفاقاً ما به منابع تاریخی و روایی مراجعه نمودیم و معلوم شده که در بسیاری از روایات و احادیث، منظور از «حرف، قرائت» است و فقط میتوان از «حرف، قرائت» را مقصود گوینده دانست و بعضاً خود نیز تصریح کردهاند. علّامة شعرانی» میفرماید: «آنچه نزد ما مقبول است، نازل شدن قرآن بر حرف واحد میباشد، مقصودم قرائت واحد است»[9] در تاریخ قرآن آمده است: «معنای دیگر أحرف، قراءات است اگر چه قراءات مستلزم کلمات و سخنان زیاد است (از حیث معنای لغوی) ولی پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ از باب تسمیة الکل باسم جزئه از قراءات، به «أحرف» تعبیر فرموده.[10] و نیز زرقانی در «مناهل العرفان» و طبری در تفسیرش و همچنین ابن الجزری در طبقات القرّاء و ابوعمرو الدانی، «حرف» را به «قرائت» ترجمه نمودهاند؛ یعنی از «حرف، قرائت» را قصد کردهاند.
دلیل دوم:
اکثر بلکه همه ی دانشمندان علوم قرآنی که به توضیح این حدیث پرداختهاند، آن را از نقطه نظر «أحرف سبعه» یا «سبعة أحرف» مورد پژوهش و تحقیق قرار دادهاند؛ یعنی از کلّ حدیث فقط کلمه «سبعة أحرف» را بررسی کردهاند که مقصود از «أحرف» چیست؟ چون همه ی معضلات در فهم معنای «أحرف» و «سبعه» است و هر کس را نظری در این باب میباشد، علی هذا این حدیث، به حدیث «سبعة أحرف» یا «أحرف سبعه» شهرت یافته است.
ابتدا در معنای کلمه «سبعه» بحث میکنیم، عدّهای از دانشمندان در صدد بیان این نکته بودهاند که منظور پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ از سبعه، عدد حصری نیست بلکه در حدیث، «سبعه» دلالت بر کثرت دارد. اگر چنین بود، معنای «أحرف» و تفسیر آن به وجوه متعدد، آسان بود امّا چه کنیم که سستی این قول بسیار آشکار است. و سیوطی این نظریه را با دلایل قطعی رد کرده و واقعاً با پرمایگی، این سطور را نگاشته است.[11] و بسیاری از علمای علوم قرآنی معتقدند که عدد «سبعه» دالّ بر «حصر» است نه کثرت[12]، خصوصاً که در تمامی احادیث وارده، عدد «هفت» آمده نه «هفتصد»، تا دلالت بر کثرت کند. و امّا در معنای کلمه «أحرف»، حقیر گوید این بحث را صاحب «مباحث فی علوم القرآن» جدّاً با استواری نگاشته و نظر وی با عقل و نقل مطابق است: در تبیین و تفسیر معانی کلمه ی أحرف، اختلاف عقیده بین علما و دانشمندان اسلامی بسیار است به گونهای که گروهی از آنان 35 معنای متعدد و عدهای چهل معنا برای این حدیث متذکر شدهاند، گرچه اکثر این معانی با عدم تأیید روایت صحیح و منطق سلیم همراهند. در اینجا چند نظریه را ذکر میکنیم:
برخی گفتهاند: مقصود از «حرف، قرائت» میباشد مثل قول ابن جزری آنجا که میگوید: «شامیان قرآن را به حرف این عامر میخوانند» یعنی با قرائت ابن عامر.
گروهی گفتهاند: منظور از «حرف» یعنی «مقصد» و «وجه» میباشد.
گروهی گفتهاند: مقصود از «سبعه» عدد مشخص نیست و دلالت بر کثرت دارد.
گروهی گفتهاند: از «احرف سبعه» لهجههای گوناگون قصد شده است.
گروهی گفتهاند: «احرف سبعه» متشکل از اظهار، ادغام، روم، اشمام، تخفیف، تسهیل و نقل و ابدال است.
تعدادی متذکر شدهاند که: مقصود از آن، قبایل: هذیل، قریش، تمیم، ازد، ربیعه، هوازن و سعد بن بکر میباشد. و گفتهاند: «احرف سبعه» عبارت از هفت علم است: علم انشاء و احیاء، علم توحید و تنزیه، علم صفات ذات، علم صفات افعال، علم صفات عفو و عذاب، علم حشر و حساب، علم نبوّت. و همچنین گفته شده: مقصود از «احرف سبعه»، هفت دسته از آیات قرآن میباشد: مطلق و مقید، عام و خاص، نصّ و مؤوّل، ناسخ و منسوخ، مجمل و مفسّر، استثناء، قَسَمهای قرآن و نظرات بسیار دیگر آمده است. و در ادامه از کتاب مباحث فی علوم القرآن چنین آمده: میتوان گفت منظور از وجوه سبعه، سهل گیری پیامبر در خواندن قرآن برای مسلمین است، یعنی اگر مسلمانان از این وجوه تخفیف استعمال کنند و آیات الهی را متفاوت با قرائت اصلی بخوانند صحیح بوده و بدون اشکال است چرا که قرائتهای مختلف با قرائت اصلی در هفت وجه تفاوت دارند:
1.تفاوت در اعراب، با تغییر یاعدم تغییر در معنا مانند: «فَتُلقی» و «فَتَلَقّی» با تغییر معنا و مانند: «وَ لایضار» و «و لایضار» بدون تغییر معنا.
2.تفاوت در حرف، بدون تغییر شکل خطی کلمه با تغییر معنا مثل: «یعلمون» و «تعلمون» و با تغییر شکل کلمه و بدون تغییر معنا مثل: «الصراط» و «السراط».
3.اختلاف در مفرد و مثنی و جمع و تذکیر و تأنیث آوردن کلمات قرآن مانند: «لأمانتهم» و «لأماناتهم» و...
4.اختلاف در آوردن کلمات مترادف: مانند: «أیدیهما» و «ایمانهما».
5.اختلاف در تقدّم و تأخّر کلمات مانند: «فیقتلون و یقتلون» و «فیقتلون و یقتلون».
6.اختلاف در حذف و اثبات حروف جرّ یا عاطفه میباشد مانند: «تَجری تَحتها» با «تَجری مِن تَحتها» یا: «و قالوا اتّخذ الله» با «قالوا اتخذ الله».
7.اختلاف در لهجههاست مثل: «الصلاة» و «الطلاق» که طبق قاعده باید با ترقیق لام ادا شود امّا بنا بر قرائتی بر اثر تغیر لهجه با تفخیم لام قرائت شدهاند.
ابن هشام میگوید: وقتی قبایل عرب اشعار همدیگر را میخواندند، در خواندن شعرِ شاعرِ قبیله دیگر، تغییراتی به اقتضای عادت لسانی خود ایجاد میکردند. قابل توجه اینکه: منظور از ذکر وجود هفتگانه اختلافات، جمع شدن همه آنها در کلمه واحد نیست بلکه ممکن است گاهی در یک کلمه دو وجه اختلاف یا بیشتر فراهم آید.[13.[13] و امّا مسئله بسیار مهمی که «دکتر صبحی صالح» پس از بیان نظریه خود بدان نپرداخته، اینکه آیا این وجوه مختلف هفتگانه، در قراءات معتبر است یا غیر معتبر؟ اگر بگویید اعمّ است که بیشک وجوه، منحصر در این هفت قسم نمیشود و اگر بگویید از قراءات معتبر گرفته شده، گوییم این قراءات معتبر متّفقاً (عامّه و خاصّه) منحصر در قراءات قرّاء سبعه است. پس وجوه هفتگانه مذکور از قراءات سبعه اخذ شده و باز هم باید بگوییم که «أحرف سبعه» غیر مستقیم به «قراءات سبعه» بازگشت میکند.
تأیید ائمّة معصومین ـ علیهم السّلام ـ
در ذیل این عنوان نیز از دو جهت بحث خواهیم کرد.حکومت بنی امیه بعد از خسارات بیشماری که به پیکر اسلام وارد ساخت که تا کنون نیز اثرات سوء آن مشهود است، میرفت تا سستی و سقوط خود را شاهد باشد و درعوض، سلسله بنی عباس در حال به دست گرفتن حکومت و قدرت بودند. بین این دو طایفه ظالم و ستمگر، نبردی نه آن چنان ظاهر و ملموس در گرفته بود و هر یک مصمم بود تا بر تخت سلطنت بنشیند، امویان خواهان آن بودند که حکومت همچنان در دستشان باشد و عباسیان نیز چون پایههای حکومت امویان را سست میانگاشتند، خواهان تصرف تخت و تاج آن بودند لذا اشتغال ظالمین با ظالمین تحقق یافته و جوّ اجتماعی بسیار مساعد بود تا امام آن عصر ـ امام محمد باقر و بعد امام جعفر صادق ـ علیهما السّلام ـ ـ به ترویج علوم و معارف اسلامی بپردازند و چنین نیز شد تا آنجا که امام صادق ـ علیه السّلام ـ بنیاد یا مدرسه و یا محفل درسی داشته و شاگردان بسیاری در علوم ناب اسلامی پرورانده است. از آنجا که دو طایفه مذکور در فکر تصرف حکومت بودند به مسائل اجتماعی مسلمین توجه چندانی نداشتند، در همین زمان بود که تدوین احادیث آغاز گشت.[14] و تحقیقاً در همین دوران بوده که «علم قرائت» بسیار مطرح بلکه مسئله روز بوده است. و چون امام صادق ـ علیه السّلام ـ میتوانستند به راحتی مسائل دینی و مشکلات مردم را رسیدگی کنند ـ بخاطر عدم وجود مزاحم یا کم بودن مزاحمت از سوی حکومت وقت که درگیر کسب قدرت بود ـ و اصلاً فقه را در همین زمان به متعلمین آموزش دادهاند، لذا مذهب شیعه به آن عزیز منسوب گشته و علم فقه نیز «جعفری» نام گرفته است. مقصود اینکه حتماً در مورد قراءات مختلف و صحّت یا عدم صحّت آنها به امام صادق ـ علیه السّلام ـ رجوع کردهاند و امام ـ علیه السّلام ـ نیز یقیناً جواب فرمودهاند که جواب آن عزیز را مطرح خواهیم کرد.
و «امّا بیان قسم اول»:
حدیث سبعة احرف در بیان ائمّة معصومین
مضمون این حدیث با عبارات مختلف از پیامبر اکرم، امام امیرالمؤمنین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق ـ علیهم السّلام ـ از سوی علمای شیعه روایت شده است.
الف. صدوق ـ علیه الرحمه ـ درخصال طی سندی از عیسی بن عبدالله الهاشمی و او از پدرش و او از پدرانش روایت کرده که پیامبر فرمود: «أتانی آتٍ مِن الله، فقال: انّ الله یأمُرک أن تَقْرَأَ الْقُرآنَ علی حرفٍ واحدٍ. فَقُلتُ: یا رَبِّ وَسِّعْ عَلی أُمّتی، فقال: انّ الله یأمُرک أن تَقْرَأَ القُرآن عَلی سبعة أحرفٍ»[15]یعنی: «از جانب خدا به من گفته شد که خداوند میفرماید: قرآن را به حرف واحد قرائت کن، پس من گفتم ای پروردگار من! بر امت من توسعه بده (و آنان را در تنگنا قرار مده) که آنگاه گفت: خداوند تو را امر میکند که قرآن را بر هفت حرف بخوان».
ب. ابوعبدالله محمد بن ابراهیم نعمانی طی حدیثی از امام امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ نقل نموده که آن عزیز فرموده است: «أُنزِلَ الْقُرآن علی سبعة أقسامٍ کلٌّ مِنها شافٍ کافٍ وهی: أمرٌ و زَجرٌ و ترغیبٌ و ترهیبٌ و جدلٌ و مثلٌ و قصص»[16]یعنی: «قرآن بر هفت قِسم نازل شده هر یک از آنها کافی و شافی است و آنها عبارتند از: امر و زجر و ترغیب و ترهیب و جدل و مثل و قصص».
ج. محمد بن حسن صفّار طی حدیثی از امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ نقل میکند که آن عزیز فرمود: «تفسیر القرآن عَلی سبعة أحرفٍ مِنهُ ما کانَ و مِنهُ ما لَم یکن بَعدُ ذلک تَعرفُه الْأئِمّه»[17] یعنی: «تفسیر قرآن به هفت وجه ممکن است که برخی از آن وجوه شناخته شده و برخی شناخته نشده است و امامان آن را میدانند».
د. علّامة مجلسی (ره) با سند خود از حمّاد بن عثمان نقل میکند که به امام صادق ـ علیه السّلام ـ عرض کردم: احادیث شما برای ما مختلف نقل شده است، فرمود: «اِنَّ القُرآن نُزِّلَ علی سَبعة أحرفٍ و أدنی ما لِلإِمام أن یفتی علی سبعة وجوهٍ... ثُمّ قال: هذا عطاؤُنا فامنن أو امسک بغیر حساب»[18]یعنی: «قرآن با هفت حرف نازل شده و کمترین حقّی که برای امام است اینکه بر هفت وجه فتوا بدهد و این هدیه خداست و ما میتوانیم آن را به مردم ببخشیم و یا نبخشیم و امساک کنیم».
اینها احادیثی هستند که در کتب مختلف شیعی از ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ نقل شده است و با توجه به این که قراءات قرآنی و خصوصاً قرّاء سبعه هم عصر با امام باقر و امام صادق ـ علیهما السّلام ـ بودهاند و با توجه و مقدمهای که در ابتدای بحث بیان شد، مسلمین جهت آگاهی از نظر معصومین ـ علیهم السّلام ـ در مورد قراءات به آن عزیزان رجوع میکردهاند و محال است که آنان بدون جواب، ردّ کنند. پس چه با سکوتی که دالّ بر رضاست و چه بیاناً ـ که هر دو وجه وارد شده ـ تأیید فرمودهاند.اگرچه در این احادیث مستقیماً به قراءات سبعه اشاره نفرمودهاند ولی با این بیان، چه بسا خواستهاند رضای خودشان را نسبت به قراءات ابراز نمایند و صحّه بگذارند.
عدّهای از دانشمندان علوم قرآنی[19] اشکال نمودهاند که این احادیث مخالف با حدیثی است که امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: در جواب کسی که پرسید: آیا آنچه مردم میگویند (که قرآن را با هفت حرف میشود خواند) صحت دارد؟ فرمود: «نه، دروغ میگویند»، تا اینکه میفرماید: «قرآن با یک حرف و از طرف فردی یکتا نازل شده است»[20] و نیز امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرموده باشد که: «قرآن قِسم واحد و یکی است و از طرف فردی یکتا نازل شده است و اختلاف از ناحیه روات است»[21]
صاحب مصباح الفقیه پس از نقل حدیث میفرماید: «تکذیب امام ـ علیه السّلام ـ مربوط به مطلب و تفسیری است که ازحدیث کردهاند و در واقع تکذیب، راجع به دلالت روایت است نه سند آن (یعنی تفسیری که آن شخص از حدیث کرده، به نزول بر هفت وجه را امام تکذیب کرده است نه جواز قرائت بر هفت وجه را چرا که ما معتقدیم قرآن فقط بر یک قرائت بر پیامبر خدا نازل شده است) زیرا میشود گفت این عبارت (حدیث أحرف سبعه (جواز قرائت بر هفت وجه)) از پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ صادر شده است بلکه ادّعای تواتر آن را نیز نمودهاند»[22]، (دقت شود). در این قسم، احادیثی را که آوردیم اگر چه مستقیماً قراءات سبع را قصد نکرده بودند امّا با اندکی دقت میتوان منظور امام ـ علیه السّلام ـ را دریافت. اینک در قسم دو، احادیثی را میآوریم که امام ـ علیه السّلام ـ مستقیماً به قراءات سبعه اشاره مینماید.
و «امّا قسم دوم»:
از آنجا که علوم اسلامی، عموماً و علم قرائت قرآن خصوصاً در زمان امام باقر و امام صادق ـ علیهما السّلام ـ رشد بسیار ملموس و محسوسی بین مسلمین داشته و نیز مسئله تحقیق و بررسی و در نهایت اشتهار و أعلمیت عدّهای مشخص در مسئلة قراءات در همین عصر بود، میتوان نتیجه گرفت که از شیعیان آن حضرات أَبعَد است که در مورد مسئله قرائت، هیچ سؤالی ننموده و یا اهمیتی نداده باشند.
حال، میگوییم در هیچ یک از کتب احادیث ـ چه با سند معتبر یا غیر معتبر و چه در اخبار متواتر و یا آحاد ـ نداریم که بر عدم صحّت قراءات یا عدم وثاقت قرّاء تصریح یا با کنایه مطلبی بر علیه اینها بیان نموده باشند بنابر این، یقیناً آن حضرات با قراءات مشهور که بین مسلمین بوده و مشهورترین آنها قرائت قرّاء سبعه میباشد مخالفت نورزیدهاند. حال در مقابل سؤال، دو گونه میشود صحّه گذاشت: یا با سکوت و یا با نطق.
در چند حدیث به نقل از علمای بزرگ تشیع (مثل شیخ صدوق) اخباری به ما رسیده که حضرات معصومین ـ علیهم السّلام ـ به اطاعت از قرائت مشهور بین مردم ـ که همان قرائت قرّاء سبعه و بعضاً عشره بوده است ـ امر فرمودهاند.
در «وسائل الشیعه» آمده است که امام صادق ـ علیه السّلام ـ در سؤال شخصی که در مورد قراءات قرآن بود فرمود: «و اقْرَؤُا کما عَلَّمْتُمْ»[23]و نیز در جای دیگر به همین مناسبت فرموده است: «اقْرَءْ کما یقْرَءُ النّاس»[24]و در جای دیگر: «اِقْرَؤُا کما تَعَلَّمْتُم»[25]
این قسمت را با سخن علّامه حسن زاده آملی در این مورد به پایان میرسانیم: «ائمّه ما ـ علیهم السّلام ـ با این قرائتها موافقت نمودهاند چون در عصر ایشان رایج بوده است و ایشان، مردم را از عمل به آن قراءات منع نمینمودند و همه جا قرائت امامان، موافق یکی از هفت قرائت است و اینکه قرائتی از ایشان روایت شود که غیر از قرائتهای متواتر باشد بسیار کم است و این مسائل با دقت برای متبحّر علوم قرآنی واضح میگردد»[26]
پی نوشت ها
[1] از علمای تشیّع در کتابهای: التمهید فی علوم القرآن به نقل از خصال صدوق، ابواب السبعه، ج 2، ص 358، شماره 44. در مصباح الفقیه، کتاب الصلوة، ص 274 و... و از علمای تسنن در کتابهای، صحیح بخاری، ج 6، ص 185 و 227. در الاتقان فی علوم القرآن، ج 1.
[2] مثل صاحب التمهید.
[3] مثل صاحب پژوهشی در قرآن.
[4] مصباح الفقیه، حاج آقا رضا همدانی (ره)، کتاب الصلوة، ص 274.
[5] سوره حج، آیه 78.
[6] دانشمند فرزانه استاد آیت الله محمد هادی معرفت، بدون نقل دلیل، این حدیث را مورد ریب قرار داده است. این ناچیز با اعتراف به توشه بسیار ناچیز علمی و با پوزش از مقام ارزشمند آن دانشمند معظّم، در برخی موار نظرات آن استاد را در فصل قبل و این فصل مورد انتقاد قرار دادهام.
[7] البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 212.
[8] بحوث فی تاریخ القرآن و علومه، ابوالفضل میرمحمدی، به نقل از فتح الباری، ج 9، ص 14 و 15.
[9] حاشیة فصل الخطاب، محدث نوری (ره)، ص 2.
[10] پژوهشی در تاریخ قرآن کریم به نقل از مجله دانشکدة دانشگاه فؤاد، ص 110.
[11] الاتقان فی علوم القرآن، عبدالرحمن سیوطی، ج 1، ص 78.
[12] مباحث فی علوم القرآن، صبحی صالح، به نقل از البرهان، ج 1، ص 212.
[13] مباحث فی علوم القرآن، دکتر صبحی صالح، آخرین قسمت فصل سوم با تلخیص.
[14] روش علّامه طباطبائی در المیزان، علی الأوسی، مترجم: سید حسن میرجلیلی، ص 137.
[15] التمهید فی علوم القرآن، به نقل از خصال، صدوق، ج 2، ص 358.
[16] التمهید فی علوم القرآن به نقل از رسالة النعمانی فی صنوف آی القرآن.
[17] التمهیدفی علوم القرآن به نقل از بصائر الدّرجات، ص 196 همین حدیث را علّامه مجلسی (ره) از زراره و او از امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ در بحار الانوار، ج 92، ص 98 نقل کرده است.
[18] بحارالانوار، علّامه مجلسی (ره)، ج 92، ص 83 با همین مضمون و با کمی تغییر در عبارت از: التمهید فی علوم القرآن به نقل از: خصال صدوق، ج 2، ص 358.
[19] مثل صاحب التمهید و استادشان آیت الله خوئی (ره).
[20] اصول کافی، ثقة الاسلام کلینی، ج 2، باب النوادر.ص630
[21] همان مدرک.
[22] مصباح الفقیه، حاج آقا رضا همدانی (ره)، کتاب الصلوة، ص 274.
[23] وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی (ره)، کتاب الصلوة، ج 4، ص 821.
[24] سر البیان، ص 61 به نقل از شیخ صدوق ـ علیه الرحمه ـ در خصال صدوق و نیز در پژوهشی در قرآن، ص 376.
[25] سر البیان، ص 61 به نقل از شیخ صدوق ـ علیه الرحمه ـ در خصال صدوق و نیز در پژوهشی در قرآن، ص 376.
[26] فصل الخطاب فی اثبات عدم تحریف کتاب ربّ الارباب، تألیف آیت الله حسن زاده آملی.