ماهان شبکه ایرانیان

آیا خدا هست؟!

۱. روش اثبات وجود خداوند   اثبات وجود خداوند اولین گام در پرورش شناخت و ایمان به خداوند متعال است

آیا خدا هست؟!

1. روش اثبات وجود خداوند
 

اثبات وجود خداوند اولین گام در پرورش شناخت و ایمان به خداوند متعال است. معصومان (علیهم السلام) در مقام اثبات وجود خداوند، از سه قاعده ی کلی پیروی می کردند: مفروض گرفتن اصل وجود خداوند، در صورتی که متربی در وجود خداوند تردیدی نداشت و اقامه ی دلیل های روشن و قابل فهم در صورتی که متربی در وجود خداوند تردیدی داشت، یا در جامعه شبهاتی در این مورد رواج داشت و رفع شبهات با دلیل و منطق. در ذیل هر یک از این سه قاعده را توضیح می دهیم.

1-1. مفروض گرفتن اصل وجود خداوند
 

اعتقاد به وجود موجودی که برتر از انسان و دیگر موجودات و آفریننده و مدبر تمام جهان هستی باشد، امری نزدیک به بدیهی است و به همین سبب، معمولاً مردم در وجود خداوند متعال تردیدی ندارند و اگر تردیدی بوده در صفات خداوند و یگانگی او بوده است. بیشتر مردم جزیره العرب نیز هنگام بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در وجود خداوند تردیدی نداشتند. بنا به گفته ی مورخان مردم جزیره العرب در جاهلیت، بر چند آیین بودند: عده ای به خدا و وحدانیت او اعتقاد داشتند (موحدان)؛ عده ای دیگر به خدا اعتقاد داشتند ولی بت می پرستیدند، با این گمان که بت ها آنان را به خدا نزدیک می کنند (مشرکان)؛ عده ای نیز تنها بت می پرستیدند، به این گمان که سود و زیانشان در دست بت ها است (بت پرستان)؛ و عده ای دیگر یهودی، نصرانی، مجوس، زندیق و عده ای نیز متوقف (1) بودند (علی، 1987، ج 6، ص 34).
از سوی دیگر، پرداختن به بحث وجود خدا و کوشش برای اثبات وجود خدا از راه اقامه برهان های پیچیده ی کلامی و فلسفی، برای کسی که در وجود خداوند تردیدی ندارد، کاری بیهوده است؛ زیرا در این استدلال ها از مفاهیم انتزاعی و مجرد استفاده می شود و این مفاهیم، برای کودکان و اغلب مردم قابل فهم نیست و بدین سبب، نقشی در اثبات وجود خدا و ایجاد و تقویت ایمان به خدا ندارد. افزون بر این، پرداختن به این بحث، نه تنها بی فائده، بلکه مضر است؛ زیرا طرح این مباحث بدین معناست که ممکن است خدایی در کار نباشد و همین موجب می شود امکان تردید در وجود خداوند به ذهن متربی راه یابد.
به همین سبب، معصومان (علیهم السلام)، در صورتی که متربی درباره وجود خداوند تردید و شبهه ای نداشت، اصل وجود خدا را مفروض می گرفتند و متربی را با صفات خدا و وظایفی که مؤمن در قبال خدا دارد آشنا می کردند.

1-2. استفاده از دلائل روشن و قابل فهم
 

اما آنچه گفته شد بدین معنا نیست که معصومان (علیهم السلام) هیچ گاه، حتی در مواردی که متربی درباره وجود خداوند دچار شک و تردید است، نیز دلیلی برای اثبات وجود خدا اقامه نمی کردند. نگاهی اجمالی به سیره آنان نشان می دهد که آنان در مواردی که مخطاب درباره وجود خداوند دچار شک و تردید بوده، یا در جامعه شبهاتی در این باره رواج داشته است، ادله متعددی برای اثبات وجود خدا اقامه می کردند. برای نمونه، در کتاب کافی، بابی با عنوان «حدوث العالم و إثبات المُحدِث» باز شده و در آن ادله ای برای اثبات وجود خدا و نیز اثبات توحید اقامه شده است (کلینی، 1365، ج 1، و مجلسی، 1404، ج 3) که ما در اینجا به ذکر دو نمونه از این سیره ها اکتفا می کنیم.

نمونه اول
 

دیصانی خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و گفت: ای جعفر بن محمد مرا به معبودم راهنمایی کن و از نامم مپرس. امام (علیه السلام) فرمود: بنشین. پسر بچه ی کوچک امام داشت با تخم مرغی بازی می کرد. امام (علیه السلام) فرمود: پسر جان تخم مرغ را بده. او داد. امام (علیه السلام) فرمود: ای دیصانی، این قلعه ای دربسته است. پوستی دارد ستبر و زیر آن پوستی قرار دارد نازک و زیر این پوست نازک، طلا و نقره ای مایع است که با یکدیگر مخلوط نمی شوند. نه چیزی از آن خارج می شود تا او را از صلاحش آگاه کند و نه چیزی در آن وارد می شود تا او را از فسادش آگاه کند. روشن نیست که از این تخم مرغ مادینه به وجود می آید یا نرینه... آیا این مدبری دارد؟ راوی می گوید: دیصانی مدتی سر به زیر افکند و سپس اسلام آورد. (2)

نمونه دوم
 

مردی خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و عض کرد: ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مرا به چیستی خداوند متعال راهنمایی کن که مجادله کنندگان با من بسیار مجادله می کنند و مرا سرگردان کرده اند. امام (علیه السلام) فرمود: ای بنده خدا، آیا تاکنون سوار کشتی شده ای؟ گفت: آری. فرمود: آیا کشتی ات در هم شکسته؟ به گونه ای که نه کشتی ای بتواند تو را نجات دهد و نه شنا کردن تو را سودی داشته باشد؟ گفت: آری. فرمود: آیا در آن هنگام قلب تو گواهی داد که چیزی وجود دارد که می تواند تو را از آن ورطه نجات دهد؟ گفت: آری. امام (علیه السلام) فرمود: آن همان خداوندی است که می تواند تو را در جایی که هیچ نجات دهنده ای نیست، نجات دهد و در جایی که هیچ یاوری نیست، یاری کند. (3)
دقت در این سیره ها نشان می دهد که معصومان (علیهم السلام) برای اثبات وجود خداوند، هنگامی که مخاطب در این باره تردید داشت و یا در جامعه شبهاتی رواج یافته بود، دلائلی اقامه می کردند؛ آن هم دلائلی که به آسانی برای مخاطب قابل فهم باشد.

1-3. رفع شبهات
 

شبهه، دشمن اعتقاد است. اگر شبهه ای در ذهن مؤمن راه یابد، به تدریج پایه های کاخ ایمان و اعتقاد وی را سست می کند و سرانجام آن را از درون متلاشی می سازد. از این رو، معصومان (علیهم السلام) به شبهات مربوط به وجود خداوند متعال اهمیت داده و می کوشیدند با بیانی منطقی و معقول آنها را پاسخ دهند. افزون بر این، شاگردان خود را نیز برای رویارویی با این شبهات آماده و تربیت می کردند. برای نمونه به این دو سیره توجه فرمایید:
مفضل بن عمر وقتی سخنان انکار آمیز ابن ابی العوجاء را در کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می شنود، با ناراحتی نزد امام صادق (علیه السلام) می رود. امام از وی سبب ناراحتی اش را می پرسد و او سبب را بیان می کند. امام (علیه السلام) به او می فرماید: فردا صبح زود نزد من آی تا از علم و حکمتی که خداوند در آفرینش جهان و جهانیان به کار برده به تو بیاموزم، چنان که عبرت گیرندگان از آن عبرت گیرند و مؤمنان به آن آرامش یابند و ملحدان، متحیر و سرگردان شوند (مجلسی، 1404، ج 3، ص 57).
عبدالله دیصانی از هشام بن حکم پرسید: آیا خدایی هست؟ هشام گفت: بله. گفت آیا قادر غالب است؟ هشام گفت: آری. دیصانی گفت: آیا می تواند همه دنیا را در یک تخم مرغ جا دهد، بدون اینکه دنیا کوچک شود یا تخم مرغ بزرگ گردد؟ هشام گفت: مهلت بده. دیصانی گفت: یک سال به تو مهلت دادم... سپس هشام نزد امام صادق (علیه السلام) رفت و این مسئله را نزد ایشان مطرح کرد و ایشان (علیه السلام) جواب را به او آموخت. (4)

2. روش معرفی خداوند
 

اثبات وجود خداوند و رفع شبهات نه پایان کار پرورش شناخت و ایمان به خدا، که آغاز این راه راست، چرا که متربی هنوز آشنایی عمیق و دقیق با خداوند پیدا نکرده است. چگونه می توان شناخت و ایمان متربی به خداوند متعال را عمق بخشید؟ معصومان (علیهم السلام) برای عمق بخشیدن به شناخت و ایمان متربی، وی را با صفات و افعال خداوند آشنا می کردند. به دو نمونه از این سیره ها توجه فرمایید:

نمونه اول
 

اسیرانی را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند؛ زنی از اسیران، هرگاه کودکی در میان اسراء می دید، می گرفت و به سینه اش می چسباند و شیرش می داد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما فرمود: آیا این زن، فرزند خود را در آتش می اندازد؟ گفتیم: اگر بتواند او را نیندازد، نمی اندازد. آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند به بندگان خود مهربان تر است از این زن به فرزندش. (5)

نمونه دوم
 

مردی لانه پرنده ای را که در آن جوجه وجود داشت، می آورد و پدر و مادر جوجه نیز به دنبال آن پرواز می کردند و بر دستان او فرود می آمدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به یارانش کرد و فرمود: از رفتار این دو پرنده نسبت به جوجه شان تعجب می کنید؟! قسم به آنکه مرا به حق مبعوث کرد، خداوند به بندگان خود مهربان ترین است تا این دو پرنده به جوجه شان. (6)
در این روش، مربی به جای متمرکز شدن بر ترسیم تصویری از ماهیت خداوند متعال، سعی می کند صفات جلال و جمال خداوند متعال را برای متربی به تصویر بکشد. این روش مزایای خاصی دارد:
نخست آنکه مفاهیم به کار گرفته شده واضح، روشن و برای اکثر مردم به آسانی قابل فهم است. مهربانی، شفقت، بخشش، قاطعیت و... مفاهیمی هستند که همه با آن سر و کار دارند و درک آنها، به ویژه اگر همراه با ارائه مصداق باشد - چنان که در سیره معصومان (علیهم السلام) چنین آمده - آسان است.
دوم آنکه این روش، علاقه و محبت به خدا را در متربیان ایجاد می کند؛ زیرا انسان فطرتاً دوستدار کسی است که جامع صفات نیکو و زیبا باشد و از کسی که دارای صفات ناپسند باشد، بیزار است. از این رو انسان وقتی خود را با خدایی روبه رو می بیند که «در عین قدرت، بخشنده و آمرزنده است؛ در حال غضب، بسیار بردبار است؛ آفریننده آفریده هاست؛ با عزتش عزیزان را مقهور کرده؛ بزرگان در مقابل بزرگی اش متواضع اند؛ هرگاه او را بخواند جوابش را می دهد؛ زشتکاری های او را می پوشاند؛ درِ خانه اش هیچ گاه بسته نمی شود؛ گدایی از درگاهش رانده نمی شود؛ هیچ آرزومندی از درگاهش ناامید بر نمی گردد؛ پناه خائفان است، نجات دهنده صالحان، بالا برنده مستضعفان، خوار کننده مستکبران، درهم شکننده زورگویان و جباران، نابود کننده ستمگران، فریادرس دادخواهان است و...» (قمی، [بی تا]، ص 179) خود به خود علاقه و محبت به خدا را در خود احساس می کند.
سوم آنکه آشنایی متربی با صفات خدا موجب می شود وظیفه خود را در مقابل خدا تشخیص دهد و بداند چه کارهایی موجب خشنودی او و چه کارهایی موجب غضب اوست؛ و این امر در جهت دادن به اعمال و رفتار او بسیار مؤثر است.

3. روش های مأنوس کردن متربّی با خداوند
 

شناخت و ایمانی که در ضمن روش های پیشین به دست آمده است، در صورتی رشد می یابد و راسخ می شود و به بار می نشیند که متربی با خداوند انس پیدا کند. در سیره ی معصومان (علیهم السلام) برای ایجاد انس با خدا از چند روش استفاده شده است:

3-1. مرتبط کردن متربی با خدا
 

مراد از ارتباط با خدا این است که اگر انسان در زندگی خود نیازی داشته باشد آن را از خدا بخواهد، اگر مشکلی دارد حل آن را از او طلب کند و اگر خواسته ای دارد دست تمنا به سوی او دراز نماید. به سخن دیگر، ارتباط با خدا بدین معناست که انسان تنها به خدا امیدوار باشد و در میدان حوادث نیز تنها بر خدا تکیه کند. دعا و مناجات جلوه های این ارتباط هستند؛ کسی که در باطن و ضمیر خویش تنها خدا را حلال مشکلات و پشتیبان خود بداند، با زبان نیز خدا را می خواند و در دل با او مناجات می کند و در هر حال از او کمک می خواهد و شکرگزار نعمت های اوست.
ارتباط با خدا هم شناخت خدا و ایمان به او را رشد می دهد و هم آن را راسخ و پایدار می سازد؛ زیرا این امر مؤمن را به تعاملی دو جانبه با خداوند وارد می سازد و از این راه صدق وعده های خداوند را در عمل مشاهده می کند. کسی که برآورده شدن حاجتی را از خدا می خواهد و خدا نیز دعای او را مستجاب می کند، در عمل و با تمام وجود، رحمت و رأفت و فضل خدا را می بیند؛ بدین ترتیب، روز به روز آگاهی و شناخت او از صفات الهی و نیز ایمان و اعتقاد او به خداوند بیشتر و راسخ تر می شود.
به همین جهت، معصومان (علیهم السلام) سعی می کردند متربی را با خدا مرتبط کنند و این ارتباط را تقویت نمایند و اگر در جایی احساس می کردند ارتباط وی با خدا در حال گسستن است، سعی می کردند آن را تقویت کنند و مانع ناامیدی وی از خدا شوند. احمد بن محمد بن ابی نصر می گوید:
به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم! من حاجتی را چندین سال است که از خدا می خواهم؛ از تأخیر در اجابت آن خواسته در دلم تردید راه یافته است. امام فرمود: احمد، بترس از اینکه شیطان در تو نفوذ کند تا تو را از خدا ناامید کند... به خداوند بیش از دیگران اطمینان کن و در قلبت جز خیر، راه مده که خداوند آن را می بخشد. (7)

3-2. یاد خدا و تکرار آن
 

ذکر و یاد خدا، به ویژه اگر تکرار شود، موجب تثبیت و تعمیق هر چه بیشتر رابطه ی انسان با خداوند متعال می گردد؛ چنان که محبت خداوند را در دل انسان تقویت می کند. از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) روایت شده است: «إذا رأیت الله یؤنسک بذکره فقد أحبک (آمدی، 1366، ج 2، ص 313)؛ هرگاه دیدی خداوند، تو را با یاد خویش مأنوس و به آن علاقه مند کرده است، بدان که تو را دوست دارد». در روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز آمده است: «من أکثر ذکر الله أحبه (محمدی ری شهری، 1362 - 1363، ج 3، ص 421)؛ کسی که فراوان ذکر خدا کند، خدا او را دوست می دارد». به همین جهت، معصومان (علیهم السلام) به ذکر خداوند متعال اهتمام فراوانی داشتند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
پدرم بسیار ذکر می گفت. من با او راه می رفتم در حالی که او ذکر خدا می گفت؛ با او غذا می خوردم در حالی که او یاد خدا می کرد؛ و با مردم سخن می گفت و این کار، او را از ذکر خدا باز نمی داشت و می دیدم زبانش به کامش چسبیده، می گفت: «لا إله إلا الله». (8)
افزون بر این، دیگران را نیز به ذکر و یاد خداوند توصیه می کردند. روایت شده است که
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردی برخورد که در مزرعه اش درخت می کاشت. ایستاد و به او فرمود: آیا می خواهی تو را به اصله هایی راهنمایی کنم که بادوام تر، زود بارده تر و میوه هایشان گواراتر و پایدارتر است؟ مرد گفت: بله، راهنمایی ام کن. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: صبح و شام بگو: «سبحان الله و الحمدلله و لا إله إلا الله و الله أکبر». اگر این ذکر را بگویی، در قبال هر تسبیح، ده اصله از انواع درختان میوه ای که دائمی هستند، در بهشت به تو داده می شود. مرد گفت: ای رسول خدا! تو را شاهد می گیرم که این مزرعه را وقف فقرا کردم. (9)

4. نهی از معاشرت با منکران خداوند
 

در سیره ی معصومان (علیهم السلام) از معاشرت با کسانی که اعتقاد به خداوند متعال را به سخره می گیرند یا درباره ی خداوند متعال اعتقادات نادرستی دارند، نهی شده است. به این سیره توجه فرمایید:
جعفری می گوید: شنیدم امام کاظم (علیه السلام) می فرمود: چرا تو را با عبدالرحمان بن یعقوب می بینم؟ وی گفت: او دایی من است. امام (علیه السلام) فرمود: او درباره ی خداوند سخنانی بسیار ناشایست می گوید و خداوند را توصیف [به صفات مادی و جسمی] می کند؛ در حالی که خداوند با این اوصاف توصیف نمی شود. یا با او نشست و برخاست می کنی و ما را رها می کنی، یا با ما نشست و برخاست می کنی و او را رها می کنی. (10)
شاید یکی از علت های بازداشتن مؤمنان از نشست و برخاست با کسانی که اعتقادی به خداوند ندارند و این اعتقاد را به سخره می گیرند این است که اعتقاد مؤمن بر اثر معاشرت با این افراد به تدریج متزلزل و سست می گردد و در نهایت ممکن است از میان برود. افزون بر این، نشست و برخاست با چنین افرادی موجب مشروعیت بخشیدن به اعتقاد و رفتار آنها می شود و همین امر به تدریج زمینه ی رواج بی اعتقادی به خداوند را فراهم می آورد.

خلاصه مبحث
 

اعتقادات بخشی از دین اسلام و اساس بخش های دیگر است. اصول اعتقادی دین اسلام توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد است. شناخت خدا و ایمان به او سنگ بنای اسلام است و ارزش والایی دارد. مهم ترین هدف تربیت اسلامی نیز آشنا کردن افراد با خدا و پرورش اعتقاد آنان به خداوند متعال است. در مقام اثبات وجود خداوند معصومان (علیهم السلام) از سه قاعده استفاده می کردند: الف) مفروض گرفتن اصل وجود خدا، در صورتی که مخاطب درباره ی خداوند تردیدی نداشت؛ ب) اقامه ی دلیل های روشن و قابل فهم برای اثبات وجود خداوند؛ در صورتی که مخاطب در این مورد تردید داشت یا در جامعه شبهاتی در این مورد رواج داشت؛ ج) رفع شبهات در مورد خداوند با بیانی منطقی و روشن. همچنین معصومان (علیهم السلام) متربی را با صفات و افعال خداوند آشنا می کردند و برای ایجاد انس با خدا از روش مرتبط کردن متربی با خداوند و روش ذکر و یاد خدا استفاده می کردند. افزون بر این، افراد را از معاشرت با منکران خدا و آنان که اعتقاد به خدا را به سخره می گرفتند باز می داشتند تا مبادا اعتقاد آنان تضعیف شود.

پی نوشت ها :
 

1. مراد از «زندیق» همان دهری مذهبان و کسانی هستند که قائل به معاد جسمانی نبودند؛ و مراد از «متوقف» کسانی هستند که درباره وجود یا عدم خدا، نظری نداشتند.
2. فقال له یا جعفر بن محمد دلنی علی معبودی و لا تسألنی عن اسمی. فقال له أبوعبدالله (علیه السلام): اجلس و إذا غلام له صغیر فی کفه بیضه یلعب بها فقال له أبوعبدالله (علیه السلام): ناولنی یا غلام البیضه. فناوله إیاها فقال له أبوعبدالله (علیه السلام): یا دیصانی هذا حصن مکنون له جلد غلیظ و تحت الجلد الغلیظ جلد رقیق و تحت الجلد الرقیق ذهبه مائعه و فضه ذائبه فلا الذهبه المائعه تختلط بالفضه الذائبه و لا الفضه الذائبه تختلط بالذهبه المائعه فهی علی حالها لم یخرج منها خارج مصلح فیخبر عن صلاحها و لا دخل فیها مفسد فیخبر عن فسادها لا یدری للذکر خلقت أم للأنثی تنفلق عن مثل ألوان الطواویس أتری لها مدبراً؟ قال فأطرق ملیاً ثم قال: أشهد أن لا إله الله وحده لا شریک له و أن محمداً عبده و رسوله و أنک إمام وحجه من الله علی خلقه و أنا تائب مما کنت فیه (کلینی، 1365، ج 1، ص 80).
3. حدثنا محمد بن القاسم الجرجانی المفسر (قدس سره) قال: حدثنا أبو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و أبوالحسن علی بن محمد بن سیار و کانا من الشیعه الإمامیه عن أبویهما عن الحسن بن علی بن محمد (علیه السلام) قال رجل للصادق (علیه السلام): یا ابن رسول الله، دلنی علی الله ما هو فقد أکثر علی المجادلون و حیرونی فقال له: یا عبدالله هل رکبت سفینه قط؟ قال: نعم. قال: فهل کسر بک حیث لا سفینه تنجیک و لا سباحه تغنیک؟ قال: نعم. قال: فهل تعلق قلبک هنالک أن شیئاً من الأشیاء قادر علی أن یخلصک من ورطتک؟ فقال: نعم. قال الصادق (علیه السلام): فذلک الشیء هو الله القادر علی الإتجاء حیث لا منجی و علی الأغاثه حیث لا مغیث (صدوق، 1398 ق، ص 230).
4. عن محمد بن إسحاق قال: ان عبدالله الدیصانی سأل هشام بن الحکم فقال له: ألک رب؟ فقال بلی. قال: أقادر هو؟ قال: نعم، قادر قاهر. قال: یقدر أن یدخل الدنیا البیضه، لا تکبر البیضه و لا تصغر الدنیا؟ قال هشام: النظره. فقال له: قد أنظرتک حولا... (کلینی، 1365، ج 1، ص 79).
5. قدم علی النبی سبی. فإذا امرأه من السبی تحلب ثدیها تسقی إذا وجدت صبیاً فی السبی، أخذته فألصقته ببطنها و أرضعته. فقال لنا النبی: أترون هذه طارحه ولدها فی النار؟ قلنا: لا و هی تقدر علی أن لا تطرحه. فقال: الله أرحم بعباده من هذه بولدها (بخاری، 1401 ق، ج 7، ص 75).
6. فجاء رجل من أصحاب النبی بعش طیر یحمله فیه فراخ و أبواها یتبعانه و یقعان علی ید الرجل. فأقبل النبی علی من کان معه، فقال: أتعجبون بفعل هذین الطیرین بفراخهما؟! و الذی بعثنی بالحق لله أرحم بعباده من هذین الطیرین بفراخهما (هیمی، 1408، ج 9، ص 8).
7. محمد بن أبی نصر قال: قلت لأبی الحسن: جعلت فداک إنی قد سألت الله حاجه منذ کذا و کذا سنه، و قد دخل قلبی من ألطائها شیء فقال: یا أحمد، إیاک و الشیطان أن یکون علیک سبیل حتی یقنطک... فکن بالله - عزوجل - أوثق منک بغیره، و لا تجعلوا فی أنفسکم إلا خیراً؛ فإنه مغفور لکم (کلینی، 1365، ص 2، ص 488):
8. قال: و کان أبی (علیه السلام) کثیر الذکر؛ لقد کنت أمشی معه و أنه لیذکر الله، و آکل معه الطعام و أنه لیذکر الله، و لقد کان یحدث القوم و ما یشغله ذلک عن ذکر الله و کنت أری لسانه لارقاً بحنکه یقول: «لا إله إلا الله» (همان، ص 498).
9. عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: مر رسول الله برجل یغرس غرساً فی حائط له، فوقف له و قال: ألا أدلک علی غرس أثبت أصلاً و أسره إیناعاً و أطیب ثمراً و أبقی؟ قال: بلی، فدلنی یا رسول الله، فقال: إذا أصبحت و أمسیت فقل: «سبحان الله و الحمدلله و لا إله إلا الله و الله أکبر»؛ فإن لک إن قتله بکل تسبیحه، عشر شجرات فی الجنه من أنواع الفاکهه، و هن من الباقیات الصالحات. قال فقال الرجل: فإنی اُشهدک یا رسول الله أن حائطی هذا صدقه مقبوضه علی فقراء المسلمین (همان، ص 504).
10. عن الجعفری قال سمعت ألاالحسن (علیه السلام) یقول: ما لی رأیتک عند عبدالرحمن بن یعقوب؟ فقال: إنه خالی. فقال: إنه یقول فی الله قولاً عظیما یصف الله و لا یوصف فإما جلست معه و ترکتنا و إما جلست معنا و ترکته... (همان، ص 375).
 

منبع: کتاب سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان