6. احتجاج با مخالفان
حضرت علی(علیه السلام)هنگامی که بعد از بر عهده گیری رهبری امت اسلامی، با کارشکنی و مخالفت های عده ای روبرو می شود که گفته بودند: «علی برخلاف رأی و رضایت مردم حکومت را از آنان ربوده است»، در موارد متعددی به رأی و بیعت آزادانه و عاشقانه ی مردم استدلال کرده است، که به ذکر نمونه هایی بسنده می شود:
... و دستم را گشودید، بازش داشتم و آن را کشیدید، نگاهش داشتم؛ سپس بر من هجوم آوردید همچون شتران تشنه که روز آب خوردن به آبگیرهای خود درآیند - و دوش و بَرِهم را سایند - چندان که - از هجوم مردمان - بند پای افزار بردی و راد افتاد و ناتوان پامال گردید؛ و خشنودی مردم در بیعت من بدانجا رسید که خردسال شادمان شد و سالخورده لرزان لرزان بدانجا روان، و بیمار - برای بیعت - خود را برپای می داشت و دختران جوان - برای دیدن آن منظره - سربرهنه دوان (شهیدی، 1372، خطبه ی 229، ص262).
در جایی دیگر می فرمایند:
چنان بر من هجوم آوردند که شتران تشنه به آبشخور روی آوردند و چراننده پای بند آنها را بردارد و یکدیگر بفشارند؛ چندان که پنداشتم خیال کشتن مرا در سر می پرورانند یا در محضر من بعضی خیال کشتن بعض دیگر را دارند. پشت و روی این کار را نگریستم، و دیدم جز این رهی ندارم که جنگ با آنان را پیش گیرم یا آنچه را که محمد(صلی الله علیه و آله) برای من آورده است، نپذیرم؛ پس پیکار را از تحمل کفیر آسان تر دیدم و رنج این جهان را بر کیفر آن جهان بگزیدم (همان، خطبه ی 54، ص 45).
یکی از مخالفان مهم امیرالمومنین(علیه السلام)معاویه بود که بر شام حکومت می کرد، وی از بیعت با حضرت علی(علیه السلام)خودداری کرد و آن حضرت را به تصاحب خلافت بدون مشورت و برخلاف رضایت مردم متهم ساخت. امام(علیه السلام) در نامه ای به وی می نویسند: «انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یکن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یرد و انما الشوری للمهاجرین و الانصار، فان اجتمعوا علی رجل و سموه اماماً کن ذلک لله رضی» (نهج البلاغه، نامه ی 6).
مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدان سان بیعت مرا پذیرفتند؛ پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آن که غایب است نتواند کرده ی حاضران را نپذیرد. شورا از آن مهاجران است و انصار؛ پس اگر گرد مردی فراهم گردیدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا را خریدند.
شماری از متفکران مسلمان، از این موضع گیری های علی (ع) چنین برداشت می کنند که آن حضرت مشروعیت حکومت اسلامی را مبتنی بر شورا یا بیعت می دانسته اند. در مقابل، علما و فقهای شیعه این سخنان را از باب قاعده ی الزام و برای احتجاج با مخالفان بر اساس آنچه آنان قبول داشته اند، می دانند. شکی نیست که حضرت علی(علیه السلام) به علت شرایط نامساعد آن روز جامعه ی مسلمانان، می بایست از هر وسیله ی مشروعی برای بازگرداندن نظام امور مسلمانان به مسیر درست آن، استفاده نماید و یکی از این راه ها، استدلال به نقش مردم در واگذاری رهبری امت به ایشان بود.
علی(علیه السلام) به سبب ترس و نگرانی از مسلط شدن تبهکاران و فاسقان بر امور مسلمانان (همان، نامه 62) در مقابل دشمنان ایستادگی می نماید و از راه های مختلف برای مجاب کردن و خلع سلاح مخالفان، اقدام می کند. شکی نیست در یک مبارزه و مجادله، همواره سعی می شود فرد مقابل را با آنچه وی خود را بدان معتقد نشان می دهد، پاسخ گویند و این همان قاعده ی الزام است؛ یعنی ملزم نمودن شخص به امری که وی خود را بدان ملتزم می داند. البته علی(علیه السلام) بنا به رویه ی الهی و مقدس خود، هیچ گاه برای اثبات یا رد امری، به مطلب خلاف و غیر حق استناد نمی کند و خروج از مدار حق به هیچ بهانه ای نمی پذیرد. این جمله، منطق ثابت او را نشان می دهد: «اتامرونی ان اطلب النصر بالجور؟» (همان، خطبه ی 126)؛ آیا از من می خواهید (به من دستور می دهید) پیروزی را از طریق ظلم و ستم به دست آورم؟
معاویه و دیگر مخالفان، به حسب ظاهر، خلفای پیش را بر اساس شورا و اجماع مسلمانان پذیرفته بودند. در چنین شرایطی است که امام علی(علیه السلام) آنها را که از بیعت با وی خودداری کرده، سر به طغیان برداشته بودند، مخاطب می سازد که: چگونه در روزگار گذشته شورا و بیعت مشروعیت داشت و شما به آنها تن می دادید، اما اکنون که خلافت با شورا و بیعت مسلمانان به من منتقل شده است، طغیان کرده، سر به عصیان برداشته اید؟!
درباره ی احتجاجات امیرالمومنین(علیه السلام) باید دو نکته را در نظر داشت:
1. علی(علیه السلام) در احتجاجات و سخنان خود، هرگز از جاده ی حق و ضوابط شرعی پا فراتر نگذاشته، به امری که اعتقاد نداشته یا واقع نشده، استناد نکرده است؛ زیرا علی(علیه السلام) نیک می دانست قول و فعل و تقریر او برای مسلمانانی که مقام او را شناخته اند و کمالاتش را درک کرده اند؛ برای همیشه ی تاریخ حجت قاطع تلقی شده، و مورد استناد خواهد بود. از سوی دیگر، اگر رأی و بیعت مردم بی اعتبار بود او برای ابطال رأی مخالفان که می گفتند علی برخلاف رأی و رضایت امت حکومت را به دست گرفته است، می بایست بی اعتبار بودن رأی امت را بیان نماید، نه اینکه بیعت را تکیه گاه حکومت خود معرفی کند. در این فرض، استناد به رأی مردم، مشتمل به دو خطاست: یکی کتمان حقیقت که بی اعتبار بودن رأی امت در وقت لزوم و موقعیت حساس جامعه ی اسلامی بیان نشده است و دوم، اغراء به جهل که مردم را به اشتباه انداخته است و وانمود شده است رأی مردم معتبر است (صالحی نجف آبادی، همان، ص 70).
2. حضرت علی(علیه السلام) در احتجاجات خود با مخالفان، هرچند به مواردی استناد کرده که آنها را قبول داشته است، ولی باید توجه داشت مطالب مورد اشاره با توجه به شرایط زمان و متناسب با مدعیات مخاطبان ابراز شده است و همه ی اصول مورد قبول امام(علیه السلام) را شامل نمی شود؛ بلکه به همان میزان که پاسخ مخالفان داده شود، اکتفا شده است؛ لذا نمی توان آنها را به تنهایی یک اصل کلی و ملاک جامع تلقی کرد؛ بنابراین ضرورت دارد این موارد را در کنار عملکرد و دیگر دیدگاه های حضرت قرار داد و از مجموع آنها، اصول و معیارها را استخراج نمود؛ برای مثال اگر در احتجاجات به شورا و یا بیعت استناد شده، لازم است این موارد با دیدگاه های امام(علیه السلام) در مورد انتصاب الهی و حقانیت خود و نیز شیوه ی برخورد آن حضرت نسبت به شورا و بیعت مردم با خلفای پیشین، سنجیده شود.
7. جایگاه اهل «حل و عقد» و «امت» در انعقاد امامت
یکی از نکات با اهمیت درباره ی انعقاد امامت، جایگاه اهل «حل و عقد» و «امت» در این زمینه است و اینکه آیا بیعت اهل «حل و عقد» کافی است یا باید «امت» نیز بیعت کنند. امیرالمومنین (ع) می فرمایند: «و لعمری لئن کانت الامامه لاتنعقد حتی یحضرها عامه الناس فما الی ذلک سبیل، و لکن اهلها یحکمون علی من غاب عنها...» (نهج البلاغه، خطبه ی 173): سوگند به جانم! اگر امامت جز با حضور همه ی مردم منعقد نمی گردد، راهی برای دستیابی به آن نیست؛ اما اهل آن برای کسانی که غایب هستند، نظر می دهند.
در عبارت بالا، دستیابی به آرا و دیدگاه های همه ی مردم غیر ممکن اعلام شده است؛ یعنی هرگاه برای راهیابی به آرای عمومی امکان عملی وجود داشته باشد، مانعی در این زمینه وجود نخواهد داشت، و با توجه به ناممکن بودن دسترسی به آرای عمومی، انعقاد امامت، مشروط به رأی صاحب نظران خواهد بود (عمید زنجانی، همان، ج2، ص321).
حضرت علی(علیه السلام)از یک سو شورا را مختص مهاجرین و انصار و آن هم بدریون (مجلسی، 1403ق، ص 79) می داند و از سوی دیگر در بسیاری از جملات و سخنان خود در مورد بیعت، به بیعت عموم اشاره می کند. عباس محمود عقاد، با اشاره به کلام حضرت(علیه السلام)، «وان العامه لم تبایعنی لسلطان غالب و لا لعرض حاضر» (نهج البلاغه، همان، نامه ی 54) می نویسد: «در اینجا امام نام خلق و مردم را می برد و می فرماید مردم مرا انتخاب کردند و نمی گوید خواص» (محمود عقاد، [بی تا]، ص 124). شیخ مفید (ره) نیز بر این باور است: «بیعت با امیرالمومنین علی(علیه السلام) با شرکت همه ی مهاجرین و انصار و مردمی که در بیعت رضوان شرکت داشتند و در آن هنگام در مدینه بودند، صورت گرفته است: علاوه بر اینان گروهی از مردم مصر و عراق که از صحابه و تابعین بوده اند و در آن هنگام در مدینه حضور داشته اند نیز بیعت کرده اند» (مفید، 1367، ص 47).
عده ای معتقدند: دخالت در تعیین حاکم، حق اختصاصی اهل «حل و عقد» است و توده ی مردم حق ندارند در آن مداخله کنند؛ وظیفه ی آنها فقط اطاعت از حاکمی است که اهل «حل و عقد» تعیین می کنند. ولی آنچه از سخنان، همچنین عملکرد حضرت علی(علیه السلام) برمی آید، آن حضرت هر چند بر نقش اصلی مهاجرین و انصار و به ویژه بدریون تأکید دارد، اما همواره به بیعت همگانی و عامه ی مردم استناد می کند. اهمیت نقش اهل «حل و عقد» از آن جهت است که به تعبیر خود حضرت، آنها نمایندگان مردم در امر ولایت و دین هستند و عمل شان مورد قبول و رضایت مردم است.
در مجموع می توان گفت: بیعت امری همگانی و مربوط به عامه ی مردم است و جایگاه اهل «حل و عقد» (مهاجرین و انصار) از آن جهت مهم است که آنان جهت دهنده ی افکار عامه مردم هستند و در هر صورت توده ی مردم باید در این امر، بیعت آگاهانه داشته باشند.
عبدالفتاح عبدالمقصود، نویسنده مصری درباره ی بیعت مردم با حضرت علی(علیه السلام)چنین می نویسد:
«نمود ملی» برای انتخاب خلیفه، تنها هنگامی چهره نمود که امیرالمومنین(علیه السلام) پس از درگذشت خلیفه ی قبل از خود، «انتخاب شد». همین شخص که هم اکنون هواها به جنگش اتفاق کرده اند، و مورد اعتراض افراد خود می باشد، برای انتخاب او عده ای از خاصان در انجمنی دربسته اقدام نکرده اند، بلکه تمام طوایف و قبال مدینه، بصره، کوفه و مصر - مهم ترین شهر[ها] و استان [های] مملکت اسلام - او را انتخاب کرده اند و تا اندازه ی زیادی نماینده ی جریانات سیاسی ملی بودند (عبدالمقصود، 1360، ص 165).
نتیجه
نظام سیاسی امامت، به عنوان نظام آرمانی شیعه، از ویژگی های منحصر به فردی برخوردار است: از یک سو از منظر تشیع، امامت امتداد نبوت و امام جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله) در اداره ی امور مسلمانان است؛ پس امام باید دارای ویژگی های لازم برای ایفای مسئولیت های خطیر خود باشد که مهم ترین آنها عصمت و نصب الهی است و از سوی دیگر، خواست و اراده ی عمومی امت نیز در تحقق یافتن امامت، مؤثر و دارای نقش غیر قابل انکاری است.
حضرت علی(علیه السلام) در سیره ی عملی و دیدگاه ها و سخنان خود، هم حقانیت و اولویت اش را برای جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله)بیان می کند و هم بر نقش خواست و اراده ی امت در انعقاد امامت خود تأکید می نماید، او علی رغم صلاحیت و حقانیت، 25 سال دوری از خلافت را می پذیرد و پس از آن نیز فقط با اصرار مردم، خلافت و حکومت را قبول می کند.
دیدگاه های مردم سالارانه ی علی(علیه السلام) آن قدر محکم و قاطع است که عده ای بر اساس آن، انتخاب مردم را شیوه ای برای تعیین امام دانسته اند و در مقابل، جمعی نیز برای رأی و نظر مردم در تعیین امام، نقشی قائل نشده اند و تأکید آن حضرت بر نقش مردم و مواردی مانند شورا و بیعت عمومی را از باب احتجاج و ساکت کردن مخالفان دانسته اند.
بر اساس آنچه در این مقاله مورد بررسی قرار گرفت، آرای عمومی و خواست امت، در دو مرتبه از مراتب سه گانه ی ولایت، یعنی داشتن صلاحیت و شایستگی امامت و جعل و نصب امامت از سوی خداوند، برای امام معصوم نقشی ندارد؛ اما در مرحله ی سوم، یعنی تحقق امامت و عنیت یافتن آن در جامعه، نقشی مهم و اثربخش دارد؛ یعنی نظر موافق و همراهی امت، موجب انعقاد امامت و قرار گرفتن امام معصوم(علیه السلام) در مسند رهبری و هدایت امت می شود و در غیر این صورت، یعنی عدم همراهی امت، فردی که دارای صلاحیت و شایستگی لازم برای رهبری جامعه ی اسلامی بوده و خدا نیز او را به مقام امامت منصوب کرده است، برای اعمال حاکمیت امکان عملی پیدا نمی کند؛ البته در صورت عدم همراهی، منصب امامت جعل شده از سوی خداوند، همچنان برای وی محفوظ است و به سبب عدم پذیرش مردم، باطل نمی شود.
خواست و اراده ی عموم مردم، در مقوله هایی مانند شورا، بیعت و ... تجلی می یابد. آرای عمومی منجّز کننده ی خلافت کسی است که صلاحیت و شایستگی لازم را داشته و خداوند او را برای این مقام در نظر گرفته است، استناد حضرت علی(علیه السلام) در مقام بحث با مخالفان، به مواردی مانند شورای مهاجرین و انصار و بیعت عمومی مردم و مانند آن را نمی توان بدون قید و شرط و به صورت مطلق ارزیابی کرد، بلکه این موارد را باید در کنار دیگر دیدگاه ها و عملکرد آن حضرت(علیه السلام) به ویژه تأکید همیشگی بر حقانیت و اولویت خود برای خلافت و نیز مواضع صریح نسبت به واگذاری حکومت به خلفای پیشین از طریق شورا و بیعت، مورد توجه قرار داد.
در منظومه ی فکری علی(علیه السلام) آرای عمومی برای امام مشروعیت آفرین نیست، بلکه امامت امام منصوب و مشروع را عینیت می بخشد. بیعت مردم، به امام منصوب قدرت اجرایی و امکان اعمال حاکمیت می دهد و بدین ترتیب دارای اعتبار بوده، آثار شرعی و حقوقی بر آن مترتب می گردد. بیعت عمومی، نظام حقوق و وظایف متقابل امام و امت را برقرار می سازد و تعهد دوسویه ایجاد می کند. کسانی که بیعت کرده اند، حقوقی بر گردن امام می یابند و خود نیز موظف به وفای به عهد می شوند؛ اگر نقض پیمان کنند؛ بازخواست می شوند. کسانی که بیعت نکرده اند، تحت تعقیب قرار نمی گیرند؛ اما باید اراده ی عمومی را بپذیرند و اجازه ندارند علیه نتیجه ی بیعت عمومی اقدام کنند.
منابع:
1. ابن الاثیر، مبارک بن محمد؛ النهایه فی غریب الحدیث و الاثر؛ بیروت: المکتبه الاسلامیه، [بی تا].
2. ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ 20ج، [بی جا]، داراحیاء الکتب العربیه، 1378ق/1959م.
3. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ قم: ادب الحوزه، 1363.
4. الوانی، سید مهدی؛ تصمیم گیری و تعیین خط مشی دولتی؛ تهران: سمت، 1369.
5. امام خمینی؛ الرسائل، قم : اسماعیلیان، 1385ق.
6. امینی نجفی، عبدالحسین؛ الغدیر؛ ترجمه جلیل تجلیل؛ تهران: بنیاد بعثت، 1369.
7. جعفری، محمد تقی؛ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، 22ج، تهران: دفتر نشر وفرهنگ اسلامی، 1362.
8. ـــــــــــــ؛ حکمت اصول سیاسی اسلام: ترجمه و تفسیر فرمان مبارک امیرالمومنین (ع) به مالک اشتر؛ تهران: بنیاد نهج البلاغه، 1369.
9. حلی، حسن بن یوسف؛ تذکره الفقها: تهران: المکتبه المرتضویه، 1388ق.
10. خامنه ای، سید علی؛ «حکومت در نهج البلاغه»، در: بنیاد نهج البلاغه و وزارت ارشاد اسلامی (اداره کل انتشارات و تبلیغات)، یادنامه ی دومین کنگره ی نهج البلاغه؛ تهران: شرکت سهامی چاپخانه ی وزارت ارشاد اسلامی، 1363.
11. ـــــــــــــ؛ «بررسی ابعاد حکومت اسلامی»، در : مجموعه مقالات سومین کنفرانس اسلامی، حکومت در اسلام؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1364.
12. دهخدا، علی اکبر؛ لغت نامه ی دهخدا؛ زیرنظر محمد معین و سید جعفر شهیدی؛ تهران: دانشگاه تهران، [بی تا].
13. راغب الاصفهانی، الحسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، [بی جا]، دفتر نشر کتاب، 1404ق.
14. رسولی محلاتی، سید هاشم؛ زندگی حضرت امیرالمومنین (ع)، 2ج، تهران: علمیه اسلامیه، 1406ق.
15. سبحانی، جعفر؛ مبانی حکومت اسلامی؛ ترجمه ابوالفضل موحد؛ اصفهان: کتابخانه امیرالمومنین، 1362.
16. شرّی، محمد جواد؛ امیرالمومنین اسوه وحدت؛ ترجمه محمد عطایی؛ مشهد: بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1366.
17. شریف القرشی، باقر؛ نظام حکومتی و اداری در اسلام؛ ترجمه عباسعلی سلطانی؛ مشهد: بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1369.
18. شهیدی، سیدجعفر؛ ترجمه ی نهج البلاغه، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372.
19. صالحی نجف آبادی، نعمت الله؛ ولایت فقیه حکومت صالحان، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1363.
20. طاهری خرم آبادی، سید حسن؛ ولایت فقیه و حاکمیت ملت؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی؛ [بی تا].
21. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان؛ ترجمه محمد موسوی همدانی، [بی جا]، موسسه فرهنگی رجاء و بنیاد علمی علامه طباطبایی، 1366.
22. طریحی، فخرالدین محمد؛ مجمع البحرین؛ تهران: مکتبه المرتضویه، 1388ق.
23. عبدالمقصود، عبدالفتاح؛ امام علی بن ابی طالب؛ ترجمه سید محمود طالقانی و سید محمد مهدی جعفری، 8ج، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1360.
24. عمید، حسن، فرهنگ عمید؛ تهران: امیرکبیر، 1361.
25. عمید زنجانی، عباسعلی؛ «امامت از دیدگاه نهج البلاغه»، یادنامه ی کنگره ی هزاره ی نهج البلاغه، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1360.
26. ــــــــــــــــ؛ فقه سیاسی، 2ج، تهران: امیرکبیر، 1368.
27. مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعه لدرر اخبارالائمه الاطهار؛ بیروت: موسسه الرفاء؛ 1403ق.
28. محمدی، سیدکاظم و دشتی، محمد؛ المجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، قم: امام علی (ع) 1369.
29. محمود عقاد، عباس؛ شخصیت امام علی بن ابی طالب (ع) ترجمه و شرح سید جعفر غضبان؛ تهران: چاپ سپهر، [بی تا].
30. محمودی، محمدباقر؛ نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، 8ج، بیروت: موسسه العالمی للمطبوعات، [بی تا].
31. مطهری، مرتضی؛ سیری در نهج البلاغه، قم: صحرا؛ [بی تا].
32. معین، محمد؛ فرهنگ فارسی معین؛ تهران: امیرکبیر، 1363.
33. مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ نبرد جمل، ترجمه و تحشیه محمود مهدوی دامغانی؛ تهران: نی، 1367.
34. ـــــــــــــــــ؛ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد؛ قم: المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، 1413ق.
35. منتظری، حسینعلی، مبانی فقهی حکومت اسلامی؛ ترجمه و تقریر محمود صلواتی، 4ج، تهران: کیهان، 1367.
36. نهج البلاغه، صبحی صالح؛ قم: دارالهجره، [بی تا].
منبع :فصلنامه علمی-پژوهشی شیعه شناسی شماره 31