ماهان شبکه ایرانیان

تأثیر ویژگی های معصومین(ع) بر ماندگاری دین(۲)

نقش عصمت در گزینش روش ها   بر مبنای همین عصمت است که در بینش امامان معصوم(ع)، حفظ دین و احیای معارف الهی محوری ترین رکن اندیشه ی آنان را تشکیل می دهد

تأثیر ویژگی های معصومین(ع) بر ماندگاری دین(2)

نقش عصمت در گزینش روش ها
 

بر مبنای همین عصمت است که در بینش امامان معصوم(ع)، حفظ دین و احیای معارف الهی محوری ترین رکن اندیشه ی آنان را تشکیل می دهد. بنابراین، تشکیل حکومت، قیام، صلح و سکوت آنها در راستای حفظ اسلام و احیای دین و ارزش های الهی شکل می گیرد. اگر در شرایطی اسلام به واسطه ی قیام حفظ شود، آنان به پا خاسته و از مرگ و کشته شدن هراسی ندارند و اگر در شرایطی دیگر سکوت آنها سبب حفظ اسلام گردد، سکوت می کنند؛ اگرچه این سکوت، سبب از بین رفتن حق مسلم آنان باشد.
علی(ع) در نامه ای که توسط مالک اشتر برای اهل مصر فرستاد با تصریح به این حقیقت می فرماید:
من در آغاز کار، دست نگه داشتم (و آنان را به خود واگذاشتم) تا این که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست، که کالای چند روزه ی دنیاست و به زودی ایام آن می گذرد چنان که سراب ناپدید شود، یا همچون پاره های ابر که زود پراکنده می گردد. پس در میان آشوب و غوغا به پا خاستم تا آن که باطل از میان رفت، و دین استقرار یافته، آرام شد (دشتی، 1379، 601).
این نامه، نمایی از عصمت امام(ع) و عشق و علاقه ی او به عظمت اسلام و ماندگاری او است.
امام(ع)، به صراحت بیان می فرماید که مسائل زودگذر را فدای مسائل اساسی کرده است؛ و وحدت مسلمانان و پای بندی به اسلام را بر دیگر امور مقدم داشته است. بدین ترتیب آن حضرت(ع) با تدبیر بی نظیر خود که به برخاستن از عصمت و ورع و پاکی ایشان است، کشتی طوفان زده ی اسلام را به ساحل نجات رهنمون شد.
در واقع امام(ع) بالاتر از آن بود که مانند برخی از سیاسیون بیندیشد و بگوید: حال که زمام حکومت را از دست من گرفته اند در هیچ امری از امور دخالت نمی کنم، و در حل هیچ مشکلی گام بر نمی دارم تا هرج و مرج، محیط را فرا گیرد و موج نارضایتی بالا برود و دستگاه حکومت دچار تزلزل گردد.
بنابراین، آن حضرت(ع) هر وقت پای مصالح اسلام و مسلمانان به میان می آید، از هر نوع خدمت و کمک و بلکه فداکاری و جانبازی دریغ نداشت، و با چهره ی باز به استقبال مشکلات می شتافت.
به عنوان نمونه، پس از درگذشت پیامبر(ص)، گروه هایی از دانشمندان یهود و نصاری برای تضعیف روحیه ی مسلمانان، به مرکز اسلام روی می آوردند و سؤالاتی را مطرح می کردند، بر همین اساس گروهی از احبار یهود، وارد مدینه شدند و به خلیفه ی وقت چنین گفتند: در تورات چنین می خوانیم که جانشینان پیامبران، دانشمندترین امت آنها هستند، اکنون که شما خلیفه ی پیامبر خود هستید، سؤال ما را پاسخ دهید.
بعد از طرح سؤال، خلیفه پاسخی گفت که آن گروه را قانع نساخت، در این لحظه ی حساس بود که امام به داد اسلام رسید و پاسخی را در برابر سؤال آنان داد که دانشمند یهودی را آن چنان غرق در تعجب نمود که بی اختیار به حقانیت گفتار امام(ع) و شایستگی او برای مقام خلافت اعتراف نمود (مفید، 1377هـ، 107). بقا و پایداری اسلام، توسعه و گسترش آن در جهان، آشنا ساختن امت به معارف و اصول و فروع اسلام، حفظ عظمت اسلام در نزد دانشمندان یهود و نصاری که دسته دسته از اطراف برای تحقق از این آئین نو ظهور، رو به مدینه می آورند، برای علی(ع) هدف اساسی بود، و تا آن جا که راه به روی امام باز بود و دستگاه خلافت، مزاحم وی نبود و احیاناً دست نیاز به سوی او دراز می کرد، از رهبری و راهنمایی نه تنها مضایقه نداشت، بلکه استقبال می نمود (آملی، 1382، ج3، 166).
کمک های علمی و فکری امام(ع)، حتی شامل حال معاویه، با تمام دشمنی و عداوت و سرسختی که با ایشان داشت می شد؛ بدین صورت که معاویه افرادی را به صورت ناشناس حضور امام می فرستاد تا پاسخ برخی از پرسش ها را که نمی دانست از آن حضرت بیاموزند(طبری، 1356هـ، 79).

صلح امام حسن(ع)
 

همچنین جریان صلح امام حسن مجتبی(ع) که حضرت بر مبنای عصمت شان پاسخ کسی را که از آن حضرت پرسید: ای فرزند رسول خدا چرا با این که می دانستید حق با شماست، با معاویه گمراه و ستم گر صلح گردید؟
امام(ع) فرمود: ای ابوسعید آیا من حجت خدا بر خلق او و همان امام آنها بعد از پدرم نیستم؟
گفت: چرا!
فرمود: پس من اکنون امام و رهبرم، چه قیام کنم چه نکنم. ای ابوسعید علت مصالحه ی من با معاویه همان علت مصالحه ای است که رسول خدا(ص) با بنی ضمره و مردم مکه کرد. آنان به تنزیل کافر بودند، معاویه و اصحاب او به تأویل کافرند.
ای ابوسعید وقتی من از جانب خدای متعال امام هستم، نمی توان مرا در کاری که کرده ام چه جنگ و صلح تخطئه کرد؛ اگرچه سر کاری که کرده ام، برای دیگران روشن نباشد (مجلسی، 1405هـ، ج44، 57).
در کلامی دیگر، آن حضرت(ع) در پی اعتراض برخی از یارانش به بیان این سرّ پرداخته و فرمودند: ترسیدم ریشه ی مسلمانان از زمین کنده شود و کسی از آنان باقی نماند. از این رو، خواستم با مصالحه ای که انجام گرفت، دین خدا حفظ شود (دینوری، 1346، 330).
امام باقر(ع) در انتخاب این استراتژی توسط امام مجتبی(ع) فرمودند: اگر صلح نمی کردیم، روی زمین یک شیعه هم باقی نمی ماند و این همان چیزی بود که معاویه می خواست.

3) عبادت و بندگی
 

در بعد عبادت و تقرب به خدا معصومین(ع) به گونه ای بودند که دل ها را می لرزاند و انسان ها را در برابر آن همه خلوص در برابر لذت بی همتای حق، به حیرت و تعجب وا می داشتند.
به عنوان نمونه در حالات امام مجتبی(ع) می خوانیم که آن حضرت(ع) هنگامی که وضو می ساخت، تمامی اعضای بدنش می لرزید و رنگش زرد می شد.
وقتی از آن بزرگوار علت آن را جویا شدند فرمود: هر کس در برابر پروردگار عرش بایستد، باید رنگ ببازد و اندامش به لرزه افتد...(امین، 1415هـ، 75).
عبدالملک مروان، خدمت امام سجاد زین العابدین(ع) رسید و چون آثار سجده را بر پیشانی مبارک آن حضرت(ع) دید وی را گرامی داشت و از امام پرسید: یا ابامحمد، این قدر تلاش و زحمت را در عبادت تحمل می کنی؟ تو را نزد خدا منزلت و اوصافی نیکوست. تو پاره ی تن رسول خدا(ص) و از نزدیک ترین خویشان او هستی و از مردم زمان خود برتر و مهتری. خداوند هرگز کسی را همانند تو در فضل و دانش و ایمان و تقوا نکرده، به جز پدران تو که پیشتر زیسته اند...
امام(ع) به او فرمودند: آن چه در وصف من گفتی همه از فضل و توفیق و تأیید خداوند سبحان است. پس چگونه ما را یارای شکر و سپاس او در آن در آن چه بر ما ارزانی داشته، ممکن است؟ رسول خدا(ص) آن قدر در آستان او به نماز ایستاد که پاهای مبارکش ورم کرد و به قدری روزه داشت که هماره دهان معطرش خشک بود و می فرمود: چگونه بر کسی که ما را شایستگی بخشید و آزمایش نمود، بنده ی سپاسگزاری نباشم، چرا که تنها او سزاوار ستایش در دنیا و آخرت است.
آن گاه امام سجاد(ع) به عبدالملک مروان فرمود: اگر رگ و ریشه و جسم و جانم از هم جدا شوند و از چسمانم اشک چون سیل روان شود، هرگز نمی توانم بخشی از شکر خدای تعالی، و سپاس نعمتی از نعمت های بیکرانش را که بر ما ارزانی داشته به جای آورم. به او سوگند که هیچ چیز مرا از شکر و یاد او در شب و روز، نهان و آشکار به خود مشغول نگرداند (حرعاملی، 1382هـ، ج1، 14). در سیره ی امام موسی بن جعفر(ع) می خوانیم که برای پیش گیری از تأثیر عبادت و بندگی آن حضرت(ع) بر دیگر زندانیان و زندان بانان و جذب آنان به سمت دین و دینداری دستگاه جور، مجبور بود آن حضرت را از زندانی به زندان دیگر منتقل کند. تأثیر جاذبه ی عبادت آن حضرت به اندازه ی بود که حتی خود هارون خلیفه ی عباسی را به شدت تحت تأثیر قرار می داد.

4) تواضع و فروتنی
 

اخلاق از مهم ترین عوامکل مؤثری است که حیات اجتماع بر آن بنیان گذاری می شود، و اخلاق آخرین حد انسانی در مرتبه ی تهذیب و کمال و بلندی مقام است. پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) به برکت همین اخلاق رفیع است که توانست به تعبیر قرآن گروه های پراکنده ی عرب را با آراء و عقاید گوناگون گرد خود جمع کند و آن همه دشمنی ها و اختلاف ها را به یگانگی و وحدت مبدل سازد. از نمونه های اخلاقی آن حضرت تواضع و فروتنی آن شخصیت گرانقدر را می توان نام برد که زبان زد خاص و عام بود. می فرمود: فروتنی بر مرتبت انسان می افزاید؛ فروتن باشید تا خدای تان عزت بخشد. این اخلاق عالی و فضائل ممتاز به حکم میراث از پیامبر(ص) به فرزندان معصوم اش(ع) منتقل شد.
به عنوان نمونه، در احوالات امام مجتبی(ع) می خوانیم، روزی آن حضرت(ع) می خواست از مجلسی برخیزد، مرد فقیری وارد مجلس شد، حضرت(ع) به احترام او مجلس را ترک گفت. پس از آن که مرد فقیر در برابرش نشست، امام(ع) فرمود: می خواستم بروم و به احترام تو نشستم حال اجازه می دهی که بروم.
آن شخص فقیر گفت: آری ای فرزند رسول خدا(تاریخ خلفا، سیوطی).
همچنین در سیره ی امام زین العابدین(ع) و دیگر ائمه ی معصومین(ع) می خوانیم چنان با فقیران و نیازمندان هم نشین و هم سخن و هم غذا می شدند که گویا یکی از آنان به شمار می آمدند.

5) عفو و بخشش
 

از جمله اوصاف خداوند سبحان «عفو» است. خداوند خود اولین مربی است که با بخشش اولین متربیان خویش، یعنی آدم و حوا، «عفو» نامیده شد. از این رو، عفو و گذشت در مقام تربیت، و نیز فراخوانی انسان ها به سمت دین نقش بسزایی دارد. معصومین(ع) در عفو و گذشت، سرآمد تمامی افراد در روزگاران خود بوده اند و در سیره ی امامان معصوم(ع) به موارد فراوانی برمی خوریم که مخالفان و دشمنان خود را مورد عفو و بخشش قرار می دادند و با این شیوه آنان را تربیت می کردند.
آنان همچون پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص)، دارای قلبی رئوف و مهربان بودند تا جایی که حتی نسبت به دشمنانشان محبت می کردند و پاسخ هر بدی را به احسان می دادند و گذشت و اغماض از رفتار دشمنان، شیوه ی نیکوی همیشگی آنان بود و در این روش، سخن خدای سبحان را مدنظر داشتند که فرموده است: «ادفَع بِالَّتِی هِیَ اَحسَنُ فَاِذَا الَّذِی بَینَک وَ بَینَهُ عَداوَهُ کَاَنَّهُ وَلیُ حَمیمُ» (فصلت، 34).
مورخین در احوالات امام سجاد(ع) نوشته اند:
مردی از خاندان هاشم نسبت به سید الساجدین(ع) جسارت می کرد، تا می توانست پشت سر ایشان بد می گفت. یک روز پرده ی شرم را درید و در پیش روی به ناشایست دهان گشود. امام(ع) خونسردانه سخنان ناهنجار او را می شنید و کلمه ای در جواب بر زبان نمی راند.
مرد آن چه می خواست گفت و رفت. در این هنگام علی ابن الحسین(ع) از جا برخاست و فرمود: اکنون نوبت من است که تلافی کنم.
امام(ع) حرکت کرد و همراهان آن حضرت هم با ایشان به راه افتادند. آن مرد هرزه گو وقتی علی بن الحسین(ع) را با همراهانش از دور دید سخت خودش را باخت و معهذا آماده شد مقاومت کند.
سیدالعابدین علی ابن الحسین(ع) پیش آمد و فرمود: برادر من، تو با من خیلی حرف زدی، من نمی دانم چه گفتی. اگر این نسبت ها که به من داده ای در من وجود دارد از درگاه خدا پوزش می خواهم و استغفار می کنم، ولی اگر نسبت های تو تهمت و دروغ بود، باز هم از درگاه خدا مسألت دارم این تهمت را بر تو ننویسد و گناه تو را ببخشد.
آن مرد که خود را در برابر سخت ترین دشنام ها آماده ساخته بود و ناگهان یک چنین بزرگی و گذشت از وی دید جلو آمد و پیشانی امام سجاد را بوسید و با چشمان لبریز از اشک گفت: یابن رسول الله آن چه به تو گفته ام در تو نیست، خود من سزاوار این دشنام ها و تهمت ها هستم و بدگویی های من به من هزاران بار برازنده تر است. مرا ببخش یابن رسول الله (فاضل، بی تا، 156-157).
در احوالات امام مجتبی (ع) نوشته اند: مردی شامی آن حضرت را دید و به ساحت امام(ع) توهین و جسارت ها نمود و هرچه خواست به آن حضرت ناسزا گفت. امام(ع) همچنان ساکت ماند و پاسخی نگفت و چون مرد شامی از سخن گفتن بازایستاد، امام مجتبی(ع) به او گفت: گمانت می کنم مرد غریبی هستی، اگر چیزی می خواهی به تو می دهیم، و اگر راهی را می جویی به تو نشان می دهیم، اگر می خواهی به جایی بروی تو را می بریم، اگر گرسنه ای سیرت می کنیم و اگر نیازمندی بی نیازت می سازیم و اگر آواره ای پناهت می دهیم.
امام(ع) همچنان نسبت به مرد شامی مهر و عطوفت می ورزید، تا جایی که مرد شامی درمانده شد و نمی دانست با چه زبانی از آن حضرت(ع) عذرخواهی کند و در نهایت با شرمساری تمام رو به امام کرد و گفت: خدا می داند که پیامبری را در کدام خاندان قرار دهد (ابن شهر آشوب، 1405هـ، 76).
در زندگی امام صادق(ع) می خوانیم که شخصی خدمت آن حضرت رسید و از بدگویی و ناسزاگویی شخصی نسبت به ایشان خبر داد. حضرت(ع) با شنیدن این سخنان آماده ی نماز شدند و بعد از خواندن نماز شروع کردند با بیان این جملات به درخواست عفو و گذشت برای آن شخص از خداوند:
ای پروردگار من این حق من بود، من بخشیدم برای او، و تو وجود و کرامتت از من بیشتر است، پس ببخش او را و مگیر او را به کردارش و جزا مده او را به عملش.
راوی می گوید: بعد از این دعا به حضرت حال خاصی از رقت قلب دست داد و آن حضرت پیوسته برای آن شخص دعا می کردند که این حالت مرا به تعجب واداشت(طبرسی، بی تا، 123).
تاریخ نمونه های فراوانی را از اخلاق کریمه ی اهل بیت(ع) به یاد دارد و کتب سیره پر است از این نمونه های عالی. در واقع می توان گفت شیوه ی عفو و بخشش در سیره ی معصومین(ع) به عنوان یک روش تربیتی برای دیگر سازی متربیان به کار گرفته شده است. زیرا انسانی که توان بر قدرت انتقام دارد، امام برای همیشه از انتقام متجاوز درمی گذرد تا فرد خطاکار را تربیت کند و او را از ارتکاب دوباره ی عمل زشت بازدارد، به طور طبیعی او را تحت تأثیر قرار خواهد داد، و وجدان اخلاقی اش را بیدار می کند (کریمی، 1374، 63).

6) شهامت و شهادت
 

شهامت و شجاعت کمالی است که انسان را به اقدام شایسته و ایستادگی بایسته رهنمون می گردد. بنابراین، شجاعت آن است که انسان بتواند بر ترس های موهوم و عوامل بازدارنده از عمل و اقدام غلبه نماید و آن جا که باید بایستد و بی باکی ننماید، بتواند خود را نگه دارد و صبر نماید و شکیبایی ورزد. ایستادگی بر مواضع حق، مقاومت در امور، مبارزه در راه خدا، همه و همه نیازمند شجاعت است.
انسان شجاع در عرصه های مختلف زندگی فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی استواری و پایداری از خود نشان می دهد و تن به ذلت ها و رذالت ها نمی دهد.
زندگی و رفتار معصومین(ع) خود بهترین مدرسه ی آموزش کمالات انسانی، از جمله شجاعت و شهامت است. آنان در تمام دوران زندگی خود هرجا که نیاز به اقدام بود، کوتاهی ننمودند و شجاعانه گام در معرکه ها نهادند. به عنوان نمونه ابن ابی الحدید در وصف شجاعت امام علی(ع) می نویسد:
اما شجاعت او چنان است که نام همه ی شجاعان پیش از خود را از یاد مردمان برده است و نام همه ی کسانی که پس از او می آیند محو نموده است. جایگاه و دلاوری های او در جنگ چنان مشهور است که تا روز قیامت بدان مثل ها زده خواهد شد (ر.ک. به: ابی الحدید، ج1، 20).
در واقع عنصر شجاعت و نترسیدن از غیر خدا چیزی است که در زندگی معصومین(ع) نقطه ی اوج مبارزه ی آنان را با حاکمان جور زمان خود به خوبی آشکار می سازد. در پناه این مبارزه است که راه باطل حاکمان جور برملا و چهره ی واقعی آنان به مردم معرفی می شود.
در سیره ی امام مجتبی(ع) می خوانیم بعد از تصرف غاصبانه ی حکومت عراق و حجاز و نقض عهدنامه توسط معاویه، مجلسی تشکیل می دهد و هدف از آن جلسه شکستن حرمت اهل بیت(ع) است. بعد از آن که برخی از طرفداران معاویه مانند عمر و بن عثمان، عمرو بن عاص، ولید بن عقبه و دیگران با حرارت تمام تهمت های ناروایی به امام علی(ع) و امام مجتبی(ع) نسبت می دهند و به گمان خود چهره ی نورانی آن دو امام معصوم(ع) را لکه دار می سازند، آن گاه امام مجتبی(ع) لب به سخن گشوده و با پاسخ گویی به اتهامات بی اساس آنان رو به معاویه می نماید و می فرماید: ای معاویه بشنو و شما ای یاران معاویه بشنوید،...(ای معاویه) تو با زشتی انس گرفته ای و اخلاق ناپسند در جانت ریشه دوانده، با محمد(ص) و خاندان او دشمنی می ورزی،...
آنگاه به معاویه گفت: سوگند به خدا که هنوز ایمان در دل تو جای نگرفته است و تو از ترس جان خویش، چیزهایی را بر زبان می رانی که در قلبت وجود ندارد ...
سپس آن حضرت از مجلس خارج گردید، در حالی که رسوایی عجیبی برای معاویه و یارانش به وجود آورده بود تا جایی که معاویه و یاران وی به شدت از تشکیل چنین جلسه ای پشیمان شده و خود را مورد نکوهش قرار دادند (ر.ک.به: مجلسی، 1405هـ، ج44، 86-70).
به تعبیر شهید مطهری(قدس سره):
اگر مقاومت ائمه ی اطهار(ع) در مقابل این ها نبود، و اگر نبود که آنها فسق ها و انحراف های آنان را برملا می کردند و غاصب بودن و نالایق بودن آنها را به مردم گوشزد می نمودند، آری اگر این موضوع نبود، امروز ما هارون و مخصوصاً مأمون را در ردیف قدیسین می شمردیم (مطهری، 1385، 150).
 
این در حالی است که تمامی امامان معصوم(ع)، به غیر از امام علی(ع)، دائماً از طرف دستگاه حاکم تهدید به قتل و زندان و تبعید می شدند، و هیچ امنیتی برای آنان وجود نداشت. اما در عین حال با همه ی این تهدیدات امامان معصوم(ع) در هر فرصتی که به دست می آمد بدون هیچ ترس و واهمه ای پرده از روی چهره ی واقعی حاکمان جور برمی داشتند و چهره واقعی آنان را به مردم می نمایاندند. نمونه ی بارز آن سخنان امام سجاد(ع) در مسجد جامع دمشق است که چهره ی واقعی بنی امیه را برای مردم آشکار ساخت و پایه های حکومت آنان را متزلزل نمود(ر.ک به: قمی، بی تا، ج1، 434).

7) دگردوستی
 

دوست داشتن دیگران، و محبت ورزیدن به آنان سرآمد مکارم اخلاق و سجایای انسانی است. امامان معصوم (ع) آن را از عوامل خوشبختی و بهزیستی برای همه ی انسان ها شناخته و رعایت اش را در سطح جهانی به تمامی انسان های روی زمین توصیه کرده اند. زیرا دوست داشتن دیگران و محبت ورزیدن به آنان روابط جوامع بشری را محکم می کند، پیوندهای محبت را گسترش می دهد، و زندگی را بر آنان گرم و مطبوع می سازد.
در کلامی، امام موسی بن جعفر(ع) در این باره می فرماید:
زندگی مردم روی زمین همواره آمیخته به رحمت و عطوفت خواهد بود، مادامی که یکدیگر را دوست بدارند (مجموعه ی ورام، ج1، 12).
معصومین(ع) به این ارزش بزرگ انسانی توجه کامل داشتند و همواره حامی مستضعفان، مدافع مظلومان، و هم درد ضعفا بودند و در طول زندگی پر افتخارشان مراتب انسان دوستی آنان به صورت های گوناگون مشهود گردیده است.
به عنوان نمونه، معتب، که عهده دار خدمات منزل امام صادق(ع) بود، می گوید: بر اثر کمیابی مواد غذایی در بازار مدینه قیمت اجناس بالا رفت، امام(ع) به من فرمود: در منزل چه مقدار خواروبار داریم.
گفتم: به اندازه مصرف چندین ماه.
حضرت(ع) فرمود: همه آنها را در بازار برای فروش عرضه کن.
معتب از سخن امام به شگفت آمد. عرض کرد: این چه دستوری است که می فرمایید؟
حضرت(ع) سخن خود را دوباره تکرار نمود و با تأکید فرمود: تمام خوارو بار موجود در منزل را ببر و در بازار به فروش برسان.
معتب می گوید: پس از آن امر آن حضرت را اجرا کردم، به من فرمود: حال وظیفه داری احتیاجات غذایی منزل مرا، مانند اکثریت مردم، روزانه خریداری کنی(مجلسی، 1405هـ، ج11، 121).

کمک به همنوعان
 

در سیره ی معصومین(ع) کمک به همنوع و رفع نیاز افراد جایگاه ویژه ای دارد؛ آن هم کمک در راه خدا، اگر چه افراد را نشناسند و ارتباط و آشنایی و خویشی با آنان نداشته باشند. در عین حال قلب شان نسبت به انسان ها از محبت و عاطفه موج می زند. بدین جهت نه چشم انتظار پاداش و نه سپاسی بودند، رفتار و اقدام شان برگرفته از علاقه ی قلبی عمیقی بود که در ژرفای جانشان منزل گرفته بود. بر همین مبناست که امام سجاد(ع) به فرزندش امام باقر(ع) توصیه می کند، که از احسان و نیکی نسبت به هیچ فردی دریغ نورزد و در حدود توانایی خود این وظیفه ی اخلاقی و انسانی را نسبت به تمام افراد بشر انجام دهد (ر.ک. به: کلینی، 1382، 153).
امام حسین(ع) در کلامی رمز ماندگاری و جای گرفتن در دل ها را احسان و نیکوکاری در حق آنان دانسته و می فرماید:
چقدر فرخ افزاست اگر دل شکسته ای از پا افتاده ای را به دست آورید؛ اگر شما راد مردان عالی قدری باشید، میان مردم به نیکی و نیک نامی زبان زد و شهره می شوید، و هنگامی که از برابر آنان می گذرید، به جای نفرت و خشم با دیده ای سپاس گذار به شما خواهند نگریست (اربلی، 1381هـ، ج2، 204).
در بینش معصومین(ع) ایمان و کار نیک و خدمت به انسان ها میزان ارتقا و رفعت شناخته می شود. از این رو، هر یک از آنان چنان به سرنوشت دیگران احساس دل بستگی و مسئولیت می کرد که گویی به تنهایی عهده دار کار همه است. بر این اساس منتهای علاقه ی، آخرین حد بخشش و نهایت از خود گذشتگی و ایثار را نسبت به همنوع خود داشتند.
در احوالات امام صادق(ع) می خوانیم که معلی بن خنیس می گوید:
در یکی از شب ها امام صادق(ع) به قصد ظله ی بنی ساعده از خانه بیرون شدند، و آن جایی بود که فقرا و نیازمندان شب را در آن جا به سر می بردند و می خوابیدند. من خود را به آن حضرت(ع) رساندم، دیدم انبانی از نان را بر دوش دارند. از ایشان درخواست نمودم که اجازه دهند من آن انبان را حمل کنم؛ آن حضرت نپذیرفتند، ولی اجازه دادند که همراه ایشان باشم. ایشان را همراهی کردم. رفتیم تا رسیدیم به سایبان بنی ساعده که در آن جا گروهی از فقرا خوابیده بودند. دیدم امام صادق(ع) یک قرص یا دو قرص از نان را در کنار بستر خواب هر یک از آنها می نهاد (ر.ک. به: قمی، بی تا، ج2، 128-127).
در واقع این شیوه از کمک به نیازمندان در سیره ی تمامی معصومین(ع) جایگاه ویژه ای داشته است.

8) صبر و استقامت
 

صبر و استقامت ریشه ی همه ی فضیلت ها و محور تمام خوبی هاست و همه ی راه های کمال به سوی آن ختم می شود و مهم ترین چیزی است که دین و دیانت آن را اقتضا، و شریعت آن را لازم می داند.
بدون صبر و استقامت سیر به سوی مقاصد مطلوب هرگز میسر نمی شود و امکان رسیدن انسان به آن چه که شایسته ی اوست ممکن نمی گردد.
توفیق یافتن در هر کاری، سیر به سوی اهداف تربیت، انجام دادن وظایف فردی و اجتماعی، حفظ حقوق و حدود، همه و همه در گرو استقامت ورزیدن است.
در نگاه قرآن کریم در آیه ی شریفه ی «وَ جَعَلنا مِنهُم أَئِمَّهً یَهدُونَ بِأَمرِنا لَّما صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»ز(سجده، 24)، که در واقع آیه ی شریفه به بیان علل چهارگانه ی امامت که عبارتند از:
- علت فاعلی آن، خدای سبجان است؛
- علت غایی آن، هدایت است؛
- علت صوری آن، امامت است؛
- علت مادی آن، صبر و یقین است؛ می پردازد و می فرماید: هرجا صبر و یقین باشد، خداوند امامت را ایجاد و آن را از حالت قوه و استعداد به فعلیت می رساند.
صاحب مجمع البیان در ذیل این آیه ی کریمه بعد از بیان اختلاف قرائتی که در لما در بین مفسرین ذکر می کند به این نتیجه می رسد که با این که سه وجه را در قرائت لما می توان در نظر گرفت و سه نظر را بیان کرد، اما در هر صورت و بنابر هر یک از سه نظریه «لمّا صَبَروُا وَ کانوا بِآیاتِنا یُوقِنُون» علت برای جعل امام است (طبرسی، 1350، ج3، 234).
بدین جهت است که صبر و استقامت معصومین(ع) در راه حفظ و نگهداری دین، بهترین نمونه ی استقامت و پایداری است که بر فراز قله ی تاریخ می درخشد. واقعیت این است، ضامن بقا و دوام دین چیزی جز صبر و استقامت در دفاع از حق و حقیقت نیست و پیروزی و بهروزی جز در سایه ی صبر و استقامت به دست نمی آید.
وجود صبر در زندگی ائمه ی معصومین(ع) که برخاسته از عصمت و علم و دانش بی پایان آنها به حقایق این جهان است، سبب شده است تا شیوه ها و روش های متفاوتی را در رابطه با حفظ و نگهداری دین اتخاذ کنند؛ به گونه ای که در نگاه اول برای بسیاری از افراد ناآگاه به اوصاف معصومین(ع) ابهام آور و سؤال برانگیز است. در حالی که بررسی و تحلیل صحیح از زندگی آنان، این حقیقت را آشکار می سازد که همه ی آنها در پی حقیقت واحدی بودند و آن هم هدایت و رهبری امت اسلامی است. بدین جهت هرگاه می دیدند آمدن به میدان نبرد به کارگیری مستقیم با دشمن، سبب نابودی اهداف دین می گردد، همه ی شماتت ها و زخم زبان ها را از دوست و دشمن تحمل می کردند و شرایط سخت تر و دشوارتر از میدان نبرد مستقیم را می پذیرفتند. نمونه ی آشکار و واضح آن پذیرفتن حکمیت در جریان جنگ صفین توسط علی(ع)، و نیز صلح امام مجتبی(ع) با معاویه، که با همه ی فشار روحی که بر ایشان وارد می شد با صبر توانست در سایه ی این صلح نقاب از چهره ی باند اموی بردارد و ماهیت حقیقی معاویه را برملا سازد. تحمل صبر و بردباری در برابر صلح با معاویه به قدری دشوار بود که حضرت(ع) وقتی در برابر پرسش شخصیتی مانند حجربن عدی که از یاران باوفای ایشان بود قرار گرفت که به حضرت گفت: به خدا قسم دوست داشتم که می مردم و همگی با تو جان می دادیم و چنین ماجرایی را نمی دیدم؛ حضرت در جواب حجر فرمود:
به خدا قسم من صلح را نپذیرفتم، مگر به خاطر بقای شما و اراده ی خداوند متعال در هر روز به گونه ای است (دینوری، 1346، 220).

نتیجه گیری
 

با توجه به آن چه گذشت می توان چنین نتیجه گرفت:
- از جمله احکام فطری و عقلی انسان، لزوم پیروی و متابعت از حق است. این حکم یک قانون کلی است که همیشه انسان متکی به اوست. قرآن کریم هم بر مبنای همین اصل کلی است که می فرماید: «اَفَمَن یَهدِی إِلَی الحَقُّ أَن یُتَّبِعَ أَمَّن لا یَهدیَّ إِلاَ أَن یُهدی» (یونس، 35).
- معصومین(ع) معلم قرآن و عارف به مبدا و منشا احکام، و در آبشخور قانون نشسته و مصالح و مفاسد را با دیده ی حق بین از منشأ و اصل می نگرند. آنان همچون پیامبر که آورنده ی شریعت است مورد خطاب این آیه ی کریمه ی قرآن اند که«ثُمَّ جَعَلناکَ عَلی شَریعَهٍ مِنَ الاَمرِ فَاتَّبِعها و لا تَتَّبع أَهواءَ الَّذینَ لا یَعلَمُونَ» (جاثیه، 18)؛ ما تو را در سرچشمه و مبدأ نزول امر قرار دادیم که قوانین و فرامین را از اصل خود می نگری، بنابراین از آنها پیروی کن و از آراء و افکار مردم بی خرد پیروی منما.
- عصمت و پاکی و ورع، علم و دانش بی حد و حصر، شجاعت و شهامت، تواضع و فروتنی، رفق و مدارا و صبر و استقامت امامان معصوم(ع) و در نتیجه عظمت شخصیت آنان مصداق بارزی است از انسان کامل و در پناه این کمال انسانی است که معصومین(ع) توانستند دوام و پایداری دین حنیف اسلام را رقم بزنند. اگر این ویژگی های منحصر به فرد معصومین(ع) نبود، امروزه از هدایت، معنویت، قداست و بسیاری دیگر از مفاهیم بلند انسانی- الهی خبری یافت نمی شد.
منابع:
1) قرآن کریم.
2) آمدی، عبدالواحد (1360)، غرر الحکم و دررالکلم، تهران، جامعه.
3) آملی، سید حیدر (1368)، جامع الاسرار و منبع الانوار، با تصحیحات و مقدمه هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، انجمن ایران شناسی فرانسه شرکت علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
4) ابن ابی الحدید، عزالدین عبدالحمید (1378هـ)، شرح نهج البلاغه، مصر، دارالحیاء العربیه.
5) ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمد علی(1405هـ)، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء.
6) ابوزهره، محمد (بی تا)، المذاهب الاسلامیه، قاهره، مکتبه الادب.
7) ابونعیم، احمدبن عبدالله (بی تا)، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت، دارالکتب العلمیه.
8) اربلی، علی بن عیسی (1381هـ)، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تبریز، مکتبه بنی هاشم.
9) الطبری، احمدبن عبدالله (1356ه«)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهره، مکتبه المقدس.
10) امین، سید محمد محسن(1415هـ)، اعیان الشیعه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
11) انصاریان، حسین (1369)، دیار عاشقان، تفسیر جامع صحیفه ی سجادیه، تهران، پیام آزادی.
12) حرانی، علی ابن الحسین (1398هـ)، تحف العقول، تهران، انتشارات اسلامیه.
13) دشتی، محمد (1379)، نهج البلاغه، قم، انتشارات پرهیزگار.
14) زمخشری، محمود بن عمر (1410هـ)، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، تحقیق سلیم النعیمی، قم، دار الذخائر للمطبوعات.
15) شریعتمداری، علی(1366)، روح علمی و سعه ی صدر در شخصیت حضرت رضا(ع)، مجموعه ی آثار دومین کنگره ی حضرت رضا(ع).
16) شریف قرشی، باقر(1383)، پژوهش دقیق در زندگانی امام علی بن موسی الرضا(ع)، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
17) شهیدی، سید جعفر(1379)، نهج البلاغه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفدهم.
18) شیخ صدوق(1378هـ)، عیون اخبار الرضا، انتشارات جان.
19) طبرسی، رضی الدین ابوالفضل علی بن ابی نصر (بی تا)، مشکاه الانوار فی غرر الاخبار، بیروت، مؤسسه النور للمطبوعات، الطبعه الثالثه.
20) طبرسی، فضل بن حسن(1403هـ)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، قم، مکتبه المرعشی النجفی.
21) طوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن(بی تا)، الامالی، نجف، المطبعه الحیدریه
22) عاملی، جعفر مرتضی(1409هـ)، دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.
23) فاضل، جواد (بی تا)، معصومین چهارده گانه، معصوم ششم، تهران، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران.
24) فضل الله، محمد جواد(1372)، تحلیل از زندگانی امام رضا(ع)، ترجمه ی سید محمود صادق عارف، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.
25) فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی(بی تا)، تفسیر صافی، تهران، کتابفروشی محمودی.
26) کرمی، عبدالعظیم(1374)، رویکردی نوین به تربیت دینی، تهران، انتشارات قدیانی.
27) کلینی، محمد بن یعقوب (1354)، اصول کافی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت.
28) کلینی، محمد بن یعقوب، (1382)، الروضه من الکافی، کمره ای، صححه الباقر البهبودی و علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الاسلامیه.
29) کلینی، محمد بن یعقوب (1378هـ)، فروع کافی، دارالکتب الاسلامیه.
30) مجلسی، محمد باقر(1404هـ)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.
31) مجلسی، محمد تقی (بی تا)، روضه المتقین، قم بنیاد فرهنگ اسلامی.
32) مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین(بی تا)، مروج الذهب، بیروت، دار الاندلس.
33) مفید، ابوعبدالله محمد بن نعمان (1377هـ)، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
34) مکارم شیرازی، ناصر (1366)، مناظرات تاریخی امام علی بن موسی الرضا با پیروان مذاهب و مکاتب مختلف، مشهد.
35) منصوری، ذبیح الله (1361)، مغز متفکر جهان شیعه، تهران، انتشارات جاویدان.
36) موسوی خمینی، روح الله (1368)، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، چاپ ششم.
37) نوری، میرزا حسین (1382هـ)، مستدرک الوسائل، تهران، المکتبه الاسلامیه.
منبع: نشریه اندیشه حوزه، شماره 86.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی