ماهان شبکه ایرانیان

امام صادق علیه السلام احیاگر علوم اهل بیت علیهم السلام

بیان نورانی امام صادق (سلام الله علیه) این است که فرمود: «رَحِمَ الله عبداً أحیا أمرَنا»[۱] خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده کند

امام صادق علیه السلام احیاگر علوم اهل بیت علیهم السلام

بیان نورانی امام صادق (سلام الله علیه) این است که فرمود: «رَحِمَ الله عبداً أحیا أمرَنا»[1] خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده کند. احیا، زنده کردن، کار خدای سبحان است هیچ کس قدرت احیا ندارد مگر خدا این اصل اول چون «هو المحیی»[2] اگر کسی خواست چیزی را زنده کند یا کسی را زنده کند باید مظهر او باشد و خلیفه او باشد که کار مستخلف عنه را می کند این هم اصل دوم. این قدرت و لیاقت را ذات اقدس الهی به انسان ها عطا کرده است که خلیفه او باشند اگر فرمود من انسان را با کرامت خلق کردم ﴿وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ[3] این سخنِ میانی است یعنی جای سؤال است که چرا انسان کریم است ﴿وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ انسان یک موجود کریم است و با کرامت است جای سؤال است که چرا کریم است ولی وقتی به خلافت می رسید می بینید که خدای سبحان انسان مؤمن متعهّد را خلیفه خود می داند ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً[4] چون خدا کریم و بزرگوار است خلیفه کریم هم سهمی از کرامت دارد کسی که جانشین کریم باشد کریم و بزرگوار است این هم اصل دوم. اصل سوم آن است که چون کرامت انسان ذاتی نیست بلکه به استناد خلافت اوست خلیفه آن است که کار مستخلف عنه را بکند حرف مستخلف عنه را بزند دستور مستخلف عنه را اجرا کند تابع دستور او باشد اگر کسی در کنار سفره خلافت بنشیند حرف خودش را بزند این موجود غاصبی است درباره او سخن از ﴿أُولئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[5] است نه درباره او ﴿لَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ پس کرامت انسان به استناد خلافت اوست و خلافت او به این است که حرف مستخلف عنه را بزند اگر به بزرگواری گفتند شما قائم مقام فلان وزیرید از طرف او می توانید امضا کنید او باید کار آن وزیر را انجام بدهد نه کار خودش را دستور آن وزارتخانه را اجرا کند نه برنامه شخصی خود را اگر انسان کرامتش به استناد خلافت اوست خلیفه باید حرف مستخلف عنه را بزند اگر کسی ﴿مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[6] شد دیگر خلیفةالله نیست اگر خلیفةالله نبود دیگر ﴿لَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ درباره او نیست و اگر ﴿لَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ درباره او نبود ﴿أُولئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است این خطری است که همگان را تهدید می کند بنابراین همه ما مخصوصاً شما بزرگوارانی که در راستای هنر تلاش و کوشش می کنید یا در راستای فهم وحی الهی تلاش و کوشش می کنید باید بکوشید و بکوشیم یک هنر معقول و مقبولی داشته باشیم هنر بخش های فراوانی دارد خواه در گفتار خواه در رفتار خواه در نمایش دادن خواه در ترسیم خواه در خط خواه در تصویر خواه در تجسیم و تندیس، راه های گوناگونی دارد زیبایی های خلقت است اما مستحضرید که هنر یک کار عمیق علمی است هنر سه مقطع دارد اگر کسی در بین راه خواست هنرنمایی کند این از خیال به حس و از حس به خیال یک دور باطلی دارد که آموزنده نیست هنر آن است که انسان یک مطلب عقلی برهانی دینی را خوب بفهمد (یک) بعد آن را در کارگاه خیال خود صورت سازی کند این مقدور همه نیست ممکن است کسی فیلسوف باشد فقیه باشد حکیم باشد مفسّر باشد مطلب عمیق علمی را خوب بفهمد و آن را به صورت یک مقال یا مقالت در بیاورد با سخنرانی بیان کند یا به صورت مقاله بنویسد اما این هنر نیست زیرا مستقیماً از عقل به حس آمده یعنی معقول را محسوس کرد مفهوم را مسموع کرد ولی هنرمند آن است که آن مطلب عمیق عقلی را وارد کارگاه خیال بکند از متخیله مدد بگیرد بین متخیله و خیال فرق های فراوانی است هر کسی از این قدرت برخوردار نیست صورت سازی کند ورودی و خروجی اش را مشخص کند تشکیلاتی به آن عطا بکند زیربنا به آن عطا کند بهره برداری به آن عطا کند ثمر و شاخه و برگ به آن بدهد وقتی در کارگاه متخیله با کمک گیری از خیال این را خوب ساخت و پرداخت آن گاه دست به اجرا بزند اگر بازیگر است دیگر خود را بازیگر نمی گوید خود را بازی کننده نمی گوید هنرمند می داند مرز بازیگری که چیز بسیار بدی است و هنرمندی که چیز بسیار خوبی است الآن مشخص می شود که چه کسی بازیگر است و چه کسی هنرمند، اگر آن معقول را با کمک خیال در حوزه متخیله ساخت، پرداخت، به آن ورودی داد، خروجی دارد، بهره صحیح از آن گرفت آن گاه اگر نویسنده است که می نویسند، گوینده است که می گوید، هنرمند است که ارائه می کند، تندیسی است تجسیمی است تصویری است ترسیمی است به همه انحای گوناگون در می آورد آن گاه مخاطبانشان از حس به خیال می رسند از خیال به عقل می رسند زیرا این هنرمند، معقول را متخیل کرد متخیل را محسوس کرد مخاطبان خودش را هم هنرمندانه از حس به خیال می برد از خیال به عقل می برد جامعه را عقلانی می کند این سینما می شود سینمای آموزنده آن خوانندگی می شود آموزنده آن نویسندگی می شود آموزنده جامعه می شود جامعه عاقل ولی اگر پایه علمی نداشته باشد حرف معقول نباشد از عقلانیت سرچشمه نگرفته باشد از خیال به حس آمده باشد این همین دور باطلی است که در بسیاری از محصولات سینمایی هست محسوس را متخیل می کنند متخیل را محسوس می کنند در همین مدار دور می زنند این می شود بازیگری نه هنرمندی. بنابراین هنر آن است که انسان مسائل عقلی دینی را با برهان بفهمد یک دست مایه علمی داشته باشد که آن معقول را به کارگاه خیال و متخیله ببرد صورت سازی کند [آن گاه] خروجی اش محسوسی است آموزنده. شما می بینید وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) برای براندازی نظام تفرعن فراعنه مصر فرمود درست است که من با عصا اژدها درست می کنم دستم بیضا می شود اما با اژدها نمی شود مردم را عاقل کرد با اژدها می شود مردم را ترساند با اژدها می شود مردم را ساکت کرد اما با اژدها نمی شود مردم را ساکن کرد جامعه اگر ساکن نشود سَکینت نداشته باشد وقار نداشته باشد آسایش و آرامش نداشته باشد با سکوت هرگز نمی شود آن کشور را اداره کرد فرمود من با اژدها می توانم فرعونیان را ساکت کنم ولی با اژدها مردم عالم و عاقل نمی شوند سخنرانی می خواهد درس می خواهد تبیین می خواهد تحلیل می خواهد تعلیل می خواهد و این با یک بیان شیواست که هم خوب حرف بزند هم حرفِ خوب بزند حضرت موسی به خداوند عرض کرد من حرفِ خوب می زنم ولی خوب حرف نمی زنم برادر من هم خوب حرف می زند هم حرفِ خوب می زند خدایا برادرم هارون را به عنوان مبلّغ وحیانی همراه من بفرست ﴿هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً[7] چون او بهتر حرف می زند مردم باید بفهمند، حرف های عمیق پیچیده را نمی شود به مردم ارائه کرد نمی شود به صورت کتاب نوشت ممکن است خواص، آ ن کتاب را بخوانند یا آن سخنرانی را بشنوند ولی جامعه بهره نمی برد مادامی که جامعه بهره علمی و عقلی نبرد نه آسایش فکری دارد نه آرامش عقلی عرض کرد خدایا با اژدها کار ساخته نیست با فشار کار ساخته نیست با زور نمی شود جامعه را هدایت کرد ﴿هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ او هم حرفِ خوب می زند هم خوب حرف می زند می شود هنرمند آن که حرفِ خوب می زند ولی ورودی و خروجی اش درست نیست تحلیلش درست نیست تبیینش درست نیست کلماتش درست نیست ادبیاتش درست نیست او خوب حرف نمی زند هنرمندانه حرف نمی زند لذا نمی تواند جامعه را آرامش دهد و آسایش ببخشد و همچنین کسانی که در خدمت قرآن کریم اند با علوم وحیانی تماس دارند آنها هم باید تلاش و کوشش بکنند که هم خوب بفهمند هم خوب بفهمانند هم خوب حرف بزنند هم حرفِ خوب بزنند که ـ ان شاءالله ـ امیدواریم همه ما در این مسیر حرکت کنیم!

اما بیان نورانی امام صادق که فرمود: «رَحِمَ الله عبداً أحیا أمرَنا» معلوم می شود که ما می توانیم مظهر «هو المحیی» باشیم اگر خدا زنده کننده است خلیفه خدا هم می تواند زنده کند منتها حیات چند قسم است یک حیات گیاهی داریم که این بذر به وسیله بارش و به وسیله تابش و به وسیله کشاورزی یک باغدار ماهر به صورت خوشه و شاخه در می آید به صورت ساقه در می آید و ثمر می بخشد این حیات گیاهی است بالاتر از این یک حیات حیوانی است که دام ها دارند حیات گیاهی خیلی مهم نیست حیات دامی هم خیلی مهم نیست حیات انسانی خیلی مهم است شما مستحضرید برخی ها فقط حیات گیاهی دارند یعنی یک نوجوان بالنده است همان طوری که یک نهال بالنده است خوب تغذیه می کند خوب بَر و برگ دارد خوب لباس می پوشد خوب رشد می کند همان کاری که یک نهال دارد و دیگر هیچ! حرف کسی را گوش بدهد حرف پدر و مادر را گوش بدهد حرف استاد را گوش بدهد نیست حیات او حیات گیاهی بالفعل و حیوانی بالقوّه است وقتی یک مقدار بالاتر آمد جوان شد غریزه های او شکوفا شد با مِهر و قَهر آشنا شد آشنا به محبّت شد آشنا به عداوت شد با بخش های عاطفی سر و کار دارد این حیوانِ بالفعل است و انسان بالقوّه در حدّ عاطفه کار می کند در حدّ مسائل اجتماعی خانوادگی زندگی می کند تجارت می کند اقتصاد دارد درآمد دارد هزینه دارد و مانند آن این حیوان بالفعل است و انسان بالقوّه اما اگر به جایی رسید که بگوید من یک موجود ابدی ام آنچه غیر فرشته خویی است هر چه تهیه کردم باید بگذارم و بروم اگر با دست خالی بروم با دو سیلی و مُشت روبه رو هستم در دو جای قرآن ذات اقدس الهی فرمود ملائکه ﴿یضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ[8] یعنی یک عدّه هنگام مرگ فشار مرگ می بینند، می بینند هم یک عدّه به صورت اینها سیلی می زنند هم یک عدّه به پشت اینها مشت می زنند این دو جای قرآن که فرمود ملائکه ﴿یضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ شیخ مشایخ ما استاد اساتید ما مرحوم آیت الله شاه آبادی در آن شذرات این آیه را معنا کرده است که چگونه عدّه ای در هنگام مرگ فرشته هایی هستند به صورت او می زنند فرشته هایی هستند که به پشت او می زنند این از دو طرف فشار می بیند می شود فشار جان دادن. گفت سرّش آن است فرشته های دنیا مأموران دنیا می بینند این شخص عمرش به پایان رسیده چیزی فراهم نکرده با دست خالی دارد می رود نوبت او تمام شده با فشار، پشتش را می کوبند که نوبتت تمام شد برو، فرشته های آخرت می بینند این با روی سیاه و دست تهی دارد می آید محکم به صورتش می زنند که در این مدت چه کردی؟![9] این همه نعمتی که خدا به تو داد همه را گذاشتی و آمدی اینها حیوان بالفعل اند و انسان بالقوّه اما کسی که نه بیراهه می رود نه راه کسی را می بندد کسب حلال دارد مشکلات خودش را حل می کند مشکلات جامعه و نظام را حل می کند با این دو عنصر زندگی می کند تلاش در تولید، قناعت در مصرف این می شود حیات انسانی آن که تلاش نمی کند یا تلاش می کند در تولید ولی تجمّل گراست او مشکل دارد اشکال در صورتی حل می شود که ما پیرو وجود مبارک حضرت امیر باشیم به عنوان اینکه تلاش در تولید، قناعت در مصرف داشته باشیم. به امام صادق (سلام الله علیه) عرض کردند چرا این قدر نام سلمان فارسی را می برید فرمود اولاً سلمان، فارسی نیست از ماست سرّش آن است که سلمان (رضوان الله علیه) هرگز در برابر خواسته علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) خواسته ای نداشت و تلاش و کوشش می کرد که با فقرا بسازد و کوشش او این بود که از علم و علما فاصله نگیرد با علم و دانش و فضایل علمی از یک سو به سر می برد با نیازمندان از یک سو به سر می برد و در برابر علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) خاضع بود این سه فضیلت سلمان باعث می شود که من همیشه اسم او را می برم[10] خب اگر کسی تلاش در تولید داشت و قناعت در مصرف این به خوبی می فهمد که در متن تحریم، تحلیل نهفته است البته دشمن بیگانه همان طوری که الآن دست به حرم و حریم کبریایی وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) زد در کمال وقاحت به پیشگاه ختمی مرتبت و نبوّت اهانت کرده است همین گروه، جامعه انسانی اسلامی ایران را تحریم کردند ولی قرآن کریم به ما خبر داد شما که در کارهایتان با قرآن هستید عنایت داشته باشید خدای سبحان فرمود: ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً[11] این چهار نکته است که با این دو تعبیر بیان شده این نکات چهارگانه این است که این کلمه «عُسر» دو بار ذکر شده (یک) کلمه «یسر» دو بار ذکر شده (دو) این می شود چهار بار ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً﴾ این کلمه «عُسر» به معنای دشواری است این با الف و لام ذکر شده «یسر» به معنای آسانی است بدون الف و لام ذکر شده بر اساس قواعد ادبی این الف و لام ها نشان می دهد که دومی عین اوّلی است ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً﴾ یعنی با هر سختی یک آسانی است همین معنا باز تکرار شده ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ﴾ که عُسر با الف و لام ذکر شده ﴿یسْراً﴾ که یسر بی الف و لام ذکر شده این عُسر دومی عین عُسر اوّلی است سختی یکی است اما یسر دومی غیر از یسر اوّلی است آسانی دوتاست یعنی هر جا سختی باشد دو برابر آن آسانی است تا کسی احساس مشکل نکند کسی نگوید من مانده ام هر جا دشواری هست دو برابر آن آسانی است هر جا مرض هست دو برابر آن درمان است هر جا فقر است دو برابر آن غناست منتها انسان باید ببیند.

مطلب بعدی آن است که نفرمود بعد از سختی، آسانی است نفرمود «إنّ بعد العُسر یسراً» فرمود: ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً﴾ در درون هر سختی، آسانی است اگر در درون هر سختی، آسانی است طبق این دو جمله نورانی قرآن ما الآن که در تحریمیم اگر عاقلانه زندگی کنیم و اگر قدر این سرمایه های دینی را بدانیم طبق وعده الهی در درون هر تحریمی، دو تحلیل هست اگر ما در سختی تحریمیم دو برابر خدای سبحان تحلیل کرده تحلیل یعنی گشودن، حِلّ یعنی باز کردن، محلول یعنی بازشده تحریم یعنی محروم کردن یعنی بستن، هر جا یک قفل باشد دو کلید خدا خلق می کند نه بعدها بلکه در درون همان این بیان قرآن است ما باید بدانیم که فاضل شدن عالِم شدن معصیت کبیره نیست و این هم که در [زیر] دست و پاست این را هم نمی گویند سواد این همه علوم فراوان که هست ما باید بفهمیم که فاضل شدن عالم شدن گناه نیست و این هم در [زیر] دست و پاست این را هم نمی گویند سواد، قرآن هست روایات هست که تمام ناشدنی است خب این همه معارف هست دیگر ما چه مشکل داریم فقط باید بفهمیم (یک) باور کنیم (دو) فرمود در درون هر تحریمی دو برابر تحلیل است نه بعدها، هر تهدیدی را باید به فرصت تبدیل کرد. اگر کسی در این فاز و فضا حرکت کرد در این قلمرو آمد از مرز گیاه گذشت از مرز حیوان گذشت آن قوّه را به فعلیت می رساند می شود انسان بالفعل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ انفال فرمود: ﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکمْ لِمَا یحْییکمْ[12] این است حالا معلوم شد که حیات گیاهی داریم حیات حیوانی داریم حیات انسانی داریم آنکه در سورهٴ مبارکهٴ انفال بیان شده حیات انسانی است و اینکه در بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) است که فرمود: «رَحِمَ الله عبداً أحیا أمرَنا» یعنی کسی با گفتارش با رفتارش با سنّتش با سیره اش با سریرتش جامعه را به جامعه انسانی برساند ما اگر فضیلتی را در کسی دیدیم به همان راه حرکت می کنیم لازم نیست کسی به ما بگوید، انسان شیفته فضیلت است اینکه وجود مبارک حضرت فرمود خدا رحمت کند کسی را که امر ما را احیا کند یعنی شدنی است یعنی می شود با تعلیمات دینی مظهر «هو المحیی» شد خلیفه خدا شد در مسئله احیا.

امر یکسان نیست بعضی از امور است که مقدور ماها نیست فرمود امر ما صعب است بلکه مستصعب است «لا یحتمله الاّ مَلک مقرّب أو نبی مرسل أو عبدٌ قد امتحن الله قلبه للإیمان»[13] همه آن توان را ندارند که امر امام صادق و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را احیا کنند آن امر صعب مقدور برخی ها نیست، آن امر مستصعب مقدور اوحدی است مقدور دیگران نیست اما این امور عادی که حداقل است اینکه ما بیراهه نرویم راه کسی را هم نبندیم با دست خالی نمیریم این مقدور ماست وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) در بخش دیگری از فرمایشاتش فرمود: «وَجَدْتُ علم الناس کلَّه فی أربع» در چهار قسمت، علم سودمند به حال بشر را می شود خلاصه کرد اول: «أن تَعرف ربّک» دوم: «أن تعرف ما صَنع بک» سوم: «أن تعرف ما أراد منک» چهارم: «أن تعرف ما یخرجک مِن دینک»[14] اول اینکه بفهمی بالأخره این عالَم حسابی دارد جهان را انسان را پیوند انسان و جهان را یک حکیم علی الاطلاق آفرید بعد از اینکه مسئله جهان بینی و خداشناسی حل شد فرمود بفهمی که درباره تو چه کرد، بالأخره جهان صانعی دارد انسان صانعی دارد اما با تو چه کرد در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» فرمود انسان یک قطره آب بود ﴿أَلَمْ یک نُطْفَةً مِن مَنی یمْنَی﴾ ما این یک قطره آب را به این صورت در آوردیم الآن صدها دانشکده بلکه دانشگاه درباره انسان کار می کنند ولی بسیاری از بیماری ها هنوز کشف نشده بسیاری از داروها کشف نشده درمان ها کشف نشده تازه برای بدن، این یک قطره آب این همه سلول های مغزی دارد این یک قطره آب این همه سلول های قلبی دارد ﴿أَلَمْ یک نُطْفَةً مِن مَنی یمْنَی﴾[15] این بیان نورانی حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) است که «عَمِیت عینٌ لا تَراک علیها رقیباً»[16]کسی که خدا را نبیند کور است نشناسد کور است. پس فرمود دوم اینکه بدانی با تو چه کرد هیچ چیزی به عظمت انسان نیست درباره گیاه شناسی و اینها هم در اوایل سورهٴ مبارکهٴ رعد فرمود شما باغ دارید می بینید یک هکتار زمین، زمین یکی زمان یکی آب یکی خاک یکی کود یکی باد یکی هوا یکی خورشید و تابش آفتاب یکی کشاورز یکی اما این همه میوه های رنگارنگ از همین خاک است فرمود: ﴿وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیرُ صِنْوَانٍ یسْقَی بِمَاءٍوَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ فِی الْأُکلِ[17]هم بوها فرق می کند بوی میوه ها شبیه هم نیست بوی گل ها شبیه هم نیست هم طعم و مزه فرق می کند مزه میوه ها شبیه هم نیست همه از این خاک است فرمود اینها را چه کسی به اینها داد ﴿وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ فِی الْأُکلِ﴾ اُکل یعنی خوراکی در قبال أکل، أکل یعنی خوردن، اُکل یعنی خوراکی، اینکه فرمود در بهشت ﴿أُکلُهَا دَائِمٌ﴾ نه یعنی پرخوری آنجا هست آنجا خوراکی، اُکل یعنی ما یؤکل یعنی مأکول یعنی میوه اش فراوان و دائمی است نه اَکلش دائمی باشد آدم پرخور اصلاً در بهشت راه ندارد در محضر حضرت کسی آروغ زده حضرت فرمود آدم این قدر غذا می خورد که آروغ بزند فرمود یک مقدار کمتر «اقصِر مِن جَشأک» قدری کم تر بخور خب آدم پرخور آدم شکم پرست در بهشت هم راه ندارد.

بیان دوم وجود مبارک حضرت امام صادق (سلام الله علیه) این است که «أن تعرف ما صَنع بک» خدا با تو چه کرد بعد هم کم کم فرمود تازه اینها برای بدن توست یک گوشه دیگر تو که اصل توست که جان توست آن به من مرتبط است ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾.[18]

شرفی برای کعبه است که در خانه های دیگر و ساختمان های دیگر نیست و آن یک یاء است که خدای سبحان به ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَیتِی﴾ این خانه برای من است این اضافه، اضافه تشریفی است:

کعبه را جامه کردن از هوس است

یای بیتی جمال کعبه بس است[19]

همین یک دانه یاء را خدای سبحان درباره ما هم گفته دیگر ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ چرا ما این حرمت یاء را حفظ نکنیم به او منسوب هستیم علوم رایج که درباره یاء ﴿رُوحِی﴾ نیست درباره همین بدن است فرمود بدان که خدا با تو چه کرد با بدن تو چه کرد با روح تو چه کرد در پیوند روح و بدن چه کرد این روحت تا کجا امتداد دارد. اصل سوم اینکه «أن تعرف ما أراد منک» حالا که خدا تو را با این جمال و جلال آفرید از تو چه خواست کجا می خواهد ببرد چه پذیرایی می خواهد از تو بکند، اصل چهارم آن است که «أن تعرف ما یخرجک مِن دینک» بفهمی چه چیزی تو را از دین بیرون می کند الآن مشکل اساسی استکبار و صهیونیسم این است که بر فرض آن اصول قبلی را شناخته باشند که نشناختند این را نشناختند که چه چیزی آ نها را از دین و از انسانیت بیرون می کند مگر می شود کسی به حیات بخش خودش اهانت بکند مگر می شود به کسی که آمده آزادی به بشر داده آمده بشر را از زمین به آسمان برده اهانت کرد وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) طبق نقل مرحوم شیخ مفید فرمود قبل از اسلام جامعه به این فکر بود که دام ها را مواظب باشد مخصوصاً حجاز که با شترداری و شتربانی ارتزاق می کردند فرمود: «کنّا مرّة رُعاةَ الإبل» ما قبلاً مواظب بودیم که این شترها چه وقت می روند چرا، چه وقت برمی گردند چه وقت باردار می شوند چه وقت شیر می دهند چقدر شیر می دهند چه وقت می خوابند «کنّا مرّة رُعاةَ الإبل فصِرنا الیوم رعاة الشمس»[20] فرمود ما قبلاً شتر می پاییدیم که شتر چه وقت می آید چه وقت می رود الآن منتظریم ببینیم چه وقت آفتاب از دایره نصف النهار می گذرد که با آفریدگارمان سخن بگوییم ما از زمین به آسمان رفتیم دین ما این است بازیگری مشئوم و زشت و قبیح و پلشت همان است که با سینما و فیلم به وجود مبارک پیامبر اسلام(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) توهین کردند عدّه ای هم به عنوان آزادی بیان جلویش را باز گذاشتند می دانید بین آزادی که بسیار منزّه و مقدس است با رهایی که بسیار پلید است فرق است اینها ﴿وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ این کلمه وِلنگار یک کلمه بسیطی نیست یک کلمه مرکب است یک واژه نیست دو واژه است آدمی که می انگارد وِل است به او می گویند ولنگار این اِنگاره او، انگیزه او این است که وِل است هیچ حساب و کتابی در عالم نیست این را می گویند ولنگار الآن نظام غرب گرفتار این ولنگاری است این می پندارد، انگاره او، انگیزه او، اندیشه باطل او این است که باید وِل باشد این را می گویند ولنگار آن وقت این ولنگاری را به صورت آزادی در آوردند آزادی یک اصل مقدس است مگر می شود انسان دهانش را باز کند به کسی که از طرف آفریدگار او آمده و حیات بخش اوست اهانت کند اینها به الله به وحی الهی به آورنده وحی اهانت کردند که امیدواریم همان تهدیدهای الهی دامنگیر اینها بشود ذات اقدس الهی همه اینها را مخذول کند همه اینها را منکوب کند بیداری اسلامی خاورمیانه به ثمر نهایی خود برسد خطر استکبار و صهیونیسم هم به خود آنها برگردد.

پی نوشت ها

[1] مصادقة الإخوان (شیخ صدوق), ص35; الحکایات (شیخ مفید), ص92.

[2] التوحید (شیخ صدوق), ص269.

[3] سورهٴ اسراء, آیهٴ 70.

[4] سورهٴ بقره, آیهٴ 30.

[5] سورهٴ اعراف, آیهٴ 179.

[6] سورهٴ فرقان, آیهٴ 43; سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.

[7] سورهٴ قصص, آیهٴ 34.

[8] سورهٴ انفال, آیهٴ 50; سوره محمد, آیهٴ 27.

[9] ر.ک: شذرات المعارف, ص64.

[10] الامالی (شیخ طوسی), ص133.

[11] سورهٴ انشراح, آیات 5 و 6.

[12] سورهٴ انفال, آیهٴ 24.

[13] الخصال, ج2, ص624.

[14] الکافی, ج1, ص50.

[15] سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.

[16] بحارالأنوار, ج95, ص226.

[17] سورهٴ رعد, آیهٴ 4.

[18] سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سوره ص, آیهٴ 72.

[19] سیر العباد سنایی (چاپ تهران), ص101.

[20] الامالی (شیخ مفید), ص136.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان