ماهان شبکه ایرانیان

ترویج اخلاق کریمانه در جامعه

در بحث های اخلاقی به ما دستور دادند که سعی کنیم، کریمانه اخلاق را حفظ کنیم؛ یک وقت است کسی دروغ نمی گوید، خلاف نمی کند، معصیت نمی کند، برای اینکه اینها حرام است و به دوزخ می رود، این یک درجه از اخلاق است و خوب هم هست؛ یک وقت است از گناه می پرهیزد، برای اینکه به بهشت برود، این هم خوب است؛ اما اینها هیچ کدام کریمانه نیستند، اخلاق کریمانه نیستند

در بحث های اخلاقی به ما دستور دادند که سعی کنیم، کریمانه اخلاق را حفظ کنیم؛ یک وقت است کسی دروغ نمی گوید، خلاف نمی کند، معصیت نمی کند، برای اینکه اینها حرام است و به دوزخ می رود، این یک درجه از اخلاق است و خوب هم هست؛ یک وقت است از گناه می پرهیزد، برای اینکه به بهشت برود، این هم خوب است؛ اما اینها هیچ کدام کریمانه نیستند، اخلاق کریمانه نیستند. بیان نورانی امام جواد که این ایام متعلّق به آن حضرت است، همانند بیان نورانی رسول گرامی (ص) اینها سعی می کنند اخلاق کریمانه را در جامعه ترویج کنند، چون اوّلین پیام قرآن کریم، اخلاق کریمانه است. این سه مطلب را باید در طول هم عنایت کنیم که اول ذات اقدس الهی به ما چه چیزی فرمود، بعد وجود مبارک پیغمبر (ص) چه عنایتی کردند، بعد هم وجود مبارک امام جواد چه دستوری دادند. قرآن کریم وقتی که فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ[1] یا ﴿لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾،[2]اینها به حسب ظاهر جمله خبری است، گزارش از خلقت اوّلیه انسان می دهد; ولی پیام اخلاقی را هم به همراه دارد؛ یعنی جمله خبری است که به داعی انشا القا شده است، فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ﴾ یا ﴿لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾ که با سوگند «لام» این حرف ها را مطرح کرد؛ یعنی انسان! تو کریمی و کرامت را حفظ بکن، من این کرامت را به عنوان امانت به تو دادم. انسانی که کریم است کرامت را از الله گرفته است، وقتی از الله گرفته است این امانت را باید به الله برگرداند ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ﴾ یا ﴿لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾؛ اگر با کرامت است سخن از ترس یا سخن از اشتیاق به بهشت نیست، ترس از دوزخ، اشتیاق به بهشت، اینها اوصاف خوبی است؛ ولی اینها با کرامت سازگار نیست. فرشتگان موجودات خوبی اند و اخلاق را خوب رعایت می کنند؛ اما نه برای ترس از دوزخ یا شوق به بهشت، بلکه اینها کریمانه با اخلاق الهی مأنوس اند و وجود مبارک رسول گرامی(ص) که فرمود من آمده ام تا مکارم اخلاقی را تتمیم کنم، انبیای دیگر هم این راه را طی کردند؛ اما «بُعِثتُ لأَتمَمَ مَکارِمَ الأَخلاقِ»،[3]من می خواهم روح فرشتگان در شما زنده شود که خلاف نکنید، چون فرشته خلاف نمی کند؛ وفاق کنید، چون فرشته ها وفاق دارند، این کتاب الهی به دست فرشته ها عبور کرده و به شما رسیده است ﴿بِأَیدی سَفَرَةٍ ٭ کرامٍ بَرَرَةٍ﴾،[4]اگر اینها کریم اند و بارّند و پیام الهی را این کریمان به شما رساندند؛ یعنی پیام کرامت دارند.

اوّلین حرفی که ذات اقدس الهی زد در سوره مبارکه علق است - این چند آیه سوره علق طبق مشهور بین اهل تفسیر جزء عتایق سور است، یک؛ و اوّلین سوره ای است که نازل شده است، دو؛- ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّک الْأَکرَمُ ٭ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾،[5] این ﴿اقْرَأْ﴾ هایی که چند بار تکرار شده است به ما می گوید بروید در کلاسی که کرامت تدریس می کنند. اگر گفتند فلان کلاس فقیه تدریس می کند؛ یعنی درس فقه می دهد؛ فلان کلاس حکیم تدریس می کند، درس حکمت می دهد؛ فلان کلاس طبیب یا ریاضیدان تدریس می کند، یعنی درس طب و ریاضی می دهد؛ اگر گفتند فلان کلاس، اکرم تدریس می کند، یعنی درس کرامت می دهد ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّک الْأَکرَمُ ٭ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾. خدای سبحان با اسمای حسنای فراوانی خود را در قرآن کریم معرفی کرد، فرمود بخوانید حرف کسی را که او اکرم است؛ یعنی او درس کرامت می دهد و چون همان خدایی که اکرم است درس کرامت می دهد، در همان سوره مبارکه «علق» قبل از اینکه ما را از جهنم بترساند یا ما را به بهشت تشویق کند، فرمود: ﴿أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یری﴾؛[6] همان کلاس اول ما را به حیا دعوت کرده است، فرمود مگر انسان نمی داند که خدا او را می بیند؟! این اوّلین درسی است که در سوره مبارکه «علق» به ما آموختند، قبل از سوره «علق» که قرآنی نازل نشده، اوّلین حرف خدا درس کرامت است، درس حیاست، بعدها وقتی در انسان این حرف ها کمتر اثر کرد، آن گاه سخن از ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ[7]مطرح است؛ وگرنه اوّلین پیام قرآن کریم درس حیاست ﴿أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یری﴾، انسان نمی داند که در مشهد و محضر خداست؛ اگر انسان مظهر خداست، پس در محضر اوست؛ اگر جهان مظهر اوست، پس انسان در محضر اوست. ممکن نیست انسان مظهر او باشد و در محضر او نباشد، فرمود: ﴿أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یری﴾ این ادبِ کریمانه است، همین را که خدای سبحان فرمود، وجود مبارک پیغمبر(ص) فرمود: «بُعِثتُ لأَتمَمَ مَکارِمَ الأَخلاقِ»؛ اخلاقِ کریمانه را ما تعلیم می کنیم، سخن از ترس دوزخ نیست، سخن از شوق به بهشت نیست، آنها مراحل نازله انسانیت است، آنها را در مراحل بعدی می شود گفت، وگرنه اوّل اساس کار این است که بگوییم ﴿أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یری﴾؛ بعد از وجود مبارک پیغمبر، ائمه همین راه را ادامه دادند تا رسید به نوبت وجود مبارک امام جواد (سلام الله علیه)، کسی به امام جواد عرض کرد: «أَوصِنِی» مرا سفارش کنید! حضرت به پنج مطلب او را تذکر داد، آن مطلب اساسی این است که «وَ اعْلَمْ أَنَّک لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَینِ اللَّهِ فَانْظُرْ کیفَ تَکون» بدان هر جا باشی در مشهد خدایی، در محضر خدایی، حضور خدایی، تو نمی بینی؛ ولی او تو را می بیند «وَ اعْلَمْ أَنَّک لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَینِ اللَّهِ فَانْظُرْ کیفَ تَکون».[8] این درس کرامت است، این سخن از بهشت و جهنم نیست، این مراحل نازله است که انسان خلاف نکند برای اینکه سوخت و سوز هست. خیلی از موجودات دیگر هستند غیر از انسان که آنها را می شود با همین امور ادب کرد، تربیت کرد، چه اینکه می بینید؛ ولی برای انسانیتِ انسان آن کرامت معیار است. بنابراین اوّلین پیام قرآن کریم، درس حیا و کرامت است که فرمود: ﴿أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یری﴾؛ بعد وجود مبارک پیامبر هم فرمود: «بُعِثتُ لأَتمَمَ مَکارِمَ الأَخلاقِ» تا رسید به وجود مبارک امام جواد فرمود: «وَ اعْلَمْ أَنَّک لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَینِ اللَّهِ فَانْظُرْ کیفَ تَکون».

مطلب اساسی آن است که به ما گفتند دین شما خالص باشد؛ هم به حوزویان و دانشگاهیان گفتند شناخت و معرفت و دانش شما خالص باشد و هم به اهل مسجد و حسینیه گفتند عبادتتان خالص باشد تا اینها که عبادت خالص دارند مخصوصاً معتکفان به آن علم خالص بار یابند؛ هم به حوزویان و دانشگاهیان گفتند علمتان خالص باشد تا معتکفان خوبی در مسجد و امثال مسجد باشد. بیان ذلک این است؛ دانش های ما یا در امور جزئی است مثل حس و تجربه که بارها به عرضتان رسید و این کفِ دانش است، ما از علم حسّی و تجربی پایین تر دیگر سوادی نداریم، از این پایین تر دیگر علمی نیست که با حس و تجربه کسی کار کند، از این مرحله بالاتر به نیمه تجربی می رسیم، از این مرتبه بالاتر به تجریدی کلامی می رسیم، از این مرحله بالاتر به تجریدی فلسفی می رسیم، از این مرحله بالاتر به تجریدی عرفان نظری می رسیم، اینها که علم استدلالی است. در این گونه از علوم یا هر دو بخش جزئی است و کلّی نیست، این شبیه علم است نه علم، علم آن است که بالأخره یک قانون کلی در آن دست بدهد، از دو مقدمه جزئی هرگز نتیجه علمی گرفته نمی شود، مگر اینکه مشکل مقطعی حل شود. در یک مقدمه اگر جزئی را داشت آن دانش خالص نیست، بالأخره جزئی را یا وهم درک می کند یا خیال؛ این مقدمه و این استدلال و این برهان تشکیل شدهٴ از دو مقدمه، یک دست آن را خیال یا وهم، دست دیگر را عقل نظر تأمین می کند، بالأخره وهم یا خیال دستیار عقل خواهند بود، آن جزیی را، آن موضوع را، آن صغرا و مانند آن را این وهم تأمین می کند، این خیال تأمین می کند، احتمال دغل بازی وهم هست، احتمال خیانت خیال هست، این علم یک علم لرزانی است، علم خالص نیست و اگر آن محقّق توانست از نیازِ به وهم و خیال بگذرد، فقط در فضای کلّی فکر کند، کلی اندیش باشد، جزء «جوامع الکلم» باشد و مانند آن، مقدمه اولی هم کلی، مقدمه ثانیه کلی، این در فضای عقلِ نظری خالص سیر می کند، نیازی به وهم و خیال ندارد تا از خیانتِ خیال در خطر باشد یا از دوراندیشی و بداندیشی واهمه هم در وهم باشد، بالأخره هر دو مقدمه استدلال او کلی است. این برای عقل نظری و دانش دانشمندان.

در عقل عملی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمَنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجِنَان»[9]است، انسان با آن بهشت را کسب می کند و با پروردگار خودش مناجات دارد و مانند آن، اگر با خوف از آتش همراه باشد، یک بخش آن را عقل عمل به عهده دارد و یک بخش را خوف که از شئون قوّه غضبی است؛ یا اگر به امید و شوق بهشت باشد، یک بخش را عقل عمل به عهده دارد و یک بخش را شهوت به عهده دارد، زیرا شهوت است که انسان را به بهشت دعوت می کند، غضب است که انسان را از جهنم می ترساند، یک عبادت خالص نیست. آن عبادتی که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «خَوفَاً مِنَ النَّار» نیست، «شَوقَاً إِلَی الجَنَّة» نیست، «حُبَّاً لله» است «تِلک عِبَادَتُ الأَحرَار»،[10]آزادمردان کسانی هستند که هم در بخش نظر از رهن وهم و خیال رهیدند و هم در بخش عمل از رهن شهوت و غضب آزادند، اینکه گفت: «ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزادست»[11] برای افراد نیمه راه است «ز هر چه رنگ تعین پذیرد آزاد است» برای افراد رسیده است. اگر کسی در تمام عبادت هایش به این جا رسید که خوف از نار مطرح نبود، «شوق الی الجنّة» مطرح نبود، این عبادتش عبادت خالصانه است، این عبادت، عبادت کریمانه است، این به این فکر است که او دارد مرا می بیند، وقتی به این فکر است که او دارد مرا می بیند دیگر به این فکر نیست که من نباید به جهنم بروم، نباید به بهشت بروم، مگر آن جا جای بهشت و جهنم است! بهشت و جهنم پایین تر از مقام لقای الهی است. در بخش پایانی سوره مبارکه قمر دارد ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیک مُقْتَدِرٍ﴾؛[12]آن جا که الله جلوس دارد که جایی نیست، آن جا جای شجر و حجر نیست، آن جا جای دوزخ و امثال دوزخ نیست، اینها خیلی پایین تر از مقام لقای الهی هستند. اگر کسی جزء مقرّبان شد اخلاق او کریمانه است، چون خود را در محضر ذات اقدس الهی می بیند خلاف نمی کند، خلاف نمی گوید، بیراهه نمی رود؛ نه راه کسی را می بندد و نه بیراهه می رود. این حرفِ آنهاست.

در همین راستا وجود مبارک امام جواد مطلبی را فرمودند که برای همه ما سودمند است؛ مخصوصاً عزیزان و جوانانی که با این فضاهایی که در حقیقت فضای حقیقی است نه فضای مجازی سر و کار دارند. شما پیامی که دریافت می کنید باید بدانید که آن پیام رسان را دارید می پرستید، چون حرفش را گوش می دهید، اطاعت می کنید. این سخن نورانی امام جواد به همه ما می گوید که چه پیامی را گوش بدهید و چه پیامی را دریافت کنید، چه کلاسی بروید و چه محفلی بروید «مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کانَ النَّاطِقُ ینْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیس»؛[13] انسان در هر کلاسی نشسته است، هر حرفی گوش می دهد؛ یک وقت سماع است، آن پرستش نیست؛ یک وقت استماع است و پذیرش را به همراه دارد؛ یعنی این حرف را قبول می کند و این حرف را می پذیرد و برابر آن باور می کند و طبق آن عمل می کند، این را می گویند اِسماع، صِرف گوش دادن این چنین نیست، صِرف انصات این چنین نیست، گفتند وقتی قرآن می خوانند ﴿إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا[14] خودتان انصات و سکوت را انتخاب کنید و ببینید قرآن چه می گوید. صِرف گوش دادن معیار نیست، اما اگر کسی دل بدهد و بپذیرد و برابر آن باور کند و به آن عمل کند، طبق بیان نورانی امام جواد به منزله پرستش آن گوینده است «مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کانَ النَّاطِقُ ینْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیس»، حرف ها در عالم زیاد است، بهترین حرف ها حرف انبیاست، آنهایی که از کسی سخن می گوید که ما را آفرید. ما مسافری هستیم که در بین راه این جا قرار داریم؛ نه از گذشته مان باخبریم و نه از آینده مان، ولی آن قدری هست که بانگ جرسی می آید. یک وقت کسی کَر است و صدا را نمی شنوند، این همه اتومبیل ها که بوق می زنند و می آیند و می روند، او نمی شنود؛ اما یک وقت است کسی شنواست، کر نیست و صدای اتومبیل را، بوق اتومبیل را می شنود و می بیند عده ای دارند می روند؛ اما کجا می روند معلوم نیست، ولی می روند. حرف حافظ این است که گرچه ما نمی دانیم اینها کجا می روند؛

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست آن قدر هست که بانگ جرسی می آید[15]

جرس؛ یعنی زنگ، آن روزها که سخن از اتومبیل و بوق اتومبیل نبود، زنگ گردن شتر و اسب نشان می دهد که قافله ای دارد می رود، این قافله که به طرف گورستان می روند، این قافله را می بیند و صدای زنگ گردن قافله را می شنود؛ اما کجا می روند معلوم نیست. اگر کسی این مقدار گوش شنوا هم داشته باشد که صدای زنگ را بشنود، کم کم می آید بیرون، کم کم این قافله را تعقیب می کند، می بیند کجا دارند می روند و ره توشه شان چیست «آن قدر هست که بانگ جرسی می آید»، ما صدای زنگ قافله مرده ها را باید بشنویم. بسیاری از علما مدرسه ، مکتب، مشهد و مدرس آنها قبرستان بود. اینکه گفتند بروید قبرستان تنها برای آمرزش گناه نیست؛ قبرستان مدرسه است، این دعاهای قبرستان نشان می دهد که انسان برود آن جا چیز یاد بگیرد؛ البته طلب مغفرت برای گذشته ها برای همیشه ثواب دارد، یک تنبّه هم برای خود افراد هست؛ اما مهم ترین فایده قبرستان، مدرسه بودن آن است. به ما گفتند وقتی وارد قبرستان شدید آن فاتحه ای که می خوانید با این مُرده ها سخن بگویید، اینها را قسم به بهترین چیز بدهید و بگویید شما را «بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» «یا أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ کیفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» شما را به «الله» قسم بگویید آن جا چه خبر است! آدم می رود قبرستان ببیند چه خبر هست! آن گاه یک تنبّه یا حالتی یا در رؤیا یا در رؤیت نصیب او می شود، ما آنها را قسم می دهیم و می گوییم «یا أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ کیفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»؛ شما را به «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[16] قسم، به ما بگویید آن جا چه خبر است؟ اگر کسی صدای زنگ گردن قافله را نشنود، خب خبری نیست «ما که آن را که خبر شد خبری باز نیامد»، ولی باید با اصرار از آنها بخواهیم که آن جا چه خبر است. این راه دارد، اگر راه نداشت که این کار لغو بود و به ما دستور نمی دادند. شما شرح حال مرحوم آقای قاضی و اینها را که می خوانید می بینید در بسیاری از مواقع اینها در قبرستان «وادی السلام» بودند، آن جا مدرسه است. همه درس ها که در کتاب ها نیست، مگر همه درس ها را آدم در کتاب یاد می گیرد؛ خب اگر این شدنی نبود که به ما دستور نمی دادند، دینِ ما این را نمی گفت، دعای ما نبود، دستور ما نبود، پس معلوم می شود راه دارد، معلوم می شود انسان با مرده ها می تواند رابطه برقرار کند، حالا یا در رؤیا یا در رؤیت، بالأخره «احدالطریقین» هست، فرمود این وسیله هست. اگر صدای زنگ گردن شتر قافله را بشنویم به دنبالش راه می افتیم، این راه کرامت است، این بیان نورانی امام جواد است. عزیزان! بسیار حرف ها در عالم فراوان هست؛ اما بهترین حرف را انبیا آوردند، اولیا آوردند. می بینید اینها که الآن داعی تمدّن دارند؛ آن غزّه را می بینید، این یمن را می بینید، شرق ما را می بینید، غرب ما را می بینید و هر جا خونریزی هست به وسیله همین هاست؛ اما وجود مبارک پیغمبر وقتی فاتح شد فرمود امروز روزی است که من خانه بدترین دشمنان خودم را بست قرار دادم، خانه ابوسفیان خانه بست است و هر کس آن جا برود در امان است، این وجود مبارک پیغمبر است. ما در خود ایران هم این نجابت را نشان دادیم، کرامت را نشان دادیم به برکت همین قرآن و عترت، این راه باز است.

بنابراین عزیزان ما باید بدانند این دستگاهی که در اختیارشان هست، این موبایلی که در اختیارشان هست هر حرفی را، هر پیامی را گوش ندهند، آن قدر حرف های علمی فراوان هست، آن قدر حرف های آموزنده و فرشته خویی فراوان هست. ما وقتی که می توانیم فرشته شویم، چرا راه شیطنت را انتخاب کنیم!...اینکه می بینید مولوی برای ایشان یک حرمت خاص قائل است، حرف ایشان را نقل می کند و شرح می کند، برای اینکه تقریباً یک قرن قبل از او بود و از حکمای بزرگ جهان اسلام است- که فرمود شما می توانید فرشته بشوید، چرا از این راه خودتان را منصرف می کنید؟!

تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک٭٭٭ برگ توت است به تدریج کنندش اطلس[17]

الآن بهترین و گران ترین و زیباترین پارچه های عالم ابریشم و پرنیان است، ما از فرش پرنیانی، ابره پرنیانی، پرده پرنیانی، پارچه پرنیانی گران تر و زیباتر که نداریم، این پرنیان محصول کار یک کرم است، وقتی برگ توت به مکتب برود و استاد ببیند می شود پرنیان، حرف حکیم سنایی این است.

تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک٭٭٭ برگ توت است به تدریج کنندش اطلس

وقتی کسی مدرسه می رود و استاد می بیند، فرشته خوی می شود. برگ توتی که آن را در زباله دان می ریختند و می توانست بپوسد او را حفظ کردند و به مکتب بردند، حرف استاد را شنید و رشد کرد که شده اطلس و پرنیان، چرا انسان به مکتب نرود، حرف علی و اولاد علی را گوش ندهد و فرشته نشود. مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) این حدیث را نقل می کند که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) به اصحابش فرمود اگر یک مقداری بهتر از این باشید «لَصَافَحَتکم المَلائِکة»،[18]این را هم که قرآن کریم دارد که ﴿الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةُ﴾؛[19]گاهی فرشته ها حرف های خوبی را به انسان القا می کنند، این انسان اگر خیلی تیزهوش باشد می بیند این حرف ها امانت است؛ اما اگر در حدّ میانه باشد خیال می کند جزء نوابغ است و ابتکارات خودش است، ولی به هر تقدیر پیام فرشته ها را می تواند دریافت کند. بنابراین عزیزان ما در دریافت پیام، در گوش دادن، در گوش سپردن، بیان نورانی امام جواد (سلام الله علیه) را همه ما در نظر داشته باشیم؛ هم آن بیان که فرمود هر جا باشید در محضر خدایید و هم این بیان که فرمود هر پیامی را که شما گوش می دهید، دارید آن گوینده را می پرستید.

پی نوشت ها

[1] سوره تین، آیه4.

[2] سوره إسراء، آیه70.

[3] مستدرک الوسائل، ج11، ص187.

[4] سوره عبس، آیه15 و 16.

[5] سوره علق، آیه3 و 4.

[6] سوره علق، آیه14.

[7] سوره حاقه، آیه30 و 31.

[8] تحف العقول، النص، ص455.

[9] الکافی(ط ـ الاسلامیه، ج1، ص11.

[10] بحار الانوار، ج67، ص197؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ‏ مَا عَبَدْتُکَ‏ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ وَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُکَ».

[11] حافظ، غزل شماره37.

[12] سوره قمر، آیه54 و 55.

[13] تحف العقول، النص، ص456.

[14] سوره اعراف، آیه204.

[15] حافظ، غزل شماره11.

[16] بحار الانوار، ج99، ص301.

[17] دیوان سنایی، قصیده شماره90.

[18] الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج2، ص424.

[19] سوره فصلت، آیه30

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان