در کتاب شریف فلاح السائل این روایات نورانی را دارد که وجود مبارک امام صادق از وجود مبارک پیامبر (ص) نقل کرد که حضرت فرمود: «اَلدُّعَاءُ سِلاحُ المُؤمِنِینَ وَ عَمُودُ الدِّینِ وَ نُورُ السَّمَاواتِ وَ الأَرضِ».[1]بالأخره ما در سه جبهه جنگ داریم: جبهه اول که با بیگانه هاست آن هم با دعا می شود کمک گرفت، در جبهه درون با هوس می جنگیم آن را هم می شود از دعا کمک گرفت، در جبهه سوم هم با عقل می جنگیم که ما را به قلب برساند آن هم می شود از دعا کمک گرفت. این دعا که در تعبیر این روایت نورانی عمود دین شد سه بخش دارد.
در جریان دعای جهاد اصغر از خدای سبحان نصرت طلب کردن همان است که در دعای صحیفه نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) برای مرزداران دعا می کند که خدایا مرزداران، نظامیان، ارتشیان و سپاهیان ما را آنهایی که امنیت مرز را، امنیت کشور را تأمین می کنند تأیید و حفظ کن، یاد دنیا را از دل های اینها بیرون ببر، یاد خودت و آخرت را در دل های اینها مستقر بفرما![2] این دعای نورانی امام سجاد در صحیفه سجادیه برای مرزداران مستحضرید که آن روز حکومت، حکومت اسلامی نبود که امام یا نائب امام حکومت کند، دست دیگران بود؛ ولی امنیت کشور، حفظ امنیت مملکت، ناموس مملکت، اینها جزء برنامه های رسمی دین است. این دعای امام سجاد که بخش خاصّی از صحیفه سجادیه را تشکیل داد آن برای جهاد اصغر است. در دعای بر رذایل اخلاقی آن هم ادعیه فراوانی است که صبر و شکر و ذکر و این چیزها را از خدای سبحان مسئلت می کنیم. در جهاد اصغر تلاش و کوشش این است که نظام طاغوت رخت بربندد و نظام الهی مستقر شود. در صحنه جهاد اوسط که جهاد نفس نام دارد و اکبر بودن آن هم نسبی است نه نفسی که اگر پیامبر (ص) فرمود: شما از جهاد اصغر فارغ شدید به جهاد اکبر آمدید،[3] این اکبر نسبی است نه نفسی، در جهاد اوسط که با نفس، انسان مبارزه می کند می کوشد که آن نظام طاغوتی «امّارهٴ بالسوء»» را براندازد یک نظام الهی «امّارهٴ بالحُسن» را مستقر کند. در بحث های قبل هم ملاحظه فرمودید که این «تاء»، «تاء» تأنیث نیست این «تاء»، «تاء» مبالغه است، وقتی گفته می شود فلان شخص علامه حلّی است این «تاء»، «تاء» مبالغه است این نفس «امّارهٴ بالسوء» است خیلی به زشتی امر می کند، نه برای اینکه نفس مؤنث است این «تاء» آمده عقل، «امّارهٴ بالحسن» است در جهاد اوسط تلاش و کوشش بر این است که نظام «امّارهٴ بالسوء» به نظام «امارهٴ بالحسن» تبدیل شود، آن وقت آدم راحت است؛ یعنی کارهای خوب را به آسانی انجام می دهد. نماز هم که می خواند، خاطرات او این نیست که فلان شخص از بین برود و مانند آن، بدِ کسی را نمی خواهد، شرّ کسی را طلب نمی کند، خیر همه را می طلبد و مانند آن.
در جهاد اکبر که در حقیقت اکبرِ نفسی است بین عقل و قلب تلاش و کوشش است، به اصطلاح، نزاع بین حکمت و عرفان است. عقل می گوید باید فهمید، قلب می گوید باید دید، فهمیدن با مفهوم مشکل حل نمی شود. در هر سه بخش این دعا مؤثر است. آنچه در فلاح السائل آمده که دعا سلاح است، اسلحه است، هم اسلحه جنگ اصغر، هم اسلحه جنگ اوسط و هم اسلحه جنگ اکبر است؛ منتها این دعاها فرق می کند شما می بینید دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان یکسان نیست، دعاهای ایام شعبان و ماه رجب یکسان نیست، سوگندهایی هم که انسان با خدای خود درمیان می گذارد یکسان نیست. گاهی انسان خدا را قسم می دهد به رازق بودن او، به شافی بودن او «یا شافی، یا رازق» فلان بیمار را شفا بده! مشکل فلان شخص را برطرف کن! گاهی می بینید در دعای روز نهم ماه مبارک رمضان خدا را به محبّتش قسم می دهیم «بمُحَبَّتِک یا أَمَلَ المُشتَاقِین»[4] خدایا به دوستی تو، ای کسی که مورد آرزوی عاشقان و مشتاقانی این با دعاهای دیگر خیلی فرق می کند «بمُحَبَّتِک یا أَمَلَ المُشتَاقِین»، آمال ما این است، آرزوی ما لقای توست، این دعا با دعاهای دیگر خیلی فرق می کند. در بخش های ماه شعبان که ـ ان شاءالله ـ در پیش داریم، «مناجات شعبانیه» را هم می خوانید، دعاهای دوستانه مطرح است. در این دعای هر شب ماه مبارک رمضان دعای «افتتاح» که از وجود مبارک امام عصر رسیده است، به ما اجازه دادند به خدا بگوییم، خدایا من هم برای نیاز آمدم که در هر بخش محتاج تو هستم و از تو خواسته ای دارم هم برای ناز آمدم «مُدِلَّاً عَلَیکَ»،[5] اِدلال یعنی دَلال و غنج و ناز، خدایا من برای ناز کردن آمدم می خواهم با تو ناز کنم. این دعا کجا آن دعاها کجا! این انسان با خدا راز و نیاز کند به عنوان یک دوست حرف بزند که من می خواهم تو را ببینم گوشه ای نشان بدهد انسان جان می بازد، مگر دیدنی است «مُدِلَّاً عَلَیک»اینها راه باز است، اینها برای جهاد اکبر است. آن که همیشه گرفتار این است که خدایا به من این بده، آن بده، این در محدوده جهاد اصغر و اوسط است. در ماه شعبان که اوج آن مناجات هاست، خدایا تو با من مناجات کن!
غرض این است که ما خیلی می ارزیم، آن که ما را آفرید بدن ما همین است که در دیه مشخص کردند که دیه دارد، اما جان ما را گفتند: «إِنَّهُ لَیسَ لِأَنْفُسِکمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلاَ تَبِیعُوهَا إِلاَّ بِهَا»[6] شما به اندازه بهشت می ارزید، خود را به کمتر از بهشت نفروشید که مغبون می شوید. بهشت هم یعنی سعادت ابد، باغی نیست که انسان یک میلیارد سال یا ده میلیارد سال بماند، روح و ریحان است و ابد، بعد به ذهن نمی آید. فرمود این روحتان، این جانتان که صبغهٴ الهی دارد ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[7] این به اندازه بهشت ابد می ارزد «فَلاَ تَبِیعُوهَا إِلاَّ بِهَا» بخواهیم نیاز داشته باشیم راه باز است، بخواهیم ناز داشته باشیم راه باز است، بخواهیم بگوییم به ما این بده، آن بده، راه باز است، بخواهیم بگوییم خودت را به ما نشان بده، راه باز است «مُدِلَّاً عَلَیک»، هم اِدلال و غنج و ناز راه دارد، هم نیاز که «عُبَیدُک بِفِنَائِک ، مِسْکینُک بِفِنَائِک ، فَقِیرُک بِفِنَائِک، سَائِلُک بِفِنَائِک»[8] اینها هست. بنابراین این دعا که در این حدیث شریف آمده است ستون دین است این خیمه، همه را زیرمجموعه خود دارد بعد هم ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[9]است.
در روایت دیگری که مرحوم ابن طاووس نقل می کند از امام (علیه السلام) سؤال کردند دعا کردن بهتر است یا قرآن خواندن؟ در آن روایت دارد که دعا کردن بهتر است.[10] سرّش آن است که راوی سؤال کرد آدم با خدا گفتگو کند دعا کند بهتر است یا قرآن بخواند؟ معلوم است دعا کردن بهتر است، چون قرآن، خواندن است تلاوت است اما سؤال نکرد که تفسیر قرآن، اوج قرآن، روح قرآن، با زبان قرآن دعا کردن بهتر است یا دعاهای مأثور، آن یقیناً دعای قرآنی بهتر است، تدبّر در قرآن بهتر است. سؤال سائل این است که من می خواهم قرآن بخوانم، این که قرآن بخوانم بهتر است یا دعای «کمیل»؟ اگر بخواهد دعای «کمیل» بخواند یقیناً قرآن خواندن بهتر است، اما بخواهد گفتگو کند، بخواهد، آن با خدا حرف بزند، نیاز خود را با او مطرح کند، نه اینکه هم کارِ خودش را بخواهد، هم کار دیگری را بخواهد این نیست.
در احتجاجات مرحوم طبرسی هست که عده ای از شام آمدند خواستند مطالبی را از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) سؤال کنند، حالا یا جهت امتحانی داشت یا علل دیگر. در آن محفل وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) هم نشسته بود، آن سائل سؤال کرد که بین آسمان و زمین چقدر فاصله است؟ چندتا سؤال کرد یکی این بود. حضرت به وجود مبارک امام مجتبی ارجاع داد، امام مجتبی هم این دو جمله را فرمود، فرمود: «دَعوَةُ المَظلُومِ وَ مَدُّ البَصَرِ»[11] بین آسمان و زمین قابل حساب و شمارش متراژی نیست تا چشم می بیند آسمان است «مَدُّ البَصَرِ»، اما آسمانِ غیب را می خواهی بین زمین و آسمان، آه مظلوم فاصله است. اینکه سؤال کرد «کم بین الأرض و السماء» فرمود: «مَدُّ البَصَرِ»، یک؛ «وَ دَعوَةُ المَظلُومِ»، دو؛ آه مظلوم به آسمان می رسد نه آسمانی که شمس و قمر در آن هست آسمانی که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[12] درِ آن آسمان به روی کفار باز نیست این آسمان نجومی و ریاضی که مورد رفت و آمد و ترمینال کافران است، کدام آسمان است که خدا در قرآن فرمود: درهای آسمان به روی کفار باز نیست ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ آن آسمانی که درش به روی کفار باز نیست درش به روی آه مظلومان باز است «دَعوَةُ المَظلُومِ»، پس این راه باز است برای همه هست. اینکه می گوید: ﴿ظَلَمْتُ نَفْسی﴾[13]می گوید خدایا! هوایی بر من غالب شده است، من مظلوم واقع شدم، الآن به شما پناه می برم که مرا از دست هوایی که «أعدا عدوّ» ماست نجات بدهی! این راه ها باز است برای همه هم باز است. اگر ما از جهاد اصغر و اوسط فارغ شدیم، به وادی جهاد اکبر بار یافتیم آن جا خواستهٴ ما ادلال است، نه نیاز. ما آن جا چیزی نخواهیم فقط شهود او.
این روایت نورانی که از وجود مبارک پیامبر (ص) رسیده است که اصلاً عبادت برای یکی از این دو امر است به نحو «مانعةالخلو»، عبادت برای این است که به مقام «احسان» برسیم. «احسان» عبارت از این است که «أَن تَعبُد اللهَ کأنّک تَراهُ فَإن لم تَکن تَراهُ فَإنَّهُ یراک»[14]در بخش پایانی سوره «ذاریات» آمده، جن و انس برای عبادت خلق شدند[15] عبادت برای این است که انسان طرزی معبود را عبادت کند که گویا او را می بیند که این مقام مشاهده است و اگر او خدا را نبیند، ببیند که در مشهد و در مرئای خداست، خدا او را می بیند، این می شود مراقبه، این مراقبت مرحله سوم، جهاد سوم، غیر از آن مراقبت اخلاقی جهاد اوسط است. مراقبت اخلاقی این است که مواظب باشیم کسی خلاف نکند، دروغ نگوید، معصیت نکند، مراقب خودش باشد این مراقبت در قبال محاسبه و مشارطه و مانند آن است. اما آن مراقبه؛ یعنی بداند که خدا رقیب اوست ببیند که خدا رقیب اوست این شخص وارد مراحل دیگری می شود که سعی می کند غیر خدا را نبیند؛ آن وقت این راحت خواهد بود این وقتی وارد آن وادی اَیمن؛ یعنی اَیمن وادی می شود دیگر می تواند دست عده ای دیگری را بگیرد.
در بخشی از سخنان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج البلاغه راجع به عهدنامه مالک به مالک فرمود: اگر یک روش خوبی، یک سنّت خوبی که قبلاً بزرگان این ملت، این امت انجام دادند آن را به هم نزن، سنّت خوبی بود چون دستور اسلامی این است که شما روش خوب انتخاب کنید «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً کانَ لَه اَجرُ مَن عَمِلَ بِهَا»،[16]این سنّت گذاری را دین اجازه داد. یک وقت است می گویند فلان روز، روز درختکاری است یا فلان روز، روز راهپیمایی روز قدس است یا فلان هفته، هفته ولایت است یا فلان دهه، دهه کرامت است، اینها سنّت های خوبی است که عده ای قرار دادند. فرمود: اگر سنّت خوبی در مملکت از گذشتگان به شما رسید این را به هم نزنید این در همان نامه نورانی حضرت امیر که برای مالک مرقوم فرمودند، فرمود سنّت صالحه را نقض نکن «وَ لاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ لْأُمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَیهَا الرَّعِیةُ وَ لاَ تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَی ءٍ مِنْ مَاضِی تِلْک السُّنَنِ فَیکونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَالْوِزْرُ عَلَیک بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا».[17] دو اجتهاد است که دین ما را ترغیب کرده: یک اجتهاد حُکمی است که بالأخره مجتهدان باید این احکام را از کتاب و سنّت و عقل و مانند آن استنباط کنند، یک اجتهاد سنّت و فرهنگ گذاری است؛ یعنی کسی بفهمد جامعه ما به چه چیزی نیازمند است آن را اصل قرار بدهد، سنّت قرار بدهد که دیگران به همان روال کار کنند. الآن جامعه ما به کدام سَمت و سوی اقتصاد مقاومتی حرکت کند کشاورزی را تقویت کند، صنعتی را تقویت کند، یا هر دو را در بخش های گوناگون تقویت کند که هم جلوی بیکاری را بگیرد، هم اشتغال بیاورد، هم تشکیل خانواده آسان شود، هم سنّ ازدواج پایین بیاید. اگر کسی این سنّت را بگذارد که سنّ ازدواج را به حدّ طبیعی برساند، مبادا بالا بیاید. این سنّت را بیاورد که زن ها بدانند عظمت و جلال و شکوه زن در این است که مجرای فیض خالقیت باشد، این همه برکاتی که خدای سبحان در قرآن کریم ذکر کرده است که من این علقه را مضغه شده، مضغه را جنین شده، جنین را عظام شده ﴿فَکسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[18]اینها در بارگاه و کارگاه مادر است؛ یعنی این رَحم مادر؛ نظیر آن شیشه و امثال شیشه است یا ظرف های خاصّ پزشکی است که این سلول های بنیادی را آن جا می گذارند یک موجود زنده ای عمل می آید، یا همه این فیوضات از مجرای نفس مادر به کودک می رسد، این مقامی که برای مادر قائل است برای زن قائل است، هرگز برای مرد نیست. به وسیله نفسِ مادر است که علقه، مضغه می شود مضغه، جنین می شود و جنین، عظام می شود ﴿فَکسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً﴾ می شود، به وسیلهٴ نفس مادر است که ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ می شود این مقام زن است؛ آن گاه مقام مادری را نگه داشتن، فرزند صالح تربیت کردن، مادرِ تحصیل کرده دیگر هرگز اجازه نمی دهد فرزندش معتاد در بیاید، چون این هفت سالی که این کودک در دامن مادر است از هر دوره دانشگاهی قوی تر و غنی تر است، شیر طیب و طاهر دادن، تربیت کردن، اینکه گفتند زیر گوش راست کودک اذان بگویید، زیر گوش چپش اقامه بگویید،[19] اینها سنّت الهی است این می شنود و می فهمد؛ منتها قدرت بیان ندارد، این صدا برای کودک آشناست این تازه از همان عالَم آمده است که ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ این صدا را کاملاً می شنود، کاملاً ادراک می کند، با این صدا رشد می کند، دیگر گوشش به حرف های بیگانه نیست، دیگر نه ما معتادی در مملکت داریم، نه اوباش. می دانید الآن این اراذل و اوباش که می گویند یک اصطلاح سیاسی، اجتماعی شد، این دوران سوم خودش را می گذراند. اوّلین دوران که این کلمه به کار رفت اصطلاح حدیثی بود در روایات دارد که اوباش این چنین فرمودند، اوباش جمع «وَبْش یا وَبَش»، آ ن چرک های روی ناخن را می گویند ائمه (علیهم السلام) می گویند اگر کسی بیراهه رفته جزء اوباش می شود اوّلین بار یک اصطلاح حدیثی است[20]بعد از حدیث به فنّ کلام رفته می گویند: «قالت الاشاعره کذا، قالت المعتزله کذا، قالت الاوباش کذا» آنها که صبغهٴ علمی ندارند. مرحله سوم از اصطلاح کلامی به اصطلاح سیاسی، اجتماعی آمده که می گویند اراذل و اوباش.
اگر مادری بداند که مجرای فیض خالقیت است همه این برکات از راه نفس مادر به کودک می رسد اگر خدای سبحان دارد: ﴿أَنِ اشْکرْ لی وَ لِوالِدَیک﴾[21]نام آنها را کنار نام خود می برد، برای اینکه آنها مجرای فیض خالقیت اند. اگر کسی این سنّت صالحه را ترویج کند، سنّ ازدواج را پایین بیاورد، مادر شدن را تقویت کند، عالم و آگاه شدن برای تربیت فرزند است، کارهایی که مربوط به آنهاست گاهی هم در هفته یکی، دو روز می تواند انجام بدهد تدریس کنند، کارهایی که مربوط به بانوان است به عهده بگیرند که نیاز بانوان با خود آنها حل بشود، چه در دانشگاه، چه در جامعةالزهراها و مانند آن و هم داشتن فرزندان صالح. این فرزندی که دوره دانشگاهی هفت ساله را در کنار رحامت مادر گذرانده، این دیگر جزء اوباش نخواهد شد. اینها یک اصول اساسی است که آن که ما را آفرید ما را با این اصول آشنا کرد. وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) به مالک (رضوان الله علیه) فرمود: سنّت های خوب را نگذار از بین برود، مبادا سنّت های بد بگذارند، اینکه الآن رسم شد سنّ ازدواج بالا رفت، یک سنّت محمود و ممدوح نیست.
پی نوشت ها
[1] فلاح السائل، ص28.
[2] الصحیفة السجادیة، دعای 27.
[3] امالی(صدوق)، متن، ص466.
[4] الاقبال بالاعمال، ج1، ص273.
[5] مصباح الکفعمی، ج2، ص578 و 579.
[6] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت456.
[7] سوره حجر، آیه29.
[8] الارشاد فی معرفة حجج العباد، ج2، ص143.
[9] سوره نور، آیه35.
[10] فلاح السائل، ص28.
[11] الاحتجاج(للطبرسی)، ج1، ص268.
[12] سوره اعراف، آیه40.
[13] سوره نمل، آیه44؛ سوره قصص، آیه16.
[14] تفسیر نور الثقلین، ج1، ص553.
[15] سوره ذاریات، آیه56؛ ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾.
[16] عدّة الداعی، ص222.
[17] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.
[18] سوره مؤمنون، آیه14.
[19] الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج6، ص24؛ « عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ وُلِدَ لَهُ مَوْلُودٌ فَلْیُؤَذِّنْ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَى بِأَذَانِ الصَّلَاةِ وَ لْیُقِمْ فِی الْیُسْرَى فَإِنَّهَا عِصْمَةٌ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم».
[20] دعائم الاسلام، ج1، ص97.
[21] سوره لقمان، آیه14