ماهان شبکه ایرانیان

ویژگی های پادگفتمانی سوره کهف

با نشانه های نظام مند، مفاهیم جدید را تولید می کند. این عناصر همواره درجهت القای پیام های متن و باور پذیرکردن گفتمان برای مخاطبان و حتی در مواردی، برانگیختگی نیرومند عواطف آنان متناسب با باورهای ایدئولوژیک و سنت های اجتماعی، گام برمی دارند

با نشانه های نظام مند، مفاهیم جدید را تولید می کند. این عناصر همواره درجهت القای پیام های متن و باور پذیرکردن گفتمان برای مخاطبان و حتی در مواردی، برانگیختگی نیرومند عواطف آنان متناسب با باورهای ایدئولوژیک و سنت های اجتماعی، گام برمی دارند. از جمله این عناصر مهم، پادگفتمان هایا هاله های گفتمانی است که با حضور در دل یک گفتمان، آن را حمایت می کنند تا به این ترتیب، گفتمان در امر مجاب سازی و توجیه پذیر بودن موجه جلوه کند.با تأمل در متون ادبی و دینی و ازجمله قرآن که در بردارندۀ شگردهای مهم زبان شناسی و بلاغی و نشانه ای است، می توان دریافت در این متن، پادگفتمان ها همچون چترهای حمایتی از طرف گفته پرداز مقتدر این اثر به مخاطبان یاری می رسانند تا بسیاری از آموزه های اساسی و مفاهیم ارزشی منظومه گفتمانی را در فضاهایی درونی شده، بهتر و بیشتر دریابند. برای نشان دادن چنین ویژگی در قرآن، در این پژوهش، پادگفتمان ها در سوره کهف تحلیل و تبیین می شوند. روش تحقیق، تحلیل محتوا، بر اساس ویژگی های اصلی پادگفتمان هاست. یافته های پژوهش نشان می دهد که این سوره مشتمل بر برخی از ویژگی های معنایی پادگفتمان از قبیل عینیت سازی از طریق گسترش گفتمان و داستان پردازی، ارجاع محوری، برجسته سازی با کهن الگو، خرق عادت و تمثیل و به کارگیری مناسب و شایسته پادهایی از قبیل پادهای ناظرساز، مؤلفه ای و... است.

 

مقدمه

گفتمان قرآنی، یکی از گفتمان های مسلط و پرقدرت در ساحت فرم و معنا در عرصه های گوناگون است. در این گفتمان به جنبه های هنری، زیباشناختی، بلاغی و به ویژه روایی و گفتمانی آن، چندان که باید، از دیدگاه مکتب های نقد و نظریه های جدید نقد ادبی و رویکردهای زبان شناختی محورِ مطرح شده در دنیای نقد امروز، با دقت و تأمل نگریسته نشده است.

تحلیل ها و نظریه های گفتمانی، رویکردی نسبتاً جدید در مطالعات ادبی است و به تعبیر فوکو(Michel Foucault) مفهومی بسیار مبهم و سرشار از کژتابی های پیچیده هستند و گاهآنرابهمعنای قلمرو کلی تمامی گزاره ها، گاه مجموعۀ فردیت پذیری از گزاره و گاه نیز به معنای عمل نظام مندی به کار برده می شوند که به گزاره های ویژه ای معطوف هستند. گفتمان، منظومه ای معناساز است که دربردارندۀ مفاهیم و نشانه هااستودرنوعی حرکت سیستماتیک حول یک دال برتر و مفهوم عالی در چرخش است. درواقع، گفتمان، نظام مندی نشانه ها در یک بافت کلی است که خود تولیدکنندۀ مفاهیم جدید است؛ اما هر گفتمانی، هرچند مسلط و قدرتمند، به پادهایی نیاز دارد تا بتوانند مشروعیت آن را تصمین کنند؛ بنابراین، گفتمان هابرای مشروعیت یابی و وجه مجابی هاله هایی را می سازند که شرایط قدرت مداری و یا نفوذپذیری آنها را تضمین کنند.

هر گفتمانی در عرض خود، پادگفتمانش را تولید می کند و از امتزاج گفتمان مسلط و پادگفتمانش، گفتمان جدیدی می روید. یکی از مفیدترین شیوه های تأمل در باب گفتمان هاوپادگفتمان هااین است که آن را نه به منزلۀ مجموعه ای از نشانه ها، بلکه رویۀ همسو و هاله ای در نظر بگیریم که به گفتمان مسلط شکلمی دهند (رک: تاجیک، 1383، صص30-38).

اما با توجه به ماهیت متون ادبی و دینی، در مقایسه با گفتمان های حوزه سیاست، پادگفتمان هایی هستند که ضمن شمول کارکردی در تمام عرصه های گفتمان، آنها را بازنمایی و تفسیر می کنند و وجوه اقناعی و باورپذیری این متون را توضیح می دهند. در همین راستا، این پژوهش، انواع چترهای گفتمانییا همان پادگفتمان ها را در سوره کهف بیان می کند و به این پرسش، پاسخ می دهد که چگونه نظام پادگفتمانی، شرایط مجابی گفتمان را افزایش می دهد؛ همچنین چگونه در سوره کهف نظام پادگفتمانی به افزایش شرایط قدرت گفتمانی منجر می شود. با این توضیح که این مقاله تنها با این زاویه دید و از نگاه مباحث دیگرِ نشانه های پادی، سوره کهف را تحلیل و واکاوی می کند؛ با تأکید بر این مسئله که متن قرآن و سوره مدّنظر، ظرفیت خوانش های متعدد از منظرهای گوناگون هنری، زیباشناختی، بلاغی و گفتمانی را دارد.

پیشینۀ تحقیق

پیشینۀ این تحقیق، فصلِ پادگفتمان از کتاب نشانه - معناشناسی دیداری (شعیری، 1392، صص 268-295) و مطالب مطروحه در کارگاه های آموزشی ایشان است که بخش عمدۀ مبانی نظری این مقاله را تشکیل می دهد. در کتاب نشانه - معناشناسی دیداری، مواردی از پادگفتمان بیان شده است که فرآیندهای تولید معنا را بررسی می کند. منبع دیگر، کتاب گفتمان و پادگفتمان از محمدرضا تاجیک است که بیشتر،موضوع پادگفتمان را از منظر گفتمان های سیاسی بررسی می کند. این کتاب، تنها سخنرانی های سیاسی را تحلیل کرده است و عرصۀ محدودتری از تحلیل معنایی متون را شامل می شود. همچنین باید متذکر شد که در مبحث پادگفتمان در متون ادبی و دینی تا کنون مقاله ای نگاشته نشده است؛ اما دربارۀ نشانۀ معناشناسی نظام های گفتمانی در قصه های قرآن، مقاله هایی نگاشته شده است:

1.مقاله تحلیل نشانۀ معناشناسی گفتمان در قصه یوسف(ع)، درج در مجله علمی پژوهشی آموزه های قرآنی، شماره 20؛

2.بازنمایی انسجام در داستان حضرت ابراهیم(ع) براساس نشانۀ معناشناسی گفتمانی، چاپ در مجموعه مقالات هفتمین کنفرانس پژوهش های ادبی.

در این مقالات، نویسنده این قصه های قرآنی را تحلیل و تفسیر وجوهی کرده است که به فعالیت گفتمانی خاص قرآن در راستای اهداف متعالی و الهی آن منجر شده است.

1.پادگفتمان

پاد در لغت به معنای پاسبان، نگهبان و حامی، دوام و ثبات، سامان بخشیدن و دارندگی(برهان)، شستن و پاک کردن (جهانگیری) آمده است. (لغت نامه دهخدا، 1377، ذیل پاد)

پاد در زبان پهلوی به صورت پات و به معنی ضد بوده است که در واژگانی همانند پادزهر هم برای دفاع از بدن است و با معنای مسلط پاد، یعنی همان حمایت، دفاع و مراقبت و سامان بخشیدن هماهنگی دارد.

مسئلۀ اساسی تبیین این مطلب است که چگونه گفتمانی قادر به پادسازی است وسبب ایجاد استحکام معنایی برای خود می شود.

در پاسخ به این سؤال باید گفت در بسیاری از موارد، گفتمان در درون خود وضعیتی را ایجاد می کند که آن به راهکاری برای حمایت و تقویت ارزش های پیشنهاد شده گفتمانی تلقی می شود. در این حالت، گفتمان از ناحیه گفتمانی دیگر حمایت می شود و به استحکام حضور خود یقین می بخشد. بی شک در سایۀ این حمایتِ گفتمانی است که گفتمان برای خود شرایطی ایجابی، ایجاد و معنای خود را در سطحی گسترده توزیع می کند: گفتمان فراتر از کنش های محدود، بسته و قالبی، جریان نشانه - معنایی را به جریانی پویا، باز، مستمر و بدون مرز تبدیل می کند.

این چنین وضعیتی که در آن، یک گفتمان زیر پوشش گفتمانی حامی قرار می گیرد، پادگفتمان نامیده می شود. شرایط تحقق چنین ماهیتی چیست. درواقع، وضعیت پادگفتمانی،یعنی همان کارکرد حمایتی و پوششی که یک گفتمان نسبت به گفتمانی دیگر در درون یک فضای گفتمانی مشترک دارد، وضعیتی است که شناسه هایی به ترتیب زیر دارد.

1) چتر یا سایه گفتمانی: زمانی اتفاق می افتد که یک گفتمانِ بزرگ تر قادر است گفتمانی کوچک تر را زیر چتر حمایتی خود قرار دهد و سبب تأیید و تضمین حضور آن شود.

2) حاشیه امن گفتمانی: گفتمان اصلی و راهبر، قادر است در درون فضای خود حاشیۀ امنی برای حضور گفتمان های فرعی تر و یا کوچک تر ایجاد کند. در این حالت، گفتمان های کوچک تر در کنترل یک همگنۀ گفتمانی قرار می گیرند. این همگنه می تواند مضمونی، زمانی، مکانی و گرامری باشد؛ به طور مثال، اگر در گفتمانی عامل فرهنگ همگنه، مضمونی اصلی باشد، دیگر گفتمان های فرعی همگی در کنترل این همگنه، حاشیه امنی برای خود ایجاد می کنند و به نوعی خود را در زیرمجموعه این همگنه قرار می دهند.

3) کارکرد توزیعی گفتمان: کارکرد توزیعی گفتمان سبب می شود تا عناصر اصلی معناساز در فضای گفتمانی پخش شود و به همین دلیل، امکان دسترسی سریع به آنها در هنگام نیاز به پشتیبانی وجود دارد؛ بنابراین، کارکرد توزیعی سبب می شود تا گفتمان، همۀ نواحی خود را به عناصر تدافعی مسلح کند.

4) استعلای نشانه ای: منظور از استعلای نشانه ای، وجود نوعی پاد استعلاساز در گفتمان است که سبب می شود تا فاصله بین نشانه، پدیده و یا هستی چیزها آنقدر کم شود که دیگر نشانه به بخشی از خود هستی تبدیل شود. در این حالت دیگر نشانه و یا ابژه بخشی از خود هستی هستند. وقتی نشانه با هستییکی می شود و استعلا یا تعالی نشانه رخ می دهد، آن وقت تضاد و تقابل برچیده می شود؛ زیرا تضاد دالها را در رقابت و کشمکش با یکدیگر قرار می دهد؛ درحالی که در وجه استعلایی، نشانه و هستی در هم سویی و تفاهم کامل با یکدیگر به سر می برند.

از عمده ترین ویژگی های معنایی پاد مواردی همچون: عینیت سازی، برش زدن، تقطیع، تکرار، برجسته سازی، نزدیک سازی، دیالوگ، تطبیق یافتن، تفاهم و مواردی چون ارجاع محوری و گسترش گفتمانی هستند (شعیری، 1393).

2.انواع پادگفتمان

دسته بندی پادها غالباً براساس مضمون و کارکرد آنها در متن است. در بسیاری از آثار ادبی کلاسیک که زاویه دید اقتداگرا و توتالیتر برآن حاکم است، پاد براساس اتکا بر یک هسته مرکزی تنطیم می شود. راوی مقتدری که بر همه چیز آگاه است و کلیه حالات درونی و برونی کنش گران را به خوبی می شناسد، همه چیز را در کنترل خود دارد و تنها درمورد دیگری حرف می زند و کنش های او را آنالیز می کند.

این حالت انفصال گفتمان از خود و تمرکز آن بر دنیای دیگری نامیده می شود. پاد انفصالی با تکیه بر غیر من گفتمانی ما را با سوم شخص مرتبط می کند و با اتکا به دنیای سوم شخص، جریان گفتمانی مسیرییک سو و متمرکز را دنبال می کند. همچنین، کارکرد پادگفتمان انفصالی ایناست که گفتمان را بر یک حوزه بیرونی متمرکز می کند و با بستن راه بر تفاسیر گوناگون دیگر، از تشتت و تکثر گفتمان در متن مانع می شود. در این حالت، همه کنش ها زنجیره ای در خدمت یک هدف اصلی هستند که این متن پژوهشی ما از جمله این متون است.

در این نوع گفتمان، هسته مرکزی همان معنای اصلی است که همه چیز پیرامون آن تنظیم می شود. در این حالت، همۀ کنش ها و همۀ حضورها یک سرچشمه معین دارند و در خدمت یک هدف مشخص هستند. شاید بتوان گفت حرکت، بیشتر خطی است و احتمال گریز از آن بسیار ضعیف است. در چنین نظامی، ریسکِ معنا به دلیل اتکا بر یک منطق کنشی مسلط، برنامه محور، هدایت شده، به حداقل می رسد و پاد ازطریق کنترل معنا توسط راوی مقتدر عمل می کند.

در مقابل این پادگفتمان، پادگفتمان اتصالی یا پاد شوش ساز قرار می گیرد که کارکرد آن، تمرکز زدایی و گسست زنجیره ای کنش در متن است. در این نوع پاد، راوی توتالیتر که از دور معنا را در کنترل خویش قرار می داد، به سوژه و بازیگری حسی - ادراکی تبدیل می شود که از نزدیک با چیزها درمی آمیزد.

سومین پادگفتمان، پادگفتمان مبتنی بر تعویق کنشی است. کارکرد پاد در این وضعیت به گونه ای است که مانع تحقق کنش و موجب به تعویق افتادن آن می شود. این تعلیق وضعیتی است که گفتمان را از هر نوع آسیب دور می دارد. تعویق کنشی سبب محدودکردن فشاره (تمرکز روییک چیز) و بسط عناصر مختلف ثانوی در گفتمان می شود.

تعویق کنشی، فاصله با کنش را افزایش می دهد و سبب تعادل در تنش می شود. همچنین قادر است راه را بر استعاره سازی باز کند که این امر، امکان گریز از کنش را افزایش می دهد. این تعویق، امکان ارزش سازی مجدد و یا بازسازی ارزش هارافراهممی آورد که این پادی است درجهت توسعه معنا و رشد گفتمانی (شعیری، 1393). این پادگفتمان در متن مورد بررسی ما در داستان موسی و خضر حضور دارد.

از انواع دیگر پادها، پاد مبتنی بر بن مایۀ دینی است. در این نوع پاد، بن مایه های دینی، آیینی، ملی و سنتی هم سبب تمیز خوب و بد، خیر و شر، تعالی و سقوط و... می شود و هم راهی برای ایجاد دیوار دفاعی و چتر حمایتی دارد.

پاد مبتنی بر کارکرد مرامی، سلوکی یا اتیک، از انواع دیگر پادهاست که راهی به سوی لبریز شدگی معنا و مرتبط با ایده آل معنایی است (شعیری، 1392، صص 277-283).

 پاد اتیک ساز براساس تعریف اخلاق مرامی و یا اخلاق قهرمانی تعریف پذیر است. اتیک به اخلاقی گفته می شود که فرد با اراده و خواست خود در راستای انتخاب و تحقق آن می کوشد. چنین اخلاقی در تقابل با اخلاق تکلیفی و یا جبر محور قرار می گیرد. پاد اتیک محور پادی است که با تمرکز بر دیگری، مسیر گفتمان را درجهت حرکتی فراخود قرار می دهد. در این حالت، گفتمان به رفتاری تبدیل می شود که در خدمت دیگری قرار می گیرد و از این پادسازی مرامی می کند.

پادسازی از طریق هزارتوی گفتمانی نیز ممکن است. در این نوع پاد، یک قاب به پایان خود نرسیده، قابی دیگر باز می شود و همین تکثر گفتمان را آسیب ناپذیر می کند؛ زیرا باید به دنبال آن دوید، به نفس نفس افتاد؛ صحنه ها پیوسته تغییر می کنند و گاهی جریانی بدون آنکه نتیجه روشنی بدهد، به جریانی دیگر تبدیل می شود. پاد هزار تو سبب توسعۀ گفتمان و عمق یافتن آن می شود. این عمل سبب می شود تا از توقف گفتمانی پرهیز شود و گفتمان در لایه های زیرین، مسیر حرکت خود را پیدا کند.

یکی دیگر از پادهای گفتمانی که اشاره به آن ضرورت دارد، پاد مؤلفه ساز است. این پاد در خدمت قدرت بخشی به گفتمان ازطریق افزایش شناسه هایی است که ما را با وجه عینی زمان، مکان و کنش ها مواجه می سازد.

مؤلفه های اشارهای مانند «این»، «آن»، «اینجا» و «آنجا»، عناصری هستند که قدرت ارجاعی و لنگراندازی گفتمانی را افزایش می دهند و سبب تحکم آن میشوند. پس مؤلفه های اشارهای سبب میشوند تا گفتمان، واقعی و عینیتر جلوه کند. اینمؤلفه ها زمانی به پاد تبدیل می شوند که حضورشان تردیدها را کاهش می دهد و استحکام بخشی از گفتمان را سبب میشوند.

با توجه به معانی اساسی دو داستان اصحاب غار و موسی(ع) و خضر، می توان از پادگفتمان خرق عادت و پاد ناظرساز نیز نام برد.

پاد ناظرساز پادی است که با حمایت و تشویق ناظری آگاه و یا عاطفی، انرژی لازم برای توسعه کنشی را فراهم می سازد؛ جنبه تشویقی و ترغیبی گفتمان را تأیید می کند و بدین وسیله، شرایط مطلوب کنشی را گوشزد و تأکید بر استمرار آن را ایجابی می کند.

پاد خرق عادت، گفتمان را به مرحله ای استعلایی رهنمون می سازد که در این مرحله، کنش های غیرمعمول با توجه به منظومۀ گفتمانی و بافت کلام، حاشیۀ امن گفتمانی و باورپذیر ایجاد می کند و راه را برای پذیرش گفتمان های پنهان هموار می سازد و درنهایت پیام اساسی متن را از این طریق حمایت می کند. چنانکه در داستان اصحاب کهف، بیان موجز قصۀیاران غار و تمرکز بر خواب سیصد ساله، به همراهی گزاره های تفسیری متن، همانند پادگفتمانی در مرحله ای استعلایی، مخاطب را به معناهایی فراسوتر از قصۀ شگفت اصحاب کهف رهنمون می سازد که در جای خود به تفصیل آمده است.

3.ویژگی های پادگفتمانی سوره کهف

سوره کهف، هجدهمین سوره قرآن و ازجمله سوره های مکی است و 110 آیه دارد. این سوره مشتمل بر داستان هایی رمزی و تمثیلی است که از دیرباز تا کنون، ذهن قرآن پژوهان را مشغول کرده است. داستان هایی ازقبیل داستان هاییاران غار، صاحبان باغ های خرما و انگور، ملاقات موسی(ع) با خضر، ذوالقرنین و یأجوج و مأجوج.

دربارۀ واقعی بودنیا تطابق نداشتن این قصه ها با واقعیت و به دنبال آن، حاشیه های مباحث ایدئولوژیک دربارۀرده بندی این قصه هاجای طرح استدلال ها و بیان مواضع گفتمان های دینی فراوانی وجود دارد که از دید این مقاله، در فرصتی مناسب، بررسی خواهد شد. برای نمونه، طبقه بندی آرنه(Anti Arane) تامسون (Stith Thomson)، (Thomson,1977) و آنچه که ایان نتون(JanRichard Netton) در مقاله ای با عنوان نشانه شناسی سوره کهف، (Netton, 2000) در مجله مطالعات قرآنی مصر به چاپ رسانده است و کتاب فولکلور در قرآن از آلن دوندس(Alan Dundes) که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. (Dundes, 2003)

اما به طورکلی: موازین ژانربندی آثار ادبی بشری آن چنان که باید، در ژانربندی قصص قرآنی کارآمد و پرتوان به کار می آیند. با این حال، به نظر می آید با توجه به دو معیار صوری، یعنی حجم و اندازه و معیار محتوایی که معیارهای واقع گرایی و حقیقت مانندی را نیز شامل می شوند، الگویی برای ژانربندی قصص قرآنی ارائه داد. «از حیث معیار صوری،یعنی حجم و اندازه و بدون توجه به مسائل محتوایی، قصص قرآنی درگونه های داستانک، داستان کوتاه، داستان بلند، رمان کوتاه، رمان بلند و غیره جای می گیرند. از حیث مسائل محتوایی و فارغ از معیارهایحجم و اندازه، قصص قرآنی در پرتو معیارهای فرعی واقع گرایی و حقیقت مانندیدر زمرۀ لطیـف، حکایـت اخلاقـی، تمثیـلی، خـرق عـادات یا کرامات و امثالهم جای می گیرند»(حری، 1393، ص227).

با توجه به معیار واقع گرایی، قصص قرآنی از این نظر که همگی در جهان خارج اتفاق افتاده اندویا ممکن است در آینده اتفاق بیفتند، محاکاتی اند و با توجه به معیار حقیقت مانندی، از این حیث که کارگزاران و اشخاص واقعی دارند، داستان های راستین اند (همان، ص 229).

روایت های قصص قرآنی با اینکه از نمادها و کهن الگوها و شخصیت ها و کنش های خارق العاده برای تأثیر هرچه بیشتر بر مخاطب بهره گرفته اند،درنهایت بر یک محور اصلی متمرکز می شوند و آن محور اساسی، استفاده از این شگردها برای اثبات آموزه های متعالی تر است و خودبه خود این قصه هایا تمثیل ها را در خدمت ژانر واقع گرایانۀ قرآن قرار می دهند و این همان موضعی است که سیدقطب قاطعانه آن را مطرح می کند و نگارندگان نیز بر آن پای می فشارند که «درستی داستان های قرآن درستی واقعی است و هرگاه در داستان های قرآن از رویدادهایا شخصیت هایی سخن رفته باشد که نام و نشانی از آنها در تاریخ نیست، باید قرآن را در برابر تاریخ، حجت دانست؛ زیرا قرآن فرستادۀ حکیم دانا و تنها متن دینی ایمن از تحریف و تزویر در طول تاریخ است.

من در شگفتم که چرا از تعبیر «هنری» چنین برداشت می شود که اثر ساختۀ تخیل و پندار دور از خرد است. مگر نمی توان حقایق را با شیوه ای هنری و علمی عرضه داشت، یعنی هم واقعی باشد و هم هنری و علمی. آیا از این روی که هومر(Homer)، ایلیاد(Iliad) و ادیسه(Odyssey) را از روایات اساطیری برساخت یا از این روی که نویسندگانداستان کوتاه و رمان در اروپا، در هنر آزاد خود، چندان به واقعیات توجه ندارند. آری، این هنر است؛ اما نه همۀ هنر. حقیقت را نیز می توان به گونه ای کاملاً هنرمندانه عرضه کرد. تصور این موضوع دشوار نیست؛ اما بدان شرط که خود را از این «عقلانیت وام گرفته از ترجمه های غربی» برهانیم و از الگوهای صرفاً غربی روی برگردانیم و در اصطلاحات رایج، بازنگری فراگیری داشته باشیم» (قطب، 1407، ص255).

برای نمونه، در سورۀ کهف، تعامل گفتمانی نمادین در میان اشخاص و کنش های تمثیلی به شکل آشکاری در درون متن و در قصۀ موسی و خضر حضور دارد. مکالمات موسی و خضر و بیان حکمت های اعمالی که از خضر سر می زند، در پایان حکایت، آشکارسازی تعامل گفتمانی در افقی وسیع تر است. ماهی بریانی که در آغاز داستان به گونه ای رمزی، راه دریا را در پیش می گیرد، نشانه ای است که فراتر از گفتار عمل می کند و موسی به فراست درمی یابد که باید به آنجا بازگردد: فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً (کهف: 61).پس هنگامی که به محل تلاقی دو دریا رسیدند، ماهی خود را فراموش کردند و ماهی، راه خویش را[سرازیر] در دریا پیش گرفت.

در طول داستان نیز مخاطب متن یا همان گفته یاب در جایگاه موسی(ع)، منتظر روشن شدن حکمت های کنش های شگفت داستان است. گفته پرداز هم در دو سطح تعامل می کند. یکی در سطح اولیه آن، یعنی همان بیان حقیقت اعمال خضر توسط خود او و دیگر سطح نهایی و عمیق لایه های پنهان متن،یعنی دعوت مخاطبان کتاب الهی به باور حکمت های خداوند در هستی این دنیا و طرح ریزی بیان و اثبات حیاتی برتر در جهان دیگر است که از این منظر با داستان های اصحاب کهف و صاحبان باغ در این سوره، پیوندی انداموار و منسجم می یابد.

چنانکه از نص صریح قرآن در این سوره و سیاق آیات و منابع تفسیری برمی آید، موضوعات اساسی و محوری در سوره کهف عبارتند از: اثبات معاد، تقابل دنیا و آخرت، اوصاف و ویژگی های بهشت و جهنم، بیان باور به حکمت و قدرت حق و لزوم اطاعت از اوامر الهی (رک: تفسیرالمیزان، جلد سیزدهم).

با تأمل در این معانی و تعمق در فرم و محتوای داستان های این سوره و آیات طرح شده در قبل و بعد این قصه هاوبهاصطلاحقرآنی آن، از سیاق آیات دریافت می شود که شیوه داستان گویی از منظر تکنیک روایت پردازی و روش تمثیلی و ایجاد حاشیه های کارکردی معطوف به خصوصیات روانی انسان ها، به گسترش گفتمان قرآن، به طرز شگفتییاری می رساند و از این منظر، به منزلۀ پادگفتمان، حامی گفتمان قرآنی و موجب ثبات و دوام پیام های اساسی آن در ذهن مخاطبان می شود.

 در برخی از داستان های این سوره، مانند داستان اصحاب کهف، ریتم تند گفتمان و بیانبرشی از حکایت معروف اصحاب رقیم در میان مردم، بدون پردازش گفتمانی، هالۀ مربوط به گفتمان معاد و رستاخیز را در ارجاع به خواب طولانی آنها پررنگ می کند و وجه اقناعی شدید و چتر حمایتی باورپذیری را دربارۀ اثبات برانگیخته شدن از خواب مرگ در روز قیامت در متن باز می کند. بدین ترتیب روایت داستانی اصحاب کهف نوعی پادسازی است که در خدمت اقناع بخشی و یا وجه مجابی گفتمان قرار می گیرد.

در داستان خضر و موسی، درنگ در معانی اعمال شگفت خضر، موجب پیدایش ریتم کند گفتمان و تعویق کنشی در برملاساختن رازهای کنش خضر، و صبر موسی، سبب انگیزش درونی مخاطب برای دستیابی به غایت گفتمان و فهم اسرار و به دنبال آنها، حمایت فراوان از دریافت پیام داستان، یعنیهمان باور سلطه حکمت الهی می شود. تا حدی که این نوع داستان پردازی و ارتباط تنگاتنگ و در عین حال، پنهان و ماهرانۀ آن با پیام های متن، از بهترین و بارزترین مصادیق پادسازی در این گفتمان است.

مراجع

قرآن کریم.

بیلسکر، ریچارد (1384)، یونگ، ترجمه حسین پاینده، تهران: طرح نو.

تاجیک، محمدرضا (1383)، گفتمان، پادگفتمان و سیاست، تهران: مؤسسه توسعه علوم انسانی.

حری، ابوالفضل (1393)، کلک خیال انگیز (بوطیقای ادبیات و همناک، کرامات و معجزات)، تهران: نشر نی.

حسینی، مریم (1388)، رمزپردازی غار در فرهنگ ملل و یار غار در غزل های مولوی،فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، س 5، ش11.

دهخدا، علی اکبر (1377)، لغتنامه، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

سرانو، میگوئل (1385)، با یونگ و هسه، ترجمه سیروس شمیسا، تهران: میترا.

شایگان، داریوش (1381)، بت های ذهنی و خاطرۀ ازلی، تهران: امیرکبیر.

شعیری،حمید رضا (1392)، نشانه - معنا شناسی دیداری، تهران: سخن.

شمیسا، سیروس (1376)، بیان، تهران: فردوس.

شوالیه، ژان و گربران، آلن (1384)، فرهنگ نمادها، تهران: جیحون.

طباطبایی، سیدمحمدحسین (1382)، المیزان فی تفسیرالقرآن، ترجمه موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی.

قطب، سید (1367)، آفرینش های هنری در قرآن، ترجمه محمد فولادوند، تهران: بنیاد قرآن.

یاوری، حورا (1387)، روانکاوی و ادبیات، تهران: سخن.

یونگ، کارل گوستاو (1368)، چهار صورت مثالی، ترجمه پروین فرامرزی، تهران: آستان قدس.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان