شروع ورزش در جهان، و شکل گیری رشته های مختلف با هر انگیزه و علتی که باشد ،در حال حاضر ورزش در جهان تبدیل به پدیده ای واجد ابعاد مختلف همچون اقتصاد و فرهنگ و حتی سیاست شده است.
در آمد کشورهای مختلف از ورزش، ابعاد گوناگونی از جمله در تولید تجهیزات و لوازم ورزشی ، تبلیغات و رسانه و یا درآمدهای حاصل از به کارگیری بازیکنان و مربیان و ... پیدا کرده است.
در عرصه سیاسی هم ورزش به عنوان نقش مکمل به کمک دیپلماسی کشورها در عرصه سیاست خارجی می آید و در عرصه سیاست داخلی هم موجب همبستگی بیشتر و یا حتی موجب اختلافات و برانگیختن شکاف های قومیتی وغیره می تواند باشد.
در حوزه فرهنگی هم تاثیر ورزش ، مهم و غیر قابل انکار است. و رابطه متقابل ورزش و فرهنگ و تاثیر گذاری این دو بر همدیگر در هر جامعه ای کاملا مشهود است.
فوتبال به عنوان یکی از ورزش های جمعی پرطرفدار هم از این بحث مستثنا نیست. جام جهانی فوتبال که هر چهار سال یک بار برگزار می شود یکی از بزرگترین اتفاقات ورزشی است که بعد از المپیک، توجه جهانیان را به خود جلب می کند. و این خود نشان دهنده جایگاه فوتبال در عرصه جهانی است چرا که هیچ رشته ورزشی همچون فوتبال نتوانسته است به تنهایی موجب پیدایش چنین پدیده ای باشد.
رقابت های انتخابی و مقدماتی جام جهانی که در هر قاره ای برگزار می شود و جشن صعودی که تیم های مختلف بعد از موفقیت در رقابت های انتخابی و کسب جواز صعود به مرحله نهایی جام جهانی می گیرند همواره توجه همگان اعم از مردم و حتی سیاستمداران و مقامات کشورها را به خود جلب می کند. در کنار این، رقابت های جام ملت های هر قاره یا جام باشگاه های هر کشور و یا قاره و یا مسابقاتی که در سطح نوجوانان و جوانان و ... ترتیب داده می شود گویای جایگاه خاص فوتبال در بین سایر رشته های ورزشی است.
بررسی علل این پرطرفداری و اهمیت فوتبال نسبت به سایر رشته ها خود مجال دیگری می طلبد. آن چه که در این یادداشت قرار است بدان پرداخته شود ظهور و بروز فرهنگ ها و باورهای اعتقادی و شرایط جغرافیایی در فوتبال هر کشوری است. آن چه که همگان بدان اذعان دارند فوتبال با وجود بهره بردن از اصول و قوانین مشترک، سبکی خاص از آن در هر کشوری مشاهده می شود. تلفیق تکنیک و تاکتیک های مختلف به همراه ویژگی های روحی و رفتاری بازیکنان نمایش های متفاوتی از این ورزش را در مستطیل سبز رقم می زند. به طوری که پیش بینی سبک و شیوه فوتبال هر کشوری قبل از بازی، برای اهالی فوتبال امری ساده است. و حتی تماشاگران معمولی فوتبال هم می دانند که در تماشای بازی آلمان ، برزیل یا اسپانیا و ایتالیا، شاهد چه نوع نمایشی از فوتبال خواهند بود.
این نمایش های اختصاصی از هر تیمی، علل مختلفی می تواند داشته باشد. فارغ از کیفیت بازی که تابع مهارت بازیکنان و دانش مربیان و سرمایه گذاری ها و فراهم کردن امکانات از جانب فدراسیون هاست، سبک بازی هر تیمی ، ناشی از عوامل دیگری است و عوامل مذکور ، تنها در کیفیت ارائه این سبک ، تاثیر گذار هستند به عنوان مثال اگر با کمی اغماض، کشورهای امریکای جنوبی را دارای یک سبک بازی بدانیم، آن چه که باعث تفاوت بین سطح و کیفیت بازی تیم های مختلف می شود امکانات و سرمایه گذاری هایی است که فدراسیون ها، در اختیار تیم ها قرار می دهند.
ابراهیم فیاض در گفتگویی که انجام داده است به برخی از این عوامل اشاره می کند وی نظم حاکم بر فوتبال آلمان را ناشی از تفکر پروتستانتیزم می داند که در جامعه آلمان وجود دارد وی در این باره می گوید:« در کشورهایی مثل آلمان، که پروتستانتیسم مذهب رایج است، نظم نقش مهمی دارد و پاس کوتاه زیاد میدهند. انگلیسیها هم پروتستاناند و نظم در بازیشان چشمگیر است ولی سرعتی بازی میکنند. برعکس پروتستانتیسم در آلمان، پروتستانتیسم انگلیسی، تجاری است. ... پروتستانتیسم در آلمان باعث شده فوتبالشان با پاسهای کوتاه متعدد و بازی به شدت منظم و آهنین توام شود. آنقدر با سرعت و منظم بازی میکنند که شوکه میشوی! پاسهایشان اصلاً هدر نمیرود. کارشان به شدت گروهی است.»
وی در باره علت تفاوت فوتبال انگلیس با آلمان با وجود حاکم بودن تفکر پروتستانتیزم در هر دو می گوید: « انگلستان یک کشور به شدت تجاری است. فوتبال انگلیس هم نظم پروتستانی را دارد ولی فرد هم در فوتبال این کشور مهم است. مثلاً وین رونی در انگلستان یک چهرۀ مهم است یا دیوید بکام. آلمان ستاره و گلزنی مثل مسی ندارد. آنجا کار تیمی مهم است نه فردی»
به اعتراف خود وی با وجود تفکر پروستانتیزم در هر دو کشور، عامل دیگری در این میان باعث شده است تا شیوه فوتبال این دو کشور با هم متفاوت باشد. وی فوتبال موجود در کشورهای کاتولیک را فرد محور می داند:« کشورهای کاتولیک قهرمان دارند. چون مذهب کاتولیک مسیحمحور است. البته بازی کشورهای کاتولیک هم منسجم است ولی همه حول رونالدو یا مسی بازی میکنند. یعنی یک گروه با محوریت یک قهرمان کار میکند.» به نظر وی فوتبال انگلیس علاوه بر نظمی که آن را از تفکر پروتستانی به ارث برده است گرایش فرد محوری ناشی از تجاری بودن را هم دارد ولی در کشورهای کاتولیک تنها فرد محوری حاکم است و نظم موجود در فوتبال آلمان و انگلیس در آن ها دیده نمی شود.
وی در باره فوتبال کشورهای شمال اروپا عامل دیگری را هم دخیل می داند و آن پدیده سوسیالیزم است که موجب پر رنگ شدن تفکر جمعی در میان آنها می شود.
در این میان فوتبال یونان را همچون فوتبال روسیه ، متاثر از باورهای ارتدوکسی می داند که چون عرفان رادیکال فرد گرا و آگوئیستی در مسیحیت ارتدوکس موج میزند. برای همین ارتدوکسها را فاقد فوتبالی با کار گروهی چشمگیر و ساختار قابل توجه می داند که قهرمان هم ندارند. مثل فوتبال روسیه که نه قهرمان دارد و نه ساختار.
بر خلاف نظر وی، سبک فوتبال روسیه و کشورهای شرق اروپا، که زمانی بلوک شرق محسوب می شدند به هم نزدیک است و سبک مشخصی از فوتبال را ارائه می کنند ضمن این که در فوتبال روسیه (چه زمان اتحاد جماهیر شوروی و چه اکنون) ستاره هایی چون داسایف و لئویاشین و بلوخین و... وجود داشتند.
اما وی در باره فوتبال برزیل عنصر دیگری رو می کند و آن شرایط جغرافیایی خاص آن منطقه است، از دیدگاه فیاض، آب و هوای استوایی برزیل به علاوه کاتولیسیسم به علاوه فرهنگ سرخپوستی باعث نمایش متفاوتی از فوتبال در آن منطقه شده است وی در ادامه برای فوتبال ایتالیا هم نسخه دیگری می پیچد وی برای احساساتی بودن و جذابیت چشمگیر ایتالیاییها ،آن را هم با کاتولیسیسم و البته نقش مهم هنر بویژه موسیقی در فرهنگ ایتالیایی قابل توجیه می داند.
در ادامه وی وقتی به فوتبال ایران می رسد آن را متاثر از وجود تفکر عرفانی در جامع ما می داند که هیجان و صوفیسم بر آن حاکم است. برای همین، ورزش های انفرادی را در ایران موفق می داند چرا که جامعه ما به فردگرایی بیشتر گرایش دارد تا کارهای تیمی و جمعی.
اما در نهایت، می بینیم قواعدی که وی برای سبک های مختلف فوتبال بیان می کند با همه مصادیق موجود جور در نمی آید وی در پاسخ به علت موفق نبودن فوتبال در آمریکا با وجود ادعای حاکم بودن تفکر عقلانیت و برنامه ریزی در آن، موفق بودن ورزش هایی چون بسکتبال و فوتبال آمریکایی را مثال می زند در حالی که سوال این است که چرا چنین تفکری، در حوزه فوتبال نتوانسته است جواب بدهد و روحیه جمعی، موجب پیشرفت فوتبال آمریکا نشده است.
به نظر می آید مواردی که وی بدان ها اشاره می کند تنها بخش کوچکی از عوامل موفقیت و یا حتی پیدایش سبک های متفاوت فوتبال در جهان باشند. و نگاه ایشان، نگاه جامع و کاملی در این باره نیست. برای همین وقتی می بیند که آن چه که وی آن را عامل شکل گیری سبک خاصی از فوتبال در یک کشور می داند در کشور بعدی صادق نیست بلافاصله به دنبال عامل دیگری می رود تا نسخه خود را تکمیل کند و این باعث می شود که آن چه که وی آن را عامل پیدایش یک سبک در یک کشور می دانست در کشور دیگر با یک یا دو و یا حتی چندین عامل دیگر ضمیمه کند تا بتواند سبک فوتبال آن کشور را توجیه و تحلیل کند همین اعتراف کافی است تا اینکه تکیه کردن بر عوامل معرفتی را در آسیب شناسی فوتبال و دخالت دادن آن ها در نسخه های موفقیتی که می خواهیم بپیچیم کافی ندانیم. حتی گاهی هم کار به جایی می رسد که عوامل غیر معرفتی آن چنان از نقش پر رنگی در موفقیت ها برخوردار می شوند که عامل معرفتی ای را که موجب عقب ماندگی تلقی می شد کاملا به حاشیه می برند مثلا جمع گرایی آلمانی ها و نظمشان گرچه عامل موفقیتشان تلقی می شود ولی همین نظم گرایی در کشورهایی چون سوئد و فنلاند فاقد کار آیی است. و فردگرایی ای و تکیه بر تک ستاره ها که در کشورهایی چون ایران، آسیب تلقی شد در کشورهایی چون برزیل و آرژانتین ، وقتی با عواملی چون عرفان سرخ پوستی و آب و هوای استوایی تلفیق شد مانع از موفقیت و پیشرفت آن ها نمی شود.
نکته دیگری که لازم است بدان توجه شود وی به منشا تفاوت های فوتبال، در کشورهای مختلف اشاره کرده است اما در نهایت فوتبالی را موفق می داند که علمی و دارای عقلانیت باشد. دراین باره باید گفت: در نمونه های مورد اشاره وی، تقریبا همه سبک های مطرح فوتبال، در برهه هایی از زمان دارای موفقیت بوده اند. فوتبال برزیل با وجود فردگرایی و تکیه بر ستاره ها و هیجان و احساسی بودن چندین دوره قهرمان جهان شده است یا فوتبال ایتالیا با وجود سبک خاصی از فوتبال ، هم تجربه چند دوره قهرمانی داشته است. فوتبال آلمان نیز با وجود تفکر جمعی و نظم و بدون بهره بردن از تک ستاره ها، دومین تیم پر افتخار جهان است. پس معلوم می شود که هر سبک از فوتبال می تواند چنین موفقیت هایی را تجربه کند پس آن چه که در این میان مهم است تغییر سبک ها نیست. ما نباید از فوتبال برزیل توقع داشته باشیم سبک خود را کنار گذاشته و فوتبال آلمان را ارائه دهد و یا بالعکس. و در نگاه کلی تر پروژه یکسان سازی فرهنگی را نباید در عرصه فوتبال نیز پیاده کنیم بلکه آن چه موجب جذابیت فوتبال می شود همین تفاوت سبک هاست که موجب تنوع در فوتبال و غیر قابل پیش بینی بودن نتیجه بازی ها و ارائه نمایش های غیر تکراری و متنوع می شود. اگر قرار باشد همه تیم ها به مرحله فوتبال عقلانی و علمی برسند و از هیجان ها و احساسات و ... دوری کنند دراین صورت ، آن چه که رقم خواهد خورد نمایش فوتبالی رباتیک و فاقد تنوع و جذابیت ها خواهد بود. و طرفداران خود را از دست خواهد داد. در حالی که امروزه،پویایی فوتبال در جهان به طرفداران آن است و بدون وجود این حجم از طرفدار، فوتبال هم رشته ای در کنار سایر رشته های ورزشی خواهد بود.
هر کشوری در عین حال که سبک فوتبال خودش را دارد با حفظ همان سبک، عوامل موفقیت را در بعد دیگر آن، یعنی پیشرفت در تاکتیک های جدید و بالا بردن کیفیت کار بازیکنان و قدرت بدنی و مهارت های فردی جستجو می نماید و با ضمیمه کردن آن به سبک فوتبال خود، نمایشی چشم نواز را از خود ارائه می دهد.
اما برخلاف ادعای ایشان، تفکر عرفانی در جامعه ما حاکم نیست که در نتیجه آن فردگرایی در آن شاخصه اصلی باشد. آن چه که مانع پیشرفت فوتبال ما شده است نقائص موجود در برنامه هایی است که خارج از زمین اتفاق می افتد که باعث گردیده فوتبال ما کیفیت لازم را نداشته باشد و گرنه فرهنگ جامعه ما در عین حال که از تفکر عرفانی بهره می برد از تفکر فلسفی و فرهنگ جمع گرایی ایرانی هم کم بهره نیست! دکتر افروغ در این باره می نویسد: «واقعیت این است که ایرانیان سه مرحله «من بودگی»، «دیگر بودگی» و «یکی بودگی» را از سرگذرانده اند. برخی بر این باورند که در فرهنگ ایرانی سطحی از «یکی بودگی» نهفته است. شاهد این مدعا، میل زیاد ما به موسیقی سنتی، استفاده از واژه «ما» به جای «من» در محاور ه های خودمانی، همچنین استفاده از واژه «مردم» است. بر این اساس، فوتبال با توجه به ماهیت کل گرایانه خود و ضرورت «یکی بودگی» در آن، با فرهنگ ایرانی بخوبی گره می خورد که باید این «یکی بودگی» فرهنگی نیز در فوتبال به منصه ظهور برسد. شرقی ها به دو اعتبار، فوتبالیست هایشان باید جمع گرا باشند، هم به اعتبار تاریخ و هم به اعتبار بازی دسته جمعی شان. فوتبال می تواند تجلیگاه این فرهنگ جمع گرای ناب باشد. از طرفی، در شرایطی که جهان مدرن به سمت فردگرایی در حرکت است، فوتبال بنا بر آن ماهیت جمع گرایی اش می تواند تمرین خوبی برای رفتارهای جمع گرایانه، همبستگی و روابط متقابل باشد»
باید گفت که فردگرایی موجود در جامعه ما، فرد جمعی است و آن چه که در عرفان و فلسفه ما هست وحدت کثرات است نه کثرت وحدت ها. به تعبیر ساده تر در گفتمان و نگاه غالب جامعه ما، افراد همه یک روحند در چند بدن. برای همین موفقیت یک فرد یا یک تیم در یک مسابقه ورزشی را هم موفقیت خود می دانند و در شادی و غم یکدیگر شریکند. علاوه بر این ، مفاهیمی چون ایثار و از خود گذشتگی و توصیه به جمع بودن حتی در عبادات و مناسک دینی، در آموزه های ما موج می زند.
نگاه به فوتبال و یا ورزش های دیگر، از حیث معرفتی و جامعه شناختی اگر چه در جای خود، افق جدیدی را در عرصه علوم انسانی باز می کند ولی تحلیل هایی که ارائه می شود اگر علل و عوامل موثر در این باره به صورت کامل بررسی نشود در نهایت موجب بی فایده بودن و انتزاعی بودن آن ها خواهد شد. در حالی که هدف از این تحلیل ها و مطالعات، استفاده از آن ها در جهت پیشرفت ها و رفع آسیب های موجود است و نه سیاه کردن صفحات و انباشت دسته ای دیگر از اطلاعات و داده های فاقد کارآیی.