
اعتقادم این است که علیخانی همیشه سوژه آنچنانی مقابلش نمینشیند؛ گاه خیلی خیلی عادیاند. شاید شما چندین برابرش را چه میدانم مثلا در سر چهارراهها، کوچهبازار و صفحه حوادث ببینید. پس قصهها کلهم تازه و از آب گرفته نیست؛ ولی به ماجرا حس میدهد و به قولی جو، خصوصا زمانی که قصهاش یخ است و تکراری.