احتمالاً شما هم با این باور عموم همعقیده هستید که تاریخ خزانهای گرانبها از خرد خاموش است که منتظر کشف و درک شدن میباشد تا به جای اینکه آرام آرام به غبار تبدیل شده و از ذهن همه بیرون برود. زندگیهایمان را ارتقا دهد.
هگل، فیلسوف بزرگ به تاریخ نگاه کرده و اینطور نتیجهگیری میکند: ما از تاریخ این را میآموزیم که آدمها هیچ از تاریخ نمیآموزند. سانتایانا، انسانشناس پرسروصدا هوشیارانه هشدار میدهد که آنهایی که نمیتوانند گذشته را به خاطر آورند، محکوم به آنند که آن را دوباره زندگی کنند. جملهای از یک ناشناس هم درمورد این حقیقت اضافه میکند: افراد عاقل از اشتباهات دیگران درس میگیرند؛ افراد باهوش از اشتباهات خودشان. و نادانان از هیچکدام.
آیا همه انسانها نادان و ناامید هستند؟ آیا انسانیت تا این اندازه جاهل است؟ آیا نمیتوانیم از تجربیات نسلهای قبلی درس بگیریم؟ چرا؟
***
به این دلیل از تاریخ درس نمیگیریم که در آن مورد آموزش ندیدهایم؛ آموزشها و تحصیلات ما بسیار انتزاعی، قدیمی و نامربوط است که پر از معیار و مقیاسهای مصنوعی قرنها و تاریخها و اسمهای مربوط به جنگها و افراد مشهور است که هیچ ارتباطی با زندگی ما، درک و دغدغههایمان ندارد.
وقتی بتوانیم از گذشته درس بگیریم، زندگیهای بسیار بهتری خواهیم داشت.
درکنار اتفاقات و رویدادهایی که در تاریخ ثبت شده است، آدمها چطور آن رویدادها را از سر میگذراندند؟ برای کنار آمدن با آنها چه میکردند؟ حقایق زندگی، بازیهای روزگار، داستانهای مربوط به چرا و چگونگی پیش آمدن اشتباهات و موفقیتها، هیچکدام به ما نمیرسد. چگونگی موقعیتها و کارهای اصلی و اساسی–همه آن الگوهای باارزش و پرمفهومی که باعث شد زندگیهای زمانهای قبل، ارزش یادآوری نداشته باشند.
خردی برگرفته از گذشته بخشی از ثبت تاریخی به شمار نمیرود. به نظر میرسد اینکه افراد چطور راهشان را باز کرده و جلو میرفتند برای مورخان و نویسندگان تاریخ هیچ اهمیتی نداشته است. ما در مدرسه، تاریخ زندگی یاد نمیگیریم. آیا باید به سریالهای تاریخی تلویزیون و فیلمهای سینمایی اعتماد کنیم؟ آیا اینها فقط کارهایی سرگرمکننده برای عموم مردم نیستند؟
ما میتوانیم از تجربیات قبلی برگرفته از منابعی که بر اساس واقعیات تاریخ است، برای زندگی کنونی خود درس بگیریم. برای درک و پیگیری این اطلاعات باید بتوانیم ببینیم، گوش کنیم و حس کنیم. آیا زنده بودن با تاریخ سازگاری ندارد؟ آیا تاریخ باید در خاک مدفون شود؟
کلمات هرودوت ( هرودوت نخستین تاریخنگار یونانی زبان است که آثارش تا زمان ما باقی ماندهاست. ) که دو هزار و پانصد سال پیش تاریخ را بنا نهاد این روزها بازتاب خود را از دست دادهاند:
«آنچه هرودوت با تحقیق دریافته است را اینجا مطرح میکنیم: به این منظور که یاد گذشته با گذشت زمان در میان مردم از بین نرود و کارهای بزرگ و حیرتآور یونانیان و خارجیها و بخصوص دلیل جنگیدن آنها در برابر هم، شهرت و آوازه خود را از دست ندهد.»
به نظر نمیرسد که قصد پدر تاریخ خلق یک دامنه جدید از برتری علمی بوده باشد.
به خاطر علاقه هرودوت به اسطوره، پلوتارک صالح فریاد برخواهد آورد که پادشاه عریان است و اطلاعات نادرست: «هرودوت پدر دروغ است!» به همین ترتیب، برای هزاران سال همه با تایید سر تکان خواهند داد و فراموش میکنند که هرودوت غیرعلمی کلمه تاریخ را بنیان نهاده و هدف او، کار نوشتن خاطرات گذشته برای عبرت گرفتن نسلهای آینده بوده است.
این هدف بسیار ساده و انقلابی بود: با دادن گذشتهای به ما برای متمایز کردنمان از حیوانات دیگر؛ برای یاد گرفتن ما، برخلاف حیوانات، از نسلهایی که دیگر زنده نیستند، از اشتباهات آدمهای دیگر. وظیفه تاریخ جلوگیری از فراموشی است و زنده نگه داشتن خاطرات به طریقی که از آنها درس زندگی گرفته شود.
***
شاید مورخان که از تکرار خسته هستند، دیگر باور نداشته باشند که نقش آنها کمک به نسلهای جدید برای اجتناب از اشتباهات فاجعهباری است که قبلاً انجام شده و نه درس گرفتن از گذشته؛ شاید باور دارند که فکر کردن به یک حقیقت کوچک اما خالص باقیمانده مهم تر باشد.
شاید مورخان باور ندارند که وظیفه آنها تغییر دادن آینده، حرف زدن با آدمها و بازداشتن آنها برای مبارزه دوباره از صفر است. آیا بیان و توضیح علل و شرایط راضیشان میکند؟
شاید مورخان و معلمانی که کار آنها را ارائه میکنند دیگر نمیدانند که چطور باید با هم حرف بزنند یا معلمان نمیخواهند گوش دهند و یا مورخان تصور نمیکنند این موضوعات برای عامه مردم مفید و تکاندهنده باشد. یک چیزی سد راه دانستن شده است.
***
شاید آن چیزی که سد راه دانستن ما شده است، ایده پیشرفت باشد که این در تناقض با هدف اصلی است. اگر پیشرفت لازم است، اگر آینده برای همیشه تازه است و دیگر پیش نخواهد آمد، پس درس گرفتن از گذشته چه سودی دارد؟ علاوهبراین، اگر انسانیت نه با امیال و اعمال انسانها، بلکه با فرایندهای لازم و ضروری است که جلو میرود، درس گرفتن از تاریخ چه ارزشی دارد؟ چنین تاریخی فقط آب در هاون کوبیدن خواهد بود و به همین خاطر اجازه میدهند که خرد خاموش تاریخ در جای خود خوابیده باشد.
میتواند به این دلیل هم باشد که مورخان از آموزش داستانهای مشکوک قدیمی خجالتزده هستند چون میخواهند دانشمندانی قابلاحترام باشند. آنها فقط به دنبال واقعیات قطعی و سطح بالا از گذشته هستند. فقط میتوانند باورهای دقیق جهانی را بیان کنند که به اثبات رسیدهاند. شاید دستورالعملهای مردمی ساده و عملی سطحپایینتر که از تاریخ به یاد مانده باشد برای آنها مهم نباشد زیرا این نوع حقایق علمی، به اندازه کافی خالص و دقیق نیستند. واضح است که آموختههای تاریخی را نمیتواند زیر میکروسکوپ در آزمایشگاه آزمایش کرد.
مورخان جدیتر دریافتهاند که اشارات تاریخ ثبتشدهای که برای ما باقی مانده است بسیار کمدقت، مشکوک، متعصبانه و راضیکننده قدرتها و رهبرانی است که میخواستند تصویر خود را به آیندگان منتقل کنند. احتمالاً کشف کردهاند که این جالبترین خاطراتی که به ما از گذشته منتقل شده، انبوهی از دروغها، خیالات و جزئیات شخصی است، نه قوانین. فایده داستانهایی که اصلاً راست هم نیستند چیست؟
شاید فشار زیادی روی مورخین برای صادق بودن هست که تاریخ اصلاً اینگونه نیست. شاید مفهوم امروزی گذشته زود به زود تغییر میکند.
تاریخ قرن اخیر را بسیار تغییر داده است؛ باستانشناسان چاه گذشته را عمیقتر و عمیقتر کنده و محققان اشتباهات اسناد، روشها و ایدهها را دقیقتر بررسی کردهاند. چقدر خجالتآور است که این آموختهها اینقدر برای ما کم هستند.
***
این سوال برای ما مصرفکنندگان تاریخ هنوز باقی است: چرا بسیاری از مورخین بزرگ چیزهای کمی برای آموختن به ما دارند؟ چرا این روزها دیگر نمیتوان از داستانهای گذشته درس گرفت؟
برای خیلی از ما تنها فایده عمومی تاریخ-و فایده حیاتی آن–قصد و نیت اولیه هرودوت است که آموختن چیزی معنیدار از گذشته به ما می باشد تا دفعه بعد که کار مشابهی انجام دادیم، عملکرد بهتری داشته باشیم.
***
ما میتوانیم در عین دروغین بودن تاریخ از آن درس بگیریم. چیزی که باید در متون تاریخی و ادبی گذشتگان به دنبال آن باشیم، شکلی جامع و قابل درک در سطح خودمان است؛ استعاره، تشبیه، داستانهای تکاندهنده که به ما بهتر زندگی کردن را آموزش میدهد.
ما نیاز به گنجینههای فکری داریم که ذهنمان را خوب بیاراید و کمکمان کند خوب قضاوت کنیم و بفهمیم کاری قبلاً انجام شده نه اینکه همان اشتباه را دوباره تکرار کنیم. آدمهایی که از گذشته درس میگیرند میتوانند به جای رنج کشیدن از آن، برای پیشرفت خود از آن بهره ببرند.
اگر انسانها همه اینها را قبلاً دیدهاند، بگذارید آن برایتان معنی کنند! آماده باشید که بفهمید گذشتگان چگونه زندگی کردند و توصیههای آنها را برای امروز و فردا بشنوید.
***
شاید بهترین مورخین امروز کسانی باشند که تجربیات زندگی گذشتگان را مطرح میکنند. آنها بدون هیج روش و متد خاصی آنچه شخصاً درمورد طبیعت انسان، اتفاقات زندگی و موقعیتهای مختلف درک کرده و یاد گرفتهاند را برای ما توضیح میدهند تا با کمک آنها بتوانیم بهتر زندگی کنیم. باید به آنها و حرفهایشان اعتماد کنیم.
حداقل نمیتوانیم به اندازه هرودوت به انسانها کمک کنیم؟