زندگی در تمامی شکل های خود گوهری گرانبهاست؛ ازاین رو باید از آن محافظت شود. اما محافظت از زندگی فقط هنگامی می تواند معنا داشته باشد که حقوق اساسی هر موجود بشری که بر روی زمین زندگی می کند، در برابر هرگونه تجاوز و تحت هرگونه ادعایی، مورد حمایت قرار گیرد و محافظت شود.
اروپا و جهان غرب پس از مصیبت و مشکلات حاصل از خسارت های جانبی بی شمار و هدر دادن توانایی های انسانی و منابع طبیعی به وجود آمده توسط دو جنگ جهانی و چندین جنگ داخلی، درگیری های قومی، نژادی و دینی، به فکر تهیه و تدوین اعلامیه حقوق بشر می افتند. این اعلامیه گرچه از اساس چنان در نظر گرفته شده بود که به طور همگانی به مرحله عمل گزارده شود، اما به عنوان وسیله ای برای اعمال سلطه بر کشورهای جهان سوم، به منزله آلت دست سیاسی قدرت های شمالی قرار گرفت. پس از تجزیه اتحاد شوروی، ایالات متحده آمریکا به یگانه قدرت سیاسی تبدیل گردید. در نتیجه لیبرالیسم و سرمایه داری به اصول عالم گیر نظم نوین جهانی تبدیل شدند که بنا به گفته فوکویاما «پایان تاریخ» را رقم می زنند و به گفته ساموئل هانتینگتون «برخورد تمدن ها» یا همان نزاع اصلی سیاست های جهانی بین ملت هایی که به تمدن های گوناگون تعلق دارند رخ خواهد داد.
اروپای سیاسی و ایالات متحده هنوز هم در عصر تفوق انسان سفید زندگی می کنند؛ به این معنا که آنها فقط هنگامی به حقوق بشر توجه دارند که حقوق انسان سفید در معرض صدمه قرار گرفته باشد؛ اما چنانچه تجاوز به حقوق بشر متوجه مردم غیرسفید پوست گردد، در صورت وجود واکنشی به آن، بسیار به نرمی و کُند انجام می شود. از همین رو اکثریت مردم کشورهای جهان سوم که از غارت های امپریالیستی و استعماری منابع خود بسیار رنج کشیده و هنوز هم در حال صدمه دیدن هستند، اعلامیه حقوق بشر را محصولی غربی می دانند که هدف آن حفاظت از سعادت و خوشبختی شهروندان غربی است. از نظر مردم غیرغربی، بهره کشی، بی عدالتی و تحقیر سه عامل روشنی هستند که روابط مبنایی میان غرب و بقیه جهان را تعیین می کنند. موضوع حقوق بشر پیوسته برای خدمت به علایق سیاسی و اقتصادی غرب استفاده می شود. چنانچه این منافع از امنیت کافی برخوردار باشند، دیگر نیازی به استمداد طلبیدن از حقوق بشر نیست. احساسی عمومی جهان اسلام از بی عدالتی و تحقیر بسیار بیشتر است. مخالفت با پذیرش «مدرنیته»، «دموکراسی» و «حقوق بشر» همیشه در رابطه با اسلام به عنوان مفهوم دینی و «ایستا» مورد پرسش، بررسی و مباحثه قرار گرفته است؛ اما در این مباحثات و بررسی ها شرایط اجتماعی و سیاسی کشورها و جوامع اسلامی تقریبا هیچ گاه مورد توجه قرار نمی گیرد.
حقوق بشر به عنوان الگو، اصول و چیزی آرمانی، موضوعی کاملاً جهانی است. اما وضعیت سیاسی جهان هنوز هم به سطح جهان شمولی نرسیده است. اسلام به عنوان یک دین نیز مقوله ای آرمانی، جهانی و بنابراین بسیار انسانی است. اما موقعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اغلب کشورهای اسلامی اجازه نمی دهند که پیام اصلی اسلام رمزگشایی شود.