شهید صدر و انقلاب اسلامی ایران (۳)

گفتگو با حجت الاسلام محمد حسن رحیمیان درآمد   طلبه نوجوان و پرشور سالهای ۴۲ و ۴۳ آنگه که به سودای دیدار پیرمراد خویش راه نجف را در پیش گرفت، هماره بر آن بود که مکانت مقتدای خویش را بر چهره های شاخص آن سامان آشکارتر سازد و زمینه ساز همراهی بیشتر آنان با او گردد

شهید صدر و انقلاب اسلامی ایران (3)
گفتگو با حجت الاسلام محمد حسن رحیمیان

درآمد
 

طلبه نوجوان و پرشور سالهای 42 و 43 آنگه که به سودای دیدار پیرمراد خویش راه نجف را در پیش گرفت، هماره بر آن بود که مکانت مقتدای خویش را بر چهره های شاخص آن سامان آشکارتر سازد و زمینه ساز همراهی بیشتر آنان با او گردد. این انگیزه خالص، او را به ورطة آشنائی و صمیمیت با بسیاری از نخبگان، از جمله شهید آیت الله صدر کشانید ؛ صمیمیتی که تا پایان حضور وی در نجف ادامه یافت.

گفت و گوی ما با جنابعالی حول محور نسبت شهید صدر با رویداد عظیم انقلاب اسلامی است. طبیعتا در ابتدای امر مایلیم بداینم که آشنایی شما با ایشان به چه شکل بود و چگونه توسعه پیدا کرد؟
 

من در سال 1346 به نجف رفتم و تا سال 1353 هم که مجبور به بازگشت به ایران شدم، در آنجا بودم. خاطراتی که از مرحوم شهید آیت الله صدر دارم، مربوط به همین مقطع می شود و طبعا آنچه که بعد از این تاریخ اتفاق افتاد، هم برای تاریخ پژوهان مشخص است و هم می توانید از کسانی که در متن وقایع آن روزها حاضر بودند، بپرسید. در اوایل حضور ما در نجف، طبیعتا نام مرحوم شهید صدر به عنوان یکی از فضلای برجسته و مدرسین درس خارج و همچنین از چهره هایی که دارای نوآوری های فقهی و فلسفی بودند، بسیار مطرح بود و طبعا ما علاقمند بودیم که با چنین فردی، از نزدیک آشنا شویم و از محضرشان استفاده کنیم. از سوی دیگر به دلیل انگیزه شور انقلابی که در آن مقطع در ما وجود داشت، می خواستیم زمینه های ارتباط و همگرایی بیشتر ایشان را با جریان انقلاب و حضرت امام (قده) فراهم کنیم. چون در آن مقطع، یعنی در سالهای 46 و 47، حداقل ارتباط ظاهری گسترده ای را بین ایشان و امام شاهد نبودیم. آنچه که عرض می کنم به دلیل این است که به هر حال در آن مقطع، ما به امام نزدیک بودیم. در طول روز در درس ایشان حضور داشتیم و بعد که ایشان در بیت خود جلوس می کردند، به آنجا می رفتیم، در حرم هم طبیعتا باز ایشان را زیارت می کردیم و بعید می دانم که در آن مقطع، کسی با امام مرتبط می بود و ما متوجه نمی شدیم. به همین دلیل بود که ما سعی کردیم با این ارتباط، زمینه رابطه بیشتر مرحوم آقای صدر با امام را ایجاد کنیم. مرحوم اصغر آقای کنی، از شاگردان قدیمی امام در قم و در نجف بودند و قبل از نهضت با ایشان ارتباط داشتند و بسیار علاقمند بودند که جایگاه امام در نجف تثبیت و عظمت عملی وفکری ایشان در ابعاد مختلف برای علما و فضلای حوزه نجف آشکار شود. همچنین ایشان با همه علما و مراجع نجف ارتباط داشتند و همین موجب شد که ما برای اولین بار به اتفاق ایشان به منزل آقای صدر برویم. چیزی که در اولین دیدار با آقای صدر برای من جالب بود، ساده زیستی ایشان بود. البته نباید از حق گذشت که در آن مقطع اکثر علمای نجف زندگی ساده ای داشتند و ایشان هم مثل بقیه مراجع، زی طلبگی را رعایت می کردند. در آن زمان در میان مراجع، سنتی وجود داشت و آن هم اینکه هر که مهم تر و مشهورتر بود، منزلش به حرم نزدیک تر بود. البته منزل امام از همه مراجع به حرم دورتر بود، اما حضور ایشان در حرم و زیارت آن، نسبت به بقیه مراجع، بسیار منظم تر و مستمر تر بود و لذا از این نظر کاملا بارز و مشخص بودند. ایشان هر شب رأس ساعت خاصی در حرم حاضر می شدند و همین نظم و پیگیری مستمر امام، حرف و حدیثهایی را در اطرافیان سایر مراجع بر می انگیخت که شاید تقید امام در این زمینه، منجر به کوچک شدن سایر مراجع در نگاه عوام شود. به هر حال، شخصیت مرحوم آیت الله صدر بسیار جذاب بود. برخورد بسیار صمیمانه ای با طلاب و همچنین نسبت به ما داشتند که در آن دیدار اول، برای ایشان بیگانه بودیم. همین برخورد صمیمانه موجب گردید که از همان ابتدای امر، رابطه ما به دوستی تبدیل شود و ادامه پیدا کند و به همین دلیل، ما مکرر به منزل ایشان می رفتیم و در مقطعی هم در درس ایشان شرکت کردیم.

تدریس ایشان چه ویژگی ها و مزایایی داشت؟
 

البته آن زمانی که من به درس ایشان می رفتم، هنوز سطح را تمام نکرده بودم. اواخر سطح بودم و کفایتین را می خواندم، اما مایل بودم و در درس ایشان حاضر شوم. آن زمانی که ما به درس ایشان می رفتیم، جمعیت زیادی نداشت. شاید حدود چند ده نفر بودیم، در حالی که در همان روزها که در درس امام هم شرکت می کردیم، چند صد نفری حضور داشتند. شاگردان مبرز ایشان که حضور نسبتا نمایان و جایگاه مشخصی در آن محفل داشتند، عبارت بودند از :آقای سید کاظم حائری، مرحوم آقا سید محمد باقر حکیم و همین طور آقای سید محمود شاهرودی که از جوان ترین شاگردان ایشان به نظر می رسیدند. شیوه تدریس ایشان برای من بسیار جذاب بود. من هنوز به طور رسمی وارد درس خارج نشده بودم، اما چون ایشان بیان بسیار جالبی داشت و مطالب را به شکل جذاب و بدیعی دسته بندی می کرد، درسش بسیار قابل فهم بود و به رغم اینکه به زبان عربی تدریس می شد، اما برای ما فارسها بسیار قابل فهم بود. از این جنبه درس ایشان بسیار به درس مرحوم آیت الله علامه فانی شباهت داشت، چون ایشان هم اصفهانی بودند و هم عربیشان، عربی ادبی و کتابی بود، لذا ما فارسها به راحتی می فهمیدیم. آقای صدر نکات جداب و بدیعی را در درس مطرح می کردند که طبیعتا محصول ذوق خودشان بود و جذابیت بیان و ساده و همه فهم بود. آن موجب شده بود که بسیاری از مباحث ایشان به شکلی کاملا روشن در ذهن من باقی بماند. یادم هست که در مقوله حرمت خمر این مسئله را مطرح کردند که آیا حرمت صفتی است که بر خمر حمل می شود یا شربت آن.ایشان در این مورد این گونه بحث کردند که ممکن است کسی خمر بخورد، اما نداند که خمر بوده و مثلا تصور کند که شربت بوده است و این مسئله در مورد هر چیز دیگری جز خمر هم صادق است. این فرد مرتکب حرام نشده است، زیرا علم و اراده انسان باید ضمیمه بر حرمت خمر شود، البته این ربطی به نجاست ذاتی خمر ندارد، بلکه حکم، عملا به اراده و عمل انسان حمل می شود. این یکی از نمونه های ورود ایشان به مباحث و طرح آنها که نشان می دهد ایشان تا اعماق بحث می رفتندو به شکل دسته بندی شده و آسان، مطلب عمیقی را تدریس می کردند. مدت شرکت ما در درس ایشان با آنکه چندان طولانی نبود، ولی ما واقعا استفاده کردیم.

شهید صدر و انقلاب اسلامی ایران (3)

از ویژگیهای اخلاقی شهید صدر چه خاطراتی دارید؟
 

رابطه ما با ایشان به تدریج نزدیک و صمیمی شد تا جایی که یک بار من از ایشان دعوت کردم برای ناهار به حجره ما تشریف بیاورند و ایشان با کمال مهربانی و تواضع پذیرفتند. برای من بسیار جالب بود که یکی از مدرسین درس خارج حوزه نجف و یکی از فضلای شناخته شده ومعروف، دعوت یک بچه طلبه غریب را که از ایران آمده بود، به این سادگی بپذیرد. ما در مدرسه سید کاظم یزدی اقامت داشتیم. این مدرسه به منزل آیت الله حکیم چسبیده بود و ما در واقع همسایه ایشان بودیم و به همین دلیل هم ایشان را زیاد می دیدیم، البته در دوران صدام این مدرسه و اساسا از بالا سر حرم مطهر حضرت علی (ع) تا بازار العماره ومنزل آقای حکیم تا آخر شهر نجف، ویران شد و این کار هم انگیزه سیاسی داشت، چون صدام نمی خواست اسمی از آقای حکیم و منزل و تشکیلات ایشان باقی بماند، زیرا رژیم عراق حقد وکینه عجیبی به خاندان حکیم داشت. به هر حال ما در مدرسه دوم سید کاظم یزدی، یک حجره دو در سه متری داشتیم و واقعا جایی هم نداشتیم که بتوانیم ایشان را با دو سه نفر دیگر دعوت کنیم، لذا تنها تشریف آوردند. آن روز اصغر آقای کنی هم بودند. من در پختن برنج مهارت داشتم که به کلی با عربها متفاوت بود. عربها برنج را به صورت شفته و کته درست می کردند، ولی من برنج را آبکش می کردم. ایشان چند دقیقه ای به بشقاب برنجی که من مقابل ایشان گذاشته بودم، خیره شدند و برای اینکه تشویقم کنند؛ گفتند دلم نمی آید این برنج را بخورم و از بس جالب و خوب پخته شده است، دلم می خواهد به تک تک دانه های آن نگاه کنم. واقعا این تواضع ایشان که به این راحتی با افراد گرم می گرفتند، برای ما خیلی جذاب بود.

اشاره ای کردید به تلاششان برای ایجاد همگرایی بیشتر بین آیت الله صدر و جریان انقلاب اسلامی،وقتی از عراق خارج شدید، تا چه حد در این مسئله، موفق بودید؟
 

البته در ایجاد این همگرایی، عوامل متعددی نقش داشتند، اما به طور مشخص اینکه آقای صدر می دانستند که ما از افراد نزدیک امام هستیم و ما را بسیار تحویل می گرفتند و به ما محبت می کردند، نشان می داد که ایشان زمینه این نزدیکی و ارتباط را دارند. من تا وقتی در عراق بودم، خودم شاهد ارتباط نزدیک ایشان با امام نبودم. شاید بعضی دیگر از نزدیکان امام، این را مشاهده کرده باشند. امام هم عمدتا عادت نداشتند غیر از مراجع همسن و سال خودشان، از جمله آقای خوئی، آقای حکیم و آقای شاهرودی به دیدن کسی بروند، اما حضور جمع زیادی از شاگردان آقای صدر در درس امام که به توصیه اشان آمده بودند، از جمله آقای سید کاظم حائری، آقای هاشمی شاهرودی و آقای آصفی و همچنین شکل گرفتن ارتباط بسیار نزدیک برخی از اصحاب آقای صدر با امام، نشاندهنده ایجاد و توسعه و رابطه است. برخی از شاگردان ایشان در اوایل، نسبت به جریان مبارزاتی ایران و شخص امام، بی مهر بودند، اما به تدریج به امام علاقمند شدند، در درسهای ایشان شرکت کردند و بعد در صف حامیان جدی انقلاب و نظام قرار گرفتند و اینک هم در سطوح مختلف، مشغول خدمت به نظام جمهوری اسلامی هستند. این نکته شایان ذکر است که تبلیغات گسترده عناصر ساواک، در ایجاد ذهنیت سوء نسبت به جریان انقلاب ایران در نجف، بسیار مؤثر بود. حوزویان نجف در اثر این تبلیغات تصور می کردند تمام طلابی که با تحمل مشقات زیاد، خود را به حوزه نجف و به امام رسانده بودند، یک عده مارکسیست اسلامی هستند و باور نمی کردند که بسیاری از آنها اهل تهجد و نماز شب باشند. یادم هست وقتی به یکی از آنها گفتم که دوست ما آقای ناصری که در حال حاضر امام جمعه شهر کرد هستند، یک بار که نماز شبش فوت شد، فردای آن روز، تمام مدت به شدت گریه می کرد، باور نمی کردند که در میان اطرافیان امام چنین افرادی وجود دارند. آنها تصور می کردند اطرافیان امام کسانی هستند که گرایش به مسائل سیاسی برایشان از هر مسئله ای عمده تر است و همین هم باعث می شود که به فرائض و تکالیف دینی، توجه شایسته ای نکنند. تلاش یاران امام در نجف برای تبیین هویت واقعی نهضت و نقش امام، موجب شد که به مرور، بسیاری از ذهنیتهای غلط از بین بروند و از همه بیشتر سلوک فردی خود حضرت امام، موجب از بین رفتن موج این شایعات شد. البته باید این نکته راهم اضافه کنم که خلوص، تدین و صفای باطن شهید بزرگوار آیت الله صدر هم زمینه بسیار مساعدی را ایجاد کرد که ایشان به تدریج در حمایت از امام و انقلاب، نقش بارزتری پیدا کنند تا وقتی که جریان انقلاب پیش آمد و بقیه وقایع که همه از آن خبر دارند.

ظاهرا شما بعد از دو دهه که از شهادت آیت الله صدر گذشت، واسطه ملاقات خانواده شهید با مقام معظم رهبری شدید، خاطره آن دیدار قطعا بسیار شنیدنی است.
 

وقتی ما نجف بودیم، به رغم اینکه به منزل شهید صدر رفت و آمد می کردیم، بر حسب سنت مردم نجف، با خانواده ایشان آشنایی چندانی نداشتیم تا جریان سقوط صدام پیش آمد. من در بنیاد شهید بودم و مطلع شدیم که خانواده شهید صدر به تهران آمده اند و در منزلی در خیابان شریعتی در حوالی زرگنده اقامت کرده اند. من به اتفاق آقای صفی الدین، نماینده حزب الله در تهران، خدمت همسر ایشان رفتیم. البته آقای سید حسن نصرالله که مدتی هم در نجف، شاگرد شهید صدر بود علاقه زیادی به ایشان دارد، به دفتر حزب الله در تهران سفارش اکید کرده بود که مراقب این خانواده باشند. همسر شهید صدر با نهایت محبت،‌ خاطرات بسیاری را از ایشان برای ما نقل کردند. از روزهای سخت حصر و شهادت و مصائبی که بعد از شهادت ایشان متحمل شده بودند، برای ما گفتند. در مجموع جلسه بسیار خوبی بود. بعدها من از طریق برخی از مرتبطین ایشان متوجه شدم که مایل هستند خدمت مقام معظم رهبری هم برسند. طبیعتا این پیغام را منتقل کردیم و موافقت شد. چند باری وقت تنظیم شد، ولی از سوی هر دو طرف امکان آن پیش نیامد ؛ یا خانواده شهید صدر مسافرت بودند و آقا نبودند و این هم اسباب خیر شد تا دختران شهید صدر از عراق آمدند و در روز موعود، دو نفر از دختران شهید صدر که همسر شهید بودند و همسر آقای مقتدا صدر هم بودند و به اتفاق خانواده آقای شیخ نبیل، مسئول حزب الله در جنوب لبنان، خدمت مقام معظم رهبری رفتیم، نماز را به امام ایشان خواندیم و بعد از نماز هم، آقا جلسه مفصلی با این خانواده محترم داشتند. البته من می دانستم که مقام معظم رهبری اطلاعات رجالی بسیار گسترده ای دارند و هنگامی که وارد گفت و گو با خانواده شهید صدر شدند، دیدم تمام جزئیات مربوط به خاندان صدر و شخصیتهای مبرز و شاخص آن را می دانند. در مواردی نکاتی را از خانواده صدر و فضائل اخلاقی بزرگان آن نقل می کردند که حتی برای همسر شهید صدر جدید بود. همچنین نکاتی را از باجناقهای شهید صدر و عمو و عموزاده های ایشان می گفتند که بسیار جالب بودند. جلسه بسیار جالبی بود و ما به رغم اینکه آقای صدر را دیده بودیم، آن روز نکات تازه ای را درباره ایشان از زبان آقا شنیدیم. در مجموع جلسه بسیار سازنده ای بود. بعد هم ناهار را با آقا صرف کردیم و ایشان هم بسیار نسبت به شخصیت شهید صدر و خانواده ایشان اظهار علاقه کردند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان