وبسایت مهرخانه: یکی از حوزههایی که زنان درگیری روزمره و پرشماری با آن دارند و اغلب مشکلات آنها در این حوزه مغفول میماند، حوزه سلامت زنان است. از بیتوجهی سیستم ارائه خدمات سلامت به ملاحظات جنسیتی، فرهنگی و شرعی، تا قوانینی که با توجه به آماده نبودن زیرساختهای اجرایی آن میتواند خود موجد مسائلی جدی برای زنان باشد.
با این مقدمه، تعدادی از زنان تجربهزیسته و نظرات خود در تعامل با سیستم سلامت کشور را در قالب یادداشتهایی کوتاه نوشتند که در ادامه میخوانید.
تا همین چند سال پیش، کافی بود لب تر کنیم، پزشک تقاضایمان را میپذیرفت و ما میتوانستیم پیش از آنکه نور چشممان، خود عزم این سرای فانی را بکند، رهسپار بیمارستان یا زایشگاه شویم و بدون تحمل هیچ درد پیشازایمانیای، مادر شویم. وقتی انتخاب ما زایمان سزارین بود، راه برایمان باز بود، هرچند جاده نیز دراز بود و ماجراهای پس از سزارین به عنوان یک عمل جراحی ماژور، این جاده دراز را بسیار پرپیچ و خم میکرد.
اما با گذر زمان، در دیگر بر همان پاشنه سابق نچرخید و جنبش نه به سزارین، فاتحانه قدعلم کرد. تعداد مادران و نوزادانی که در کوچه پسکوچههای جاده دراز سزارین خسته و فرسوده یا به کلی گم میشدند، روز به روز افزایش مییافت و میرفت که امر مصنوعی، طبیعی تلقی شود و امر طبیعی شیء عجاب گردد. سیاست ترویج زایمان طبیعی، بهدرستی آمده بود تا زنان ایرانی برای گذر از دروازه زایمان، آدرس را اشتباه نروند و فرآیند مادر شدن، فرآیندی طبیعی و بینیاز از دستکاری و مداخله بیرونی بماند؛ چنانکه در طول قرون و اعصار چنین بوده است؛ مگر برای معدود موارد استئنایی.
قصه اما این بار هم بیغصه نمانده است. در کلاسهای زایمان فیزیولوژیک، ماماها و پزشکان زنان، در باغ سبزی نشان میدهند و زایمانآموزان، غرق در رؤیای یک زایمان واقعاً طبیعی، 38 هفته را پشت سر میگذارند. رؤیایی مشحون از روشهای ماساژ، راهکارهای بیدردی، ورزشهای حین زایمان، تکنیکهای تنفس، دستاوردهای طب سنتی و طب فشاری، رایحهدرمانی و نهایتاً زایمانی آنچنان طبیعی مانند آب خوردن.
قرار است این رؤیای صورتی، با خزیدن نرم و آهسته دردی در وجود مادر، به واقعیت بپیوندد. اما امان از انتظار برای آن درد شیرین. بسیاری از زنان باردار، اگر پشت گوششان را دیدند، درد زایمان را هم میبینند! کاخ آرزوها تا همین جای کار فروریخته و دیگر شنیدن حرف "ف" آنها را تا واژه "فیزیولوژیک" نمیبرد. تراژدی که نه، اما درام آغاز می شود. بسیاری از آنها سزارین اورژانسی میشوند برای بچههایی که 40 هفته را پشت سر گذاشتهاند اما راه دنیا را گم کردهاند و در یک اقدام نمادین، دست به خودکشی میزنند؛ آن هم با چه ابزاری، خوردن مدفوعشان! یا به عبارتی همان مکونیوم. جای شکرش باقی است که در اکئر موارد، عملیات نمادین این جنینها ناموفق است و نهایتاً با سلامت پا به عرصه این دنیا میگذارند.
داستانهای دیگری هم هست: زایمانهای بسیار طولانی و پررنج با استفاده از القاء درد یا همان آمپول فشار، تازه اگر القاء درد بتواند منجر به شروع موفق فرآیند زایمان طبیعی بشود و کار در نهایت به اتاق عمل نکشد؛ زایمانهایی که طبیعی آغاز میشوند اما با سزارین به پایان میرسند، و این وسط مادری دلآزرده میماند که هم درد بینتیجه پیش از زایمان را کشیده و هم باید پس از زایمان با عوارض سزارین دست و پنجه نرم کند؛ زایمانهایی با ثبت رکورد عدد بخیه، که خدا کند با دقت زده شده باشند و زود و خوب جوش بخورند و روزگار را تا مدتها به کام آن زن و البته همسرش تلخ نکنند؛ زایمانهایی با آسیب برای مادر یا بچه، و چه چیزی تلختر از آنکه روزی که باید قشنگترین خاطره زندگی یک خانواده خلق شود، آغاز دورانی پرمحنت باشد که مرور هر باره آن، پر از ای کاش و افسوس است؛ و داستانهایی دیگر که در سینه زنان این سرزمین جای گرفتهاند.
هیچ فرد آگاهی، مخالف سیاست ترویج زایمان طبیعی نیست. اما گاه به نظر میرسد که این سیاست هم خود شبیه مولود ناقصالخلقهای شده که اشکم دارد اما از یال و دمش خبری نیست. باید نشست و بررسی کرد که کدام حلقههای زنجیره این سیاست، گم شدهاند یا شکسته و بسته هستند که نتیجه کار، آنطور که باید و شاید از کار درنیامده است. شاید مسأله به دانش و تجربه ناکافی کادر پزشکی خصوصاً ماماها برگردد؛ بعید نیست که بسیاری از متخصصان زنان و زایمان خصوصاً پنچهطلاهای آنها، اعتقاد قلبی به برتری زایمان طبیعی نداشته باشند و در نتیجه دستگیر خوبی برای زنی که میخواهد تجربه یک زایمان طبیعی را از سر بگذراند، نباشند؛ نامناسب بودن و عدم کفایت تجهیزات پزشکی و بیمارستانی هم داستان خود را دارد؛ دورههای آموزشی برای زنان باردار فراگیر نیست و نقص دانش زنان، خنجری دیگر به بدنه سلامت جسم و روان آنها میزند؛ زایمان طبیعی نیازمند سبک زندگی طبیعی است و حال که سبک زندگی اغلب زنان ما دستخوش تحولات بسیار و در نتیجه شدیداً مصنوعی شده است، باید به انحاء مختلف این نقص در سبک زندگی مادران باردار یا در آستانه بارداری جبران شود اما کمتر نشانی از این مهم به چشم میخورد.
ماشینهای لباسشویی و ظرفشویی، توالتهای فرنگی، مبلها و صندلیها، آسانسورها و پلهبرقیها، میوهها و سبزیهای شسته و رفته و مهیا برای بلع هرچه سریعتر و... خودشان هم نمیدانند که در خدمت به زنان پیشرو هستند یا در خیانت به آنها.
بگذریم از دلایل دیگری که پایشان در میان است و متهمهای ردیف چندم محسوب میشوند. کاش هرچه زودتر برسد آن روزی که زایمان، این شیرینترین عملیات دردناک آفرینش، برای همه زنان گوارا و خوشسرانجام باشد.