به گزارش ایسنا، ساکنین این اتاقکها که با حداقل مصالح ساخته شده و با کمترین وسایل -بعضا دست دوم- تجهیز شدهاند، دو میلیون پول پیش و 220 هزار تومان اجاره میدهند. آنها بیشتر از استانهای گلستان و زابل به پایتخت مهاجرت کرده و برخی از آنها نیز تبعه افغانستان هستند، برخی هم با وجود اینکه پدر و مادر ایرانی دارند حتی از داشتن شناسنامه محرومند.
مردان این خانه برخی کارگر روزمزد، دستفروش، مسافرکش موتور و کارگر فضای سبز شهرداری هستند و چند جوان مجرد افغان هم در این بین به جمعآوری ضایعات مشغولند اما اینها در مقایسه با مردان بیکار همین جمع -که بعضا معتاد هم هستند و حتی میتوانند تهدیدی برای اهالی باشند- وضعیت بسیار بهتری دارند.
این 70 نفر تنها یک دستشویی و یک حمام مشترک برای استفاده دارند که بعضا هم با اکراه از آن استفاده میکنند. آنها شستشوی ظرفها و لباس خود را در حیاط گاراژ که اتاقها دور تا دور آن واقع شدند انجام میدهند و فاضلاب آن هم پشت خانه و در فضایی که تنها مکان بازی کودکان است رها میشود.
کودکان ساکن در این اتاقکها برخی به مدرسه میروند و برخی بدون اینکه روی دفتر و کتاب را دیده باشند فال فروشی و دستفروشی میکنند. طبق گفته خودشان کودکانی هم که به مدرسه میروند تنها تا کلاس پنجم یا ششم امکان تحصیل پیدا میکنند و بعد از آن کمک خرج خانوادههایشان میشوند.
در یکی از خانوادهها که پدر و مادر ایرانی هم دارند به دلیل اینکه مادربزرگ پدری افغان است و ترس این را داشته که اگر همسرش شناسنامه داشته باشد او را طلاق بدهد و با زن ایرانی ازدواج کند، کودکان فاقد شناسنامه هستند و یکی از این کودکان که 12 ساله است از 9 سالگی به مدرسه رفته است.
خانواده افغان دیگری متشکل از یک مادر و پنج فرزند است که پدر خانواده آنها را ترک کرده است.
پشت این اتاقکها و در فضای سبز متعلق به همین زمین یک کانکس دقیقا در کنار فاضلاب این خانهها میزبان یک زوج است؛ زنی 34 ساله که بسیار بیشتر از سن شناسنامهایاش نشان میدهد به همراه همسرش که جارچی ترمینال اتوبوسرانی است در این کانکس زندگی میکند. فرزند 10 ساله آنها هم به همراه مادربزرگش در رشت زندگی میکند. فرزند 18 ساله این زن از همسر سابقش نیز در 14 سالگی ازدواج کرده و حالا خود صاحب فرزند است.
آنها به دلیل عدم توانایی پرداخت کرایه از خانه قبلیشان بیرون رانده شدهاند و بعد از 50 روز اقامت در پارک به این کانکس آمدند و با پرداخت یک میلیون تومان پول پیش -که آن هم از سوی یک خیر تهیه شده- و ماهیانه 200 هزار تومان اجاره این اتاقک آهنی را برای زندگی انتخاب کردند؛ جایی که از حداقل تهویه هم محروم است.
زن این خانواده سالها پیش در اثر تصادف شدید علاوه بر شکستگی و کار گذاشتن پلاتین در دست و پا، مشکل حاد روده پیدا کرده و کیسه جایگزینی به شکم او آویزان است، او هم از همان دستشویی و حمام مشترک همین اتاقکها استفاده میکند و حتی میگوید برای گذران زندگی حاضر است در خانههای مردم کار کند، همچنان که مدتی پرستار سالمند بوده است.
تمام این خانوادهها به گفته خودشان کمکی از نهادهای حمایتی دریافت نمیکنند و تنها یکی از آنها که زن جوانی است و مشکل صرع دارد میگوید از کمیته امداد یک میلیون تومان وام گرفته و با ماهیانه 33 هزارتومان آن را پس داده است، میگوید که داروهای ایرانی به او نمیسازد و ناچار به تهیه داروهای خارجی گرانتر است.
همچنین گفته میشود که مالک این گاراژ سند قولنامهای دارد و ملک او هم در طرح شهرداری قرار گرفته و به زودی به فضای سبز تبدیل میشود که در این صورت روشن نیست این خانوادهها چه وضعیتی پیدا خواهند کرد.
انگار شادی در این بخش از شادآباد کمترین اهمیت را دارد...
مهاجرت به امید کار و زندگی بهتر
طیبه سیاوشی نایب رییس فراکسیون پیشگیری از جرایم و آسیبهای اجتماعی که به همراه هیاتی صبح روز دوشنبه از این دو خانه در محله شادآباد بازدید کرد، درباره این بازدید به ایسنا میگوید: همه این خانوادهها با مشکل فقر و برخی بیماری و اعتیاد همسرانشان مواجه هستند اما معضل اساسی آنها مهاجرت است. آنها برای کار و زندگی بهتر به پایتخت مهاجرت کردند اما قطعا زندگی بهتر برای آنها فراهم نشده است.
وی همچنین میافزاید: چنین زندگیهایی در چهار گوشه تهران وجود دارد، اگر قبل از انقلاب شاهد وجود حلبیآباد اطراف پایتخت بودیم در حال حاضر این اتاقکها شبیه کپر بودند و زندگی اشتراکی عجیب و غریبی در بدترین حالت ممکن بین آنها وجود دارد. این افراد به دلیل سیاستگذاریهای غلط ناچار به مهاجرت به پایتخت شدهاند و این مهاجرت برای آنها دستاورد بهتری نداشته و تنها یک زندگی بخور و نمیر دارند.
نماینده مردم تهران در مجلس با بیان اینکه «اگر زیربنای زندگی یعنی کار برای این افراد فراهم میشد آنها امکان داشتن مسکن حداقلی را داشتند»، میگوید: در این شرایط آنها از سطح اقتصادی و فرهنگی بالاتری برخوردار میشدند. در برخی موارد چهار پنج کودک در یک اتاق زندگی میکنند، همچنین برخی از این افراد از شهرهای شمالی مهاجرت کرده و برخی دیگر مهاجرین افغان هستند. حداقل سه خانم در این میان بودند که با مردان افغان ازدواج کرده و فرزندان آنها در آینده به مراتب زندگی سختتری را تجربه خواهند کرد و ازدواج و زندگی آیندهشان قطعا مشکلاتی را به همراه خواهد داشت. البته در مورد نداشتن مدارک هویتی ما در مجلس سعی کردیم قانون مربوطه را اصلاح کنیم که با موانعی مواجه شدیم اما همچنان به دنبال حل این مشکل هستیم.
سیاوشی با بیان اینکه «تهران دو میلیون نفر حاشیهنشین دارد»، میگوید: میزان حاشیهنشینی در کل کشور 12 میلیون نفر است در حالیکه در سال 57 این تعداد 500 هزار نفر بوده است. اینها هشدارهایی است که دستگاههای متولی آسیبهای اجتماعی باید از لاک کار اداری خود بیرون بیایند. در حال حاضر 30 دستگاه متولی آسیبهای اجتماعی هستند اما ما کار مطالعاتی دقیقی برای حل و فصل مشکلات، ارائه پیشنهادات و آیندهپژوهی از آنها سراغ نداریم، حتی در بحث حمایتی هم نقصهای زیادی وجود دارد.
نایب رییس فراکسیون پیشگیری از آسیبهای اجتماعی با تاکید بر ضرورت کمک دولت به این افراد، میافزاید: اگر بخواهیم در بحث حمایتی ورود کنیم، شاید بهترین حالت این است که مسکن این افراد را به نوعی تحت پوشش قرار دهیم. کمیته امداد در این موارد زمانی ورود میکند که خانوادهها بیسرپرست یا بد سرپرست باشند و بهزیستی هم زمانی که افراد معلولیت یا بیماری داشته باشند آنها را تحت پوشش قرار میدهد، البته همسران اینها همگی ایرانی نیستند اما مثلا زن ایرانی است و همسرش در کمپ ترک اعتیاد است بنابراین باید به این زن کمک شود. موضوع این است که اگر قانونگذاری هم صورت گرفته یا قوانین قابلیت علمی را ندارد و یا به نوعی به شکل متناقض عمل شده است. به هر حال ما در قالب فراکسیون پیگیریهای خود را انجام خواهیم داد و با شهرداری منطقه 18 جلساتی خواهیم داشت تا ببینیم چطور میخواهند این وضعیت را ساماندهی کنند. به هر حال نکته مهم این است که علل اصلی این اتفاقات را از بین ببریم که نیاز به سیاستگذاری اساسی و مدیران دلسوز دارد.