
به گزارش ایسنا، دکتر «بهروز سپیدنامه» سخنران ویژه این برنامه اظهار کرد: یکی از موارد مورد بحث و مناقشه در عرصۀ ادبیات، نحوۀ مواجهه با متن است که به نظریات متعددی انجامیده است. «تئوری مرگ مؤلف» از «رولان بارت» از مهمترین نظریهها در حوزۀ نحوۀ مواجهه با متن است. بارت در مقاله ای با همین عنوان (مرگ مولف) به مخالفت با روش معمول برای خواندن و نقد کردن آثار ادبی بر اساس جنبههای مختلف هویت و شخصیت نویسنده (مثلاً، عقاید سیاسی نویسنده، شرایط تاریخی و محیطی، مذهب، قومیت، روانشناسی، یا سایر صفات و خصوصیات بیوگرافیک یا شخصی) و در نتیجه کشف معنای نوشتههای نویسنده میپردازد. وی اعتقاد دارد در این نوع نقد، تجربهها و سوگیریهای نویسنده به عنوان نوعی «توضیح» قطعی و نهاییِ نوشته مورد استفاده قرار میگیرند.
او در ادامه گفت: به عقیدۀ بارت، این روشِ خواندن، ظاهراً روشی شسته و رفته و آسان است اما در واقع پر ایراد و بدون تفکر و تأمل کافی است. «اختصاص دادنِ یک نویسنده به یک نوشته»، و دادنِ یک تفسیر منفرد، مطابق و معادل با آن، یعنی «تحمیل کردن محدودیت به آن نوشته است». به این ترتیب، خواننده باید نوشتۀ ادبی را از خالق آن جدا در نظر بگیرد تا بتواند نوشته را از استبدادِ تفسیری (interpretive tyranny) آزاد سازد.
این شاعر ایلامی اظهار کرد: ضمن احترام به نظریۀ مرگ مؤلف باید به این نکته توجه کرد که مواجهۀ با متن از چه منظری صورت میگیرد. مثلاً در عرصۀ شعر،هدف خواندن یک اثر، لذت بردن از آن است یا تحلیل و نقد آن؟ بیشک بهرهگیری از ظرفیتهای زیباییشناختی زبان و محتوای شعر، نیازی به اتصال اثر به صاحب اثر ندارد و میتوان اثر را منتزع از مؤلف خواند و لذت برد، زیرا خوانشهای متکثر و دریافتهای متعدد و ظرفیتهای تأویلپذیری بر زیبایی اثر و درک زیباشناسانۀ آن خواهد افزود و این امر در سایۀ «مرگ مؤلف» محقق میشود.
سپیدنامه ادامه داد: بارت با تئوری «مرگ مؤلف» و رهایی از استبداد تفسیری، ساحتی سیّال برای خوانش متن ارائه میکند، زیرا به عدم قطعیت منجر میشود. و این عدم قطعیت به «ناحتمیّت» و «پیشبینی ناپذیری» میانجامد؛ وضعیتی که «میخائیل باختین» از آن تحت عنوان «کارناوالی شدن» اسم میبرد .
عضو هیئت علمی دانشگاه ایلام گفت: بر اساس تعریف باختین، کارناوالگرایی (Carnivalesque) به بروز ویژگیها و کارکردهای کارناوال در ادبیات اشاره دارد. این ویژگیها عبارتند از: شوخی، تنوع، بازی، توجه به بدن و امور جسمانی، به رسمیت نشناختن حقانیت و جایگاهِ سلسلهمراتبی صاحبمنصبان سیاسی، دینی، فرهنگی، اقتصادی و امثال آن و سرپیچی از هنجارهای فرهنگ رسمی. آثار کارناوالی میتوانند مانند کارناوالها فضای مناسبی برای گفتوگویِ واقعی بین نظامهای ارزشی گوناگون باشند .
وی با بیان اینکه غایت کارناوالگرایی لذت بردن است نظیر لذتی که از خوانش یک قطعه شعر زیبا میبریم اما اگر غایت مواجهۀ با متن، نقد و تفسیر آن باشد، این امر در خلأ انجام نمیپذیرد، تصریح کرد: آگوست کنت یکی از مراحل چهارگانۀ مواجهه با نظریه را «هستیشناسی» نظریهپرداز میداند، شرایط شخصی و اجتماعی که به خلق و تکوین نظریه میانجامد. به عبارتی، به زمینههای تکوین اندیشه توجه کرد و این اصلی است که «جامعهشناسی شناخت» متکی بر آن است و اصلی که در هرمنوتیک از آن به «شاخص – متن» یاد شده است. درک یک شاخص یا نشانه، زمانی امکانپذیر است که آن را در بستر و زمینهای که در آن شکلگرفته قرار دهیم . مفهوم «حلقۀ تأویل» نیز ناظر بر ارتباط بین جزء و کل است که فهم هر کدام از آنها منوط به فهم دیگری است نظیر رابطۀ بین کلمه و جمله .
سپیدنامه گفت: مطالعۀ یک پدیده بدون توجه به پیش فرضهای هستیشناختی (Ontological Assumption) و معرفتشناختی (Epistemological Assumption) و پس از آن، روششناختی (Methodological Assumption) به شناختی سطحی خواهد انجامید. بدون توجه به موضع «فاعل شناخت» نسبت به پدیده و مناسبت آن با هستی، چگونه میتوان به «شناخت راستین» رسید؟
وی با بیان اینکه «دال مرکزی» شعرهای مجموعۀ «عاشقی جرم قشنگی است» «کلانروایت عشق» است، روایتی که منتزع از صاحب روایت نیست، ادامه داد: روایتی که بیش از آنکه به «تجربۀ آگاهانه» به تعبیر «ویلهلم دیلتای» وابسته باشد، وامدار «تجربۀ زیسته» است. مگر میتوان چنین روایتی را بدون توجه به تجربۀ زیستۀ مؤلف بررسی کرد؟
در زیر ادامه سخنرانی سپیدنامه با محوریت اشعار یاسمی میآید:
استاد شهریار در غزلی زیبا میفرماید :
در وصل هم چو روی تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
بهروز یاسمی هم در غزلی، چنین گلایه میکند :
خودت ببین قضاوت کن٬ اگر تو جای من بودی
چه میگفتی به این مردم٬ چه میکردی به این دیوار؟
خدایا گرچه کفر است این٬ ولی یک شب از این شبها
فقط یک لحظه- یک لحظه- خودت را جای من بگذار
در هر دو مورد (شهریار و یاسمی) شاهد ارجاع مؤلف به تجربۀ زیستۀ شاعر، برای فهم تجربۀ منقول هستیم. این پیشدرآمد، زمینهساز این ادعاست که بهروز یاسمی شاعری است که عشق در رگان او جریان دارد. او عشق را زندگی کرده و محاکات کذبی در روایت او مشاهده نمیشود. به عبارتی دیگر، بین اثر و صاحب اثر، اتحاد وجود دارد و همین امر موجب شده تا غزل عاشقانۀ بهروز یاسمی به دل بنشیند و با اقبال عموم مواجه شود .
از مجموع 42 غزل مجموعۀ شعر «عاشقی جرم قشنگی است»، 31 غزل عاشقانه و 11 غزل در فضایی دیگر قرار دارند. به عبارتی دیگر نسبت شعرهای عاشقانه به غیر عاشقانه 74 به 24 درصد است. از منظر «تحلیل گفتمان»، کلان روایت عشق، دالِ مرکزی مجموعه است که در ارتباط با دالهای پیرامونی، نظام «مفصلبندی » (Articulation) و نظم «گفتمان عشقورزی» بهروز یاسمی را تشکیل دادهاند. دالهای پیرامونی این گفتمان عبارتند از : آشنایی، درد دل، حسرت، افسوس، دلتنگی، فراق، وداع، بیوفایی، گلایه، نامه.
در هر گفتمانی، «مرز ضدیتی» تعیینکنندۀ «گفتمان غیر» است. در پهنۀ ادبیات فارسی شاهد روایت مشابهی از کلان روایت عشقایم که به تعبیر حافظ به زبانهای مختلفی بیان شده است :
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است (حافظ)
آنچه باعث «اینهمانی» عشق شده، شبکههای «هم ارزی» و «تفاوت» و «غیریتسازی» هاست. در روایت عشق ، معمولاً حاسدان و اغیار و رقیبان به عنوان مرز ضدیتی و «دیگری» ها مشخص شدهاند اما در گفتمان عاشقانۀ بهروز یاسمی این دیگریها غایباند و این مرز ضدیتی وجود ندارد. حتا گاه شاهدیم که غریبهها عامل آشناییاند نه عامل تفرقه و نفاق :
ببین چگونه مرا از خودم جدا کردند
غریبهها که مرا با تو آشنا کردند (غزل 5)
و این امر یکی از وجوه تمایز روایت بهروز یاسمی از عشق با سایر روایتهای مشابه است .
در غزلهای غیر عاشقانۀ یاسمی، عشق به نحوی دیگر ظاهر میشود. محور این اشعار: عشق به پدر، آزادی، هویت ملی، محیط زیست، زادبوم ، منجی، و رهایی از تردید و سرگشتگی است. اگر این قسم عشق را به عشق قبلی بیفزاییم ، صددرصد این مجموعۀ شعر، عاشقانه خواهد بود .
اما چند نکته در خصوص نشانههای شعری زبان و اندیشۀ بهروز یاسمی :
الف) مفهوم عام سادگی :
« سادگی» گرانیگاه اندیشۀ شاعر است که ریشه در نوع نگاه او به جهان دارد. بهروز در جای جای شعرهایش به این امر اشاره کرده است :
انگیزۀ آغاز من یک اتفاق ساده بود
با سادگی هم میرسم روزی به پایان خودم
از چارچوب سادگی بیرون نرفت اندیشهام
محدودۀ کم وسعت دیوار زندان خودم (غزل 2)
به پشت پنجرۀ سادهای مرا بردند
و پلک پنجره را رو به باغ وا کردند (غزل 5)
زلال و ساده به مهمانی من آمدهای
که دلپذیر شود کار میزبانی من (غزل 21)
یک نفر ساده، چنان ساده که از سادهگیاش
میشود یک شبه پی برد به دلداگیاش (مثنوی 1)
ب) سادگی زبان
یکی از ویژگیهای زبانی شعر بهروز یاسمی، سادگی زبان اوست که گاه به سعدیوار شدن زبان او انجامیده است. زبانی «سهل الممتنع» که مانند دریاچههای زلال، شائبه کم عمقی را ایجاد میکند اما با ورود به آن، شاهد عمق فراوانش میشویم. این سادگی گاهی متکی بر اصطلاحات کوچه و بازار ، گاهی بر دیالوگهای ساده و صمیمی است :
چند وقت است که بازیچۀ چشمت شدهام
گرچه بازیچه شدن نیز خودش دنیایی است
امشب ای آینه تکلیف مرا روشن کن
حق به دست دل من؟ عشق؟ و یا زیبایی است؟ (غزل 6 )
پرسش و پاسخی که در شعر جریان یافته، مواجهۀ سعدی را به ذهن متبادر میسازد :
گفتم لب تو را که دل من تو بردهای
گفتا: کدام دل؟ چه نشان؟ کی؟ کجا؟ که برد (سعدی )
در غزل 9 :
تو حرف میزدی و من سکوت میکردم
من آب میشدم و تو نگاه میکردی
ای به راهت لب هر پنجره یک جفت نگاه
من چرا اینقدر از آمدنت مأیوسم (غزل 9 )
خبر اینقدر قدیمی است که هر پیرزنی ...
خبر اینقدر بدیهی است که هر کور و کری... (غزل 9 )
سیاه مست شد اول به پای سرو افتاد
دوبار پا شد و از نو به سیم آخر زد (غزل 36 )
چقدر چشم به راهی چقدر بیداری
تو را به پیغمبر هان تو را به پیر بخواب (ص 45 )
آمدی باز به خوابم که درآری پدرم
زندگی هر چه نیاورده بیاری به سرم (مثنوی 2 )
ب) تهور و بیباکی زبان :
بهروز یاسمی مانند عاشقی بیباک در انتخاب واژهها نیز متهور است و از کلمات و تعابیری استفاده میکند که ممکن است دیگر شاعران با ملاحظهکاری از کنار آنها عبور کنند. مثلاً ترکیب «کله خر» یا استفاده از واژههای محاورهای مانند «نشه» (به جای نشود) و «نگاش» (به جای نگاهش) در بستر زبان رسمی و معیار از این دستاند :
بگو این عاشق از آن عاشقان داستانی نیست
بگو این کله خر میبندد از نو راهِ آبم را (غزل 27 )
بس می کنم از گفتن این پرت و پلاها
تا تلخ نشه کام تو از طعم غزلهام (غزل 32 )
کرشمهای که خدا در نگاش ریخته بود
نثار حسرت آغوش چشمهام نکرد (غزل 38 )
ج) زبان مطایبه :
بهروز یاسمی گاه، طنز را چاشنی زبان خود میسازد اما طنزی زیر پوستی که به لودگی آلوده نمیشود. نظیر بیت زیر که شاعر گوشۀ چشمی به بیت مشهور حافظ دارد که :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندوش بخشم سمرقند و بخارا را
و یاسمی سروده :
نه به خالت که به لبخند تو میبخشم من
شرط اگر باز سمرقند و بخارا باشد (غزل 42 )
د) ارجاعات برون متنی :
«تجربۀ اندیشیده» و «آگاهانۀ» بهروز یاسمی را میتوان در شعرهایی مشاهده کرد که شاعر به اقتفای دیگر شاعران رفته اما اشارۀ صریحی به این امر نکرده است :
هنوز چشم من از خواب صبح سنگین بود
که از میان سیاهی مرا صدا کردند (غزل 5 )
این بیت متأثر از شعر منوچهر نیستانی است که سروده است :
هنوز چشم وی از خواب ظهر سنگین است
که زاغ خوشخبر آید که وای بر مغلوب (منوچهرنیستانی )
در بیت زیر شاعر به اقتفای هوشنگ ابتهاج میرود :
ببند پنجره ها که شب هوا سرد است
نگو که باد پیام تو را نیاورده است(ص 44 )
سایه میفرماید :
ز سرگذشت چمن دل به درد می آید
ببند پنجره را باد سرد می آید ( هـ. ا. سایه )
بیت زیر، شعر زیبای فروغ را به ذهن متبادر میکند: هیچ صیادی از جوی حقیری که به گودالی میریزد مرواریدی صید نخواهد کرد
خلوت ساکت یک جوی حقیرم بی تو
با تو گستردگی پهنۀ اقیانوسم (غزل 16 )
هـ) تجلی تجربۀ زیسته در زبان :
در جای جای شعر بهروز یاسمی شاهد انتقال از ساحت «ذهن» به ساحت «عین» هستیم. نظیر این تقال را میتوان در مواجهات زبانی شاعران سبک هندی دید که مشاهدات و تجارب زیستۀ خود را به ساحت شعر وارد ساختهاند :
مرا به یاد تو و بخت خود میاندازد
لباسهای سفید و سیاه رهگذران
بدون جلوۀ تو میلههای زنداناند
خطوط پیرهن راه راه رهگذران (غزل 7 )
چو پردههای قلمکار و قابهای طلا
فزوده عشق تو بر شهرت جهانی من (ص 49 )
هر چند بینیازی طبعت زبانزد است
هرچند از قبیلۀ سرو و صنوبری
میترسم آنسوی کرهی این زمین سرد
پیشِ زنِ برادر من کم بیاوری (ص 21 )
هـ) کرانمندی زمان و مکان :
از آنجا که جنس عاشقانههای بهروز یاسمی مجازی است، وی برای تأکید بر این امر از ناکرانمندی زمان و مکان ازلی که خاص عشقهای حقیقی و اساطیری است فاصله گرفته و زمان را مقید و محدود و مکان را مشخص و معین میکند؛ نظیر ابیات زیر :
بعد از دو ماه چشم به راهی و ناامید
امروز صبح ساعت ده نامهات رسید (غزل 11 )
از آخرین شب سالی که در ملال گذشت
هزار و سیصد و هشتاد و هشت سال گذشت (غزل 37 )
سلام یار غزل نوش اصفهانی من
خوش آمدی به شب شعر و شعرخوانی من (غزل 21 )
شب است و نقش جهان از خیالت آکنده است
و عط یاد تو در آسمان پراکنده است (غرل 34 )
تمام چارپاره صفحه 119 :
افتاد باز هم به سپاهان گذار من
باز آمدم به دیدن نصف جهان تو
با نام و با نشان من این شهر آشناست
از کی بپرسم اما نام و نشان تو
سپیدنامه در پایان گفت: بهروز یاسمی با سرودن سه چارپارۀ زیبا، ثابت کرده که میتواند چارپارۀ عاشقانه را نیز به زیبایی غزل بسراید .
دکتر بهروز یاسمی، سُرایندۀ مجموعۀ «عاشقی جرم قشنگی است» نیز ضمن تشکر از برگزارکنندگان جلسه، با اشاره به میزان تأثیرگذاری زیستبوم در خلق آثارش، شعرش را در ارتباط تنگاتنگ با زادبومش دانست و به بررسی نقش نسل اول شعر ایلام و میزان تأثیرگذاری آن در جریان سازی و هموار ساختن راه برای دو نسل طلایی دوم و سوم و شعر جوان فعلی استان ایلام پرداخت.
وی اظهار کرد: جریان جدی شعر فارسی ایلام با عبدالجبار کاکایی و دکتر ایرج خالصی آغاز شد و نسل اول شعر ایلام حوالی سال 1367 آن را استمرار بخشیدند . نسلی که آن را با نامهایی چون ظاهر سارایی، بهروز سپیدنامه، عبدالحمید یعقوبیان (میثم دادخواه)، آفاق شوهانی، نعمت داودیان و حبیب الله بخشوده میشناسند. نسلی که بدون هیچ امکاناتی بر چمن و نیمکتهای پارک مینشستند و پربارترین جلسات نقد و بررسی شعر کشور را برگزار میکردند. نسلی که شعر ایلام را به عنوان نماینده شعر غرب کشور در دهۀ 70 تثبیت کرد.
یاسمی در پایان سخنان خود به درخواست حاضرین چند قطعه از آثار خود را خواند.
در ادامه جلیل صفربیگی، شاعر رباعیسُرا با خواندن بیتی ارتجالی بهروز یاسمی را شعر مجسد دانست و از خالی جای او در ایلام و محروم ماندن نسل جوان از جلسات نقد و استماع شعر او گله کرد و گفت:
بهروز یاسمی غزلی عاشقانه است
لبریز از ترنم شعر و ترانه است
در ایلام سلسله الجبال شعر وجود دارد که در سایۀ آنها، کوهپایههای شعر فعلی ایلام نفس میکشند و بهروز یکی از آن قلههاست .
ظاهر سارایی شاعر و منتقد ایلامی هم گفت : بهروز یاسمی شاعری است که زود درخشید و زود صاحب نام شد و این اقبال عمومی وامدار ذوق سرشار و شاعرانگی ذاتیاش است .
در ادامۀ این برنامه که با اجرای محمدرضا رستمپور همراه بود سالم پوراحمد، مصطفی بیگی و امید ظاهری شاعر جوان ایلامی شعرهایی را به بهروز یاسمی تقدیم کردند.
مجموعه «عاشقی جرم قشنگی است»، شامل 24 غزل، سه چارپاره و سه مثنوی در نشر چشمه منتشر شده است.