خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگ- حمیدرضا بوالی
دامنه اتفاقات هیجانانگیز و امیدوارکننده فضای مجازی از رونق افتاده ایرانی در حال گسترش یافتن است. اگر تا پیش از این عادت کرده بودیم که فضای مجازی جدی ایرانی، شکل مدرنتر بحثهای عامیانه و مبتذل داخل تاکسیها و قهوهخانهها باشد و گزارههای عامهپسندی همچون «همه ش کار خودشونه» را با انواع و اقسام شکلهای جدیدتر و جذابتر بشنویم؛ حالا در چند ماه اخیر، بعد از اعتراضهای پررنگ، صریح و بدون محافظهکاریهای معمول علیه فسادهای مالی سازمان یافته در برخی از ساختارها، حالا اعتراض به نوعی سبک زندگی خاصِ شکل گرفته در دو دهه اخیر انقلاب شدت گرفته است. طلاب و جوانان میاندار ماجرا هستند و تصاویرمنتشر شده از یک عروسی مجلل از فرزند یک سفیر، جرقه این چالش جدید را زده است. آنها معتقدند که گروهی از معتقدان به آرمانهای مذهبی و انقلابی که خیلی از آنها از مسئولین جمهوری اسلامی و از جامعه انقلابیون هستند در سالهای اخیر دست به انتخاب سبکی خاص از زندگی زده اند که با مصرف انبوهی از تجملات گرانقیمت و نمایشی از اشرافیت برتریجویانه همراه است و این سبک و منش خاص زندگی و رفتار تناسبی با آرمان های انقلابی که آنها مدعی آن هستند ندارد. علاوه بر آن انتقادات وسیعی به سبک خاصی از پوشش دختران جوان وارد شده است که در عین پوشیده بودن با مصرف انبوهی از برندهای گرانقیمت و شیک، به اعتقاد منتقدان در حال تغییر بنیادین فلسفه حجاب در جامعه ایران است.
این داستان البته سر درازی دارد و ریشه های شکل گیری آن تقریبا به دو هه قبل برمی گردد. پایان جنگ و کمرنگ شدن غلظت آرمانگرایی دهه اول انقلاب اسلامی و تصریح برخی از مسئولین بلندپایه نظام بر آغاز دورانی جدید که قالب ها و ساختارها و شمایلی جدید را می طلبد تصورات در مورد تعریف انقلابی بودن را تا اندازه ای تغییر داد و حالا این تغییرات به اندازه ای رسیده است که عده ای از جوانان انقلابی در فضای مجازی تعارف را کنار گذاشته اند و به صورت صریح و بی تعارفی از ترکیب شدن تعریف انقلابی ها با نمایش اشرافیت با عنوان انحراف انقلاب یاد می کنند و با استناد به حرفهای امام و رهبری علیه طبقهای از همراهان انقلاب که در نمازجمعهها و راهپیماییها شرکت میکنند، اما بعد از آنکه ماشین چند صد میلیونیشان را در بلوار کشاورز پارک میکنند؛ شوریدهاند. این شورش البته آنچنان عمومیت نیافته است؛ اما به اندازهای گسترش یافته است که بتوانیم از آن به عنوان یک جریان یاد کنیم.جریانی که گروهی از دانشجویان تحت عنوان جنبش عدالتخواه سالیان سال، به دنیال فضاسازی برای آن بودهاند و عموما موفقیتی کسب نمیکردند و حالا استوریها و پستها و یادداشتها و مقالات جوانان انقلابی به همان سمت متمایل شده است: سمت سبک زندگی انقلابی.
آنها خشمگین هستند و در حال نظاره دقیق هر آنچه از زندگی این طبقه نوظهور بیرون میآید تا پرونده محکومیت آنها را سنگینتر کنند؛ سریع و تند واکنش نشان میدهند و جز دو مقام عالیرتبه رهبری در نظام برای هیچ حوزهای خط قرمزی قائل نیستند. دوران چیزی به نام «مصلحت» در فرهنگ عمومی جوانان انقلابی به سر آمده است و آنها به هیچ وجه با استدلالهای دهههای گذشته برای سکوت کردن، مثل سوءاستفاده رسانههای بیگانه قانع به خاموشی نمیشوند.
سوءتفاهم عملیاتی: باید کاری کنیم
این خشم انقلابی که بی پیرایه است و بی پروا و مقدس و تحقق رویای چندین و چند ساله صاحبان حقیقی انقلاب اما در معرض یک سوءتفاهم است که ممکن است تبدیل به یک انحراف عمیق شود. قرار گرفتن در معرض اخبار انبوهی از فسادهای مسئولین یا متظاهرین به آرمان های انقلاب، دیدن بیوقفه تصاویر مهمانیها و عروسیها و دورهمی و تفریحات لاکچری و گرانقیمت و اشرافی خانوادههای این طبقه نوظهور و همچنین مواجه شدن با استدلالهای عقیم و بیپایه طرفداران این گروه از همراهان انقلاب، به راحتی ممکن است به لحنی ضدنظری در فرهنگ عمومی جوانان آرمانخواه انقلابی ایران تبدیل شود و فوریتی بی حد و حصر برای اقدامی عملی را به آنها الزام کنند که نهایتا منجر به دو نتیجه تصور بیهودگی هر نوع گفتگو درباره مبانی نظری و ناامیدی محض از این شود که «پس چرا کسی کاری نمیکند».
تحلیل انتقادی از وضعیت فعلی انقلاب که به جهت شکل گیری این طبقه اشراف انقلابی به شدت در معرض خطر است و هیچ اقدام انقلابی بنیان برافکنی از سوی نهادهای نظام بر علیه این طبقه هم دیده نمیشود ممکن است به راحتی منجر به این تصور شود که هیچ کورسوی امیدی وجود ندارد و حتی این نوری که از انتهای جاده سوسو می زند هم نور قطاری است که به زودی از روی خود ما هم رد خواهد شد و چیزی از انقلاب و آرمانهایش باقی نخواهد ماند. این تصویر و تعبیر ناامیدانه که امروز مشتریان زیادی در بین جوانان انقلابی پیدا کرده است، در هفته ها و روزهای اخیر به شکل بی علاقگی و حتی تنفر از بحث نظری در باب مبانی نظری انقلاب باب شده است. القای این فوریت و این بحرانی نشان دادن اوضاع رویه دیگر این گزاره است که: دیگر فرصتی برای تاملات مفهومی نیست، فورا باید دست به کار شویم و کاری کنیم. همراه با این احساس فوریت، نوعی از سرزنش برای هر اقدامی که بوی اقدام عملی فوری درباره این واقعیت را نمیدهد به راحتی دیده میشود: وقت این حرف ها گذشته است. نوبت عمل است.باید کاری کنیم.
این حس عملی صادقانه و ستایش آمیز در وضعیت فعلی، اما به شکلی عجیب اتفاقا دلپذیرترین صورت راهحلی است که همین اشراف انقلابی می پسندند: بیایید درباره مبانی انقلاب صحبت نکنیم؛ وقت این حرفها نیست؛ بروید و ببیینید که چه کار میتوانید کنید.
این همان نقطه انحرافی بزرگی است که این حس خشم انقلابیون علیه اشرافیون انقلابی ممکن است به زودی به آن دچار شود و خیلی زود منجر به ناکامی این چالش اعتراضی و ناامیدی لشگری دیگری از آرمانخواهان شود.
مقاومت درباره این وسوسه به راستی سخت است. آیا این دقیقا همان وسوسه ای نیست که اشرافیون انقلابی دائما بر طبل آن میکوبند، کانال های تلگرامی و پست های اینستاگرامی دائما آن را تقویت میکنند، و فشار زیادی روی ما میگذارند برای درگیر شدن بدون بحث نظری درباره مبانی انقلاب؟ و آیا دقیقا همان راه حلی نیست که رئیسجمهور سابق و پیروان متعصبش دائما ارائه میکنند: سرنگونی اشخاصی که بر صدر قوای سه گانه قرار دارند و رایگیری و انتخاب دوباره؟ و آیا همین ترفند سخن گفتن عملیاتی نیست که موجب محبوبیت دوباره او شده است؟ با این استدلال که بالاخره او راه حلی عملی دارد و بقیه فقط حرف میزنند.
اما... آیا آنچه امروز موجب شکل گیری این طبقه ور این رفتارها و سبک خاصی زندگی بدون هیچ گونه احساس گناهی از سوی صاحبان آن شده است تامل نکردن بر همان مبانی نظری آرمانخواهانه انقلاب نبوده است و آیا هر گونه تلاشی بدون توقف بر روی مبانی نظری و آرمانی انقلاب برای توقف رشد این طبقه نهایتا به سربرآوردن آنها از سوراخی دیگر نخواهد شد. آیا این راهحلهای فوقالعاده عملیاتی که غیبت و حذف تاملات نظری در آنها کاملا مشهود و واضح است، موجب توقف این انحراف بنیادین در انقلاب خواهد شد؟
در سال 1870 در حالی که تصور می شد انقلاب کارگری به پشت دروازه های اروپا رسیده است کارل مارکس نامه ای شگفت انگیز به فردیش انگلس نوشت و گفت آیا انقلابیون نمی توانند کمی بیشتر صبر کنند او هنوز «سرمایه» را تمام نکرده بود!
مطالعه موردی: پساسیاست؟
ما از کدام مبانی نظری صحبت میکنیم؟ برای شروع یک پیشنهاد میدهم. انقلاب ایران در دودهه اخیر، که پرتلاطمترین دورههای تغییر تاریخ معاصر در ایران بوده است همواره بر سر یک دوراهی مهم قرار داشته است که تصمیم درباره آن شاید شرایط را برای تصمیمگیری درباره سبک زندگی ذکر شده در ایران واضح تر کند: آیا ما در دوران پساسیاسی انقلاب قرار گرفتهایم؟ دورانی که ادعا میکند کشمکشهای ایدئولوژیک پایان یافته است و هدف حکومت ساماندهی امنیت و شرایط مناسب زیست برای افراد جامعه اش است و یا اینکه ما هنوز در نبردی کاملا ایدئولوژیک قرار داریم؟ به روشنی پیداست که این دو بعد از زندگی چگونه تفاوتهای بنیادینی در ساختارها و کارکرد جمهوری اسلامی به وجود می آورد. آیا سطح صفر سیاست در جمهوری اسلامی دهه هشتاد و نود، مدیریت و هماهنگی سازی سیاست زدایی شده و عینی منافع عینی مردم جامعه است یا بحثهای دیگری به نام آرمان هم در جریان است؟ مناظرههای نامزدهای آخرین انتخابات ریاست جمهوری در ایران و تبلیغاتشان حرفی میزند و سخنرانی رهبر انقلاب حرفی دیگر. این تفاوت در واقع تفاوت میان دو دیدگاه یا دو دسته اصول موضوعه نیست؛ بلکه تفاوت میان دو استراتژی اساسی اداره جامعه است. درباره این مبانی صحبت کنیم تا درباره تکلیف اشراف انقلابی هم بتوانیم صریحتر صحبت کنیم. این دعوتی عمومی است برای گفتگو درباره تغییرات فرهنگ عمومی در ماهها، هفتهها و روزهای اخیر....