افزون بر ادله ی نقلی در اعتبار مبنای « عترت: وارثان برگزیده ی کتاب و سنت » دلیل عقلی نیز بر تأیید آن از سوی بزرگان امامیه اقامه شده است. مفاد دلیل عقلی لزوم حفظ شریعت توسط فردی از افراد عترت نبوی و مصونیت آن از گزند تأویل کج اندیشان، تحریف نابخردان، تفسیر مخالفان اسلام تا قیامت است، از این رو مبنای مذکور با اصل جاودانگی شریعت اسلام نیز ارتباط پیدا می کند. این حفظ و مصونیت بدون آگاهی عترت از کتاب و سنت نبوی امکان ناپذیر است.در فرض عدم التزام به مفاد دلیل عقلی مذکور خاتمیت و اتمام حجت الاهی بر مردمان بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دچار خدشه و تردید خواهد شد، چون عقل در توان و خطاناپذیری دانش فردی غیر از عترت نبوی هماره تردید خواهد داشت و اقناع نخواهد شد و التزام عملی و اعتقادی به آراء متناقض مذاهب اسلامی نخواهد نمود. اینک دلیل عقلی اعتبار مبنای « عترت: وارثان برگزیده ی کتاب و سنّت » از مبانی کلامی خاص امامیه در تفسیر را بر پایه ی دیدگاههای کلامی بزرگان امامیه تبیین می کنیم.
پیشتر گوشزد این نکته ضروری است که مفاد دلیل عقلی به گونه ای دیگر در آیات و روایات نیز منعکس شده است که در بخش دلیل نقلی به بررسی آنها پرداختیم، لکن این سخن به معنای تضعیف و عدم استقلال عقلانی بودن دلیل عقلی نیست؛ بلکه ادله ی نقلی ارشاد به حکم عقلی است و در این اثر، از باب تشریف، بررسی ادله ی نقلی را مقدم ساختیم.
چند تقریر از دلیل عقلی در سخنان بزرگان امامیه یافت می شود که هریک از حیثی خاص به ضرورت آگاهی جامع عترت نبوی از منابع دین اسلام به ویژه قرآن تأکید کرده اند، هرچند طبیعی است که اشتراکاتی هم با یکدیگر خواهند داشت. دو تقریر از دلیل عقلی گفته شده است که عبارتند از: «عترت: علت مبقیه ی شریعت »، «جاودانگی شریعت اسلام ».
تقریر اول: عترت: علت مبقیه ی شریعت
برهان نیازمندی باقی به علت مبقیه در استمرار حیات خود، از ادله عقلی و وجدانی است. مطابق این برهان هر امر باقی ( تکوینی و تشریعی ) نیازمند علت مبقیه است.(1) شیخ بهایی آیه إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولاَ ( فاطر:41) ( همانا خدا آسمانها و زمین را نگاه می دارد تا نیفتند ) را دلیل سمعی بر نیازمندی باقی در بقاء به علت مبقیه دانسته است.(2) برخی از مفسران نیز ربوبیت الاهی را علت مبقیه ی وجود ممکنات عالم هستی تفسیر کرده اند.(3) برخی، در آیین اسلام، نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را علت محدثه و ولایت امام علی (علیه السلام) را علت مبقیه ی رحمت الاهی بر بندگان تفسیر کرده اند.(4) از این برهان در مباحث اصول فقه نیز در بررسی احکام استفاده شده است.(5)
1.تبیین تقریر اول چنین است که بقای اسلام، تا پایان تاریخ، مراد الاهی است و بر خداوند حکیم ضرورت دارد برای تحقق مقصود خویش لوازم آن را تمهید کند. عترت نبوی ساز و کار منطقی تحقق مراد الاهی در ابقای شریعت اسلام است. در توضیح این تقریر باید گفت که اسلام از منظر تاریخی دو مرحله ی ایجادی و ابقایی دارد و طبیعی است در هر مرحله ای عامل ایجاد و ابقاء باشد که از آن دو به عنوان علتهای موجده و مبقیه یاد می شود. مقصود از علت موجده یا محدثه، عاملی است که در تأسیس و ایجاد دین در جامعه انسانی نقش اصلی را داشته است و پدیداری دین را به وی نسبت می دهند. مراد از علت مبقیه، عامل یا مجموعه عواملی است که دینِ وجود یافته را به همان شاکله ی اصلی خود حفظ و حراست کند و تا پایان دنیا قرائت صحیح و جامع از دین را در اختیار مخاطبان ادوار مختلف بعدی قرار دهد. هر دینی که ادعای ابقا و جاودانگی داشته باشد نیازمند این دو علت ایجادی و ابقایی است. در اسلام علت محدثه شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علت مبقیه عترت ایشان است. وجود مبلّغ و آورنده ی دین به منزله ی علت محدثه برای قوانین الاهی است و وجود حافظ به منزله ی علت مبقیه است. عقل حکم قطعی مستقلی در این نتیجه دارد و برای حافظِ دین، افزون بر عصمت از خطا و زلل، عاری بودن وی از سهو و نسیان را نیز شرط می داند و این مستلزم آگاهی پیشین وی از حقیقت منابع شریعت است که عبارت از کتاب و سنت باشد. خلاف این دلیل عقلی موجب انهداف قوانین الاهیه می گردد و شریعت اسلام وضعیتی همانند شرایع سابقه پیدا می کند که بر اثر تحریف مبطلین و تأویل منحرفین اصالت خود را از دست دادند. برخی وجود علت مبقیه را آکد از علت محدثه دانسته اند. در این نگاه « حفظ نظام بر طبق قوانین الاهیه در امور معاد و معاش عموم مردمان که مدنی بالطبع و محتاج به معاملات و مناکحات هستند، با کمال شهوات نفسانیه و اختلاف آراء و طبایع ایشان صورت نپذیرد مگر به وجود حافظ و ولی در امور دین و دنیا بالنسبه به سوی کافه عباد خصوصاً اگر آن قوانین الاهیه مبتنی باشد بر بقاء و دوام و استمرار الی یوم القیامه. نیاز این قوانین الاهیه به سوی حافظ و ولی فی کل عصر و زمان آکد است از جهتی از خود مبلغ، چه آنکه زمان وجود مبلغ و بقای او در دنیا نیست مگر زمان قلیلی و بعد از انقضای زمان مبلغ اگر ولی و حافظ شرع او نباشد هر آینه منهدم خواهد به اندک زمانی اوضاع شرعیه ی او به تشکیک مشککین و تحریف مبطلین شیرازه ی شرع او گسیخته خواهد شد و ثمرات تبلیغ و ثمرات رسالت او پیچیده خواهد شد.»(6)
2. خداوند تضمین علت مبقیه شریعت اسلام را با ارجاع به عترت نبوی در روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد تأکید قرار داده و تمهیدات لازم را با واسطه شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در تعلیم معارف کتاب و سنّت به عترت و مصونیت بخشی آنان از سهو و نسیان در این عرصه انجام داده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی امام علی (علیه السلام) را به سینه ی خود چسبانید و گفت: پروردگار مرا امر فرموده است که خود را به تو نزدیک گردانم و تو را از خود دور نگردانم و علوم خود را به تو تعلیم نمایم و سزاوار است که حفظ نمایی و فراموش نکنی.
زمانی که آیه ی وَ تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ (الحاقه: 12) ( و گوشهای شنوا آن را نگاه دارد ) نازل شد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خداوند خواست که آن را گوش علی (علیه السلام) قرار دهد و دعایش مستجاب شد و امام علی (علیه السلام) از آن پس چیزی را فراموش نکرد.(7) پس این تصور نادرست است که برای هرکسی یا هر طایفه ای پیامبری بیاید و دوباره دین ابلاغ شده پیشین را برای آنان تکرار کند. این، هیچ ضرورت عقلی و اقتضای منطقی ندارد.
در آیه ی وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ (رعد: 7) ( و آنان که کافر شده اند می گویند، چرا نشانه ای آشکار از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است ؟) نیز مردود تلقی شده و به دنبال آن از مدل إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (رعد: 7) ( [ ای پیامبر ]، تو فقط هشداردهنده ای و برای هر قومی رهبری است ) استفاده شده است.
در این آیه جمله « لکل قوم هاد »بر جمله « انما انت منذر » عطف شده است و به همین جهت به دو نوع فعالیت اشاره می کند. یک قسم آن انذار است که توسط شخص پیامبر و با دریافت وحی از جانب خداوند به همراه ادعای نبوت و دعوت مردم به سوی حق انجام می شود،و قسم دیگر آن هدایت است که بدون هیچ گونه ادعایی به دریافت وحی و دعوت و نبوت و تنها با راهنمایی مردم در همان راه معرفی شده از جانب پیامبر صورت می پذیرد. به عبارت دیگر، مُنذر، علت محدثه و ایجادکننده ی مسیر هدایت است، یعنی با معرفی و ترسیم صراط مستقیم، مردم را به آن دعوت می کند و هادی، علت مبقیه و نگه دارنده ی مسیر است، یعنی با حفظ دین و پاسداری از شریعت، مردم را در پیمودن همان راه، هدایت و ارشاد و راهبری می کند. عده ای از مفسران برآنند که مراد از صفت « منذر » و « هادی »پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و معنای آیه آن است که تو بیم دهنده و هدایت کننده همگان هستی؛ ولی این تفسیر برخلاف ظاهر آیه مورد بحث است؛ زیرا « واو »در آغاز جمله « لکل قومٍ هاد » آن را از جمله پیشین « إنما انت منذر »جدا کرده است. بنابراین، مفهوم آیه چنین است که دوگونه دعوت کننده به سوی حق وجود دارد: نخست، دعوت کننده ای که کارش انذار است، و دیگری دعوت کننده ای که کارش هدایت است، و تفاوت میان « انذار » و « هدایت » آن است که هدف از انذار آن است که گمراهان از بیراهه درآیند و در متن صراط مستقیم قرار گیرند؛ ولی هدف از هدایت آن است که مردم پس از قرار گرفتن در راه، رهنمون گردند و رو به سوی مقصد اصلی، راه بپیمایند. در حقیقت شخص منذر مانند علت محدثه و ایجادکننده، و شخص هادی به منزله ی علت مبقیه و نگه دارنده و پیش برنده است، و این دو، تعبیر دیگر از « رسول »و « امام » است؛ زیرا رسول شریعت را تأسیس می کند و امام حافظ و نگهبان شریعت است. تردیدی نیست آن گونه که گذشت، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، هم نبی و هم رسول و هم امام است. اما به قرینه ذکر « منذر» در آیه و مقابله انداختن میان آن و هادی، می فهمیم که منظور از هدایت کننده در این جا کسی است که راه پیامبر را ادامه می دهد و حافظ و نگهبان شریعت او است، و این شخص کسی جز امامان معصوم، (علیهم السلام)، نیست که در رأس آنها امیرمؤمنان علی (علیه السلام) قرار دارد. اتفاقاً روایات متعددی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شیعه ذیل آیه مورد بحث نقل شده است که فرمود: « من منذرم و علی هادی است ».(8) کاملاً مؤید این تفسیر است، همچنین اهل بیت در روایات خود نیز با استناد به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند:« منذر، رسول الله است و برای مردمان هر زمانی هادی است که آنها را به آنچه رسول خدا آورده است هدایت می کند و نخستین آنها علی (علیه السلام) و دیگر اوصیای ایشان است.»(9) به عبارتی صریح تر « امام، هادی قرنی است که در آن قرار دارد. »(10)
3.کارکرد عترت در تداوم بخشی به نقش علت مبقیه ی خود در حیات اسلام به دو شکل علمی- فرهنگی و جهادی- حماسی ظهور یافته است؛ گونه ی جهادی نیز جلوه ی فرهنگی این نقش و روی دیگر این سکه است و تنها حسب شرایط اجتماعی و سیاسی ایفای این نقش از سوی عترت متفاوت شده است. برای عینی سازی به کارکرد علمی- فرهنگی امام بایستی دانایی کافی و ژرف از اسلام داشته باشد. متکلمان امامیه پس از اثبات نیازمندی شریعت اسلامی به علت مبقیه در تبیین علت غایی وجود امام در نظام دینی، حفظ شریعت و تبیین معارف و احکام قرآنی و صیانت فکری و معنوی از اصول و فروع اسلامی را از مهم ترین علل فلسفه وجودی امام دانسته اند (11) که بدون دانش جامع وی از کتاب و سنت امکان پذیر نیست. بر همین اساس شیخ مفید در بیان ویژگیهای شخص امام او را « عالم به جمیع علوم دین و کامل در فضل » دانسته و این اعتقاد را مورد اتفاق در امامیه معرفی می کند.(12) برخی در بیان شرایط امام آورده اند « شرط دهم امام آن است که عالم باشد به هرچه در امامت محتاج آن است از علوم دینی و دنیوی... باید عالم باشد به جمیع شرایع و سنن انبیای سلف ... پس باید عالم باشد به جمیع مایحتاج الیه جمیع موجودات. تحقق و ثبوت این شرط دلیل عقلی و شرعی دارد. »(13) متکلمان دیگر امامیه نیز در بحث ضرورت و فلسفه ی وجود امام همین استدلال را بیان داشته اند (14) و برخی از محققان مفاد این اصل را از پشتوانه های کلامی فقاهت و اجتهاد امامیه دانسته اند.(15)
در تحقیق کارکرد جهادی- حماسی نیز می توان به حماسه حسینی استشهاد کرد. این حماسه به هدف بیداری جامعه اسلامی و هشدار در مقابل انحرافاتی است که در دین اسلام پدید آمده است. از این رو، برخی از این حماسه به عنوان علت مبقیه اسلام یاد کرده اند.در این رویکرد روایت نبوی « حسین منّی و أنا من حسین » (16)چنین تحلیل می شود که اسلام یک علت محدثه دارد و یک علت مبقیه. علت محدثه و آورنده ی اسلام نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و علت مبقیه و نگه دارنده ی آن امام حسین (علیه السلام) است (17) که فرمود:« إن کان دین محمدٍ لم یستقم إلا بقتلی فیا سیوف خذینی » ( اگر دین محمد استوار نمی شود مگر به قتل من، پس ای شمشیرها مرا بگیرید. » پس بقای دین نبی اکرم مدیون خون حضرت سیدالشهدا است، اگرچه شهادت حضرت سیدالشهداء حکمت و اسرار دیگری نیز دارد ولی یکی از اثرات وضعی آن بقای دین اسلام است.(18) ثمره شهادت امام حسین (علیه السلام) باقی نگه داشتن همانی است که انسان به خاطر آن آفریده شده است و آن بندگی خداوند، بینات رسولان الاهی اعم از کتاب و میزان قسط و عدل است. در شرافتِ حسین (علیه السلام) همین کفایت کند که بعثت جدش علت محدثه بود برای توحید خدا، تسبیح، تکبیر و عبادت وی و قیام به حق، عدل و شهادت خودش، علت مبقیه برای بعثت جدش شد.(19) برخی نیز در تحلیل روایت « منی...» گفته اند که آن دو بزرگوار از نور واحدی بودند سپس دو قسم شدند و هر قسمی قسم دیگر را تصدیق می کند.(20)
وقتی برای ادیان محدود و موقت سابق، مبلّغ معصوم و برای کتب آسمانی گذشته مفسّر معصوم لازم باشد، چرا برای شریعت جاودانی و همگانی اسلام مبلّغ معصوم و برای قرآن که جامع ترین و کامل ترین کتب آسمانی است مفسّر معصوم لازم نباشد؟ چرا ما به سهولت قبول می کنیم که انبیای بنی اسرائیل برای تبلیغ تورات از وحی و الهام استفاده می کردند ولی نوبت به آل محمد که می رسد، نمی خواهیم بپذیریم؟ مگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حق علی (علیه السلام) نگفته است « هرچه من می بینم تو می بینی و هرچه من می شنوم تو می شنوی جز اینکه تو پیغمبر نیستی »؟ بنابراین، چون نبوت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)، نبوت ختمیه است نخواستند به آل محمد نبی بگویند ولی آنها را محدث خوانده اند.(21)
تقدیر دوم: جاودانگی شریعت اسلام
جاودانگی شریعت اسلام در آیات (22) و روایات (23) تصریح شده است. عقل در اینجا صغرای بحث خود را نقلی قرار می دهد که اعتبار آن پیش تر به تأیید عقل رسیده است. بدیهی است جاودانه ماندن شریعت اسلامی تا قیامت مشروط به نقل و حفظ صحیح آن از رحلت نبوی تا قیامت است تا حجت بر ابناء بشر تمام گردد و جای عذری بر آنان باقی نماند، و این مهم جز با وجود امام معصوم از میان عترت نبوی تحقق نخواهد پذیرفت. بنا بر این، نقل و حفظ شریعت، از اهداف مهم و بنیادین امامت است. در تقریری عقلانی و منطقی از این دلیل بر این پیش فرض به عنوان مقدمه تأکید شده است که شریعت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای همه افراد بشر از عصر رسالت تا پایان عصر تکلیف، حجت و لازم است و در تعبد به شریعت او میان افراد عصر رسالت و افرادی که پس از آن آمده و خواهند آمد، تفاوتی وجود ندارد. پس ضروری است چنین شریعتی،پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، از سوی فردی مطمئن حفظ شود تا سالم و کامل به دست افراد بعدی برسد؛ در غیر این صورت، آنان در اینکه همه ی شریعت به دست شان رسیده باشد، اطمینان نخواهند یافت. در این شرایط، اگر آنان به همه ی شریعت مکلف شوند، تکلیف ما لا یُطاق و قبیح خواهد بود و اگر به تمام شریعت مکلف نشوند، میان مردم عصر رسالت و مردمان عصرهای بعدی، در تعبد به شریعت اسلام تفاوت خواهد بود و این سخنی باطل است. بنابراین، از وجود حافظی برای شریعت گریزی نیست. اکنون باید دید شریعت از سوی چه فرد یا چه چیزی حفظ می شود.
حفظ شریعت با قرآن کریم، سنت متواتر، اجماع، اخبار آحاد، رأی و قیاس، امام معصوم احتمالات قابل طرح در این مسأله هستند. احتمال نخست، نادرست است، زیرا قرآن، تفاصیل احکام شریعت را بیان نکرده و به خودی خود نیز ارائه ی طریق و بیان پاسخ نمی کند، بلکه افراد با تکیه بر فهم خود از طرف آن سخن می گویند، و چه بسا آنان در فهم قرآن دچار خطا شوند. تشخیص خطای آنان به معیار و میزان دیگری نیاز دارد. آن معیار و میزان، هرچه باشد، در حقیقت و نهایت، همانی است که حفظ شریعت بدان وابسته است و إلا مستلزم دور و تسلسل خواهد بود. اشکال یاد شده در احتمال دوم نیز پیدا می شود و افزون بر این، چه بسا ناقلان در مراحل بعدی، عمداً یا سهواً، دست از نقل بردارند و، در نتیجه، تواتر را مخدوش سازند. همچنین احکام و معارفی که به صورت متواتر نقل شده باشند، محدودند و همه ی احکام شریعت را بیان نمی کنند.فرضیه ی اجماع نیز نادرست است؛ زیرا اولاً اجماع، به خودی خود و بدون استثناء به رأی معصوم، حجیت و اعتبار ندارد؛ ثانیاً احکام اجماعی، در شریعت اسلام، محدود است و دربرگیرنده ی همه ی احکام شریعت نیست. فرضیه ی خبرهای واحد نیز تمام نیست؛ زیرا حجیت شرعی آنها ثابت نشده است. رأی و قیاس نیز حجیت شرعی ندارد، ظنی و خطاپذیر است. بدین جهت، یگانه فرض درست، حفظ شریعت، با پیشوایی معصوم است؛ زیرا در این صورت، رأی او به دلیل عصمت، از هرگونه خطایی مصون است و می توان با آن، دیگر آرا و اقوال درباره ی تفسیر قرآن و تبیین شریعت را ارزیابی کرد.(24)
بدیهی است که تحقق این آرمان به صورت مطلوب، بدون برخورداری شخص از علم و عصمت علمی در فهم منابع شریعت به ویژه قرآن امکان پذیر نخواهد بود، و از آنجا که چنین ویژگیهایی از صفات درونی اشخاص است و تشخیص آن برای همه افراد، از طریق متعارف ممکن نیست، لذا تنها راه تعیین آن منحصر در نصّ شرعی است و کشف آن فقط از طریق نصب الهی و اعلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امکان پذیر است.(25)
در این راستا، نصوص متعددی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در معرفی عترت خویش به عنوان دارندگان این دانش نقل شده است که مشهورترین و متواترترین آنها حدیث ثقلین است: « إنی تارکٌ فیکمْ ثَقَلین ما اِنْ تمَسّکتُمْ بِهما لَنْ تَضِلوا بعدی اَحدُهما أعظَمُ منَ الآخرِ و هوَ کتابُ الله حبلٌ ممدودٌ مِنَ السّماءِ اِلَی الاَرضِ و عِترَتی أهلُ بَیتی لَن یفتَرِقا حَتّی یرِدَا عَلَی الحَوضَ فَانظُروا کَیفَ تُخلُفونی فی عِترتی »( من میان شما دو چیز گران می گذارم تا چنگ به آنها بزنید بعد از من گمراه نخواهید شد یکی از دیگری بزرگ تر است کتاب خدا است که ریسمان آویخته از آسمان به زمین است و عترت من اهل بیتم. از یکدیگر جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. دقت کنید چگونه با اهل بیت من رفتار می کنید. »
البته تجربه ی تاریخی و اعتراف بزرگان صحابه و دیگر محققان باانصاف اهل سنت، بر کمال علمی اهل بیت (علیهم السلام) نیز خود گواه راستینی بر تحقق عینی مفاد نصوص نبوی در شأن عترت است که در گفتار قبلی نمونه هایی از آنها را گزارش کردیم.
پینوشتها:
1.علی کورانی عامل، الحق المبین فی معرفة المعصومین، الثانیة، دارالهادی، 1423ق ص 323-324.
2.شیخ بهائی، مفتاح الفلاح، منشورات مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، بی تا، ص 263.
3.سید مصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، مؤسسة تنظیم و نشر آثار الامام الخمینی، الاولی، 1418ق، ج1، ص 367-369.
4.ناصر مکارم الشیرازی، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، طبعة جدیدة، قم، 1404ق، ج6، ص 385-386.
5.عبدالصاحب حکیم، منتقی الأصول، طبعة الثانیة، الهادی، 1416ق، بی جا، ج3، ص 231.
6.آقا سید اسماعیل طبرسی نوری، مجمع البیان، چاپ اول، الاعلمی، بیروت، 1415ق، ج2، ص 147-149.
7.شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص 98؛ عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، تحقیق و تصحیح و تعلیق سید هاشم رسولی محلاتی، الرابعة، مؤسسة إسماعیلیان، قم، 1370ش، ج5، ص 403؛ مرعشی، شرح احقاق الحق، تحقیق و تعلیق: السید شهاب الدین المرعشی النجفی، تصحیح السید ابراهیم المیانجی، منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، قم، بی تا، ج14، ص 225؛ تفتازانی، شرح المقاصد فی الکلام، دارالمعارف انعمانیة، 1981م، ج2، ص 300.
8.عدة محدثین، الاصول الستة عشر، الثانیة، دارالشبستری للمطبوعات، قم، 1363ش، ص 41؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائرالدرجات، تصحیح و تعلیق و تقدیم حاج میرزا حسن کوچه باغی، مطبعة الأحمدی، منشورات الأعلمی، طهران، 1404ق، ص 49؛ کلینی، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، سوم، دارالکتب الاسلامیه، 1367ق، ج1، ص 191.
9.محمد بن حسن صفار قمی، پیشین، ص 49.
10.کلینی، پیشین، ج1، ص 191.
11.ناگفته نماند که امام در تفکر امامیه افزون بر تفسیر شریعت شؤونات دیگری نیز دارد که محل بحث ما نیست. سعید ضیایی فر، جایگاه مبانی کلام در اجتهاد، قم، بوستان کتاب، ص 650 و 681.
12.شیخ مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1372ش، ص 19، ص 4.
13.آقا سید اسماعیل طبرسی نوری، مجمع البیان، چاپ اول، الاعلمی، بیروت، 1415ق، ج2، ص 237-238.
14.بنگرید: شریف مرتضی، الشافی فی الامامة، مؤسسة إسماعیلیان، طبعة الثانیة، قم، 1410ق، ج1، ص 179؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق السید أحمد الحسینی، بإهتمام السید محمود المرعشی، طبعة الثانیة، کتبه آیة الله العظمی المرعشی النجفی، قم، 1406ق، ص 178-179؛ حسن بن یوسف مطهر حلی، الألفین الفارق بین الصدق و المبین، المؤسسة الاسلامیة للبحوث و المعلومات، الاولی، قم،1381ش، ج1، ص 46.
15.سعید ضیائی فر، پیشین، ص 620-622.
16.المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 194، ح 4820؛ مسند ابن حنبل، ج6، ص 177، ح17572.
17.علی کورانی، پیشین، ص 324-342؛ وحید خراسانی، منهاج الصالحین وجیزة فی عقائد الشیعة، ج1، ص 361.
18.علی محمدزاده، حسین یا علت مبقیه ی اسلام، چاپخانه اسلام، قم، 1348ش، 143ص.
19.وحید خراسانی، پیشین، ج1، ص 361.
20.عبدالله شبّر، مصابیح الانوار فی حل مشکلات الاخبار، مکتبة بصیرتی، قم، بی تا، ص 399.
21.محمدتقی شریعتی، خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنّت، دوم، حسینیه ی ارشاد، تهران،1351ش، ص 201.
22.انعام: 19؛ احزاب:40؛ سبأ:28؛ فرقان:1.
23.« إلی أن بعث اللهُ سبحانهُ محمداً رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لإنجاز عدّته و إتمام نبوّته »( تا این که خدای سبحان،برای وفای به وعده ی خود و کامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد ( که درود خدا بر او باد ) را مبعوث کرد ). نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص 39؛ « عن زرارة قال سألتُ اباعبدالله (علیه السلام) عن الحلال و الحرام فقال حلالِ محمدٍ حلالٌ ابداً إلی یوم القیامة و حرامُهُ حرامٌ أبداً إلی یوم القیامة لا یکونُ غیرهُ و لا یجیءُ غیره » ( زراره گوید از امام صادق (علیه السلام) راجع به حلال و حرام پرسیدم فرمود: حلال محمد همیشه تا روز قیامت حلال است و حرامش همیشه تا روز قیامت حرام، غیر حکم او حکمی نیست جز او پیغمبری نیاید. ) کلینی، پیشین، ج1، ص 58.
24.سدیرالدین حمصی، المنقذ من التقلید، النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم، 1412ق، ج2، ص 261.
25. علی ربانی گلپایگانی، « فلسفه امامت از دید متکلمان اسلامی»، انتظار، شماره 6.
منبع مقاله : راد، علی، (1390)، مبانی کلامی امامیه در تفسیر قرآن: با رویکرد نقّادانه به آرای ذهبی، عسّال و رومی، تهران: سخن، چاپ اول